۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه

عید سعید فطر بر همگان مبارک باد

عید سعید فطر بر همه دوستداران حق و حقیقت مبارک باد مسلمانان روزه دار كه ماه رمضان را به روزه دارى به پا داشته و از خوردن و آشاميدن و بسيارى از كارهاى مباح ديگر امتناع ورزيده اند، اكنون پس از گذشت ماه رمضان در نخستين روز ماه شوال اجر و پاداش خود را از خداوند مى‏طلبند، اجر و پاداشى كه خود خداوند به آنان وعده داده است. اى مردم! اين روز شما روزى است كه نيكوكاران در آن پاداش مى‏گيرند و زيانكاران و تبهكاران در آن مايوس و نااميد مى‏گردند و اين شباهتى زياد به روز قيامتتان دارد، پس با خارج شدن از منازل و رهسپار جايگاه نماز عيد شدن به ياد آوريد خروجتان از قبرها و رفتنتان را به سوى پروردگار، و با ايستادن در جايگاه نماز به ياد آوريد ايستادن در برابر پروردگارتان را و با بازگشت ‏به سوى منازل خود، متذكر شويد بازگشتتان را به سوى منازلتان در بهشت‏ برين، اى بندگان خدا، كمترين چيزى كه به زنان و مردان روزه ‏دار داده مى‏شود اين است كه فرشته‏اى در آخرين روز ماه رمضان به آنان ندا مى‏دهد و مى‏گويد: ?هان! بشارتتان باد، اى بندگان خدا كه گناهان گذشته‏ تان آمرزيده شد، پس به فكر آينده خويش باشيد كه چگونه بقيه ايام را بگذرانيد.? عارف وارسته ملكى تبريزى درباره عيد فطر آورده است: ?عيد فطر روزى است كه خداوند آن را از ميان ديگر روزها بر گزيده است و ويژه هديه بخشيدن و جايزه دادن به بندگان خويش ساخته و آنان را اجازه داده است تا در اين روز نزد حضرت او گرد آيند و بر خوان كرم او بنشينند و ادب بندگى بجاى آرند، چشم اميد به درگاه او دوزند و از خطاهاى خويش پوزش خواهند، نيازهاى خويش به نزد او آرند و آرزوهاى خويش از او خواهند ونيز آنان را وعده و مژده داده است كه هر نيازى به او آرند، بر آوره و بيش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشند و از مهربانى و بنده‏ نوازى، بخشايش و كارسازى در حق آنان روا دارد كه گمان نيز نمى‏برند.? روز اول ماه شوال را بدين سبب عيد فطر خوانده ‏اند كه در اين روز، امر امساك و صوم از خوردن و آشاميدن برداشته شده و رخصت داده شد كه مؤمنان در روز افطار كنند و روزه خود را بشكنند فطر و فطر و فطور به معناى خوردن و آشاميدن، ابتداى خوردن و آشاميدن است و نيز گفته شده است كه به معناى آغاز خوردن و آشاميدن است پس از مدتى از نخوردن و نياشاميدن. ابتداى خوردن و آشاميدن را افطار مى‏نامند و از اين رو است كه پس از اتمام روز و هنگامى كه مغرب شرعى در روزهاى ماه رمضان، شروع مى‏شود انسان افطار مى‏كند يعنى اجازه خوردن پس از امساك از خوردن به او داده مى‏شود

۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه

محکمه الهی : توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند ؟

یه شب که من حسابی خسته بودم، همینجوری چشامو بسته بودم، سیاهیه چشام یه لحظه سر خورد، یه دفعه مثل مرده‌ها خوابم برد. تو خواب دیدم محشر کبری شده، محکمه‌ی الهی برپا شده، خدا نشسته مردم از مرد و زن، ردیف ردیف مقابلش وایستادن. چرتکه گذاشته و حساب می‌کنه، به بنده‌هاش عطاب خطاب میکنه. میگه چرا این همه لج می‌کنید؟ راهتونو بیخودی کج می‌کنید؟ آیه فرستادم که آدم بشید، با دلخوشی کنار هم جمع بشید، دلهای غم گرفته رو شاد کنید، با فکرتون دنیا رو آباد کنید. عقل دادم برید تدبر کنید، نه اینکه جای عقلو کاه پر کنید. من بهتون چقدر ماشاالله گفتم، نیافریده بارک‌الله گفتم، من که هواتونو همیشه داشتم، حتی یه لحظه گشنتون نذاشتم. اما شما بازی نکرده باختید، نشستید و خدای جعلی ساختید، هرکدوم از شما خودش خدا شد، از ما و آیه‌های ما جدا شد. یه جو زمین و این همه شلوغی، این همه دین و مذهب دروغی، حقیقتا شماها خیلی پستین، خر نباشین گاو رو نمی‌پرستین... از توی جمع یکی بلند شد ایستاد، بلند بلند هی صلوات فرستاد، از اون قیافه‌های حق به جانب، هم از خودی شاکی هم از اجانب. گفت چرا هیچکی روسری سرش نیست؟ پس چرا هیچکی پیش همسرش نیست؟ چرا زنا اینجوری بد لباسن؟ مردهای غیرتی کجا پلاسن؟ خدا بهش گفت بتمرگ حرف نزن، اینجا که فرقی ندارن مرد و زن. یارو کنف شد ولی از رو نرفت، حرف خدا از تو گوشاش تو نرفت. چشاش میچرخن نمیدونم چشه، آهان میخواد یواشکی جیم بشه، دید یه کمی سرش شلوغه خدا، یواش یواش شد از جماعت جدا، با شکمی شبیه بشکه نفت، یهو سرش رو پایین انداخت و رفت. قراولا چندتا بهش ایست دادن، یارو واینستاد تا جلوش وایستادن. فوری درآورد واسشون چک کشید، گفت ببرید وصول کنید خوش بشید، دلم برای حوری‌ها لک زده، دیر برسم یکی دیگه تک زده، اگه نرم حوریه دلگیر میشه، تورو خدا بزار برم دیر میشه. قراول حضرت حق دمش گرم، با رشوۀ خیلی کلون نشد نرم، گوشای یارو رو گرفت تو دستش، کشون کشون برد و یه جایی بستش. رشوۀ حاجی رو ضمیمه کردن، توی جهنم اونو بیمه کردن. حاجیه داشت بلند بلند غر میزد، داشت روی اعصابا تلنگر میزد، خدا بهش گفت دیگه بس کن حاجی، یه خورده هم حبس نفس کن حاجی، این همه آدم رو معطل نکن، بگیر بشین اینقده کل‌کل نکن، یه عاله نامه داریم نخونده، تازه هنوز کُرات دیگه مونده. نامه‌ی تو پر از کارای زشته، کی به تو گفته جات توی بهشته؟ بهشت جای آدمای باحاله، ولت کنم بری بهشت؟ محاله. یادته که چقدر ریا میکردی؟ بنده‌های ما رو سیاه میکردی، تا یه نفر دوروبرت می‌دیدی، چقدر والضالین‌ُ می‌کشیدی! این همه که روضه و نوحه خوندی، یه لقمه نون دست کسی رسوندی؟ خیال می‌کردی ما حواسمون نیست؟ نظم و نظام هستی کشکی کشکیست؟ هر کاری کردی بچه‌ها نوشتن، میخوای برو خودت ببین تو زونکن. خلاصه وقتی یارو فهمید اینه، بازم درست نمی‌تونست بشینه، کاسه صبرش یه دفعه سر میرفت، تا فرصتی گیر میاورد در میرفت. قیامته اینجا عجب جاییه، جون شما خیلی تماشاییه. از یه طرف کلی کشیش آوردن، کشون کشون همه رو پیش آوردن، گفتم اینارو که قطار کردن، بیچاره‌ها مگه چیکار کردن؟ ماموره گفت میگم بهت من الان، مفسد فی‌الارض که میگن همینان. گفت که اینا بهشت فروشی کردن، بی پدرا خدا رو جوشی کردن، به نام دین حسابی خوردن اینها، کفر خدا رو درآوردن اینها. بدجوری ژاندارک رو اینا چزوندن، زنده توی آتیش اونو سوزوندن. روی زمین خدایی پیشه کردن، خون گالیله رو تو شیشه کردن، اگه بهش بگی کلاتو صاف کن، بهت میگه بشینو اعتراف کن، همیشه در حال نظاره بودن، شما بگو اینا چیکاره بودن؟ خیام اومد یه بطری هم تو دستش، رفت و یه گوشه‌ای گرفت نشستش. حاجی بلند شد با صدای محکم، گفت این آقا باید بره جهنم. خدا بهش گفت تو دخالت نکن، به اهل معرفت جسارت نکن، بگو چرا به خون این هلاکی؟ این که نه مدعی داره نه شاکی، نه گرد و خاک کرده و نه هیاهو، نه عربده کشیده و نه چاقو، نه مال این نه مال اونو خورده، فقط عرق خریده رفته خورده، آدم خوبیه هواشو داشتم، اینجا خودم براش شراب گذاشتم. یهو شنیدم ایست خبردار دادن، نشسته‌ها بلند شدن وایستادن، حضرت اسرافیل از اونور اومد، رفت روی چارپایه و چند تا سور زد، دیدم دارن تخت روون میارن، فرشته‌ها رو دوششون میارن. مونده بودم که این کیه خدایا؟ تو محشر این کارا چیه خدایا؟ فکر می‌کنید داخل اون تخت کی بود؟ الان میگم، یه لحظه، اسمش چی بود؟ اون که تو دنیا مثل توپ صدا کرد، همون که این لامپ‌ها رو اختراع کرد، همون که کاراش عالی بود اون دیگه، بگید بابا، توماس ادیسون دیگه. خدا بهش گفت دیگه پایین نیا، یه راست برو بهشت پیش انبیا، وقتو تلف نکن توماس زود برو، به هر وسیله‌ای اگر بود برو، از روی پل نری یه وقت میفتی، میگم هوایی ببرند و مفتی. باز حاجی ساکت نتونست بشینه، گفت که مفهوم عدالت اینه؟ توماس ادیسون که مسلمون نبود، این بابا اهل دین و ایمون نبود، نه روضه رفته بود نه پای منبر، نه شمر می‌دونست چیه و نه خنجر، یه رکعتم نماز شب نخونده، با سیم میماش شب رو به صبح رسونده. حرفهای یارو که به اینجا رسید، خدا یه آهی از ته دل کشید. حضرت حق خودش رو جابجا کرد، یه کم به این حاجی نیگا نیگا کرد، از اون نگاه‌های عاقلن در، صفیحشو باید بیارم این ور. با اینکه خیلی خیلی خسته هم بود، خطاب به بنده‌هاش دوباره فرمود: شما عجب کله خرایی هستین، بابا عجب جونورایی هستین، شمر اگه بود آدولف هیتلرم بود، خنجر اگر بود، خوب روولورم بود. حیفه که آدم خودشو پیر کنه، و سوزنش فقط یه جا گیر کنه. میگید توماس من مسلمون نبود، اهل نماز و دین و ایمون نبود، اولا از کجا میگید این حرف رو؟ دربیارید کله‌ی زیر برف رو، اون منو بهتر از شما شناخته، دلیلشم این چیزایی که ساخته. درسته که گفتن عبادت کنید، اما نگفتن به خلق خدمت کنید؟ توماس نه بمب ساخته نه جنگ کرده، دنیا رو هم کلی قشنگ کرده. من که یه چراغ بیشتر نداشتم، اونم تو آسمونا کار گذاشتم، توماس تو هر اتاق چراغ روشن کرد، نمی‌دونید چقدر کمک به من کرد، تو دنیا هیچکی بی چراغ نبوده، یا اگرم بوده تو باغ نبوده. خدا برای حاجی آتش افروخت، دروغ چرا؟ یه کم دلم براش سوخت. طفلی تو باورش چه قصرها ساخته، اما به اینجا که رسیده باخته. یکی میاد یه هاله‌ای باهاشه، چقدر بهش میاد فرشته باشه. یکی رسید و دست گذاشت رو دوشم، دهانشو آورد کنار گوشم، گفت تو که کله‌ت پر قرمه سبزیست، وقتی نمی‌فهمی بپرسی بد نیست. اون که نشسته یک مقام والاست، مترجمه، رفیق حق تعالاست. خود خدا نیست نمایندشه، مورد اعتمادشه، بندشه. خدای لم یلد که دیدنی نیست، صداش با این گوشها شنیدنی نیست، شما زمینی‌ها همش همینید، اونور میزی رو خدا می‌بینید. همینجوری میخواست بلند شه نم‌نم، گفت که پاشو باید بری جهنم. وقتی دیدم منم گرفتار شدم، داد کشیدم یک دفعه بیدار شدم.

