۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

مناظره های تلویزیونی و حکایت چوپان دروغگو و کودتای سرداران !!!

مناظره تلویزیونی میرحسین موسوی و احمدی نژاد، که گفته می شود 55 میلیون ایرانی آن را دیدند، از همان شب پخش برنامه تلویزیونی، تبدیل به مناظره ای ملی در سطح جامعه شده است.
اخبار گوناگونی در جامعه مطبوعاتی ایران پیرامون ادامه این مناظره در شهرها و از سوی مردم – بویژه جوانان- وجود دارد که یا منتشر نمی شود و یا لابلای تفسیر اوضاع انتخاباتی به آن ها اشاره می شود. البته مناظره خیابانی، تنها با همان ادبیاتی که احمدی نژاد در تلویزیون صحبت کرد ادامه ندارد، بلکه با چوب و چماق و فحش های رکیک نیز از سوی طرفداران احمدی نژاد همراه شده است.
لباس شخصی های دوران مقابله با اصلاحات و دولت خاتمی، اکنون با نوارهای سه رنگ پرچم جمهوری اسلامی و در دست داشتن عکس های احمدی نژاد وارد مناظره های خیابانی شده اند.
فرماندهان آنها بی سیم و سلاح دراختیار دارند و تیم های چماق بدست آنها نیز مانند گارد محافظ بحث کنندگان عمل می کنند.
آنها اعضای همان حزب پادگانی اند که از آغاز انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم درباره آن بحث و افشاگری آغاز شد. آنها پیاده نظام و زمینه ساز اقدامات کودتائی اند. یعنی بنام مردم و طرفداران احمدی نژاد سرکوب و کشتار خیابانی را آغاز کنند و بدنبال آن، شرایط فوق العاده اعلام شده و فرماندهان پشت سر آنها، برای اداره کشور رسما وارد صحنه شوند. به این ترتیب است که در روزهای گذشته، در تمام محافل سیاسی و مطبوعاتی بحث بر سر کودتای انتخاباتی است، نه برگزاری انتخابات. دلیل و انگیزه این کودتا نیز از روز روشن تر است.
اگر فرماندهان سپاه و ستاد هدایت سیاست جنگی در کشور از پیروزی احمدی نژاد مطمئن بودند، دست به چنین اقداماتی نمی زدند، بلکه منتظر پیروز بیرون آمدن او از صندوق ها و با رای مردم بودند. بنابراین، آنها برای نجات احمدی نژاد از باخت انتخاباتی بسیج شده اند. طی سه روز گذشته، انواع تفسیرها درباره مناظره تلویزیونی میرحسین موسوی و احمدی نژاد روی سایت های اینترنتی و مطبوعات داخل کشور منتشر شده است، که تقریبا تمام آنها مشابه هم اند. یعنی شیوه ای که احمدی نژاد در آن مناظره به کار گرفت تا موسوی را به دفاع از دیگران ناچار سازد و موسوی دقیقا با آگاهی از همین مسئله؛ آن پایگاهی را مخاطب قرار داد که احمدی نژاد روی گرفتن رای از آنها حساب کرده بود.
یعنی کارگران و کشاورزان. به همین دلیل هرچه احمدی نژاد خواست با انواع دروغگوئی ها او را از طرح واردات شکر و نابودی چغندرکاری، واردات برنج و چای و نابودی همین دو محصول در شمال کشور، وارد سیر از چین و خلاصه حجم عظیم واردات در دولت او منفک شود، موسوی بدرستی بر همین مسائل متمرکز ماند.
احمدی نژاد که خود از طراحان و ناظران حمله به کوی دانشگاه در تیرماه 1378 بوده، مانند روح الله حسینیان مدعی شد که دانشجویان می خواستند نظام را بربیاندازند. او قصد داشت موسوی را به دام بحث در باره آن حوادث بیاندازد، اما وی روی ستاره دار شدن دانشجویان متمرکز ماند و به حوادثی که احمدی نژاد اشاره می کرد اعتناء نکرد. تقریبا همه این نکات را، همگان میدانند و به آن توجه کرده اند.
آنچه شاید هنوز وسیعا به آن توجه نشده، حملاتی بود که احمدی نژاد به آیت الله خمینی و دوران او، زیر پوشش انتقاد از دوران موسوی کرد.
و یا حمایت از رهبر کنونی، یعنی علی خامنه ای در دوران ریاست جمهوری و اختلافاتش با میرحسین موسوی. اینها مقدماتی است برای آن تدارکی که فرماندهان سپاه برای حذف روحانیت از حکومت در سر دارند و اتفاقا گفته می شود یکی از مهم ترین بحث های روحانیون حکومتی در حاشیه مراسم سالگرد در گذشته آیت الله خمینی همین نکته بوده است.
یعنی آنها بروند و فرماندهان سپاه جای خالی آنها را پر کنند و حکومت روحانیت را تبدیل به حکومت فرماندهان کنند. درحقیقت هسته مرکزی انتخابات کنونی نیز همین است. یعنی فرماندهان سپاه که در 4 سال گذشته واردات را در چنگ گرفته و عرصه را بر موتلفه اسلامی نیز تنگ کرده اند، بنیادهای مالی وابسته به روحانیون حکومتی را نیز قبضه کنند و قرارگاه "خاتم الانبیاء" را تبدیل به بزرگترین امپرطوری مالی- اقتصادی جمهوری اسلامی کنند.
این پا و آن پا کردن موتلفه اسلامی برای حمایت از احمدی نژاد که ظاهرا پس از دیدار عسگراولادی با وی و گرفتن قول و قرارها برای دست نیانداختن دولت نظامی بر بنیادهای مالی زیر دست موتلفه اسلامی انجام شده جز این تفسیری نمی تواند داشته باشد. فرماندهانی که برای چنین حاکمیتی خیز برداشته و چند روحانی نظر احمد جنتی و مصباح یزدی را هم بدنبال خود می کشند، اکنون با کابوس باخت احمدی نژاد در انتخابات روبرو شده اند. مشکل آنها ثروت خانواده هاشمی و یا خانواده ناطق نوری نیست، اگر آنها نیز حامی احمدی نژاد شده بودند باندازه آیت الله یزدی که نامش را پالیزدار برده بود یا آیت الله مهدوی کنی و یا امامی کاشانی و یا سلطان شکر ایران، "مصباح یزدی" یا سران موتلفه اسلامی و... از هر نوع افشاگری مصون بودند.