شرایط عمومی كشورمان امروزه بهگونهای رقم خورده است كه برخورد با آن و عبور از آن علاوه بر دقت و مراقبت، توانایی و قدرت نیز نیاز دارد. هشت ماه دیگر، یك انتخابات مهم در ایران رخ مینمایاند. علیالظاهر، تمامی عناصر فردی و جمعی متعلق به جناح اصلاحطلب و اكثر عناصر فردی و جمعی متعلق به جناح مدعی اصولگرایی، در اندیشه مشتركی سیر میكنند كه نتیجه آن اصلاح امور از طریق جابهجایی دولتمردان در انتخابات آتی ریاستجمهوری است. سخن گزافهای نیست اگر گفته شود در اردوگاه محافظهكاران، اشتیاق به تغییر شرایط موجود، بسیار بیشتر از اشتیاق در اردوگاه اصلاحطلبان است و این تغییر، در نیمه دوم خرداد سال آینده، یا اجتنابناپذیر است یا الزامآور. چراكه ادامه وضعی كه گریبانگیر ملك و ملت شد، بیش از آن كه نظر دلسوزان جامعه، مبنی بر توانایی دولتمردان حاكم را تایید نماید، تفكرات و سیاستها و شعارهای جناح راست را دستخوش بیاعتباری بیشتر در عمل و بیاعتنایی افزونتر در میان مردم كند و صد البته بازسازی حیثیت جمعی مخالفان اصلاحات، برای آنان از اوجب واجبات است.این اشتیاق فراگیر، خیزشی را در میان سیاسیون فعال و اصحابه رسانه پدید آورده كه جالب توجه است. چنین خیزش زودهنگام در میان گروههای موثر دو جناح برای رسیدن به شرایط مطلوب در فردای روز مراجعه به آرای عمومی، نشان میدهد كه هر دو جناح در تدارك با روبنهای قوی، اعم از چهره جایگزین و اسباب جلب افكار عمومی برای جذب آرای بیشتر هستند. در این میانه، اما فقدان یك هوشمندی سیاسی در میان بعضی از ردههای اصلاحطلبان، بهویژه در دوران برتری كمی رسانهای جناح رقیب، كار را بر دلسوزان جامعه و اصلاحطلبان واقعی دشوار كرده است. قبل از اینكه شرحی بر این دشواری بیاورم، یادآوری میكنم كه در جناح بهظاهر جمع اما متفرق محافظهكاران، شرایط بسیار سختتر و دلشوره ناشی از عدم پایبندی به میثاقهای نوشته و نانوشته آنان بسی عمیقتر است كه روزی نه چندان دور، آتش از خاكستر سر بر آورد و پریشانی سرپوشیده رخ نماید. لذا جایی برای سوءاستفاده رسانهای آنان نمیماند آمار و ارقام آرای مردم در چند انتخابات گذشته، نشان میدهد كه سهم مخالفان اصلاحات حداكثر یك سوم آرای واجدین شرایط است و دو سوم باقیمانده، به شرطی كه در یك چارچوب پسندیده، نامزدی مناسب معرفی شود، متعلق به اصلاحطلبان است. این ادعا كه بعضی رسانههای وابسته و هوادار دولت به رخ میكشند كه اكثریت جامعه آنان را پذیرفتهاند، با واقعیت فاصله دارد. بدیهی است كه حاكمان فعلی در دو قوه مجریه و مقننه، اكثر آرا ماخوذه را دارند، اما آرای به صندوق ریخته شده برای هر نامزد، چند درصد از آرا ملت است؟ تعدادی از نمایندگان مجلس هشتم با كمتر از ۱۰ درصد آرا واجدین شرایط به پارلمان راه یافتهاند. اگر آرا مردم در دو، سه انتخابات اخیر را با دو سه انتخابات دوره اصلاحات مقایسه كنیم، وزن مشروعیت و محبوبیت و مقبولیت مدعیان بهدست میآید. این واقعیت، بهرغم میل جناح راست، فراموش ناشدنی است. البته نیاز به توضیح نیست كه شكست اصلاحطلبان در مجلس هفتم و هشتم و ریاستجمهوری نهم بهدلیل خانهنشینی بخش عظیمی از آحاد جامعه، بهخصوص جوانان در شهرهای بزرگ بود، كه بحرانهای ۹ روز یكبار در دوران هشت ساله اصلاحات، آنان را خسته كرده بود. این البته به معنای نادیده گرفتن ضعف مدیریت و اختلاف در بین دوم خردادهای نیست، همچنان كه امروزه ضعف مدیریت و اختلاف در بین محافظهكاران علاوه بر عام جامعه، هواداران آنان را نیز در رنج فرو برده است. با این وجود نمیدانم چه شده است كه بخشی از اصلاحطلبان حاضر نیستند از سه، چهار سال گذشته پندگیرند و مسیر تصمیمات و سخنان و اظهارنظرهای خویش را در جهتی كه صلاح ملت و اصلاح كشور را بهبار آورد، انتخاب نمایند؟