انتخابات دهم : اصلاح طلبان به خود آیند تا حماسه دیگر خلق کنند ؟

شرایط عمومی كشورمان امروزه به‌گونه‌ای رقم خورده است كه برخورد با آن و عبور از آن علاوه بر دقت و مراقبت، توانایی و قدرت نیز نیاز دارد. هشت ماه دیگر، یك انتخابات مهم در ایران رخ می‌نمایاند. علی‌الظاهر، تمامی عناصر فردی و جمعی متعلق به جناح اصلاح‌طلب و اكثر عناصر فردی و جمعی متعلق به جناح مدعی اصولگرایی، در اندیشه مشتركی سیر می‌كنند كه نتیجه آن اصلاح امور از طریق جابه‌جایی دولتمردان در انتخابات آتی ریاست‌جمهوری است. سخن گزافه‌ای نیست اگر گفته شود در اردوگاه محافظه‌كاران، اشتیاق به تغییر شرایط موجود، بسیار بیشتر از اشتیاق در اردوگاه اصلاح‌طلبان است و این تغییر، در نیمه دوم خرداد سال آینده، یا اجتناب‌ناپذیر است یا الزام‌آور. چراكه ادامه وضعی كه گریبانگیر ملك و ملت شد، بیش از آن كه نظر دلسوزان جامعه، مبنی بر توانایی دولتمردان حاكم را تایید نماید، تفكرات و سیاست‌ها و شعارهای جناح راست را دستخوش بی‌اعتباری بیشتر در عمل و بی‌اعتنایی افزونتر در میان مردم كند و صد البته بازسازی حیثیت جمعی مخالفان اصلاحات، برای آنان از اوجب واجبات است.این اشتیاق فراگیر، خیزشی را در میان سیاسیون فعال و اصحابه رسانه پدید آورده كه جالب توجه است. چنین خیزش زودهنگام در میان گروه‌های موثر دو جناح برای رسیدن به شرایط مطلوب در فردای روز مراجعه به آرای عمومی‌، نشان می‌دهد كه هر دو جناح در تدارك با روبنه‌ای قوی، اعم از چهره جایگزین و اسباب جلب افكار عمومی برای جذب آرای بیشتر هستند. در این میانه، اما فقدان یك هوشمندی سیاسی در میان بعضی از رده‌های اصلاح‌طلبان، به‌ویژه در دوران برتری كمی رسانه‌ای جناح رقیب، كار را بر دلسوزان جامعه و اصلاح‌طلبان واقعی دشوار كرده است. قبل از اینكه شرحی بر این دشواری بیاورم، یادآوری می‌كنم كه در جناح به‌ظاهر جمع اما متفرق محافظه‌كاران، شرایط بسیار سخت‌تر و دلشوره ناشی از عدم پایبندی به میثاق‌های نوشته و نانوشته آنان بسی عمیق‌تر است كه روزی نه چندان دور، آتش از خاكستر سر بر آورد و پریشانی سرپوشیده رخ نماید. لذا جایی برای سو‌ءاستفاده رسانه‌ای آنان نمی‌ماند آمار و ارقام آرای مردم در چند انتخابات گذشته، نشان می‌دهد كه سهم مخالفان اصلاحات حداكثر یك سوم آرای واجدین شرایط است و دو سوم باقیمانده، به شرطی كه در یك چارچوب پسندیده، نامزدی مناسب معرفی شود، متعلق به اصلاح‌طلبان است. این ادعا كه بعضی رسانه‌های وابسته و هوادار دولت به رخ می‌كشند كه اكثریت جامعه آنان را پذیرفته‌اند، با واقعیت فاصله دارد. بدیهی است كه حاكمان فعلی در دو قوه مجریه و مقننه، اكثر آرا ماخوذه را دارند، اما آرای به صندوق ریخته شده برای هر نامزد، چند درصد از آرا ملت است؟ تعدادی از نمایندگان مجلس هشتم با كمتر از ۱۰ درصد آرا واجدین شرایط به پارلمان راه یافته‌اند. اگر آرا مردم در دو، سه انتخابات اخیر را با دو سه انتخابات دوره اصلاحات مقایسه كنیم، وزن مشروعیت و محبوبیت و مقبولیت مدعیان به‌دست می‌آید. این واقعیت، به‌رغم میل جناح راست، فراموش ناشدنی است. البته نیاز به توضیح نیست كه شكست اصلاح‌طلبان در مجلس هفتم و هشتم و ریاست‌جمهوری نهم به‌دلیل خانه‌نشینی بخش عظیمی از آحاد جامعه، به‌خصوص جوانان در شهرهای بزرگ بود، كه بحران‌های ۹ روز ‌یك‌بار در دوران هشت ساله اصلاحات، آنان را خسته كرده بود. این البته به معنای نادیده گرفتن ضعف مدیریت و اختلاف در بین دوم خرداد‌های نیست، همچنان كه امروزه ضعف مدیریت و اختلاف در بین محافظه‌كاران علاوه بر عام جامعه، هواداران آنان را نیز در رنج فرو برده است. با این وجود نمی‌دانم چه شده است كه بخشی از اصلاح‌طلبان حاضر نیستند از سه، چهار سال گذشته پندگیرند و مسیر تصمیمات و سخنان و اظهارنظرهای خویش را در جهتی كه صلاح ملت و اصلاح كشور را به‌بار آورد، انتخاب نمایند؟بدون شك در تحلیل علل ضعف‌ها و شكست‌ها، انتقاد از یكدیگر و نقد رفتارهای دوران قدرت، اجتناب‌ناپذیر است و اتفاقا یكی از برتری‌های اصلاح‌طلبان همین است كه از به‌میان مردم كشیدن انتقادهای دوستان خود در مقایسه با محافظه‌كاران كه پشت درهای بسته، به‌هم می‌پیچند و در ملا‌عام بعضا به‌هم می‌بالند، ابا ندارند، ولی انتقاد از خود و بررسی علل ناكامی‌ها یك مقوله است و جار و جنجال تبلیغاتی كه هم‌وغم جناح راست، سو‌ء‌استفاده از این جاروجنجال‌هاست، مقوله دیگری است. اینكه اصلاح‌طلبان، هر كدام دیدگاه شخصی یا حزبی خود را با مردم در میان بگذارند و با صداقت و ظرافت، آنهم به منظور بهره‌برداری‌های مفید، جامعه را به اندیشیدن‌ وا دارند، از ارزش‌های یك جریان سیاسی است، اما اگر همین ارزش از طریق بیان نارسا و بعضا غرض‌آلود ساده‌اندیشیان، قربانی عوام‌فریبی و پایمال لشكركشی سیاسی و رسانه‌ای مخالفان مردم سالاری بشود، به یك پدیده ضد خودی تبدیل می‌شود و نه تنها كارآیی كه خود را از دست می‌دهد، بلكه به مایوس كردن مردم و مخاطبان منجر می‌گردد. غمنامه‌ای كه در چند ماه اخیر، از به‌هم پیچیدن رده‌های میانه و بعضا بالای جناح اصلاح‌طلب، در ذهن و دل نیروهای صادق و دلسوز مرور می‌شود، زمینه‌ساز در دل‌های فراوانی است كه زبان و گوش عناصر در صحنه و علاقه‌مندان به سرنوشت كشور را فعال كرده و آنان را می‌آزارد. آیا در زمانی كه ضرورت رسیدن به همدلی و یگانگی حتمی است و دیگران برای پیشگیری از موفقیت خدمتگزاران واقعی، در پی بهره‌برداری‌های سو‌ء و تضعیف اعتماد مردم به آنها هستند، چه لزومی دارد كه علیه یكدیگر مقابله كنیم؟ چه لزومی دارد كه به جای سنجیده حرف زدن و مهربانانه یكدیگر را نقد كردن، اوقات تلخی‌های پیشین را، روانه صفحات جراید و بلندگوی ملی بهانه‌گیران و قدرت‌طلبان نماییم. یاس‌آفرینی و ناامیدسازی‌ـ كه از آن بوی قدرت می‌تراود‌ـ نه تنها هرگز جمعی را به صحنه نمی‌آورد، بلكه هواداران را منزوی می‌سازد و از شركت در سرنوشت خویش منصرف می‌نماید.دقیقا از همین زاویه است كه مخالفان مردم‌سالاری، با همه توان بسیج شده‌اند، نگذارند دوباره، جمعیتی به مقیاس دوم خرداد ۷۶ وارد صحنه شوند تا خودشان در غیاب مردم، با همان عدد ضعیف كمتر از ۱۰ درصد و ۲۰ درصد بر اریكه قدرت بمانند و یكه‌تاز میدان شوند و به نمایندگی همه مردم ایران، نظرات خود را به مخاطب تحمیل نمایند. یك فرض قطعی این است كه در تعدد نامزدهای ریاست‌جمهوری توفیق به‌دست نمی‌آید. آیا این همه تلاش تفرقه‌افكنانه در پناه رجز خوانی علیه یكدیگر، برای موفقیت است؟ اگر نمی‌خواهید موفق شوید، چرا وارد صحنه شده‌اید؟ آیا به این باور رسیده‌اید كه در غیبت جوانان پرشور كشور می‌توانید سكان هدایت و مدیریت آنان را به‌دست گیرید؟ این خوش‌باوری و ساده‌اندیشی نیست؟ اصلاح‌طلبان یك‌بار دیگر به خود آیند، موقعیت خود را بشناسند تا حماسه‌ای دیگر خلق كنند. این حماسه در شرایط موجود و با شیوه‌ای كه اتخاذ كرده‌اید، نادیدنی است. لطفا وقت، توان، دقت ظرافت و بلندنظری خود را در این عرصه مهم یك‌بار دیگر به‌میدان آورید، تا یك‌بار دیگر سرافراز شوید.

۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

اعتراض به حضور احمدی نژاد در سازمان ملل

محمود احمدی نژاد، رييس جمهوری ايران که برای سخنرانی در اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نيويورک به سر می برد، در مصاحبه ای با رسانه های آمريکايی گفت: در ايران آزادی مطلق وجود دارد. آقای احمدی نژاد روز دوشنبه برای چهارمين بار وارد نيويورک شد و در مصاحبه ای با روزنامه آمريکايی « لس آنجلس تايمز» و شبکه راديويی «ان پی آر» آمريکا، در مورد مسائل مختلف از جمله روابط ايران و آمريکا، بحران هسته ای و وضعيت سياسی در ايران اظهار نظر کرد. وی در پاسخ به اين سوال «لس آنجلس تايمز» که شما مخالفان سياسی، پزشکانی [برادران علايی] که برای مبارزه با بيماری ايدز تلاش می کنند و دانشجویان را سرکوب می کنيد، از چه می ترسيد، گفت: «اين حرف ها حقيقت ندارد. آنها صهیونيست ها و دولت آمريکا هستند که چنين چيزهايی را می گويند. چنين چيزهايی اتفاق نيافتاده است. آزادی در ايران مطلق است و قانون بر کشور حکمفرماست. سيستم قضايی ما از پيشرفته ترين سيستم های دنياست. در کنفرانس های مطبوعاتی من هر کسی اين حق را دارد با آزادی هر چه تمامتر هر چه را بخواهد بپرسد.» اين سخنان آقای احمدی نژاد در حالی بيان می شود که برادران علائی که از متخصصان پيشرو در پيکار با بيماری ايدز هستند از اوايل تير ماه در زندان به سر می برند و به وکيل دسترسی نداشته اند. وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران این افراد را به اقدام عليه امنيت ملی متهم کرده است. همزمان با سفر آقای احمدی نژاد به نيويورک، فعالان ايرانی حقوق بشر در آمريکا با برگزاری نشستی خبری از سياست اعدام کودکان و مقابله با فعالان جنبش زنان در ايران توسط دولت نهم انتقاد کردند. « آزادی در ايران مطلق است و قوانين بر کشور حکمفرماست. سيستم قضايی ما از پيشرفته ترين سيستم های دنياست.» رییس جمهوری اسلامی ایران در اين نشست که اکبر گنجی، فعال سياسی و روزنامه نگار، هادی قائمی، از کمپين بين المللی حقوق بشر و مهر انگيز کار، فعال حقوق زنان حضور داشتند، آقای قائمی گفت: «يکی از مسائل مطرح در باره دولت احمدی نژاد اين است که با همه طيف های فعال و ناراضی برخورد می کند در حالی که منکر چنين اقداماتی می شود.» آقای احمدی نژاد در پاسخ به اين پرسش که آيا کسی در ايران به دليل عقايد سياسي اش در زندان است، گفت: «ما به چنين چيزی نياز نداريم. ما دولتی هستيم که ۹۸ درصد مردم از آن حمايت و پشتيبانی می کنند.

مدیران ناکارامد چه بر سر اقتصاد ما آورده اند ؟

شاید تکرار خبر استعفای مظاهری و تکذیب آن آن قدر عادی شده بود که کسی فکر نمی کرد واقعا استعفا جدی شود اما این دفعه جدی شد و خبرگزاری فارس که دهها بار این خبر را زده بود این دفعه به نقل از خود مظاهری خبر استفایش را در صدر اخبار قرار داد تا همگان بفهمند که آن خبر های قبلی هم بی دلیل درج نشده بود. احمدی نژاد تا بحال چندین بار در تیم اقتصادی خود تغییرات اساسی داده است. وی که شعارش تغییرات و خانه تکانی هر روزه است به راحتی به عزل و نصب در سیستم اقتصادی دست می زند بدون توجه به اینکه تنش حاصل از این عزل و نصب ها چه لطمه ای به ساختار اقتصاد می زند. حتی اگر فرض کنیم دو نفر مدیر با مواضعی کاملا همسان با هم تعویض شوند باز هم همین خبر جابجایی یک مدیر عالی رتبه در اقتصاد تنش زیادی ایجاد می کند. دعوای مظاهری بر سر سه قفله کردن اعتبارات که از ابتدا با مخالفت وزیر کار همراه بود شاید شروع مجادله بین اعضای دولت و مظاهری بود که باعث شد هر چند روز یک بار خبر استعفای مظاهری به گوش برسد. اما می خواهم کلان تر به این قضیه نگاه کنم . چند سوال: -چه کسی سیاستگذار اصلی اقتصاد کشورمان است؟ - چقدر راهبرد و استراتژی برای اداره اقتصاد تدوین کرده ایم؟ - مدیران اقتصادی تا چه حد اختیار و شرح وظایف مشخص دارند؟ -تا چه حد نخبگان علم اقتصاد در مدیریت کلان آن نقش دارند؟ - تعویض هر روزه مدیران با مواضع متفاوت چه آثاری بر اقتصادمان دارد؟ ...و هزاران سوال بی پاسخ دیگر حال فکر کنید بخواهیم در این وضعیت طرح تحول اقتصادی را هم به اجرا دربیاوریم!! حتما مطلع هستید که از اول مهر طرح مالیات بر ارزش افزوده نیز در کشور به اجرا درآمده. آیا از آثار تورمی و روانی این طرح بر اقتصاد کسی خبر دار شده است؟ نمی دانم اگر جای رییس جمهور باشم در چنین وضعیت بغرنجی چگونه مملکت را اداره می کردم فقط این را می دانم که: - عرصه اقتصاد عرصه آزمون و خطا نیست - اقتصاد با فرمایش و دستور و بخشنامه سامان نمی یابد -اقتصاد متاثر از مولفه های بسیار زیادی است که در نظر نگرفتن همه آنها ضرر زیادی به کشور وارد می کند -کشور های پیشرفته به طریقی بسیار منسجم تر و سازماندهی شده و با استراتژی های کوتاه ، میان و بلند مدت اقتصاد خود را اداره می کنند البته وضعیت کنونی منحصر به دولت فعلی هم نیست و در دولتهای قبلی هم با شدت و ضعف به همین گونه اقتصادمان را اداره کردیم. نمی دانم چه بر سر اقتصادمان می رود فقط این را می دانم که وضعیت بسیار نابسامان و به هم ریخته است و نیازمند یک عزم جدی با استفاده از نظر همه متخصصان کشور برای تدوین یک راهبرد کارشناسی شده و متقن هستیم تا از این بحران بیرون برویم و از تصمیمات انقلابی و دم دمی پرهیز کرده به فکر ساختن اقتصاد باشیم که در صورت ادامه وضعیت فعلی این راه به ترکستان است.

۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

پول نفت سر سفره مردم از شعار تا عمل ؟

براستی دولت دینداری که دورغگو را دشمن خدا می داند و با شعارهایی از قبیل، آوردن پول نفت بر سر سفره ها، بر مال و جان و ثروت ملتی حاکم میشود، چگونه است که از تامین سوخت مردم آن هم در آستانه سیاهی زمستان، عاجز و درمانده می شود، آیا منطق عقل، و حکم شرع دلالت بر، کناری گیری چنین دولتی، ندارد؟نقل است که روز ی کریم خان زند در ایوان مظالم نشسته بود که مردی اجازه حضور طلبید و کریم خان اجازه داد و پرسید : کیستی؟مرد گفت : مردی بازرگانم که آنچه داشتم ، سارقین از من دزدیدند. کریم خان گفت : وقتی مالت را دزدیدند تو چه می کردی و کجا بودی ؟مرد گفت : در خواب بودمکریمخان پرسید : چرا خواب بودی؟مرد گفت : چنین می پنداشتم که تو بیدارییکی از خصیصه های ما ایرانیان ، غفلت و خواب زدگی است که همواره در طول تاریخ خود غفلت و خواب رفتگی اش را از قبول زمامداری حاکمانی می داند که اگر نه بر انتخاب ، اما بی رضایت او هم زمامدار امور زادگاهش نبودند ، که در هر دو صورت باز هم به امید ی باطل بر چشمی بیدار ، همیشه در خواب بوده است .به شهادت تاریخ از زمانی که مته حفاری مهندس رینولدز در نزدیکی مسجد سلیمان ،نفت ، این طلای سیاه را از دل زمین این کهنه دیار بیرون کشید ، تا پی بردن ملت خواب زده ایران از راز این کنج خدادادی ، 45 سال طول کشید ، آنچنانکه امروز هم با داشتن تجارب تاریخی از به تاراج رفتن ثروت ملی خود بی خبر است و در خواب .اگر سری به سایت وزارت نفت زده باشید در صفحه اول آن مطلب کوتاهی با عنوان خوشامد گویی به بازدید کنندگان می بینید که در واقع چیزی جز مبالغه در عملکرد مدیران این وزارت خانه ، از ابتدای انقلاب تا به امروز نیست ، در این سایت با تعریف و تمجید های بی اساس نه تنها برای عملکرد مسئولین این وزارتخانه كارنامه ای ممتازو در خشان قائل است ، بلکه ادعای پیش رفت در هدف گذاری و برنامه ريزی طرحهای توسعه، آن هم با اقتدار کامل را دارد .آنچه در بین حاکمان امروزاین کهنه دیار ، بازار پر رونقی دارد ، اطلاع رسانی های غلط و بی پایه و اساس در باب سیاست ، اقتصاد و فرهنگ ، به مردم است که هر کدام ازحضرات برای گفتن دورغ بزرگتر با یکدیگر در رقابت و کورس بسر می برند ، مثل آمار های بی پایه و اساسی که تا کنون درباره تورم ، معضل بیکاری و گرانی ها ویا در مورد در آمد های حاصل از تاراج ثروت ملی چون نفت و گاز و مس و....، منتشر شده است ،به دیگر سخن شفاف نبودن نوع عملکرد مسئولین در حوزه های مختلف از جمله ، روند چرخه ی اقتصادی کشور و یا وبازدهی منابع ثروت ملی ، سرچشمه همه بی اطلاعی ها و بی خبری مردم به خواب رفته این کهنه دیار است ، طرفه آنکه در عصر ارتباطات که دیگرهیچ خبری از چشم و گوشی در جهان پنهان نمی ماند ، حضرات زمامدار مردم را در عصر پارینه سنگی فرض کرده و تلاش دارند به ضرب و زور هم که شده ، دورغ هایشان را در باور ها بگنجانند ، اگر چه بقول رندی که می گفت ، وقتی ملتی با نگاه در ماه عکس رخ یار دیده است ، حکما زمامداران هم از چنین ملتی ، باور چنین دورغ های شاخداری را غیر ممکن نمی دانند .آنچه صاحب این قلم را به نوشتن چنین شقشقه ای وا داشته ، خواندن و شنیدن خزعبلاتی از قبیله همین مطلب اشاره شده در سایت وزارت نفت و یا اخبار کذبی که از سوی مسئولین و ایضا ازسوی بنگاه های خبر پراکنی دولتی منتشر می گردد، است ، که هر ایرانی آزاده ای با شنیدن چنین اخباری با توجه به دیدن و لمس کردن واقعیات های ملموس در جامعه ، به این گمان می رسد که در نگاه سردمداران امروزه این کهنه دیار ،مردم از گروه درازگوشانند و نه انسان صاحب تفکر و اندیشه، خاصه وقتی در خبرها می خوانیم که میزان شکوفایی اقتصاد آین آب و خاک به همت حضرات مسئولین کشور به 5.8 در صد رسیده و عنوان سی‌امین اقتصاد بزرگ جهان را یدک می کشیم .صرف نظر از اخباردست یابی به انرژی هسته ای که ملت همیشه در صحنه ،از چند و چون واقعیت پشت پرده آن بی خبر است ، اخبار مرتبط با معضل گران شدن بنزین ، برای قشر فقیر و پابرهنه ای که به یمن فروش اتومبیل های لیزنکی و اقساطی دولت ، به ملتی مسافر کش تبدیل شده است ، از مهمترین اخبار حاذز اهمیت به شمار می آید ، که این خود دلیلی بر رد ادعای خزعبلات سایت وزارت نفت وایضا اخبار کذب مربوط به رشد اقتصادی این آب و خاک است . خاصه وقتی تولید خودرو در این کشور به مرز یک میلیون دستگاه رسیده باشد و در شش ماه اول سال آینده، دست کم 500 هزار خودرو به جمع 5/6 میلیون خودروی موجود کشور افزوده می شود که اين امر خود به معنای افزایش مصرف بنزین است. چگونه می توان مصرف سوخت بنزین در چنین کشوری را کنترل کرد ؟ اما با این همه همین جناب حداد عادل که اززمره خودی ها و دلسوز امور مردم نیز هستند پرسشی را نیز در ارتباط با عملکرد مسئولین وزارتخانه نفت مطرح کرده اند که قابل تعمق است ، او در جمع خبرنگاران گفت " وقتی چرخ بسیاری از صنایع دنیا با نفت ما مي‌چرخد، چگونه باید به مردم دنیا بگوییم که ما بزرگ ترین واردکننده بنزین هستیم.؟ " آیا براستی مسئولین و مدیران کار آمد صنعت نفت ایران ، برای چنین پرسشی پاسخی دارند ؟آیا سهمیه بندی بنزین برای کشوری مانند ایران که دارای دریایی از ذخائر نفت است، می تواند برای توانایی دولت مهروزی و مسئولین وزارتخانه متولی ثروت خدادادی این ملت ، کارنامه ای در خشان به حساب آید؟ براستی دولت دینداری که دورغگو را دشمن خدا می داند و با شعارهایی از قبیل، آوردن پول نفت بر سر سفره ها، بر مال و جان وثروت ملتی حاکم میشود، چگونه است که از تامین سوخت مردم آن هم در آستانه ی سیاهی زمستان، عاجز و درمانده می شود، آیا منطق عقل، و حکم شرع دلالت بر، کناری گیری چنین دولتی، ندارد؟ آیا این پرسش را پاسخی هست؟

۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

پروژه های سعید امامی روی میز کار افراطیون قرار گرفت ؟ ؟

در طی سال گذشته اهل سنت ایران به شکلی افراطی تحت تهاجم نیروهای متعصب مذهبی دولتی قرار گرفته اند. هر چند که جمهوری شیعی ایران در طی سالیان گذشته حتی اجازه ساخت یک مسجد اهل سنت را در ایران را به اهل تسنن کشور نداده است، هر چند که در مشهد مسجد اهل سنت را تخریب کرده است، اما تجاوز به حریم اهل سنت در شهرهای سنی نشین هرگز به گستاخی و بی پردگی امروز نبوده است.عمال رژیم روز پنج شنبه هفتم شهریور حوزه علمیه «ابو حنیفه» را که دومین حوزه علمیه بزرگ اهل سنت سیستان و بلوچستان شناخته می شود تخریب و با خاک یکسان کردند و حتی جلدهایی از قرآن کریم را نیز با روشهای حیوانی و شیطانی به خاک سرشتند.این رژیم سراپا حیله و تزویر، از سویی شعار برادری بین تشیع و تسنن را می دهد و از دیگر سو اهل سنت ایران را از حقوق قانونی و مصرح خود در قانون اساسی محروم می سازد و به هر طریقی در پی وارد ساختن ضربه بر پیکر اهل سنت ایران است .طی ماههای گذشته شوراي عالي انقلاب فرهنگي مصوبه اي با عنوان "اساسنامه شوراي دولتي برنامه‌ريزي مدارس علوم ديني ‏اهل‌سنت" را تصویب کرده است تا تمام امور و فعالیتهای مدارس دینی اهل سنت ایران را تحت کنترل بگیرد و با تعیین خط و مشی آنان از سوی مرکز، نهادهایی کاملا حکومتی بسازد که این حرکت با مقاومت حوزه های اهل سنت ایران مواجه شده است و به نظر می رسد که تخریب حوزه علمیه ابوحنیفه نوعی قدرت نمایی رژیم در برابر اهل سنت ایران است.علمای اهل سنت ایران در طول تاریخ همواره بر غیردولتی و مستقل بودن مدارس دینی و جدایی آنها از سیاست تاکید داشته اند تا وقتی که سیاست دچار انحراف و ابتذال شود به همراه آن دین و مذهب نیز دچار ضایعات جبران ناپذیر نشود. حتی اندیشمندان بزرگ اهل تشیع چون آیت ا... منتظری و آیت ا... سیستانی نیز بر غیر حکومتی و مستقل بودن مدراس دینی تاکید داشته اند. اما متاسفانه سران جمهوری اسلامی که ندای اسلام را در دنیا سر می دهند، نه تنها از وابسته ساختن مدارس دینی اهل تشیع به نهاد رهبری از هیچ تلاشی دریغ نمی کنند بلکه برای وابسته کردن حوزه های آزاد اهل سنت و تحت کنترل و هدایت در آوردن آنان نیز از هیچ توطئه ای دوری نمی گزینند.این که جمهوری اسلامی پیشنهاد گشایش شعبه ای از دانشگاه الازهر مصر را در ایران می کند، حرکتی سیاسی و تبلیغاتی بیشتر نیست. جمهوری اسلامی اگر واقعا به اهل سنت و مراکز آموزشی آن احترام قائل است، این را باید با عملکرد خود در برابر مدارس دینی اهل سنت ایران نشان بدهد. از رژیمی که تحمل دیدن یک مسجد اهل سنت را در تهران ندارد، از رژیمی که حوزه های علمیه ساده اهل سنت در شهرستانها و روستاهای سنی نشین را مورد تهاجم و یغمای خود قرار می دهد، چه انتظاری می توان داشت.

چرا حکومت تهران کشورهای همسایه را تهدید میکند ؟

حکومت اسلامی از آغاز بروی کار آمدنش حکومت تحریک آمیزی بوده است تا آنجا که باعث حمله صدام حسین به ایران گردید. آن جنگ را که می توانست به سرعت با عزت و نفع ایران به پایان برسد اما آن جنگ را بهانه ای قرار داد تا به اسرائیل لشگر گشایی نماید لذا او در همین رابطه آن جنگ بیهوده و بنیان شکن را به مثابه "نعمت الهی" شکر گزار گردید. با کشاندن عراق به جنگی هشت ساله باعث نابودی عراق وایران گردید تا آنجا که حضور امپریالیست های زیاده خواه را برای همیشه در منطقه خلیج فارس تضمین نمود!!جمهوری اسلامی همواره خواستار پیوستن بخش شیعه نشین عراق به قلمرو خود بوده است ودر این راستا با حمایت از جریانات مذهبی شیعه به شکل پناه دادن به رهبران آنها و پشتیبانی لجستیکی و مالی فراوان توانست نهاد شیعه گری توسعه گرا را در منطقه شکل بخشد. جمهوری اسلامی با ایجاد وحشت توسعه وگسترش مذهب شیعه در میان کشورهای عربی ،همه آن کشورها را هرچه بیشتر بسوی کشورهای امپریالیستی سوق داد. در همین راستا باعث خرید هرچه بیشتر سلاح های سنگین و مجهز از ممالک غربی توسط دولت های عربی گردیده است که همه اینها خدمات ارزنده جمهوری اسلامی به ظاهر ضد امپریالیستی به دول امپریالیستی منتهی شده است. تمام کشورهای حاشیه خلیج فارس در ماههای گذشته بطور رسمی اعلام نمودند که کشورشان پایگاه حمله نظامی امریکا به ایران نخواهد شد و در همین راستا در فکر تقویت حسن هم جواری با ایران در همه زمینه ها را خواستار شدند.اما در مقابل موضع گیری مصلحانه جویانه کشورهای عربی، جمهوری اسلامی با تحریک آمیز ترین شیوه های توسعه طلبانه باعث تحریک این کشورها گردیده است،تا آنجا که بی گمان این کشورها ناچار شده اند تا دست یاری بسوی امریکا وناتو برای دفاع از خویش دراز نمایند. در روزهای گذشته حسین شریعتمداری سرپرست بنگاه سیاست گذاری روزنامه کیهان و بعنوان مشاور ارشد و کلیدی ولی فقیه ،خواستار استرداد و ضمیمه شدن کشور بحرین به قلمرو ایران شده است.در مقابل این موضع گیری تحریک آمیز و دخالت جویانه مشاور رهبر ،همه کشورهای عربی منطقه به آرایش سیاسی و نظامی دست زده اند و خود را برای استقبال سومین ناوگان جنگی امریکا در آبهای خلیج فارس آماده می سازند. در یک کلام جمهوری اسلامی یک حکومت بحران زا و تحریک آمیز هست و آرامش منطقه را از میان برده است. در ماههای اخیر رهبر سازمان فدائیان اسلام "عبد خدایی" نیز خواستار بازگشت والحاق سرزمینهای قفقاز که مشتمل بر سه جمهوری مستقل گرجستان، آذربایجان و ارمنستان میشود، به ایران اسلامی تحت رهبری ولایت فقیه شده بود که کشورهای مذبور نیز هرچه بیشتر گرایش بسوی امریکا را از خود نشان داده اند و در اظهار رضایتمندی خود به امریکا، پایگاههای نظامی خود را در اختیار آن کشور نهاد ه اند تا از دخالت های نظامی و ماجرا جویانه جمهوری اسلامی در امان بمانند. جمهوری اسلامی با نظریه دیرینه و ارتجاعی در تلاش است تا منطقه را هرچه بیشتر "کربلایی" نماید تا تمام منطقه را در آشوب و جنگ نگاه دارد و در همین راستا همه کشورهای منطقه از جمهوری اسلامی وحشت داشته باشند تا مبادا با امریکا همکاری نمایند!! هرچه میگذرد سایه شوم جنگ خانمانسوز در پرتو تحریکات جمهوری اسلامی علیه کشورهای همسایه و پیشروی شبانه روزی در تسخیر سلاح اتمی که همه منطقه را به وحشت فرو برده است و در همین راستا بحران غیر قابل کنترل هرچه بیشتر نمایان می شود.چاره ای جزء برای جلوگیری از جنگ ناخواسته از جانب مردم ایران باقی نمانده است.برای رسیدن به این امر مهم، تنها اتحاد یکپارچه همه اقشار ناراضی مردم اعم از دانشجویان، کارمندان، معلمان، کارگران، کشاورزان و نیروهای سیاسی لازم و ضروری می باشد.

۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه

زندگی یعنی چه ؟ /3 ( پس شور زندگی چیه ؟ )

پس شور زندگی چیه ؟ به این دنیا آمدی که چیکار کنی ؟ جواب این سوال معمای بزرگ زندگی را حل میکنه این جواب هم به بزرگی همان سوالهاست اما بهترین راهش اینه که یه مدت حسابی با خودت خلوت کنی از خودت سوالهای سخت و تلخ بپرسی !! این تمرین آنقدر هم سخت نیست همه اش به اینه که روراست آنقدر آسونه که انگار به آدم بگن (( هر کس فکر میکنه میتونه از زندگی بیشتر لذت ببره دستشو بالا کنه )) برای بعضیا این تمرین واقعا این میشه که بگردن لحظه های واقعی زندگیشو نو پیدا کنن و بعد روی آنها برنامه ریزی کنن برای بعضیا دیگر طوریه که انگار به یک پرتگاه زل زده باشند در موارد حاد یه همچو کند و کاو عمیقی ممکنه باعث بشه مخ آدم بترکه اما از من قبول کن به ریسکش میارزه اگر سوالات سخت از خودت بپرسی و خوب به ندای قلبت گوش کنی بالاخره میشنفی که سرنوشت داره صدات میکنه و وقتی که فهمیدی یا حتی فکر کردی که فهمیدی با زندگیت چیکار باید بکنی پس بکن !! حتما اگر لازم شد بی امون بپر تو دل تاریکی و هنوز پات به زمین نرسیده بدو و بدو چون یه آن هم نباید از دست بدی هر چه هم که احساس کنیم شکست ناپذیر و فنا نا پذیریم هستی ما از اونی که فکر میکنیم خیلی خیلی سست تره !! اگر رو ی نردهای کنار گود بنشینی و عمرتو تلف کنی با این وقت کم که برات مونده به هیچ جا نمیرسی (( و آنوقت البته این خطر ناجور هم است که تیغهای نرده ببره جاهایی راکه نباید ببره )) عملی کردن رویاهایت شجاعت می خواد و احساس مسئولیت ((البته آدم باید یادش باشه که مرز شجاعت و حماقت کجاست )) یادت با شه هر کاری که بکنی اشتباه هم جزئی اززندگی است پس وقت و تلف نکن خودتو به خاطر گذشته سرکوفت نزن یادت باشه که هر کسی گاه گداری دچار کشمکش می شه خیلی رمق گیر که آدم هر روز کاری رو کنه که واقعا دوست نداره یا اصلا براش مهم نیست به جای اینکه نا امید بشی همیشه یادت باشه که وقتی می خوای یک کار خیلی مهم یا خیلی استسنایی بکنی بی برو برگرد مخالف خونی و مقاومت هم هست پس مهم اینه که خودت متوجه باشی که اگه راهتو بری به رضایت خاطری میرسی که نگو اما البته این کار آسونی نسیت یه چیز دیگر را هم میدانی؟ اگر فقط صدای درونت گوش کنی و مختم کار بندازی هیچ وقت اشتباه نمی کنی. پیروز باشید

۱۳۸۷ شهریور ۱۸, دوشنبه

زندگی یعنی چه ؟ / 2 (پس اصلا کل زندگی چیه ؟ )

پس اصلا کل زندگی چیه ؟ خوب خیلی وقتها میشنویم که زندگی سفره اما دقیقا سفر به کجا ؟ بعضی می گن زندگی همش کسب معلوماته و ادمایی هم هستند که می گن ما فقط برای اینیم که خونه و خانواده درست کنیم اما من که فکر نکنم راستش همه ی این حرفها انگار چرندیات محضه !! توی همه ی این نظریات جوراجور و پر طرفدار در مورد زندگی فقط یک نغمه ساز شده اونم عشقه ! عشق با همه ی شکل های ظریف و شکننده اش تنها چیزی پر زور و موندگاریه که به زندگی روز مره ی ما معنی واقعی میده البته منظورم عشق رویایی و شاعرانه نیست گو اینکه اونم خودش خیلی پر زوره اما عشقی که من می گم اون اتشیه که توی وجود همه ی ما شعله می کشه اون گرمای درونی که نمیذاره روحمون توی سرمای نا امیدی یخ بزنه یعنی عشق به خود زندگی عشقی که من میگم همون نداییه که می گه ((قدر زندگی را بدون وبرو دنبال خلاقیت )) عشقی که من میگم اون شور و شعور رو هم با خودش داره که توی زندگی بعضی چیزها ارزش مردن داره اما خیلی چیزها هم هست که ارزش زندگی کردن داره این عشق به زندگی باعث میشه که به بقیه کمک کنیم همه مون می دونیم چه کیفی داره که مثل کوه پشت و پناه کس وکار و دوستانمون باشیم کسانی که با عشق و امید به اینده رابطه ای ندارند از خودشون می پرسن اصلا من واسه ی چی هستم ؟ واقعا من چی رو عاشقم برای همین بیشتر وقتها حس می کنن که از دیگران جا موندن یا نمی تونن درست به زبان بیارن اما احساس می کنن که انگار یه چیزی راست راستی یه کمی عجیب و غریبه ؟ راستش اینه که بیشتر وقتها ما طوری توی کاری که داریم می کنیم غرق می شیم که نمی تونیم ببینیم کجا داریم می رویم اما واقعا چکار داریم می کنیم ؟ دنیای امروز ما پر شده از حواس پرتیهای نا مشخص پر شده از ضرب الاجل پر شده از ضرورتهای مهم و فوری شب و روز یکی شده اسیر کوهی از ترسها و ارزوهایی میشیم که ما را به مسابقه ای می کشونن که شانس برد نداره ؟ اینه که همه می کوبیم می کوبیم تا توی زندگی به نقطه دلخواه برسیم خب انوقت که چی ؟ ادامه مطلب در قسمت بعدی وبلاگ قرار می گیرد . پیروز باشید

زندگی یعنی چه ؟ / 1 ( معنی و مقصود زندگی چیست ؟ )

معنی و مقصود زندگی چیست ؟ این سوال دیرینه اندیشه وران بزرگ تاریخ را به خود مشغول داشته است پاسخ قطعی این سوال این است نگاه بکن ببین چه کاری دوست داری انجام دهی برو دنبالش . مثلا جای حرف نداره که همه ی ما از جنس همان ماده ای هستیم که باهوشترین و خلاقترین موجودات تمام عالم ازش درست شدند اول اینکه چرا چیزای عظیم و موفقیت های بزرگ این همه دل ما را می برد وما را مغرور می کند در صورتی که عملا چیزهای خیلی کوچک هستند که وقتی کنار هم بچینی چیزای بزرگ درست می کنند و چرا سر چیزایی که قبول نداریم کلافه می شیم در صورتی که راستشو بخوای اختلاف نظرای ماست که زندگی رو جالب می کنه؟ مگر نه اینکه نصف دنیا وارونه است پس اصلا دلیلی نداره که همه ما سر همه چی با هم توافق داشته باشیم چرا وقتی آتشی میشیم می ریم سراغ جنگ و دعوا ولی مرتب دور عمیق ترین احساسات و باورهامان حصار های دفاعی می کشیم تا هیچ وقت نتونیم واقعا به کسی نزدیک شویم شاید این سر در گمی برای اینکه زندگی همیشه هم اونجوری که نشون میده نیست ما هممون فیلتر داریم اینه که بیشترش چیزایی رو می بینیم که دلمان می خواد ببینیم آخرش که چشم باز می کنیم مبهوت می شیم از اینکه دیدت نسبت به دنیا طوری بوده که فقط با برنامه های کوچیکت جور در بیاد این فیلتر ها رو که بر داری میتونی از نزدیک تر به خودت نگاه کنی وسوالات واقعی تری درباره کل عالم از خودت بپرسی وببینی جات توش کجاست جور دیگه بگم میتونی دنبال معنی زندگی بگردی ؟ ادامه مطلب به زودی در وب سایت قرار میگیرد. پیروز باشید.

۱۳۸۷ شهریور ۱۶, شنبه

آصف علی زرداری رئیس جمهور پاکستان کیست ؟

رهبر حزب مردم پاكستان امروز طي انتخابات رياست جمهوري در مجامع ايالتي و ملي و سناي پاكستان به عنوان رئيس جمهور جديد اين كشور انتخاب شد كه براي آشنايي بيشتر مخاطبان با اين فرد، شربه گزارش فارس، "آصف علي زرداري"، رهبر قبيله "زرداري" و همسر "بي نظير بوتو"، رهبر فقيد حزب مردم است كه دو دوره به عنوان نخست وزير در پاكستان انتخاب شد. وي در 21 جولاي سال 1956 در "كراچي"، واقع در ايالت "سند" پاكستان چشم به جهان گشود. آصف فرزند "حكيم علي زرداري"، يكي از سياستمداران پاكستاني است. او بيشتر دوران آموزش خود را در مدرسه "سن پاتريك" كراچي، جايي كه "پرويز مشرف"، رئيس جمهور سابق اين كشور در آنجا مشغول تحصيل بود، سپري كرد. وي سپس به دانشكده اقتصاد لندن براي ادامه تحصيلات خود رفت. آصف در 18 دسامبر 1987 با بي نظير بوتو ازدواج كرد. آنها پس از ازدواج صاحب سه فرزند به نامهاي "بيلاوال"، "بختاور" و "آصفه" شدند. آصف در زمان نخست وزيري همسرش در پاكستان به عنوان عضو مجمع ملي و وزير محيط زيست اين كشور فعاليت كرد. او تا سال 1999 به عنوان سناتور در آخرين سمت شغلي خود در دولت كار كرد تا آنكه "پرويز مشرف"، رئيس جمهور مستعفي پاكستان در آن زمان طي يك كودتاي بدون خونريزي "نواز شريف" نخست وزير وقت پاكستان را بركنار كرده و سنا و مجامع اين كشور را منحل كرد. زرداري حدود 11 سال از عمر خود را به اتهامات مختلف از فساد مالي گرفته تا قتل در زندان سپري كرد. در آن زمان در پاكستان به علت فساد مالي به وي لقب "مرد 10 درصدي" دادند. وي براي اولين بار در سال 1990 به اتهام بستن يك بمب كنترل از راه دور به پاي "مرتضي بخاري"، يك تاجر پاكستاني مقيم انگليس و فرستادن او به بانك براي خالي كردن موجودي حساب بانكي‌اش به ميزان 800 هزار دلار دستگير شد. اما او در سال 1993 زماني كه حزب مردم و همسرش قدرت را در دست گرفت، تبرئه شد. زرداري در سال 1996 دوباره به اتهام فساد مالي دستگير شد و در مدت زمان كوتاهي از دستگيري وي در آن سال، به قتل "مير مرتضي بوتو"، برادر بي نظير بوتو نيز متهم شد. اتهامات مالي عليه زرداري شامل موارد زير است: 1. خريد جواهرات به ارزش يك ميليون دلار از طريق حساب يك بانك سوئيسي و كارت اعتباري "آمريكن اكسپرس" 2. دريافت بازپرداخت از يك تاجر طلا در دوبي 3. توافق پيمانكار فرانسوي "داسالت اوييشن" با زرداري مبني بر پرداخت 200 ميليون دلار به وي در ازاي عقد قرارداد 4 ميليارد دلاري فروش جنگنده به پاكستان (اين قرارداد با پايان تصدي بي‌نظير بوتو فسخ شد) آصف در نوامبر 2004 به قيد كفيل آزاد شد. اما در 21 دسامبر 2004 به دليل حضور نيافتن در جلسه استماع دادگاه كراچي دوباره دستگير شد. وي به دنبال مذاكرات حزب مردم و دولت مشرف در سال 2004 آزاد شد. يك نوار مكالمات ضبط شده بين قضات و "نواز شريف"، نخست وزير سابق پاكستان نشان داد كه قضات مجبور به اعلام آزادي زرداري شده بودند. آصف پس از آزادي خود در سال 2004 كمتر در عرصه سياست حاضر شد و براي درمان و مداوا رهسپار آمريكا شد. زرداري مبتلا به ديابت و ناراحتي در ستون فقرات خود بود. وي در اين مدت، لحظاتي را با فرزندان خود سپري كرد. زرداري پس از ترور بي نظير بوتو در 27 دسامبر 2007 به همراه پسرش "بيلاوال بوتو زرداري" به عنوان رهبران حزب مردم انتخاب شدند، اما قرار بر اين شد كه بيلاوال 19 ساله كه اكنون در دانشگاه "آكسفورد" انگليس مشغول تحصيل است، پس از پايان دوران آموزش خود رهبري حزب مردم را برعهده گيرد. بدين ترتيب آصف از 30 دسامبر گذشته با رهبري حزب مردم توانست در انتخابات پارلماني پاكستان كه در 18 فوريه گذشته برگزار شد، به پيروزي برسد. وي به همراه حزب "مسلم ليگ شاخه نواز" به رهبري "نواز شريف"، نخست وزير سابق پاكستان و "جمعيت علماي اسلام" و چند حزب ديگر دولت ائتلافي پاكستان را تشكيل داد. زرداري با شريف در "موري" توافق كرد تا مشرف را وادار كند قضات تعليق شده دادگاه‌هاي عالي پاكستان را هر چه زودتر به مناصب خود بازگرداند. اما تحقق نيافتن اين مسئله به مرور زمان باعث بروز اختلافات بين اين دو حزب مطرح پاكستان شد. زمان گذشت تا اينكه دوباره زمينه ائتلاف و اتحاد احزاب سياسي پاكستان مهيا شود. اين بار زرداري طي نشست‌هاي مشترك با رهبران ساير احزاب از جمله نواز شريف تصميم به پيشنهاد طرح استعفا يا استيضاح مشرف گرفت. آنها تصميم خود را طي يك كنفرانس مطبوعاتي اعلام كردند، اما پرويز مشرف در واكنش به اين موضوع گفت كه نه تنها استعفا نمي‌كند بلكه با قدرت هر چه بيشتر به رياست خود در پاكستان ادامه مي‌دهد. فشار رهبران سياسي بر مشرف ادامه يافت تا آنجايي كه وي مجبور شد استعفاي خود را طي يك نطق احساسي در مجمع ملي پاكستان اعلام كند. كمتر از يك روز پس از استعفاي مشرف اختلافات نهان حزب مردم و شريف نمايان شد و آنها درباره بازگشت قضات به مناصب خود و نامزدي انتخابات رياست جمهوري شمشيرها را از رو بستند. در اين حين حزب شريف يك ضرب‌الاجل سه روزه به حزب مردم براي بازگشت قضات داد و تهديد كرد كه در غير اينصورت از ائتلاف پاكستان خارج خواهد شد. اين امر محقق شد و نواز شريف حدود يك هفته پس از استعفاي مشرف حزب خود را از ائتلاف حاكم پاكستان خارج كرد. وي پس از اين اقدام " "سعيد الزمان صديقي"، قاضي بازنشسته پاكستاني را به عنوان نامزد حزب خود در انتخابات رياست جمهوري پاكستان معرفي كرد. از آن زمان تاكنون حزب مردم و شريف براي جلب حمايت احزاب مختلف به رايزني با آنها پرداختند. زرداري ابتدا از حزب شريف دعوت كرد تا به ائتلاف حاكم بازگردد، اما سپس اعلام كرد كه در صورت انتخاب شدن به عنوان رئيس جمهور پاكستان را به كمك احزاب سياسي ديگر اداره خواهد كرد. رقابت‌ها و كشمكش‌ها بين دو حزب مطرح پاكستان ادامه يافت تا اينكه آصف علي زرداري،‌ نامزد حزب مردم به عنوان رئيس جمهور جديد پاكستان انتخاب شد. با اين حال انتظار مي‌رود كه زرداري بدنه دولت ائتلافي پاكستان را از دوباره شكل داده و با كمك احزاب سياسي كوچك در عرصه حكومتي پاكستان فعاليت كند؛ اقدامي كه مي‌تواند فصل جديد سياسي را در اسلام‌آباد بگشايد.

دوست من سلام : دستان مهربانت را به گرمی می فشارم

دوست من از من گله میکنی با دلسوزی از من گله میکنی با صدای مهربانت از من می نالی که این چه کاری است که می کنی مگر به عواقبش فکر نکردی؟؟ مگه دوست داری بدبخت بشی؟؟ از زندگیت بیزار شدی؟؟ و…. . دوست من می فهمم چه می گویی می فهم ولی از زندگی سیر نشدم، عا شق زندگی شدم که واسه زنده بودن واقعی تلاش کنم من با خودم کنار امدم نمی ترسم از اینکه از دانشگاه اخراجم کنند و دیگه نتونم درس بخونم من با خودم کنار امدم نمی ترسم از اینکه ببرنم زندان از اینکه شکنجم بدن. من با خودم کنار آمدم نمی ترسم از اینکه لذت در کنار دوستانی مانند تو رو از دست بدم. برای من خیلی سخته حس خوبی را که وقتی با تو صحبت می کنم رو از دست بدم من با خودم کنار آمدم که بلند داد بزنم که زندگیم واسه ایرانه نه ایران واسه زندگی من با خودم کنار آمدم نمی ترسم واسه رنج فرزندان ایران بلند گریه کنمنوازش دهنده روح آزرده ام با خودم کنار آمدم که که این شعر شاملو رو هر ثانیه زمزمه کنم: هرگز از مرگ نهراسیده ام گرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود هراس من از زندگی در میان مردمانی است که مزد گورکن فراتر از جان آدمی باشد…….. و این صدا همیشه در گوشم باشد گر چنین باید زیست پست من چه بی شرمم که فانوس عمرمم را به رسوایی نیاویزمدشمن من که «دیو فساد» است در این خانه مسکن دارد من با او بسیار کوشیده ام. همه خوشی های زندگی ام در سر این پیکار رفته است او بارها از در آشتی در آمده و لبخند زنان در گوشم گفته است: « بیا! بیا! که در این سفره آنچه خواهی است» اما چگونه می توانستم دل از کین او خالی کنم چگونه می توانستم دعوتش را بپذیرم؟ آنچه می خواستم آن بود که او نباشد….دوستم ببخش اگر با فعالیت ها یم شما را آزرده ام چه کنم که دل در گرو ایران داده ام. می ترسم الف سرافرازش سرنگون شود و «واو» وحشت جای آن را بگیرد و ویران شود… از اضطراب و ناراحتی کبود می شوم هنگامی با شکم سیر سر بر بالین گذاشته ام می فهم در گوشه ایی از این سرزمین ثروتمند، کارگری برای 120 هزار تومان خودرا حلقه آویز می کند نمی توانم در فراغ بال سرگم درس خواندن با شم در صورتی که سیاه دلان استبداد بسیاری را به دلیل بیان عقاید از درس خواندن محروم کنند. دوست من گریه های مادرهایی که گوشه های جگرشان در دام چنگال های خونین این دیو بد طینت اسیر است از الماس برنده تر است و چنان سینه ام را چاک می دهد که گویی زندگی ام رو به پایان است.... آیا می توانم لحظه ایی آرام بمانم؟ خاصیت موج این است که آرامش ندارد. آرامش موج برابر با فنا شدنش است. با دیدن گل بانو های ایثار که تن خود را چیکه چیکه می فروشند به خاطر فقر کشور ثروتمندم سکوت کردنم حرام استدوست من تمام حرف های خویش را که در دلم بود را به تو زدم و در آخر می خواهم تو را یار دبستانی ام خطاب کنم به تو بگویم:یار دبستانی من آرزوی من این است که تو هم در این کوشش و رنج شریک باشی و با این دشمن که عامل فساد است به جنگ برخیزی و گیرم که بر ما بتازند و کار ما را بسازند باری این قدر بکوشیم تا پس از ما نگویند که مشتی مردم پست و فرومایه بودند و بماندند و نمی آرندیار دبستانی من با من و همراه منی چوب الف بر سرما بغض من و آه منی هک شده اسم من تو رو تن این تخته سیاه ترکه بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما دشت بی فرهنگی ما هرز تمام علفاش خوب اگه بود بد اگه بد مرده دلای آدماش دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه کی میتونه جز خود ما درد ما رو چاره کنه........سخن من نه از درد ایشان بود بلکه از دردی بود که خود ایشانند.....

اپوزسیون سانسورچی

درد آور است باور اين حقيقت که گوساله جز گاو شدن راه به جايي ندارداينکه : ميخ آهنين حقيقت به کوه استبداد (جمهوري اسلامي) وتخته سنگ زاييده شده از آن(ما و شما)فرو نمي رود.مگر با اعما ل تکنولوژي نوين امروز (انفجار هاي ديناميتي و کوپ بر هاي عظيم)کوه را به تخته سنگ وسنگ را به خرده سنگ تبديل نموده و با برش هاي ماهرانه صيقل دهيم شايد اين ميخ آهنين حقيقت که تا امروز تنها براي آ ويختن پاره اي از مستبدين به دار استبداد از آن استفاده مي کرديم به کار خود مان هم بيايد و غير از کوبيدن اين ميخ به طويله ي تخريب،بر سر درِ مبارزه، از آن بجاي اهرمي براي فرو بردن باور دموکراسي وآزادي بيان در افکار خودمان و ديگران استفاده کنيم تا هرگز درد اين دموکراسي ما را بر آن ندارد که باز تنها با تاييد ،تعريف و تمجيدعقيده ي ما،اجازه ي بيان رابه ديگران بدهيم.دشمن اصلي دموکراسي و در عين حال دوست ثبات آن خود دموکراسي است.دشمن آزادي بيان من، همان آزادي بيان تو است.نه به اين معنا که يکي از ما برنده ي اين جنگ باشيم ، به عبارتي جنگيدر کار نيست و هدف رسيدن به دموکراسي است و هر دو در يک طرف جبهه مي جنگيم و دشمن اصلي ما استبداد و خفقان (سانسوربه بهانه يتوهين به مقدسات و مقام معظم رهبري! و به هر بهانه ي ديگر ) است.لازمه ي يک مباحثه سالم و آزاد، و جود طرفين موافق و مخالف است که بسته به تعهد سياسي و اخلاقي به بيان موضوعاتي واقعي و يا دور ازواقعيت مي پردازند.ليک هدف ، مارا مانع مي شود که صداي مخالفين را خاموش کنيم و يا بر اساس آموخته هاي خود به طور اتفاقي صداي ميکروفن را قطع کنيم !ارتقاي فرهنگ نامه ي لغات مبارزين سياسي هم شايد کمکي به این منجلاب بکند تا از اين ماراتن تکرار و بعضا ارتجاعي رهايي يابيم.فحش و فحاشي چه از زبان مبارزين و چه از زبان طرفداران آنها ، راه بهجايي جز دفن مبارزه نمي برد.آنچه که امروز در مبارزه ي سياسي چون بازي طناب کشي دنبال مي کنيم آخرش پوسيدن اين طناب و به عقب پرت شدن هر دو طرف شرکت کننده را به دنبال دارد. شنيدن فحاشي ها بر ما واجب نيست ولي وقتي بر زبان جاري مي شود ،مي شنويم، سانسوربه بهانه ي(توهين به مقدسات و خانواده و هر بهانه يديگر) و پاسخ به فحاشي ها به همان زبان ، ما و آنها را مظنون به شباهتمي کند.(ما در اين سمت خط مبارزه و آنها در آن سمت خط دفاع)کساني که فحاشي و فقط فحاشي را آويزه ي دست خود قرار مي دهند، اول نگاه کنجکاو ما را به خودشان جلب مي کنند.ترس بر آن است که آخر اين بازي ، مشت همه ي مبارزين ، پوچ باشد و آنچه به دنبالش مي گرديم در زمين حريف ، به باتلاق تاريخ کشيدهشده باشد ! تحقير و تاييد اعتقادات مذهبي و گرايش هاي سياسي همان چيزي استکه امروز ما در اين گربه ي بيمار تجربه مي کنبم و مبارزين داخل و خارجنيز به همان ، چنگ مي زنند.سکوت ، هميشه به معناي تاييد نيست بلکه براي تعديل و وعده ايست براي اثبات حقايق در زمان مناسب. و صد البته که اين نکته ها زماني دور از شعار است که از شخصي ترين محدوده ی خودمان شروع کنيم.

۱۳۸۷ شهریور ۱۱, دوشنبه

حسن عباسی : ایران در آمریکا شش هزار کلاهک هسته ای دارد ؟

ایران در صورت مورد حمله واقع شدن از سوی آمریکا، می­تواند آمریکا را از درونش مورد هدف قرار دهد و نابود کند. اگر قرار بود ما حرفهاي ضد خشونت آقاي بني صدر را گوش كنيم اول انقلاب خرمشهر هنوز هم دست عراقيها بود و افتاده بود دست آمريكاييها. بني صدر فرمانده كل قوا بود، ميگفت كه بايد بگذاريم بيايند تا كوههاي خرم آباد، مثل اشكانيان – نمي دانم اين سند را از كجا آورده بود كه اشكانيان گذاشته بودند كه دشمن بيايد در كوه هاي خرم آباد – آنجا جلويشان مي ايستيم. اگر قرار بود جواناني كه در خرمشهر رفتند ايستادند و مقاومت كردند گوش به حرف امثال بني صدر بدهند امروز حماسه خرمشهر را جشن نميگرفتيم. بنده به آقاي خاتمي عرض ميكنم. آقاي خاتمي! جوانان اين مملكت اگر قرار باشد گوش به تئوريهاي گفتگوي تمدنهاي جنابعالي بدهند، فرض خشونت طلبي جنابعالي را بربتابند، و مسئله جامعه مدني تو را سق بزنند، اين مملكت بعدا تا خود تهران هم از دست خواهد رفت. لذا عمدة كاري كه بايستي صورت بگيرد اين است كه ما بايد مقابله به مثل كنيم. در چه بايد مقابله به مثل كنيم؟ مقابله به مثل گزاره­اش اين است: يا امنيت براي ما هم باشد، يا هيچ كس امنيت نخواهد داشت. يا ما هم امنيت داشته باشيم يا هيچ كس امنيت نخواهد داشت. خط قرمز فقط براي آقاي كمال خرازي و آقاي خاتمي و آقاي حسن روحاني موضوعيت دارد. اسلام محدود به مرزهاي جمهوري اسلامي نميشود. اين پيام را برسانند به گوش اصلاح طلبان داخلي و اصلاح طلبان جهاني؛ اسلام محدود به قانون اساسي جمهوري اسلامي نميشود. شرف و كيان و عزت و حيثيت ما بخواهد به يغما برود مطمئن باشيد كه ما در داخل و بيرون مرزها اقدام خواهيم كرد. نميشود كه سكوت كرد، چون سياستهاي اين حكومت داهيانه نيست. دست گذاشته اند روي دست دارند گفتگوي تمدنها ميكنند. آقای ديك چني، معاون اول جرج دبليو بوش، ريچارد پرل و مايكل لدين در يك موضع‌گيري مشترك در آمريكن اينترپرايز انستيتو اعلام كردند كه ما ريشه اين ملت را خواهيم خشكاند. ريشه ملت ايران را خواهيم خشكاند. موضوع گفتگوي تمدنهاي آقاي خاتمي چه بود؟ من جواب ميدهم. در مقابل اينكه اعلام كردند ما ريشه اين ملت را خواهيم خشكاند، به همة شرافتم قسم ميخورم،‌ به قرآن، سوگند خوردن به قرآن كراهت دارد، به عنوان رئيس يك مركز مطالعات استراتژيك، رقيب انستيتو كاتو، انستيتو هادسون، بنگاه رند، و همچنين آمريكن اينترپرايز انستيتو كه روي خشكاندن ريشه ايران كار مي‌كنيد، با خدا، با خدا عهد ميبندم، و با خون شهدا و با اين ملت كه براي خشكاندن ريشه نژاد آنگلوساكسون قطعا استراتژيها و دكترينهاي آنچناني به حول و قوه الهي تهيه كنم و روي سايت‌هاي اينترنتي بگذارم. آقاي جرج دبليو بوش و آقاي توني بلر كه اعلام كرديد ميوه جنگ عراق را در ايران خواهيم چيد؛ رئيس جمهوري اسلامي ايران نبود كه آر پي جي عليه تانكهاي شما در جنگ ميزد، اين آقاي خاتمي و آقاي حسن روحاني و آقاي كمال خرازي نبودند كه در خليج فارس جلوي ناوهاي شما مي ايستادند. من ناوهاي شما را فيلمبرداري ميكردم. زماني كه كيتي هاوك اينجا بود، زماني كه ويسكانسين، ناو نيوجرسي و ناو ميسوري اينجا بود من فيلمبرداري ميكردم نه آقاي خاتمي! مينهاي بريجتون را من انداختم نه آقاي خاتمي! حزب الله لبنان را من تربيت كردم نه آقاي خاتمي. آقاي توني بلر! آقاي جرج دبليو بوش! اين بندگان خدا آن روز اهل گل و بلبل و سنبل بودند در وزارت ارشاد، اهل جنگ نبودند زمان دفاع مقدس. امروز به شما بگويم كه اين گونه نيست كه فقط اين دوستان، همان كساني كه بيست و دو ميليون به اينها رأي دادند امروز بغض كردند از اينكه روز به روز در عراق فجايع بيشتر ميشود و اين آقايان فقط نميپسندند اين زشتيها را. پاسخ به آن خشونت شما را ما خواهيم داد. سكوت كرده اند؟ شما هشدار داديد؟ گفتيد ريشه ملت را خواهيم خشكاند؟ آقاي خاتمي دوباره لبخند زد؟ آقاي توني بلر اعلام كرد كه من اعلام ميكنم جنگي كه در عراق صورت گرفت ميوه اش را در ايران ميچينيم، آقاي خاتمي سفير را صدا نكرد، سفير انگليس را به او توپ و تشر بزند، بلكه هر باري كه آقاي جك استراو آمد ايران، آقاي خاتمي همه برنامه هايش را تعطيل كرد ايشان را پذيرفت. همه ايران آقاي خاتمي نيست، همه ايران آقاي كمال خرازي و حسن روحاني نيست. اينها زماني كه ما جلوي شماها ايستاديم، سفارت آمريكا را اشغال كرديم و شما را ريشه كن كرديم، زماني كه در دفاع مقدس ايستاديم اين دوستان هيچ كدامشان آن موقع نبودند. آقاي مك فارلين من را خوب ميشناسد، روزي كه آمد ايران. شما فقط با اين نگاه و با اين تفكر و گفتگو موافق نيستيد كه له له بزند براي تفكر هابرماس. آقاي خاتمي بندة ‌تفكر آمبرتو اكو و يورگن هابرماس است. ما بندة خدا هستيم و پيرو علي، شيعة علي. يك درس داريم، آن هم درس جهاد و شهادت. پس ديك چني! ريشه نژاد آنگلوساكسون را خواهيم خشكاند. اين اسمش مقابله به مثل است. اگر قرار است اين ملت 7000 ساله ريشه اش خشكانده بشود، شما كه 300-400 سال از عقبه تان ميگذرد. يك قلم به شما ميگويم؛‌ دو ميليون ايراني ما آنجا داريم. مطمئن باش من از دل آنها سرويس چريكي در مي آورم عليه تان. اين را خوب شما خبر داريد. اگر يازده سپتامبر را نگاه ميكنيم شما اينقدر ضربه پذير بوديد كه چهار عرب عربستاني كه روح سلحشوري ندارند توانستند اينچنين بنيان شما را به خطر بيندازند شما با ملتي روبرو هستيد كه عقبه اش عميقتر است. فراموش نكنيد ما هفت هزار دارنده درجه PHD در آمريكا داريم. چقدر از اينها آلت دست شما هستند؟ چقدر از اينها توسط سناتور سام براون بك پول ميگيرند كه با آن پانزده تلويزيونشان مدام فحش بدهند. اگر يازده نفر توانستند يازده سپتامبر را بوجود بياورند شما مي دانيد كه اين امكان براي ما وجود دارد كه اقدام كنيم؟ ما سلاح اتمي نياز نداريم. شما شش هزار كلاهك اتمي در خاكتان داريد. آن شش هزار كلاهك اتمي آماج طراحيهاي ما است براي اينكه در آنجا جنبشهاي چريكي بروند و همانها را منهدم كنند. نه جنبش چريكي ايراني، از تمام كشورهاي اسلامي. ميتوانيد همه را از آن جا اخراج كنيد. ما روي مكزيكيها هم كار ميكنيم. روي آرژانتينيها هم كار ميكنيم. هر كس با آمريكا مشكل دارد ساماندهي اش ميكنيم. بهتر است كه وقتي سايت مركز ما راه افتاد دوستان آمريكايي آدرس سايت ما را داشته باشند. ما پاشنه آشيل آمريكا را طراحي كرده­ايم، تمام نقطه ضعفهايش را. تمام نقطه ضعفهاي سرزميني، دريايي،‌ هوايي، تكنولوژيك و گزاره هاي ديگر را معين كرده­ايم و آدرس ميدهيم به سازمانهاي چريكي جهاني كه آمريكا آسيب پذيريهايش كجاست! قرار است ريشه ما را بخشكانيد؟ اتفاقاً انگليس را هم دپارتمانش را ايجاد كرده­ايم، بخش فروپاشي انگليس را هم در دستور كار گذاشته­ايم. شما ميتواند راحت بشينيد در جنگ جهاني چهارم بگوييد ما طرح حمله به ايران را ميدهيم، بنشينيد راحت كمپ مشترك نشكيل بدهيد، بعدا تي شرت تهيه كنيد براي فروپاشي ايران. قول ميدهيم تي شرتش را هم بزنيم، تي شرت تجزيه ايالات متحده. يك تاجر ايراني پارسال با من تماس گرفته بود گفتم كه آمريكا ميشود 54 كشور. گفت «آقا من در ميشيگان يك بخش تجاري دارم در حدود 12 ميليون دلار». گفتم خب؟ گفت «به نظر شما من بروم در كاليفرنيا مستقر بشوم؟» بيشتر ايرانيها در ايالت كاليفرنيا هستند. گفتم چطور مگه؟ گفت شما گفتيد اين تجزيه ميشود من فكر كردم اگر همه ما ايرانيها جمع بشويم در كاليفرنيا اقليت بيشتري ميشويم. آن جا ميشود كشوري 5-34 ميليوني كه ميدانيد باكلاس ترين ايالت آمريكا ايالت كاليفرنياست. ايرانيها هم خوش سليقه بودند آن جا را گرفتند. به نظر شما من بروم آن جا بهتر نيست؟ گفتم چرا اگر بتوانيد همه تان جمع بشويد يك جا كه بهتر است. اما يك قلم طرح بي ثبات سازي كه در خاك آمريكا داشتيم اعلام ميكنم رسماً، رسانه ها هم از فردا انعكاس بدهند؛ تا امروز ما 53 ميليارد دلار ثروت ايرانيها و ثروت كشورهاي عربي را از آن جا كشيده ايم بيرون. فقط با مشاورة مجاني كه مركز ما به تجار ايراني و عرب داده است.