۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

اعدام یازده بلوچ سنی مذهب، هدیه وحدت طلبی خامنه ای برای اتحاداهل سنت وشیعه!





نویسنده : ناصر مستشار

 



 



رژیم اسلامی که با اظها رات ماجراجویانه وخودخواهانه باند خامنه ای واحمدی نژاد هرچه بیشتر منزوی تر میشود و تقریبا در میان همه همسایگان و جهان به جزء روسیه وچین دیگر متحدی استراژیک ندارد که در عین حال در کشتار دسته جمعی سنی مذهبان ایران از خاندان صفوی سبقت می گیرد.


وحدت شیعه و سنی به روایت و توصیه خامنه ای؟
رژیم اسلامی که با اظها رات ماجراجویانه وخودخواهانه باند خامنه ای واحمدی نژاد هرچه بیشتر منزوی تر میشود و تقریبا در میان همه همسایگان و جهان به جزء روسیه وچین دیگر متحدی استراژیک ندارد که در عین حال در کشتار دسته جمعی سنی مذهبان ایران از خاندان صفوی سبقت می گیرد.
32 سال حکومت شیعه مذهب ایران مساویست با سنی کشی در بلوچستان ،کردستان ، خوزستان ،ترکمن صحرا و دیگر مناطق ایران که همچنان ادامه دارد!
امروزصبح درشهر دور افتاده زاهدان در استان بلوچستان یازده نفر بلوچ سنی مذهب بدون برگزاری دادگاه عادلانه قربانی کینه توزی حکومت شیعه ایران گریدند!آنها ماهها در زندان حکومت شیعه مذهب خامنه ای بسر می بردند و در انتقام جوئی از بمب گذاری چابهار بلادرنگ اعدام گریدند!دشمنی حکومت شیعه ایران با اهل سنت ایران دیگر به یک امر متدوال تبدیل گشته است.اما حکومت شیعه ولایت فقیه ایران همواره به دروغ و با زور تزویر بر اتحاد سنی و شیعه تاکید می ورزد که کاملا پوشالی است!
بلوچ های سنی مذهب بعنوان مظلوم ترین خلق ایران همواره مورد تعرض و تجاوز حکومت مرکزی شیعه مذهب ایران قرار گرفته اند !
حکومت اسلامی شیعه مذهب ایران همواره همه اقلیت های مذهبی ایران را مورد اذیت و آزار و شکنجه و اعدام قرار داده است!
برای مثال دویست تن از بهائیان ایران تا کنون اعدام شده اند و بیشتر رهبران آنها در زندان و تبعید بسر می برند!
وعده های دروغین رژیم ایران در مورد وحدت طلبی سنی و شیعه ساکن ایران دیگر به گوش اهل سنت نمی رود و آنهارا تاکنون هرچه بیشتر علیه حکومت مرکزی شیعه در تهران متحد کرده است!
امروز رژیم شیعه مذهب حاکم بر ایران یازده نفر بلوچ سنی مذهب را در استقبال از امیر سنی مذهب قطر قربانی نمود ودر برابر رهبر قطر به دروغ از وحدت سنی و شیعه سخن راند!
مقام معظم رهبری در دیدار با آل ثانی امیر قطر همچنین موضوع وحدت شیعه و سنی در منطقه را بسیار مهم خواندند و تأکید کردند: شیعیان و اهل سنت منطقه سال‌های متمادی در کنار یکدیگر با صفا و صمیمیت زندگی کرده‌اند اما برخی تلاش دارند تا این فضای صمیمی را از بین ببرند و برخی اختلاف‌های عقیدتی شیعه و سنی را به یک اختلاف اجتماعی تبدیل کنند.
به گفته احمدی نژاد با کسانی مذاکره می‌کنیم که خواهان محو صهیونیسم هستند
احمدی نژاد امروز با شروطی که برای مذاکره وارتباط با کشور های جهان می گذارد هرچه بیشتر جمهوری اسلامی را از جامعه بین المللی دور ساخته است و کشورهای جهان با شروطی که حکومت ایران برای آنها می گذارد هیچ رغبتی برای روابط گسترده با رژیم اسلامی از خود نشان نمی دهند.شرط محکوم کردن دولت اسرائیل و عدم رسمیت شناختن آن کشوراز این پس شرط اساسی رژیم اسلامی برای مذاکره با کشورهای جهان خواهد بود اما این در حالیست که اکثر کشورهای بزرگ صنعتی با کشور اسرائیل روابط حسنه ائی دارند و به هیچ وجه نمی خواهند به بهای رابطه با ایران ،تماس های سیاسی و اقتصادی و نظامی و فرهنگی خود را با اسرائیل به مخاطره بیندازند!
آيت الله على خامنه اى، رهبر جمهورى اسلامى، روز چهارشنبه از برگزارى نشست گروه پنج به علاوه يك با كشورهاى عربى در باره برنامه هسته اى ايران انتقاد كرد. رهبر ايران كه در مراسم روز عيد غدير و در تهران سخن مى گفت، به طور تلويحى، كشورهاى گروه پنج به علاوه يك را متهم كرد كه سران برخى دولت هاى عربى را وادار به «مقابله با حقوق هسته اى و ديگر خواست هاى ملت ايران كرده اند.»).
آيت‌الله خامنه‌اي با تأکيد بر لزوم هشياري کامل شيعه و سني در مقابله با توطئه‌هاي تفرقه‌انگيز وبدگويي به اهل تسنن که دفاع از آمريكا است افزودند: اعتقاد عميق به امامت اميرمؤمنان (ع) پس از نبي ‌اکرم اسلام(ص)، پايه اصلي عقيده شيعيان جهان است، اين اعتقاد و ديگر معارف و علوم درخشان خود را با وجود همه ظلم‌ها و دشمني‌ها حفظ کرده و خواهند کرد، اما به هيچ وجه اجازه نمي‌دهند که اين اعتقاد، در جهان اسلام مايه اختلاف و دعوا قرار گيرد.(تابناک)
خامنه ائی در حالی شیعیان و سنیان را دعوت به وحدت می کند که جامعه عرب بنوشته روزنامه‌ي اماراتي البيان نوشت: كشورهاي عربي در نامه‌اي به اوباما آ‌مادگي‌شان را براي صلح با اسراييل اعلام كردنداما این درحالیست که جامعه میلیونی جامعه اهل سنت درطی 30 سال گذشته بیشترین توهین ها و کشتار رهبران دینی خود بوده اند. در سخنرانی و یژه خامنه ائی به مناسبت عید غدیرخم که دایه اتحاد سنی و شیعه را پیش کشده است ،باردیگر بر جانشینی علی پس از فوت محمد تاکید کرده است که همین موضوع تا کنون در 1400 ساله گذشته بین اهل سنت و شیعه مانع اتحاد و یکپارچگی شده است تا آنجائیکه مذاهب اربعه (چهارگانه) تا کنون تنها مذهب های رسمی مالکی ،شافعی ،حنفی،حنبلی را به مشروعیت می شناسند و مذهب شیعه هیچگاه در دستگاه مذاهب رسمی اسلام جائی نداشته است. در ایران همچنان از جانب حوزه های دینی شیعه به جانشینان تاریخی پیامبر اسلام مانند ابوبکر ،عثمان و عمر بطور کتبی وشفاهی توهین می شود و هیچگاه آنها به سلسله مراتب جانشینی خلفای راشدین بعد از حضرت محمد رضایت نخواهند داد.
«اجازه بدهید یک مثال دیگر از تاریخ خودمان بزنم. می‌گویند وقتی مغول‌ها حمله خونین و ویرانگر خود علیه ایران را شروع کردند، خواجه نصیرالدین طوسی مانده بود که چه باید کرد. ایشان می‌دانست که ایران را توان مقابله با این قوم وحشی نیست. از نگاه خواجه یک راه بیشتر نمانده بود: سازش و استفاده از قدرت مغول در جهت منافع ایران. بدنبال این فکر، ایشان به هلاکو خان پیشنهاد داد که از ایشان برای اداره امور استفاده کند. خان مغول هم که از کشور داری چیزی نمیدانست، این پیشنهاد را پذیرفت و خواجه شد مرد قدرتمند دربار جدید. در این زمان مملکت هنوز در دست خلفای عباسی بود و خواجه دیده بود که این عرب‌ها چه بلائی به سر ایران می‌اوردند.
این بود که خواجه بفکر افتاد که از قدرت مغولها برای بر انداختن خلفای عباسی استفاده کند و این کار را هم کرد و تا آنجا پیش رفت که پایتخت آنها در بغداد را هم به تصرف مغولها در آورد. در واقع خواجه برای از بین بردن ظلم عباسیان از قدرت مغولها استفاده کرد – یعنی ما از ظلم عرب‌ها به مغول‌ها پناه بردیم! از امام خمینی نقل کرده‌اند که گفته خواجه نمی‌خواست وزیر هلاکو خان بشود بلکه می‌خواست از قدرت او برای منافع ایران و علیه عرب‌ها استفاده کند که کرد.
در واقع بعد از حمله مغول و پایان کار خلفای عباسی، شیعه هم در ایران بسرعت رشد کرد!«
اگر خامنه ائی از اعراب سنی دعوت به وحدت باشیعه می کند تها بخاطر این است که اعراب از پیشروی امپراتوری شیعه که سعی می نماید سلاح اتمی را نیز تصاحب نماید به وحشت در آمده است و ترجیه می دهد با امریکا و اسرائیل به اتحاد برسد تا موجودیت دینی و ملی اعراب تامین گردد. در سی ودو ساله گذشته که خمینی با آغازاعلام برائت از مشرکین یعنی رهبران عربستان به خونریزی های بیشماری انجامیده است ،رهبران جمهوری اسلامی هیچگاه نتوانسته اند رضایت اعراب را برای اتحاد با خود جلب نمایند چرا که جمهوری اسلامی خواهان تسلط بی قید و شرط برتمام منطقه خاومیانه عربی وجهان اسلام است وخامنه ای خود را ولی امر مسلمین جهان می نامد واین در حالیست که اهل سنت خامنه ای را بعنوان رهبر خود نمی پذیرند!

 نویسنده : ناصر مستشار

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

حضور سنگين نيروهای پليس در میادین اصلی تهران همزمان با آغاز حذف يارانه ها

گزارش های رسيده از ايران حاکی است که همزمان با آغاز حذف يارانه ها در ايران، نيروهای پليس در خيابان های تهران مستقر شده و تا شب گذشته صف های طولانی در مقابل پمپ بنزين ها تشکيل شده بود. همزمان جزئيات قيمت های جديد برق، گاز، آب، آرد و سوخت هواپيما اعلام شده است.