بدون شك در تحلیل علل ضعفها و شكستها، انتقاد از یكدیگر و نقد رفتارهای دوران قدرت، اجتنابناپذیر است و اتفاقا یكی از برتریهای اصلاحطلبان همین است كه از بهمیان مردم كشیدن انتقادهای دوستان خود در مقایسه با محافظهكاران كه پشت درهای بسته، بههم میپیچند و در ملاعام بعضا بههم میبالند، ابا ندارند، ولی انتقاد از خود و بررسی علل ناكامیها یك مقوله است و جار و جنجال تبلیغاتی كه هموغم جناح راست، سوءاستفاده از این جاروجنجالهاست، مقوله دیگری است. اینكه اصلاحطلبان، هر كدام دیدگاه شخصی یا حزبی خود را با مردم در میان بگذارند و با صداقت و ظرافت، آنهم به منظور بهرهبرداریهای مفید، جامعه را به اندیشیدن وا دارند، از ارزشهای یك جریان سیاسی است، اما اگر همین ارزش از طریق بیان نارسا و بعضا غرضآلود سادهاندیشیان، قربانی عوامفریبی و پایمال لشكركشی سیاسی و رسانهای مخالفان مردم سالاری بشود، به یك پدیده ضد خودی تبدیل میشود و نه تنها كارآیی كه خود را از دست میدهد، بلكه به مایوس كردن مردم و مخاطبان منجر میگردد. غمنامهای كه در چند ماه اخیر، از بههم پیچیدن ردههای میانه و بعضا بالای جناح اصلاحطلب، در ذهن و دل نیروهای صادق و دلسوز مرور میشود، زمینهساز در دلهای فراوانی است كه زبان و گوش عناصر در صحنه و علاقهمندان به سرنوشت كشور را فعال كرده و آنان را میآزارد. آیا در زمانی كه ضرورت رسیدن به همدلی و یگانگی حتمی است و دیگران برای پیشگیری از موفقیت خدمتگزاران واقعی، در پی بهرهبرداریهای سوء و تضعیف اعتماد مردم به آنها هستند، چه لزومی دارد كه علیه یكدیگر مقابله كنیم؟ چه لزومی دارد كه به جای سنجیده حرف زدن و مهربانانه یكدیگر را نقد كردن، اوقات تلخیهای پیشین را، روانه صفحات جراید و بلندگوی ملی بهانهگیران و قدرتطلبان نماییم. یاسآفرینی و ناامیدسازیـ كه از آن بوی قدرت میتراودـ نه تنها هرگز جمعی را به صحنه نمیآورد، بلكه هواداران را منزوی میسازد و از شركت در سرنوشت خویش منصرف مینماید.دقیقا از همین زاویه است كه مخالفان مردمسالاری، با همه توان بسیج شدهاند، نگذارند دوباره، جمعیتی به مقیاس دوم خرداد ۷۶ وارد صحنه شوند تا خودشان در غیاب مردم، با همان عدد ضعیف كمتر از ۱۰ درصد و ۲۰ درصد بر اریكه قدرت بمانند و یكهتاز میدان شوند و به نمایندگی همه مردم ایران، نظرات خود را به مخاطب تحمیل نمایند. یك فرض قطعی این است كه در تعدد نامزدهای ریاستجمهوری توفیق بهدست نمیآید. آیا این همه تلاش تفرقهافكنانه در پناه رجز خوانی علیه یكدیگر، برای موفقیت است؟ اگر نمیخواهید موفق شوید، چرا وارد صحنه شدهاید؟ آیا به این باور رسیدهاید كه در غیبت جوانان پرشور كشور میتوانید سكان هدایت و مدیریت آنان را بهدست گیرید؟ این خوشباوری و سادهاندیشی نیست؟ اصلاحطلبان یكبار دیگر به خود آیند، موقعیت خود را بشناسند تا حماسهای دیگر خلق كنند. این حماسه در شرایط موجود و با شیوهای كه اتخاذ كردهاید، نادیدنی است. لطفا وقت، توان، دقت ظرافت و بلندنظری خود را در این عرصه مهم یكبار دیگر بهمیدان آورید، تا یكبار دیگر سرافراز شوید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر