۱۳۸۸ خرداد ۱۳, چهارشنبه

نمادهای تحول سخن می گویند

پارچه قرمز از پشت ماشینی که تیرآهن حمل می کرد افتاد و چارلی چاپلین که آن را برداشته بود به دنبال ماشین می دوید و پارچه را در هوا تکان می داد.

ولی وقتی از رسیدن به ماشین ناامید شد، دید پشت سرش جمعیتی به راه افتاده و شعار می دهد! همین موقع پلیس هم رسید و بعد از درگیری چارلی چاپلین را هم به همراه انقلابیون دستگیر کرد. فیلم عصرجدید البته سیاه و سفید است، اما هیچ کس شک ندارد که آن پارچه، سرخ رنگ است.

پرچم سرخی که تا مدتها نماد کارگران و انقلاب بوده است. همه این را می دانیم، هم جمعیتی که پشت چارلی جمع شده بودند، هم پلیسی که آنها را متفرق کرد، هم مایی که فیلم سیاه و سفید را می بینیم و آن را می فهمیم. نمادها بیش از آن که ما متوجه باشیم در زندگی ما نقش دارند. بیش از آن که متوجهش باشیم و بیش تر از آن که بتوانیم غربالش کنیم. ما با نمادها با یکدیگر سخن می گوییم.

دنیای امروز ما شاید بیش از هر زمان دیگری هم دنیایی نمادین باشد. همان طور که دوم خرداد برای ما نماد اصلاح طلبی است، و همان طور که سرود یار دبستانی من نماد جنبش دانشجویی است، همان طور که دست در دست دادن مهندس موسوی و زهرا رهنورد نماد محبتی است که جامعه امروز ما تشنه آن است. پیر بوردیو، جامعه شناس، می گوید امروزه، جنگها، جنگ نمادین است.

آن کسی پیروز میدان است که بتواند از «قدرت نمادین» بیشترین بهره را ببرد و بهترین استفاده را بکند.

گاهی دیده ایم که از نمادهای مذهبی هم چنین استفاده ای می شود. یعنی نمادی که برای همه شناخته شده است، وسیله ای می شود برای حرفی تازه و پیامی دیگر، و مردم قبل از تفکیک معنای جدید و کهن این نماد، آن را اشتباه می گیرند.

گاهی هم برای پیام های جدید، نمادهای جدیدی تولید می شوند. ایجاد نمادهای نو، کار آسانی نیست.

می توان قراردادی بست و نمادی را به نمایش گذاشت، اما فراگیر و همه فهم کردن این نماد ساده نیست. تا مردم نماد جدید را بشناسند و با آن ارتباط برقرار کنند و بخواهند که به وسیله آن پیامش را منتقل کنند، زمان زیادی طول می کشد.

اگر نمادی آن چنان فراگیر شد و برای همگان قابل درک گردید که در یک فیلم سیاه و سفید رنگ آن نماد را تشخیص دادند، آن وقت می توان گفت که قدرتی نمادین آفریده شده است. از وقتی که رنگ سبز به عنوان نماد میرحسین موسوی انتخاب شده است، زمان زیادی نمی گذرد، اما این نماد به سرعت در حال فراگرفتن جامعه است. هر روز تعداد بیشتری مچ بند سبز، پیراهن و تی شرت سبز، شال و روسری سبز می بینیم که مطمئنیم تصادفی نیستند و برای انتقال پیامی به ما مورد استفاده قرار گرفته اند. پیام این است که فرد سبز، حامی موسوی است. دوستی تعریف می کرد که برای حضور در یک گردهمایی انتخاباتی برای خرید شالی سبز رنگ رفته بوده است. فروشنده بلافاصله می گوید: «شال انتخاباتی می خوای؟» و اضافه می کند که «ما به اینها می گیم شال انتخاباتی. خیلی هم می برن، الان اون رنگش رو تموم کرده یم.» از طرف دیگر این رنگ بی آزار سبز، کم کم به رنگی تبدیل شده است که خیلی ها در صدد حذف آن هستند.

بعضی از دانشگاه ها تلاش می کنند مانع ورود دختران دانشجو با مانتوهای «رنگی» به جز «مشکی» به داخل دانشگاه شوند. حرکتی که به خصوص در روزهای قبل از انتخابات معمولا عجیب است. روزهای قبل از انتخابات همواره پرتساهل ترین روزهای سال هستند! نماد سبز فراگیرتر و شناخته شده تر می شود.

به همراه آن، تلاش برای غیر رنگی و غیر نمادین کردن ادامه دارد. غافل از اینکه اگر نمادی فراگیر شد، از پشت شیشه های سیاه و سفید هم قابل تشخیص است و موج ایجاد می کند. همان طور که در عصر جدید شاهدش بوده ایم.