بر اساس گزارش خبرگزاری آسوشيتدپرس و سايت های خبری ايران، گروه های متعدد پليس در مناطق اصلی تهران مستقر شده اند و آن گونه که سايت «کلمه» نزديک به مخالفان دولت اعلام کرده است، نيروهای پليس و ماموران لباس شخصی به طور ويژه در کنار پمپ بنزين ها حضور پررنگی دارند.

دولت محمود احمدی نژاد نگران است که افزايش قيمت بنزين مانند سال ۱۳۸۶، به ناآرامی ها در پايتخت دامن بزند. در اين سال، معترضان خشمگين در واکنش به سهميه بندی بنزين چندين پمپ بنزين را به آتش کشيدند.

خبرگزاری آسوشيتدپرس به نقل از شاهدان عينی در تهران گزارش داده است نيروهای پليس در ميادين و خيابان های اصلی پايتخت از جمله ميدان انقلاب، صادقيه، وليعصر و همچنين اطراف تهران حضور سنگينی دارند.

اين خبرگزاری اوضاع تهران تا صبح روز يکشنبه را آرام گزارش کرده است.

محمود احمدی نژاد، رييس جمهور اسلامی ايران، شنبه شب در يک برنامه زنده تلويزيونی اعلام کرد که از روز يکشنبه قانون هدفمند کردن يارانه ها به مرحله اجرا در می آيد.

به دنبال اظهارات وی، ستاد هدفمندی يارانه ها با انتشار اطلاعيه شماره دو، از تعيين قيمت ۷۰۰ تومان برای بنزين آزاد و ۴۰۰ تومان برای بنزين سهميه ای خبر داد.

در حال حاضر سهميه بنزين دی ماه برای هر فرد دارای کارت سوخت خودرو ۵۰ ليتر تعيين شده است که نسبت به آذرماه ۱۰ ليتر کاهش يافته است.

ستاد هدفمندی يارانه ها همچنين قيمت هر ليتر گازوئيل سهميه ای را ۱۵۰ تومان و آزاد را ۳۵۰ تومان اعلام کرد.

به رغم آزاد شدن قیمت بنزین، خبرگزاری ايسنا گزارش داده که حداکثر استفاده از بنزين آزاد ۵۰۰ ليتر در ماه است.

به دنبال اين تحولات، صف های طولانی در مقابل پمپ بنزين ها تشکيل و هجوم ناگهانی برای خريد بنزين آزاد به قيمت ۱۰۰ تومان آغاز شد که پس از ساعت ۱۲ نيمه شب و با آغاز اجرای قانون هدفمندی يارانه ها از صف خريداران بنزين آزاد کاسته شده است.

افزايش قيمت کالاهای اساسی

در همين حال، محمدرضا فرزين، سخنگوی کارگروه تحول اقتصادی، جزئيات قيمت های جديد برق، گاز، آب، آرد و سوخت هواپيما را اعلام کرد.

به گفته وی، با آغاز قانون هدفمندی يارانه ها ، متوسط قيمت برق ۴۵ تومان، آب ۲۸۳ تومان، گاز خانگی ۷۰ تومان، گندم ۲۵۰ تومان، آرد ۲۹۰ تومان، برق صنايع ۴۰ تومان، برق کشاورزی ۱۴ تومان و سوخت هواپيما ۴۰۰ تومان خواهد بود.

اين مقام ايرانی همچنين خبر داده است که قيمت گندم در سراسر کشور تک نرخی و با قيمت ۲۵۰ تومان عرضه می شود. قيمت آرد نيز ۲۹۰ تومان اعلام شده است.

آقای فرزين گفته است که هدفمندی يارانه ها «خوب آغاز شده است» و افزود: «بر اساس گزارش های ارسال شده در پمپ بنزين ها ازدحامی نداريم و ازدحامی در عابر بانک ها نيز برای دريافت يارانه های نقدی گزارش نشده است.»

خبرگزاری ايلنا به نقل از مقام های وزارت امور اقتصادی و دارايی گزارش داده که با اجرای قانون هدفمندی يارانه ها، قيمت برق، دو و هفت دهم، و قيمت گاز، پنج برابر، شده است.

از سوی ديگر، مدير عامل اتحاديه سواری کرايه بين شهری خبر داده که مطابق مجوزهای صادره از سوی دولت، نرخ کرايه اتوبوس های ويژه و خودروهای سواری بين شهری ۲۰ درصد، بخش بار ۱۵ درصد، بخش مسافربری ۱۲۵ درصد و خودروهای سواری داخل شهری ۱۰ درصد افزايش خواهد يافت.

همچنین معاون اقتصادی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ايران گفته است که هشت هزار ميليارد تومان اسکناس برای برداشت يارانه ها تامين شده است.

حسين قضاوی به خبرگزاری فارس گفته است که «اجرای قانون هدفمندی يارانه ها نقدينگی را افزايش نمی دهد.»

اثرات حذف يارانه ها

حذف يارانه بنزين در حالی صورت می گيرد که ايران به دليل چهار دور قطعنامه شورای امنيت سازمان ملل تحت تحريم های بين المللی قرار دارد و محمود احمدی نژاد و دولت وی اعلام کرده اند که ادامه پرداخت يارانه ها به کالاهای اساسی برای طولانی مدت امکان پذير نيست.

دولت جمهوری اسلامی می گويد که سالانه ۱۰۰ ميليارد دلار صرف پرداخت يارانه ها می شود و با واقعی کردن قيمت ها بخشی از هزينه ها به مصرف کنندگان پرداخت شده و بقيه آن صرف سرمايه گذاری خواهد شد.

بر اساس اعلام دولت دهم، در حال حاضر ۱۵ ميليارد دلار به حساب های ۲۰ ميليون خانوار واريز شده است که به ازای هر نفر ۸۱ هزار تومان برای دو ماه است و افرادی که پول به حساب آنها واريز شده می توانند از روز يکشنبه پول خود را برداشت کنند.

آقای احمدی نژاد در مصاحبه تلويزيونی خود گفته است که وضعيت مردم از روز اول اجرای قانون هدفمندی يارانه ها بهبود خواهد يافت.

اين در حالی است که کارشناسان اقتصادی در ماه های اخير بارها هشدار داده اند که حذف يارانه ها و افزايش نقدينگی ناشی از واريز پول به حساب مردم، منجر به افزايش شديد تورم خواهد شد و اقشار کم در آمد و طبقه متوسط را تحت فشار زيادی قرار می دهد.

داريوش قنبری، نماينده ايلام در مجلس شورای اسلامی، به خبرگزاری ايلنا گفته است: «بر اساس آنچه که کارشناسان اقتصادی اعلام کرده اند، نرخ تورم در سال آينده بين ۲۰ تا ۷۰ درصد افزايش خواهد يافت.»

مرکز پژوهش های مجلس نيز در گزارشی اعلام کرده بود که انتظار می رود با اجرای اين قانون، نرخ تورم به ۴۰ درصد برسد.

مجلس شورای اسلامی در سال جاری با تصويب لايحه هدفمند کردن يارانه ها، دولت دهم را موظف به اجرای اين قانون از نيمه دوم سال کرد ولی دولت احمدی نژاد به دليل نگرانی از پيامدهای اين قانون، هر بار اجرای آن را به تعويق می انداخت.

در همين حال، ۱۷۵ نماينده از ۲۹۰ نماينده مجلس شورای اسلامی روز یکشنبه در بيانيه ای خواستار حمايت فعالان سياسی، نمايندگان مجلس، آگاهان اقتصادی و رسانه‌ها از هدفمندسازی يارانه‌ها شدند.

اين نمايندگان از محمود احمدی نژاد و دولت وی برای اجرای اين قانون تشکر کرده اند.

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

عملیات مرگبار انتحاری دامان رژیم اسلامی رانیز گرفته است!

متاسفانه اینک سالهاست که اندیشه ترور انتحاری در میان نیروهای القاعده و دیگر سازمان های بنیاد گرای اسلامی متداول شده است. نیروهای از جان گذشته رژیم اسلامی در زمینه بمب گذاری های انتحاری به سرمشق بسیا ر خطرناکی تبدیل گردیدند که اینک سالهاست اغلب جریانات تروریستی از آن استقبال نموده و آنرا بکار می گیرند تا به اهداف خویش دست یابند! اما اینک اندیشه ضد انسانی ترور انتحاری که از حکومت اسلامی برخاسته است مانند عقرب« کژدم » دامان رژیم اسلامی ایران را نیزفرا گرفته است و هر از چند گاهی جان انسان های بی گناه بسیاری را در ایران می گیرد!بدین خاطررژیم اسلامی ایران بعنوان اولین حکومت الهام بخش در حوزه ترور انتحاری برای جنبش های ارتجاعی و بنیاد گرای اسلامی شناخته شده است .


عملیات مرگبار انتحاری دامان رژیم اسلامی رانیز گرفته است!
هیچگاه نباید فراموش کرد که برای اولین بار ـ مسلک زشت و ضد انسانی عملیات مرگبار انتحاری در جهان را رژیم اسلامی ایران به رهبری آیت الله خمینی تبلیغ و ترویج کرده است! رهبرما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش ازصدها زبان و قلم ما بزرگتر است ، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید ."( امام خمینی )
تصویر شهید محمد حسین فهمیده»
وقتی به عکس جوان هائی که به خود مواد منفجره بسته بودند و بمب گذاری چابهار را در روزهای اخیر انجام دادند دقت می کردم به یاد عکس نو جوان دوازده ساله محمد حسین فهمیده افتادم که او چگونه خودرا به شهادت رساند تا رهبر معنوی اش یعنی آیت الله خمینی راضی شود!
عملیات انتحاری در جهان فقط در جنگ جهانی دوم توسط خلبانان ژاپنی برای از بین بردن کشتی های جنگی غول پیکر امریکا مورد استفاده قرار گرفته بود وپس از آن دیگر تکرار نگردید تا اینکه انقلاب اسلامی در ایران به ثمر رسید و باردیگر اندیشه شهاد ت طلبی وانتحاری برای پیشرفت اندیشه های آیت الله خمینی در جهان مرسوم گردید!
در آستانه انقلاب اسلامی در ایران ـ حکومت اسلامی برای پیشبرد و صدور انقلاب اسلامی به منطقه و جهان ، شدیدا به تبلیغ و ترویج شهادت انتحاری می پرداخت تا نوجوانان احساساتی را به جبهه های جنگ ایران و عراق اعزام دارد.
درجنگ هشت ساله ایران وعراق ـ فتح کربلا و سپس رسیدن پای نیروهای بسیجی وپاسدار به شهر بیت المقدس به یک رویای بزرگ تبدیل شده بود که خون جوانان احساساتی برای تبلور آن می جوشید!عاقبت نه کربلا فتح شد ونه بیت المقدس ! این روزها تورهای مسافرتی ـ زوار ایرانی را به شهر کربلا اعزام می دارند که گاهی اوقات درسایه جنگ های مذهبی توسط بمب گذاران انتحاری کشته می شوند که این نیز سرمشق زشتی است که از جانب رهبران جمهوری اسلامی برای گروه های ترور در عراق بجای مانده است.اگرترور 185 خلبان عراقی توسط تروریست های اعزامی رژیم اسلامی ایران ثابت گردد ،آنگاه به عمق جنایات رژیم اسلامی در حوزه ترور های انتحاری بیشتر می توان پی برد!
حکومت اسلامی درطول سالیان دراز همواره از شیوه شهادت طلبی انتحاری برای پیشبرد نیات و اهداف انقلاب اسلامی بهره برداری کرده است تا به منافع امریکا واسرائیل در منطقه صدمه وارد سازد!تاکنون رژیم اسلامی درآرژانتین ، لبنان ،فلسطین، عربستان سعودی و عراق از شیوه ترورانتخاری بهره گرفته است تا منافع کشورهای متخاصم را نابود سازد .
متاسفانه اینک سالهاست که اندیشه ترور انتحاری در میان نیروهای القاعده و دیگر سازمان های بنیاد گرای اسلامی متداول شده است. نیروهای از جان گذشته رژیم اسلامی در زمینه بمب گذاری های انتحاری به سرمشق بسیا ر خطرناکی تبدیل گردیدند که اینک سالهاست اغلب جریانات تروریستی از آن استقبال نموده و آنرا بکار می گیرند تا به اهداف خویش دست یابند! اما اینک اندیشه ضد انسانی ترور انتحاری که از حکومت اسلامی برخاسته است مانند عقرب« کژدم » دامان رژیم اسلامی ایران را نیزفرا گرفته است و هر از چند گاهی جان انسان های بی گناه بسیاری را در ایران می گیرد!بدین خاطررژیم اسلامی ایران بعنوان اولین حکومت الهام بخش در حوزه ترور انتحاری برای جنبش های ارتجاعی و بنیاد گرای اسلامی شناخته شده است .
انتشار از: فرزان فرامرزی

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

محمد نوری زاد : روز عاشورا ، جنازه ام را بر سرشان می کوبم !

نویسنده این مطلب به قول خودش توفیق این را داشته است که سی دقیقه در راهروی طبقه سوم دادگاه انقلاب در کنار محمد نوری زاد بنشیند.به دلیل ممنوعیت – ملاقات هفتگی ، خانواده وی هیچگونه اطلاعی از او و از هم سلولی اش آقای سید مصطفی تاج زاده ندارند . خدای قادر متعال نویسنده این مطلب را در کنار محمد نوری زاد می نشاند تا او آخرین خبرها را به ما برساند . نویسنده ناشناس ، هرکه هست ، خدایارش . که به همین اندازه ما را از عزیزمان با خبرکرد :
اول که دیدمش ، نشناختمش . موهای سرش بلند شده بود . جوری که گویی سه ماهی او رابه آرایشگاه نبرده باشند . پای چپش می لنگید . از شعبه ۲۸بیرون آمده بود . در راهرو جای نشستن نبود . به اتاق منشی رفت تا بریکی از صندلی های اتاق منشی بنشیند . منشی شعبه ۲۸ اجازه نداد . به راهرو برگشت . من به احترامش از جا برخاستم تا به جای من بنشیند . قبول نکرد . اصرار کردم . قبول نکرد . التماسش کردم . قبول نکرد . ایستاد . چهره آرام اما پیروز داشت . گویی از یک جنگ تمام عیار بازآمده بود . جنگی که در آن ، پشت حریفش را به خاک برده بود ، جوان سربازی که او را از زندان اوین به دادگاه آورده بود ، تقلا کرد تا شاید جایی برای نشستن نوری زاد پیدا کند . راهرو ، از همیشه شلوغ تر بود . عده ای از متهمین را با دستبند و  پابند آورده بودند . صندلی ها اشغال بود ، سینه کش دیوار نیز جای برای نشستن نداشت . تا این که بخت یار شد و نفر پهلوی دستی مرا صدا زدند . مثل فنر از جا جست و رفت . اینجا بود که کنار کشیدم و به نوری زاد اشاره کردم در کنار من بنشیند . نشست . پرسیدم :
-         مرا می شناسید ؟
گفت :
-         چهره نورانی شما برایم آشناست . اگر اسم شریف شما بخاطرم نیست مرا ببخشایید . درست همینطور کتابی صحبت کرد . “ببخشایید” . انگار یک متن ادبی ویراستاری شده را با صدای گرمش می خواند . همان صدای گرمی که در سایت شخصی اش هست و با خدا مناجات کرده است . ” نجواهای محمد نوری زاد در زندان ” . همان صدایی که گاه با بغض و هق هق کلماتی که در گلو می مانند و شکسته و ترک خورده به گوش می رسند ، همراه است :
-         خدایا ، درکنار سلول انفرادی من ، جوانی سخت ناله می کند و از تو طلب مرگ می کند . کف دستم را بر دیوار مشترکمان می گذارم و آیه ای از قرآن تو را برای او می خوانم . ” الحمدالله الذی اذهب عنی الحزن ان ربنا لغفور شکور . عجبا که جوان آرام می گیرد .”
من نجواها را با صدای حزن آلود نوری زاد بارها شنیده و بارها با او گریسته ام . با او به بالای ابرها سفر کرده ام . و با او در سلول تنگ انفرادی زانو به زانو نشسته ام . خدا خواست در بیداری نیز در کنار او بنشینم و چند کلمه ای از او بشنوم . صحبت کردن من و او جایز
نبود . یعنی ما اجازه نداشتیم با هم صحبت کنیم . حتی سربازی که او را آورده بود ، دوبار به
نوری زاد تذکر داد که صحبت نکند . اما شلوغی راهرو و رفت و آمد متهمین وسربازها و خانواده هایی که به احتمال ملاقات بستگان خویش آمده بودند ، این امکان را فراهم آورد که نوری زاد نجوا گونه با من صحبت کند .
شاید من که در کنار او بودم ، به زور می شنیدم او چه می گوید . هیچوقت یادم نمی رود . وقتی دانست من دانشجو هستم ، روز شانزدهم آذر را به من تبریک گفت . آن روز ، شانزدهم آذر بود . من سراپا گوش بودم و او مسلسل گون ، هرچه را برخودش گذشته بود برای من گفت . از من خواست تا شنیده هایم را به اطلاع دیگران برسانم . و تأکید کرد : “یک مطلبی از گفته های من تنظیم کن و به سایت شخصی من بده . منصف باش و چیزی از خودت بر آن اضافه نکن و روح سخنان مرا تغییر نده . ” گفتم : چشم.

و نوری زاد ادامه داد :
چند هفته پیش ، در یک دادگاه سه دقیقه ای مرا بخاطر توهین به مأموران وزارت اطلاعات مجرم دانستند . بازپرس عجول ، طی دو سوال سرو ته قضیه را به هم آورد و پرونده ای برای من تشکیل داد . ظاهراً در نامه ای به رهبری ، من نوشته بودم که مأموران وزارت اطلاعات ، با متهمین بازداشت شده برخوردهای تند همراه با ضرب و شتم دارند و به آنها ناسزا می گویند . من در پاسخ به سوأل اول این بازپرس عجول نوشتم : وقتی مأموران وزارت اطلاعات ، کله حمزه کرمی و عبداله مؤمنی را در کاسه مستراح فرو می کنند و خود مرا – محمد نوری زاد را – می زنند و غلیظ ترین فحش های رکیک را بر زبان می آورند ، چرا نباید به این رویه زشت و هیولاگون اعتراض کنم ؟ خلاصه در آن سه دقیقه ، بازپرس عجول مرا مجرم دانست و پرونده ای را که مأمور تشکیل آن بود ، تشکیل داد . مگر او ، و گنده تر از او ، می توانند به شکایت وزارت اطلاعات توجهی نکنند و بگویند این شما هستید که مقصرید؟بازپرس بی نوا باید زندگی کند . او که قرار نیست به زحمت بیفتد . گور پدر عدالت و انصاف و کسی که از دستگاه قضایی طالب حق و حقیقت است . من بعد از این بازپرسی خنده دار، نامه ای نوشتم به رئیس قوه قضاییه و از مأموران خاطی وزارت اطلاعات شکایت کردم . نامه ام صریح بود . طوری که دو نفر ، یکی از اطلاعات ، و یکی هم از دادستانی مرا خواستند . مرد اطلاعاتی که خودش را ” نوروزی ” می نامید ، مودب بود اما مرا فریب خورده می دانست . جوابش را دادم . دومی می خواست بداند که من کی و کجا از مأموران اطلاعات کتک خورده ام و ناسزا شنیده ام و شکایت کرده ام . می گفت با یک واسطه از طرف خود آقای لاریجانی آمده . اسمش را پرسیدم . نگفت . شاید آقای لاریجانی می خواسته بداند این ” کله در مستراح فرو کردن ها ” در دوره او بوده . همین که فهمید به دوره پیش از او مربوط است ، فتیله عدالتش پایین کشیده شده و خیالش راحت شده است . تا این که دیروز پانزده آذر ، مرا به همین شعبه ۲۸ آوردند پیش قاضی مقیسه . در همان یکی دو جمله اول دانستم قاضی بی ادبی است . زانوی پای من درد
می کند . مثل شعبان بی مخ ها داد زد : لنگت را جمع کن . به او گفتم : قاضی باید با ادب باشد . من پایم درد می کند . گفت : پس دراز بکش . در اتاق سه نفر بودیم . من و مقیسه و منشی که گفته های مقیسه را می نوشت . مقیسه یک روحانی فربه است . شروع کرد به خواندن پرونده من در همان جلسه . به او گفتم : یک قاضی باید متن پرونده را قبلاً خوانده باشد . گفت :سرمان شلوغ است . نمی رسیم . گفت : تو باید ثابت کنی این حرف هایی را که درباره مأموران وزارت زده ای!

راستش من ته این دادگاه نمایشی را می دانستم چیست . مگر این فردی که اسمش را قاضی گذارده دستگاه اطلاعات را رها می کرد و برحق من انگشت می نهاد ؟ هرگز . و چون دادگاه را به شدت نمایشی یافتم ، به مقیسه گفتم : من ، نه شما را و نه این دادگاه را قبول ندارم . مقیسه به منشی اش گفت : بنویس من نه تو را نه این دادگاه را قبول ندارم . و منشی نوشت . داشتند سندهای لازم را علیه من کامل می کردند . مقیسه روکرد به من و گفت : اگر ثابت نکنی می دهم شلاقت بزنند . حکم زندان برایت می برم . گفتم : من تو را و نه دادگاهت را به رسمیت نمی شناسم . گفت : حسابت را می رسم . گفتم : تو مرعوب وزارت اطلاعاتی . من تو را قبول ندارم . مقیسه به منشی اش گفت : بنویس تو مأمور وزارت اطلاعاتی من تو را قبول ندارم . و منشی نوشت .
مقیسه گفت : بدبخت می دانی با خودت چه می کنی ؟ گفتم : هرچه در توان داری بکار بگیر . یک سال . ده سال . بیست سال . حبس ابد . تو با هر رأیی که می دهی آتش جهنمت را شعله ورتر می کنی . مقیسه به تنگ آمد و گفت : حالی ات می کنم مزدور اجنبی . گم شو بیرون . به او گفتم : من مزدی اگر گرفته ام از جمهوری اسلامی بوده . کارمند جهادسازندگی بوده ام . کارم مشخص بوده . تو چه ؟ که بر مسند علی نشسته ای و با عدالت شوخی می کنی ! منشی به مقیسه گفت : بنویسم ؟ مقیسه به او گفت : نه ، ولش کن . مریض است . نمی بینی ؟ به مقیسه گفتم : مریض خودتی . کدام مریض ، مریض تر از کسی که بر سر حق و عدالت کلاه
می گذارد ؟
از اتاق بیرون آمدم . مرا به اوین بازگرداندند و امروز باز به شعبه ۲۸ آوردند . وارد اتاق مقیسه که شدم ، علاوه برخود او و منشی اش ، یک خانم ( نماینده دادستان ) و مردی که بعداً فهمیدم محض احتیاط آورده اند تا من با مقیسه دست به یقه نشوم هم بودند . مقیسه سر ضرب شروع کرد و بدون بسم الله و رسمیت جلسه از من پرسید : به چند سال محکوم شده ای؟ خواستم چیزی نگویم ، اما گفتم : در پرونده من هست . گفت : در این پرونده نیست . گفتم : از دستگاه کامپیوتر دادگاه سوأل می کردید مشخص می کرد . گفت : حالا تو بگو . گفتم : سه سال و نیم . گفت : تو نوشته ای که مأموران اطلاعات کله متهمین را در کاسه توالت فرو
می کنند . باید این را ثابت کنی . می دانستم بازی شروع شده است وصحنه با حضور نماینده دادستان کامل است . گفتم : من نه شما را و نه این دادگاه را به رسمیت نمی شناسم . مقیسه به منشی اش گفت : بنویس می گوید من نه تو را و نه این دادگاه را به رسمیت نمی شناسم . مقیسه گفت : تو نوشته ای با حمزه کرمی و عبدالله مومنی این کار را کرده اند . من این دونفر را
می آورم اینجا اگر گفتند با ما این کار را نکرده اند چه ؟ گفتم : اگر معلوم شد مأموران وزارت اطلاعات مقصرند چه ؟ شما آدمی هستی که برعلیه آنها رأی بدهی ! نیستی . به همین دلیل من کوچکترین ارزشی برای این دادگاه قائل نیستم .مقیسه به نماینده دادستان گفت : تا کیفرخواست مرا بخواند . آن خانم ، در دو جمله مرا مستحق مجازات دانست . درست همان نقشه ای که از پیش مشخص بود . گفتم : خانم محترم ، ضمن احترام به شما و چادر شما ، من این دادگاه و این قاضی را قبول ندارم . مقیسه گفت : چرا؟ گفتم : بخاطر این که شما فرسنگ ها از عدالت فاصله داری . مقیسه به منشی اش گفت : بنویس تو فرسنگ ها از عدالت فاصله داری . مقیسه به من گفت : من بزرگترهای تو را به طناب اعدام سپرده ام . از سال ۶۰ تا الآن دارم قضاوت می کنم . گفتم : جهنمت را در همین دنیا خواهی دید . گفت :بدبخت ،من خودم رادرمرکز بهشت می بینم . گفتم : اگر این را هم نگویی شب ها چطور از عذاب وفشاروجدان بخوابی . تازه اگر وجدانی برایت مانده باشد . گفت : اگر ثابت نکنی این حرفها را ، می دانم با تو چه کنم . گفتم : قبولت ندارم . بویی از عدالت نبرده ای . گفت : باشد . پس من بر اساس همین پرونده ( پرونده دو سوالی وسه دقیقه ای که در آن حمزه کرمی و عبدالله مومنی اشاره کرده بودم . وسرهای فرو شده آنها در مستراح و فحش ها و ناسزاها)رأی صادر می کنم . گفتم : بروم ؟ گفت : باش تا حکم به تو ابلاغ شود .

صحبت های نوری زاد به اینجا که رسید ، او را به داخل صدا زدند . رفت و ده ثانیه بعد برگشت . از کنار من عبور کرد ، به احترامش از جا بلند شدم . توقفی کرد و گفت : “دوسال حبس برید . به مقیسه گفتم بنویس سی سال !” نوری زاد با سرباز همراهش و مأمور دیگری که درجه بالاتری داشت ، درطول راهرو رفت و به طرفی پیچید . من بلافاصله کاغذ و قلم در آوردم و هرچه را که از او شنیده بودم ، نوشتم تا فراموشم نشود . نوری زاد در آن نجوای نیم ساعته ، به اندازه یک ساعت مطلب فشرده به من گفت . چیزهای دیگری هم از او شنیدم که بد نیست آنها راهم متذکر بشوم . پیش از آن که از صندلی ای خالی شود و او درکنار من بنشیند ، یکی از وکلای سرشناس آمد و با دیدن نوری زاد که ایستاده بود ، با او خوش و بش کرد . شنیدم که نوری زاد به گفت : آقای وکیل ، میدانم که کار شما نیست اما برای زندان انفرادی بازداشت شدگان یک فکری بکنید . من اطمینان دارم اگر همین آقای مقیسه را یک روز ، حتی تفریحی به سلول انفرادی بیندازند ، می آید و یک روز را بیست روز محاسبه می کند . چرا باید یک روز در سلول  انفرادی ، که با هزار جور هول و هراس همراه است ، معادل یک روز بند عمومی محاسب شود ؟ دربند عمومی، جمعیت زیادی هست . در سلول انفرادی هیچیک از اینها که نیست ، نگرانی و اضطراب و هول و هراس هم هست . وکیل با شنیدن این سخنان ، پا به پا شد و گفت : آقای نوری زاد ، اینها به ما مربوط نیست . باید مجلس روی این موضوع کارکند . نوری زاد انگار که بخواهد تیری درتاریکی انداخته باشد . به او گفت : برای همین موضوع ، بسترسازی کنید . در محافل ، درهرکجا که بحثی قضایی هست ، این مهم را مطرح کنید . اگر یک روز انفرادی معادل ده روز محاسبه شود ، بسیاری از زندانیان امروز ، آزاد می شوند .
یک نکته دیگر هم از نوری زاد شنیدم که بسیار به دلم نشست . نوری زاد ایستاده بود که یکی از زندانیان سیاسی جلو رفت و اورا درآغوش گرفت و بوسید و حال آقای تاج زاده را از نوری زاد پرسید . نوری زاد دست به شانه اوگذاشت و گفت : ” همینقدر بگویم که من تاج زاده را ندیده بودم . علیه اومطالب انتقادی زیادی نوشته بودم . رفتارو گفتار تند او را نمی پسندیدم .اما اکنون که چندماهی است با اوهمنشین شده ام ، اورامردی منطقی ، مسلمان ، خیراندیش میدانم . تاج زاده بسیارپاک است . در مسایل سیاسی آگاه وکارشناس است . همه اینها به کنار، پیشنماز من است درنمازجماعت.
نوری زاد رابه اوین برگرداندند . اماآخرین سخنان اودرگوشم مانده است . قاطع و تردیدناپذیر :
” من از روز بیست آذربه اعتصاب غذای خشک دست خواهم زد. دراعتراض به قانونی که نیست .عدالتی که نیست وظلمی که هست .علت این که از روز بیستم (شنبه)رابرای شروع اعتصاب انتخاب کرده ام این است که می خواهم درست روزعاشورا ، جنازه ام رابر سر اینها بکوبم .”
این تابلو راشما مجسم کنید : یک راهر ، ویک مرد در میان دومأمور می لنگد و پیش
می رود . آیا او به سوی مرگ می رود ؟ خدایا درعاشورای توچه نهفته است ؟

نوری زاد یک تقاضا نیز داشت :
” بهمه بگو حلالم کنند . مخصوصاً به خانواده ام . به همسر و فرزندانم . که بسیار آزردمشان .

۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

دیده بان حقوق بشر: به سرکوب دانشجویان پایان دهید

روز گذشته سازمان دیده بان حقوق بشر اعلام کرد که همزمان با برگزاری مراسم بزرگداشت روز دانشجو سراسر کشور تعداد زیادی از دانشجویان در زندان به سر می برند و تعدادی دیگر از ادامه تحصیلات به دلیل فعالیتهای سیاسی و یا اعتقادات مذهبی خود محروم شده اند. تعداد زیادی از افرادی که دربند می باشند مقامات عالیرتبه تشکلهای منتقد دانشجویی می باشند.
هدف قرار دادن دانشگاه های ایران توسط دولت جهت تحکیم قدرت و سرکوب مخالفت اخیرا رو به افزایش یافته است. در طی سال ۲۰۰۵، دولت محمود احمدی نژاد برنامه ای پیاده کرده است تا مخالفت در دانشگاه ها را خنثی نموده و سیستم تحصیلاتی کشور را اسلامی تر کند. اقدامات این کمپین که توسط وزارتهای آموزش و پرورش، علوم، و اطلاعات برنامه ریزی شده شامل بازداشت تعدادی از دانشجویان، محرومیت دانشجویانی که فعالیت سیاسی می کنند و یا اعضای جامعه بهاییان می باشند از ادامه تحصیل، استفاده از کمیته های انضباطی جهت تحت نظر قرار دادن، تعلیق و یا اخراج دانشجویان، افزایش حضور گروه های طرفدار دولت وابسته به بسیجیان، و محدود کردن فعالیتهای جنبش دانشجویی می باشد.
جو استورک معاون بخش خاورمیانه دیده بان حقوق بشر اظهار داشت: «دولت ایران تحت پوشش اقدام علیه امنیت کشور و فریب خوردن توسط «عوامل بیگانه» فعالین دانشجویی را متهم می کند تا به کمپین خود جهت حذف جنبش دانشجویی و فشار بر آزادی تحصیل بپردازد». وی افزود: «با وجود افزایش این فشارها دانشجویان همچنین در خط مقدم مبارزه جهت کسب آزادیهای بیشتر هم در عرصه دانشگاه ها و هم در کل جامعه هستند».
دوره اخیر بازداشت سران جنبش دانشجویی اوایل ماه گذشته صورت گرفت هنگامی که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی چهار عضو دفتر اتحادیه دانشجویی تحکیم وحدت (دفتر تحکیم وحدت) را بازداشت کردند. دفتر تحکیم وحدت یکی از مهمترین تشکلهای دانشجویی در کشور محسوب می شود.
روز دانشجو همزمان با سالروز قتل سه دانشجوی دانشگاه تهران توسط نیروهای امنیتی دولت شاه به تاریخ ایرانی ۱۶ آذر یا ۷ دسامبر ۱۹۵۳ می باشد. طی روز دانشجوی سال گذشته، تجمعاتی در سراسر دانشگاه های کشور بروز یافت که در آنان تعداد زیادی از دانشجویان نارضایتی خود را نسبت به انتخابات بحث برانگیز ژوئن ۲۰۰۹ ابراز کردند.
مقامات تعدادی از معترضان را دستگیر کردند از جمله آنان مجید توکلی دانشجوی دانشگاه امیر کبیر و عضو انجمن اسلامی دانشجویان بود که در طی سخنرانی از دولت انتقاد نمود. دادگاه انقلاب جمهوری اسلامی توکلی را به هشت سال و نیم زندان در رابطه با اتهامات متفاوت امنیتی از جمله «اقدام علیه امنیت ملی»، «تبلیغ علیه نظام»، و «توهین به مقام رهبری و رئیس جمهوری» محکوم کرد. توکلی در حال حاضر در زندان اوین به سر می برد.
بنا به منابع نزدیک دفتر تحکیم وحدت، تا ماه نوامبر ۲۰۱۰ بیشتر از ۷۰ دانشجو در سراسر کشور به دلیل فعالیتهای سیاسی و یا وابستگی خود به تشکلهای دانشجویی که توسط دولت غیر قانونی اعلام شده اند دربند بودند.
در روز ۵ نوامبر ۲۰۱۰ هشت مامور امنیتی وارد خانه پدری علی قلی زاده در شهر مشهد شده و او را بدون حکم دادگاه و برخلاف قوانین کشور بازداشت کردند. دو روز بعد، مامورین لباس شخصی متعلق به وزارت اطلاعات علی رضا کیانی را جلوی دانشگاه مازندران دستگیر نمودند. در همان روز، مقامات محسن برزگر را در شهر بابل و محمد حیدرزاده را در شهرکرد مستقر در غرب کشور بازداشت کردند. مقامات این چهار فعال را به زندان اوین در تهران منتقل کردند، اما در اواخر ماه نوامبر و اوایل دسامبر قلی زاده، کیانی، و حیدرزاده را آزاد نمودند. برزگر همچنین در بند ۲۴۰ زندان اوین به سر می برد و مقامات او را از دسترسی به وکیل و خانواده اش محروم ساخته اند.
طی بیانیه ای که در روز ۸ نوامبر انشار یافت، دفتر تحکیم وحدت مقامات دولتی را متهم به هدف قرار دادن این چهار عضو کرده و ادعا نمود که دلیل اصلی این بازداشتها انتخاب آنان به عنوان عضو شورای مرکزی این تشکل بوده است. چند منبع نزدیک به دفتر تحکیم به سازمان دیده بان حقوق بشر گفتند که مقامات این دانشجویان را اندکی پیش از اعلام رسمی نتایج انتخابات سالیانه این گروه بازداشت کردند. امسال این انتخابات به دلیل عدم امنیت از طریق انیترنت برگزار گردید.
در روز ۳۱ اکتبر رجانیوز، یک سایت فارسی زبانی که نزدیک به وزارت اطلاعات شمرده می شود، به «غیرقانونی بودن» دفتر تحکیم تاکید نمود و طی مقاله ای چند عضو این گروه را متهم به اربتاط با حزب حیات آزاد کردستان (پژاک) و سازمان مجاهدین خلق کرد. دولت ایران هر دو حزب را به عنوان گروه های تروریستی می شناسد. دفتر تحکیم وحدت و تعدادی از سایتهای فارسی زبان وابسته به گروه های دیگر جنبش دانشجویی این اتهامات را رد کرده و ادعا نموند که این بازداشتها نشانگر کمپین جدیدی از سوی دولت جهت سیاه نمایی جنبش دانشجویی و سرکوب مخالفان می باشد.
در سال ۲۰۰۹ وزارت علوم، تحقیقات و فناوری اعلام کرد که فعالیت دفتر تحکیم وحدت غیرقانونی می باشد. طی عملیات سرکوب کننده گسترده ای که بعد از انتخابات بحث برانگیز ژوئن ۲۰۰۹ صورت گرفت نیروهای امنیتی بیش از ۲۰۰ دانشجو از جمله تعدادی از مقامات عالیرتبه دفتر تحکیم وحدت را بازداشت کردند. تعداد چشمگیری از این بازداشتها در ماه نوامبر و اوایل ماه دسامبر ۲۰۰۹ رخ داد. این عملیات ماه ها بعد از حمله نیروهای امنیتی به کوی دانشگاه تهران که منجر به قتل چند دانشجو شد و چند هفته قبل از برگزاری بزرگداشت روز دانشجو صورت گرفت.
مامورین تعداد زیادی از دانشجویان را هفته ها و بدون اجازه ارتباط برقرار کردن با دنیای بیرون و پیش از اینکه مقامات قضایی کیفرخواستهای آنها را صادر کنند و یا وکلا امکان بررسی پرونده موکلین خود را داشته باشند در زندان نگه داشتند.  بعضی از بازداشت شدگان نیز ادعا کردند که مامورین امنیتی و اطلاعاتی تحت شکنجه آنها را وادار به اعتراف نسبت به جرمهایی که مرتکب آنها نشده بودند نمودند. قوه قضاییه این دانشجویان را در دادگاه های غیر علنی انقلاب محاکمه کرد.
بهاره هدایت و میلاد اسدی دو عضو دیگر دفتر تحکیم وحدت هستند که در سال ۲۰۰۹ بازداشت شدند. آنها هم اکنون در زندان اوین به سر می برند. هدایت اولین دبیر کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت و اولین (و تاکنون تنها) زن برگزیده کمیته مرکزی سازمان ملی دانشجویان بود. مقامات او را در ۳۰ دسامبر سال ۲۰۰۹ دستگیر و متهم به جرایم متعدد علیه امنیت ملی شامل «تبلیغ علیه نظام»، «شرکت در تجمع های غیرقانونی»، و «توهین به رئیس جمهور» کردند. بهاره هدایت در ماه مه سال ۲۰۱۰ توسط دادگاه انقلاب کشور به نه سال و نیم زندان محکوم شد. نیروهای امنیتی اسدی را در روز ۳۰ نوامبر ۲۰۰۹ بازداشت کردند. قاضی مغیثه قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب او را به هفت سال زندان به دلیل جرمهای مشابه امنیتی محکوم نمود.
دولت محمود احمدی نژاد همچنین گروه های دانشجویی دیگری و نیز اعضای این تشکلها را از جمله سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی ادوار تحکیم وحدت (ادوار تحکیم وحدت) و شورای دفاع از حق تحصیل هدف قرار داده است. تعدادی از شورای مرکزی ادوار تحکیم وحدت از جمله احمد زیدآبادی، عبدالله مومنی،علی ملیحی، علی جمالی، و نیز حسن اسدی زیدآبادی در حال حاضر در زندان اوین به سر می برند. نیروهای امنیتی احمد زیدآبادی و مومنی دبیر کل و سخنگوی این سازمان را طی اعتراضات انتخاباتی سال گذشته دستگیر نمودند. احمد زیداآبادی، مومنی، و ملیحی هم اکنون جمعا ۱۴ سال و ۱۱ ماه محکومیت را در ارتباط با اتهامات امنتیی مانند «شرکت در تجمع های غیرقانونی»، «تبلیغ علیه نظام» و «توهین به رئیس جمهور» سپری می کنند.
در ماه سپتامبر ۲۰۰۹ مومنی نامه سرگشاده ای به آیت الله سید علی خامنه ای رهبر جمهری اسلامی ارسال نمود که در آن جزئیات بدرفتاری و شکنجه هایی که توسط زندانبانان تحمل کرده بود درج شده بود. مومنی از سران معترضان دانشجویی ژوئیه سال ۱۹۹۹ است.
ضیاء نبوی، از تاسیسگران شورای دفاع از حق تحصیل، در حال حاضر حکم ۱۰ ساله خود را در زندان کارون اهواز سپری می کند. مامورین وزارت اطلاعات نبوی را در روز ۱۵ ژوئن ۲۰۰۹ بازداشت کردند، و مقامات قوه قضاییه او را به جرائمی مرتبط به درخطر انداختن امنیت کشور از جمله «ارتباط و همکاری با منافقین» متهم نمودند. مهدیه گلرو، فعال دانشجویی و عضو شورای دفاع از حق تحصیل، از روز ۳ نوامبر سال ۲۰۰۹ در زندان به سر می برد. دادگاه انقلاب در آوریل سال ۲۰۱۰ او را به جرم «اقدام علیه امنیت ملی» محکوم به ۲۸ ماه زندان نمود. یکی از تاسیسگران دیگر شورای ذفاع از حق تحصیل، مجید دری، هم اکنون حکم شش سال خود را در زندان به دلیل فعالیتهای دانشجویی سپری می کند.
بنا به گزارش جدید کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران دولت محمود احمدی نژاد از سال ۲۰۰۵ بیش از ۲۰۰ دانشجو را مبنی بر عقاید سیاسی و یا مذهبی شان از ادامه تحصیل در دانشگاه ها محروم ساخته است.
در سال ۲۰۰۸ مقامات نبوی، گلرو، و دری را از ادامه تحصیل محروم ساختند. در واکنش به این اقدام آنها شورای دفاع از حق تحصیل را به وجود آوردند. شورای دفاع از حق تحصیل یکی از گروه های دانشجویی بود که جهت افشاگری و مبارزه با سیاست دولت مبنی بر محروم نمودن دانشجویان از ادامه تحصیل به خاطر مسائل سیاسی و یا مذهبی فعالیت می کرد. گروه دیگری به نام جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلاتی که بطور عمده به محرومیت بهاییان می پرداخت نیز در این زمینه فعال بود. سیاست فعلی دولت ایران محرومیت از ثبت نام و یا ادامه تحصیل بهاییان به مجرد کشف بهایی بودن آنان است. در سال ۲۰۰۹، مقامات همچنین قلی زاده و برزگر، اعضای دفتر تحکیم وحدت را که اخیرا بازداشت شده بودند از ادامه تحصیلات محروم نمود.
استورک گفت: «به جای قدردانی و تجلیل از این دانشجویان، دولت ایران بطور دائم ۱۶ آذر را با افزایش فشار بر روی آزادی تحصیل به یادگار نگاه می دارد». وی افزود: “وقت آن رسیده است که به جای این فشارها مقامات به مناسبت این روز دانشجویانی را که به دلیل اتهامات بی اساس دربند هستند آزاد کرده و به صدها دانشجوی دیگر که از حق تحصیل محروم می باشند اجازه برگشت سر کلاسهایشان بدهد”
سایت دیده بان حقوق بشر

ادعاهای جدید گلپور درباره مشایی و رحیمی

رضا گلپور، نویسنده کتاب جنجالی شنود اشباح یک و دو در تازه ترین نوشته خود اقدام به افشاگری بی سابقه ای درباره اسفندیار رحیم مشایی، رییس دفتر و محمدرضا رحیمی، معاون اول دکتر احمدی نژاد کرده است.
به گزارش مشرق، رضا گلپور که پیش از این به دلیل تدوین کتاب شنود اشباح ۲ و  قصد انتشار آن توسط وزارت اطلاعات در دولت خاتمی دستگیرشده بود،  در این اقدام که در قالب نامه سرگشاده به مشایی منتشر شده است، مدعی شده که در سه جلسه با اسفندیار رحیم مشایی درباره یافته های خود از پیشینه امنیتی، سیاسی و عقیدتی وی گفتگو کرده است و پس از آنکه مشایی از ادامه این جلسات خودداری کرده، تصمیم به افشاگری گرفته است.
گلپور در این نامه ۲۰ صفحه ای ادعاهای عجیب و غریبی درباره سوابق مشایی در قبل و بعد از انقلاب و همچنین اعضای خانواده وی مطرح می کند و وی را متهم به جرایم تکان دهنده ای در واحد اطلاعات سپاه می کند.
رضا گلپور در این متن همچنین ادعاهایی درباره واسطه ارتباط مشایی با امام زمان و همچنین فعالیتهای اقوام و بستگان وی مطرح می کند.
این متن همچنین به محمدرضا رحیمی، سوابق وی قبل از انقلاب، ادعاهای اخلاقی و بستگان معاون اول دکتر احمدی نژاد پرداخته و ادعاها و اتهامات عجیبی را به وی نسبت می دهد.

متن کامل این نامه به نقل از سایت عماریون به این شرح است.
باسمه تعالی
آقای مشایی ازدواج موقت و تعدد زوجات حلال است نه پابوسی احمقانه مدعیان ارتباط با ولی عصر
با سلام بی پایان بر وجود نازنین حضرت بقیَّه الله الاعظم (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف)؛
آرزوی سلامت وموفّقیّت روزافزون نائب بر حقّ ایشان مقام معظّم رهبری ، همه ی دست اندرکاران صادق نظام مقدّس جمهوری اسلامی و همه ی رزم آوران شهادت طلب جهان اسلام .هر کجا دیده ی امید گشادیم به صدق بیش تر از همه آنجا هدف تیر شدیم!جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی مسئول دفتر و چندین عنوان دیگر رئیس محترم جمهور اگر نبود تکلیف شرعی دفاع از این نظام مظلوم (که دستاورد بی نظیر وگرانقدر مجاهدت ها ، ایثارها ،خون دادن ها وخون دل خوردن های جمعی ازبهترین عباد مخلص خداوند می باشد) و اگر نبود ضرورت هوشیاری و دقّت در جایگاه راهبردی حضرتعالی (و البتّه حرف شنوی و تأثیر پذیری عمیق و باورنکردنی آقای” احمدی نژاد” از شما) و نیز جایگاه کلیدی حضرت آقای “محمّدرضا رحیمی” (که در نهایت بهت و حیرت ، عملاً و قانوناً ! همه کاره ی قوّه ی مجریّه ی جمهوری اسلامی با تقریباً تمامی اختیارات ویژه ی آقای “احمدی نژاد” گردیده است ) چه بسا لزومی به مخاطب قرار گرفتن چون تویی احساس نمی شد!

به عنوان یک پژوهشگر کوچک هر وقت در لابلای منابع مکتوب ، دیجیتال یا مصاحبه ها و نقل قول ها به نقطه ی مبهمی پیرامون فردی بر میخورم در حد توان مستقیماً به خود فرد مورد اشاره مراجعه و از او توضیحات لازم را بشنوم.این موضوع را هیچ کس ندانسته باشد تو یکی می دانی .چرا که از طریق دوست مشترکمان حداقل دو سه جلسه پیرامون نقاط مبهم سوابق و عملکردت با خودت به طرح بحث پرداختم که در یکی از آن جلسات مفصل که به صراحت به طرح برخی مطالب ذیل پرداختم به این نتیجه ی قطعی رسیدم که بیش و پیش از یافتن پاسخ برای موارد مبهم و مشکوک در سوابقت باید به مبانی انحرافات فکری و عقیدتی ات توجه نمود.درست پس از همان جلسه بود که دیگر جلسه ای را نپذیرفته و در مرتبه های بعدی که شما را دیدم وعده کردید فردا صبح برای هماهنگی تماس بگیرم اما یا موبایل را جواب نداده یا به طرق مختلف دیگر خلف وعده کردید! بدلیل تلاش های پژوهشی مختلف فعلاً قصد پرداختن به موضوع شما را نداشتم اما دیروز که دوست مشترکمان پیغام استهزاگونه ی حضرتعالی را برایم آورد که برود زن چهارمش را بگیرد چه به دخالت در سیاست ما …از من چیزی به او نمی ماسد…و مطالبی از این دست!!!
با قلمی کردن این متن صدای خود را به آقای احمدی نژاد میرسانم.چه کنم که او چنان در سیطره ی شماست که جز این روشی برایم باقی نگذاشت. مطالب مهم تر ی هم هست که اگر صدایم پس از نشر این مطلب هم به گوش رئیس محترم جمهور نرسید ، حجت به انتشار آن خواهم یافت.۱- بنده برای تجدید فراش به اذن مثل تویی احتیاج ندارم و ازدواج منقطع و تعدد زوجات را حکم مترقی و مدرن و انسانی اسلامی می دانم و بر خلاف تو که ازدواج با سرکار خانم زیبا الف را که اکنون مادر دختر کوچک توست مخفی می کنی ؛ بنده فریاد میزنم که افتخار میکنم در این لحظه ۳ همسر دائم رسمی دارم!ودر صورت فراهم بودن شرایط شرعی لحظه ای در تجدید و تداوم این روش الهی تردید نخواهم کرد و خود و خانواده ام را از شر شیطان رجیم در بدام انداختننمان به حرام ها ی گوناگون و بویژه دروغ ؛ به دامان لطف عام و خاص خداوند پناهنده میدانم.
۲- مبنای من این است که مدیریت در مباحث مختلف احتیاج به صداقت صرف ، عملکرد شفاف و تحصیل رضای خداوند دارد نه لزوماً تحصیل رضای انسانهای دیگر بویژه منافقان و مشرکان و ملحدان که با مخالفت با احکام شرعی از دایره ی ایمان خارجند.۳- آدمهای متوهم گل اندیشی نیستم که از منابع غربی فامیل اصلی آقای احمدی نژاد را از صفحه ی توضیحات شناسنامه به جای صباغیان سبورچی ترجمه کرده و بعد ساعتها سبور جی را ریشه یابی کنم!!! بنده در لابلای پژوهشهای کاملاً آشکار از افراد مورد وثوق و آگاه به سؤالات ذیل برخوردم که به عنوان کمترین بنده ی خدا چون از یافتن پاسخ به آنها توسط شما بویژه با این پیام اخیرتان نا امید شده ام و سکوت خود را در این مورد خطرناک می دانم از باب انجام حدّاقل وظیفه برای تنویر افکار عمومی و توجه و توضیح آقای رئیس محترم جمهور آنها می پردازم :آیا در صحت معلومات ذیل می توان تردید نمود؟ یادداشت های تحقیق کتابخانه ای و پژوهش های جاری : “اسفندیار رحیم مشایی” معروف به “مرتضی محبّ الاولیا”(متولّد آبان ۱۳۳۹ رامسر) عضو فعّال و پیگیر تأسیس تشکیلات انجمن حجّتیّه در روستاها و شهرستان های استان مازندران ؛ مسئول عملیّات واحد اطّلاعات سپاه مازندران ؛ عضو شورای تأمین آذربایجان غربی ؛عضویّت در وزارت اطّلاعات ؛ مسئولیّت در فرمانداری کردستان ؛ مسئولیّت رادیو تهران و رادیو پیام در صدا و سیما ؛ مدیر کلّ اجتماعی وزارت کشور ؛معاونت اجتماعی و فرهنگی شهردار و ریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران ؛ معاون و (بدون کمترین سوء ظن ) عقل منفصل آقای “احمدی نژاد” در دوره ی اوّل ریاست جمهوری ( که نامبرده را از جدّی ترین اسلام شناسان!!! آگاه معاصرمی داند.) “رحیم مشائی” در حال حاضرحداقل دارای ۱۸ عنوان رسمی اعطا شده توسّط آقای “احمدی نژاد” (که نامبرده او را استراتژیست !!! بی نظیر در تاریخ معاصر جهان معرّفی میکند) می باشد.در سالهای ۵۹ تا ۶۱ به جهت سهل انگاری وعدم بینش عمیق مسئول واحد اطّلاعات سپاه رامسر عملاً فرایند مأموریّت های امنیّتی واحد فوق با طرّاحی و اراده ی “اسفندیار رحیم مشایی” (با عنوان رسمی جانشین) هدایت و اجرا می شد.

خواهرش اشرف به همراه طاهره ذ ( بعد ها همسر اسفندیار ) تحت تأثیر روابط تشکیلاتی فردی به نام خانم جعفری بوده اند.تنها برادر تنی او “کوروش رحیمی” ( باز هم با تغییر فامیلی !)می باشد. برادران دیگرش : “ستّار”،”نصرت” ، “هژبر” ،”هوشنگ” بوده و “منصور” هم بازاری بوده و قبل از انقلاب فوت شده و پسرش “آرش” با نام خانوادگی “کوشا” (باز هم تغییر! فامیلی )رئیس فعلی باشگاه سایپا است. مرور اسامی اعضای خانواده از باب نشان دادن فرهنگ غالب در فامیل محل دقت دارد.
منافقین در اردیبهشت سال ۶۰ با بکارگیری تیم عملیّات ۱۱ نفره (“حمید ق” ، “کوروش رحیمی” و “هوشنگ رحیم مشایی”،” و “داراب ج ” ،”رستم ط” و …) ضمن محاصره ی کامل و مسدود کردن خیابان اصلی و ورودی های سادات محلّه ی رامسر با شلّیک های بی هدف و ایجاد رعب و وحشت به بانک های صادرات و ملّی حمله کرده و اقدام به سرقت وجوهات نقدی چندین میلیونی نمودند.در جریان این حمله یکی از پاسداران سپاه به نام “سیّد موسوی” مجروح میگردد. تحت فشار دخالت مستقیم “اسفندیار” هیچ کدام از افراد این تیم ( به جز “رستم ط” ) دستگیر نمی شوند.پس از مدّتی نیز با مرگ به شدّت مشکوک “رستم” و “هوشنگ” در فاصله ی کوتاهی از زمان سرقت امکان عملی پیگیری کور می گردد.
صبح روز ۱۲/۳/۱۳۶۰ مسئول واحد اطّلاعات و “اسفندیار” (جانشین او)؛ فرمانده ی عملیّات سپاه ،(شهید) “شمس الدّین فرجی” را احضار و از وی میخواهند تا نسبت به انهدام پایگاه منافقین در جنگل های معروف به دالخانی اقدام کنند. شهید “فرجی” تیم های عملیّاتی را جهت محاصره به منطقه اعزام می کند و با فرارسیدن شب، خود به مقرّ حوزه مقاومت بسیج کالش محلّه مراجعه و صبح روز ۱۳ خرداد به همراه ۷ نفر با یک خودروی لندرور (درست لحظاتی بعد از آنکه یک آمبولانس سپاه با دو سرنشین به نامهای “اصغر سهیلی” و “حبیب خدایاری” به طرف منطقه حرکت کرده بودند) به سمت دالخانی حرکت می کنند که در دالخانی{جاده ی هریس : بین رامسر و تنکابن : جنگلهای دالخانی}به کمین منافقین افتاده و همگی به جز یک بسیجی به نام “شعبان ایزکی” به شهادت می رسند.(از عجایب و غیر قابل توجیه عقلی است که روی آمبولانس سپاه هیچ عملیّاتی انجام نمی شود !!!)از دیگر سو منافقینی که از شب قبل در محاصره قرار داشتند ؛ با شلّیک بی موقع یک نفر؟!!! فرار می نمایند.!!!در نهایت ۳ نفر از منافقین (“رحیم عمویی”،” مختارخان طالشی”،”بهمن رحیمیان” در پایین جنگل دستگیر می شوند.”رحیم عمویی” اعتراف می کند گرای این عملیّات از مقر سپاه به منافقین داده شده بود….شهدای دالخانی : علی حلاجیان، محمد خلعتبری، علی کریمی، فلاحت پیشه… در بررسی بیشتر مشخّص می شود که دو تن از منافقین (“داوود طالش شریفی” و “ایرج یوسف طالشی” ) جزء اعضای تیم عملیات کمین و عامل دریافت و انتقال اطّلاعات در خصوص زمان تردّد لندرور سپاه بوده اند .
(نامبردگان قبلاًتوسّط سپاه دستگیر و با مساعدت “اسفندیار” در قبال وثیقه آزاد و سپس متواری شده بودند .) پس از آنکه نهایتاً “داوود طالش شریفی” دستگیر میشود، با ممانعت “اسفندیار” زندانبان ودیگران موفّق به برقراری ارتباط با “داوود” جهت اخذ اطّلاعات لازم درباره ی عملیات کمین منافقین نمی شوند.باز هم بهت آور است که در اثنای این کش و قوس، “داوود طالش شریفی” ظاهراً حسب دستور “اسفندیار” بدون توضیح قانع کننده اعدام انقلابی میگردد!!! بعد ها بدلیل عذاب وجدان برخی مباشران در این قتل و قتل های مشابه نیروهای تحت مدیریت “اسفندیار”، پرونده هایی در مراجع قضایی تشکیل و پیگیری گردید که حتّی نمونه ای از آن تا سالهای پایانی دهه ی ۷۰ هم در سازمان قضایی نیروهای مسلّح در مازندران و سمنان درحال رسیدگی بود.

جایگاه امنیّتی نامبرده ، اِعمال نفوذ ها ، مُحارب بودن مقتولان ، عدم دسترسی به برخی شهود در گذر زمان و از همه مهم تر تهدیدها و تطمیع های مختلف و شبکه اش تا کنون او را در مسیر پاسخگویی به اتّهام آمریّت در چندین فقره قتل نفس عمد روئین تن! نموده است. جالب اینجاست که غالب قربانیان شهودِ کلیدی درباره ی عناصر نفوذی گروهک ها در سپاه یا شهودِ کلیدی اثبات نقش مستقیم و سوابق اعضای خانواده ی (نَسَبی و یا حتّی بعداً سَبَبی !!!)”اسفندیار” در به شهادت رساندن پاسداران و بسیجیان منطقه بوده اند. برای درک پیچیدگی این موضوع تنها از باب نمونه میتوان برای تقریب به ذهن ، حمله ی گروهک نفاق و همکاران گروهک پیکاری ایشان در ۱۶/۱/۱۳۶۰ را به پایگاه بسیج شهر کتالم مرور نمود:در این تاریخ طیّ یک عملیّات ، منافقین با به کار گیری تیم ۱۳ نفره ( از جمله “کورش رحیم مشایی”،” مرتضی غلام کلایه”،” محمود طالش بهرامی”،” بهروز قربانی”،” عیسی ساملیان”،” مرتضی شکوری”،”سعید ایمانی” و …) با کمک و همراهی یک عامل نفوذی به نام “طاهر چمنی” در ساعت ۳ بامداد با نارنجک و سلاح های سبک به مقرّ حوزه ی بسیج شهر کتالم حمله کرده که در جریان آن فرمانده ی وقت حوزه “نظام الدّین خلعتبری” و “حجّت الله رستگاری” به شهادت رسیدند.
بعد از دستگیری “طاهرچمنی” و اعتراف او به دست داشتن و هدایت عملیّات توسّط “کورش” ؛ با استفاده از شنود مکالمات ، مخفیگاه وی لو رفته و نهایتاً در تهران دستگیر می شود .چهار نفر از اعضای سپاه رامسر به نامهای (شهید)” علی سلیمان نژاد” فرمانده ی وقت سپاه رامسر ،”هادی پیامی”،” عادل مشایی” و “بهرام قربانیان” در مسیر انتقال “کورش” به رامسر پس از اعتراف صریح وی به دست داشتن در آن عملیّات و با علم به اینکه “اسفندیا ر” مانع از اعدام برادرِ تنی خود خواهد شد ، مشورت نمودند که سریعاً او باید اعدام گردد، امّا با توجّه به محدودیّت های شرعی و دادستانی ، او را برای طی شدن مراحل قانونی رسیدگی تحویل برادرش “اسفندیار” می دهند.

مسیر طی شده ی بعدی این دستگیری و اتهامات” اسفندیار”در نوع خود اعجاب آور است:گفته شده اسفندیار بدون حکم دادستانی ۶ نفر منافق دیگرتحت امر برادرش راکه دستگیر شده بودند توسّط همان چهار نفر پاسدار ،بدون محاکمه ی قضایی و به عنوان خونخواهی شهدای پایگاه بسیج اعدام نموده وسپس با تهدید به افشا، آنها را مجبور به سکوت پیرامون برادرش می نماید. حمله به پایگاه بسیج، دو شاهد جدّی نیز داشت . …با تلاش شرم آور و غیر قابل توجیه “اسفندیار” ،”کورش” ابتدا به حبس ابد و سپس با اعلام توّاب شدن به سه سال حبس محکوم گردید.بازجویی از متّهمه ای به نام “طاهره ذ ” از تنکابن که در جریان عملیّات مسلّحانه بر علیه سپاه در خانه ی تیمی دستگیر شده بود و حین دستگیری اقدام به خوردن سیانور نموده (ولی با هوشیاری واحد عمل کننده ی سپاه از هلاکت نجات یافته بود) با اصرار “اسفندیار” در اختیار او قرار گرفت .
“اسفندیار” در جریان بازجویی از خانم فوق الذّکر (که چندین فقره سابقه ی محاربه داشته و حکم تعزیر در مورد او صادر شده بود ) ، وظاهراً جهت اخذ معلومات عملیّاتی اش به او علاقمند شده و بعدها با او ازدواج می کند! در حال حاضر همسر رسمی اوّل او (مادرِ پسرش “رضا” و مادر زنِِ پسر آقای” احمدی نژاد”) است.پسرعمو و دخترعمو ویکی از برادرانِ این خانمِ آقای “اسفندیار” ، اعدامی ؛ برادرِدیگر، فراری و برادرِِدیگری در پیگیری امور اجرایی بعضاً همراه”اسفندیار” است.جالب است درمیان دوستان حلقه های محفلی و بسیار نزدیک وی ،افرادی دارای سوابق گروهکی نظیر منافقین ، توده ای ، پیکاری و چریک فدایی به چشم می خورند.همسر دوّم “اسفندیار” مادرِ دخترش ” زهرا” که او معمولاً این ازدواج خود را مخفی نگه داشته و با استفاده از خودروی متعلّق به دخترش با او رفت و آمد دارد.در زمان ورود به وزارت اطّلاعات گزینش این وزارتخانه ، “اسفندیار” را به چند دلیل فاقد صلاحیّت عضویّت دانست؛ از جمله ارتباط عمیق روحی و عاطفی با یک زن چریک فدایی خلق(که مدّعی ارشاد و هدایت او بود) …بعید به نظر می آید در طول بیش از ۱۲ سال اقامت خود در منزل تهران تا زمان ریاست جمهوری “احمدی نژاد” حتّی یک بار به نماز جمعه نرفته بلکه پس از ظهر جمعه با صدای بلند روی بالکن منزل خود دعای سمات می خوانده است.
معمولاً جز در منزل خود ویا غذایی که با خود حمل می کند لب به هیچ غذا،میوه وحتّی چای نمیزند.اوج نمود انحرافات عقیدتی “اسفندیار” ناشی از ایمان او به ادّعاهای احمقانه ی “قدرت الله لطیفی نسب” (از اعضای تولیت مسجد جمکران) و پسرش “مرتضی” می باشد. نامبرده از بزرگان مرتبط انجمن حجّتیّه و مدّعی ارتباط با امام زمان و دارای مأموریت از جانب امام زمان !!!برای انجام برخی امور بوده و از طریق “کاظم کیاپاشا” ؛ “اسفندیار” و چه بسا از طریق “اسفندیار”،” احمدی نژاد” به این مأموریت ها باور داشته و اکنون نیز دارند.برای نمونه قسمت هایی از مطالب مطروحه توسّط “مرتضی لطیفی نسب” در دوّمین سالگرد فوت پدرش عیناً نقل می شود : ویژه نامه …مرحوم” قدرت الله لطیفی نسب” متولّد ۱۳۰۴ در عین الدّوله ی تهران…ابتدایی … مدرسه ی حاج ابوالفتح…(قدرت لطیفی نسب (:در سال ۱۳۴۷ نیمه ی شعبان با یکی از رفقا به مسجد جمکران مشرّف شدیم …متوجّه عطری شدم…حالتی عارض شد که تصمیم به احیای مسجد گرفتم تا از غربت خارج شود …… پس از ۱۵ سالگی …به نزد سیّد “کریم پینه دوز”… بدون صحبت کردن ۱۰ دقیقه به من خیره می نگریست …گفت … حضرت سفارش شما را به من نمودند. مرتّب نزد ما بیا . شبهای جمعه میرفتم …( بعد از فوت کریم!) شیخ “محمّد کوفی شوشتری” ، از بزرگان مرتبط با امام عصر (عج) در عراق بود …بعد از سه روز روزه و بی افطاری : در حجره دیدم سیّد بزرگوار نورانی است که متوجّه شدم خود حضرتند.حضرت به من فرمودند شما چای برایم درست کن(!!!)…از این نان و خرما و کباب …به کسی ندهید(!!!)این مخصوص خود شماست… دیگر در مشهد نمان… به تهران برو و مدارس اسلامی باز کن … نماز جعفر طیّار بخوان که کبریت احمر است و اکسیر اعظم …( مرتضی لطیفی نسب پسرش:) هر چه عنایت خاص فضائل و کمالات انسانی ایشان داشت با عنایت حضرت در همان شب کامل شد(!!!)(قدرت لطیفی نسب(: دم رفتن مشتی پول خُرد در دو دستم ریختند و فرمودند :اینها را بگیر ولی نشمار.
زیر پوست تخت بریز و استفاده کن .( مرتضی لطیفی نسب پسرش:) ایشان… (گفتند در ۱۳۴۸) به مسجد مقدّس جمکران مشرّف می شوند .۵۰ نفر دیگر هم بودند…دیدم از در ورودی سه نفر تشریف فرما شده اندو حضرت جلوی بقیّه .سلام کردم و دست آقا را بوسیدم.آقا فرمودند بلند شو و اقدام کن مسجد ما را از این وضع بیرون بیاور .وضع بهداشتی اش را درست کن …ما هم کمکت می کنیم(!!!)…حضرت کارتی به دست من دادند که یک طرف آن اسماءالله بود و طرف دیگر آن نقشه ی جدید مسجد با یک گنبد و دو گلدسته و قسمت مردانه و زنانه با زیرزمین آن.فرمودند”این نزد تو باشد ما به موقع آن را از تو می گیریم.”امتثال کردم و آن را گرفتم و بوسیدم.فضا خیلی نورانی و معطّر شده بود. فرمودند شما سراغ آقای” احمدی” بروید.او خودش کارها را درست می کند…آقای” احمدی” رئیس سازمان اوقاف (رژیم ستمشاهی) در تهران بود. آقای” احمدی” از ساعت ۸ صبح که ماجرا را شنید تا حالا گریه می کند.
از من پرسید واقعاً آقا نام مرا بردند؟ماجرا را گفتم . او گفت ما ترتیب کارها رامی دهیم.شما یک هیئت امنای ۵ نفره تشکیل بدهید.در روز ۱۷ ربیع الاول همزمان با ولادت پیامبر اکرم کلنگ را زدیم و این سرآغاز جهانی شدن نام امام عصر به برکت مسجد جمکران بود(!!!)…حضرت پیغام دادند چاهی را که می خواهید بزنید در آینده به مشکل می خورید. حضرت جای دیگر را مدّنظر داشتند.آن نقطه را نشان دادند…آقا (پدرش قدرت الله )نظرشان این بود که حضرت(امام زمان) دو ظهور دارند: آفاقی و انفسی.ظهور انفسی حدود ۵۵ سال پیش (آنهم با کلنگ حاج” قدرت الله خان! لطیفی نسب”)شروع شده و از آن به بعد آرام آرام نام و یاد حضرت در همه جا جاری است.پدرم جامع صفات انسانی و ملکوتی بودند(!!!)سیر الی الله را با ولایت خاندان عصمت و طهارت و با محبّت و عشق امام زمان خویش طی نموده بودند…اگر قلب انسان دائماًمتوجّه و متوسّل به حضرتش باشد همه ی دستورالعمل ها و راهکارهای طریق بندگی و سیر کمال انسانی به سینه ی انسان اشراق می شودو مربّی عالم وجود هدایتگر سیر ملکوتی شده و ما را از انحرافات باز میدارد…حضرت طیِّ پیامی توسّط یکی از نزدیکانش ، ایشان و هیئت امنا مخصوصاًآیت الله “واحدی” را تشویق و ترغیب می کنند….
از همین دست است ساختن چندین مسجد در تهران و دیگر شهر ها و تعمیر بقعه ی چندین امامزاده و امکنه ی متبرّکه از جمله امامزاده اسحاق مازندران و …آنگونه که از نقل بزرگان به سمع رسیده در عالم رؤیا ، مولا امیر مؤمنان حضرت علی به مرحوم حاج آقا” لطیفی” فرموده بودند که به ظهور فرزندم مهدی چیزی نمانده و به اندازه ی سپیده ی کاذب تا فجر صادق ازآن باقی است …کرامات(!!!)…:به خدمت ایت الله “مجدالدّین محلّاتی” شرفیاب شدم. فرمودندچهارشنبه که قراربود از نیویورک رهسپار عربستان شویم پرواز انجام نشد…پسرم “امیر” پیشنهاد کرد که برای بازدید برخی دوستان به یکی از ایالتهای آمریکا سفر کنیم.من نیز به جهت صله رحم و ادای حقوق متقابل دوستی موافقت کردم و به یکی از دوستانی که سرپرست بیمارستانی در آن ایالت بود وارد شدیم…خانمی آمد فشار مرا گرفت و گفت زود ایشان را به داخل سی سی یو ببرید که در آستانه ی سکته ی خطرناکی است .
مرا به داخل سی سی یو بردند…بعد از رفع سکته …زنگ تلفن به صدا در آمد.میزبان گوشی را برداشت و گفت آقایی ازتهران تلفن کرده اند شما را می خواهند… گوشی را گرفتم …او کسی جز بنده ی صالح خدا جناب حاج” قدرت الله لطیفی نسب” نبود که از پاکباختگان آستان مقدّس حضرت بقیّه الله بود…گفت وجود مقدّس آقا (ارواحنا فداه)این شماره را به من دادند و فرمودند به این شماره زنگ بزن و به آقا “مجدالدّین” بگو ما تو را شفا دادیم و از مرگ حتمی نجات دادیم . دیگر باکی بر شما نیست…خشکم زد …نصایح …از معاشرت با کسانی که قادر به حفظ اسرار و رموز زندگی خود نیستند کاملاً دوری نما زیرا به هیچ عنوان تو را و اسرار تو را نگهدار نخواهند بود. در سال ۱۳۷۵ همین آقای مدّعی یعنی “قدرت الله لطیفی” (تولیت مسجد جمکران)با خودروی “کاظم کیاپاشا ” (که حالت جانشین او را داشته ) از جمکران تا منزل “اسفندیار” ( در منطقه ی فرمانیه ی تهران )آمد و بیش از دو ساعتی میهمان او بودتا به آنها بشارت هایی از آینده بدهد!!! “کیاپاشا” مشاور رسمی” اسفندیار” در شهرداری تهران ومشاور رسمی اش در جایگاه رئیس سازمان ایرانگردی و جهانگردی ونیز مسئول امور ایثارگران این سازمان بوده است. “اسفندیار”و همراهانش برای استقبال از “لطیفی”در ابتدای کوچه منتظر بوده و پس از پیاده شدن نامبرده به حالت سجده خم شد تا پای اورا ببوسد !!! تا قبل از آن تاریخ دیدارها در دفتر “لطیفی” در جمکران بود و آمدن حضرتش!!! به منزل اسفندیار نشان از عنایت ویژه ی آقا! به “اسفندیار” و” احمدی نژاد” بوده است !!!حدود نیم ساعت اوّل صحبت های” لطیفی” با گریه های شدید و حالتهای غشگونه ی “اسفندیار” و همسرش و برادرزاده اش “آرش کوشا” همراه بوده است!!!”اسفندیار” به “لطیفی” توضیح داد که خودش مرغ های زنده را از رامسر آورده خودش ذبح کرده و همسرش آنها را پَر کنده و پخته است تا شام آماده بشود!!!
پس از فوت “قدرت الله لطیفی” ،” احمدی نژاد” و “مشایی” با تعطیل نمودن تمام کارهای خود در مراسم تشییع جنازه ی او در حسینیه ی بیت الرّقیّه در خیابان پنجم نیروی هوایی ۲۹ مرداد ۱۳۸۶ شرکت کردندو سنگ تمام گذاشتند. حسین باقری هنجانی مسئول دفتر و معتمد او … به راستی سرّ ارادت احمدی نژاد به او در چیست ؟!!
اگر بپذیریم که “احمدی نژاد” با باور ارتباط “مشایی” با امام زمان (عج) درحلقه ی مراد و مریدی قرار گرفته است باید برای این سؤالات پاسخ یافت که ” کی ، چگونه ، توسّط چه کسی و با چه هدفی ؟”ریاحی خواهر زاده ی اسفندیار ساکن در آمریکا فعالیت های ویژه ای را جهت پیگیری مباحث روابط آمریکا و ایران برایش انجام می دهد.

محمدرضا رحیمی” معاون اوّل” احمدی نژاد”(۶۰ ساله متولّد روستای سریش آباد قروه)قبل از انقلاب هرگز مشهور به عضویت در گروههای مذهبی نبوده ، بر عکس …مادر “محمّد رضا رحیمی” ( “زبیده” خانم ) از خانواده ی” شعبانی” های سنندج و اهل سنت می باشد.”رحیمی” در اوج نهضت اسلامی امام افسر وظیفه ی نیروی دریایی بوده و علیرغم فرمان حضرت امام مبنی بر ترک پادگان ها ؛ تا آخرین روز خدمت در پادگان آریامهری انجام وظیفه نمود .اوایل انقلاب به جهت داشتن لیسانس حقوق و نفوذ به جمع تیپ های مذهبی و حزب اللّهی ، خود را به عنوان چهره ای مذهبی جا زده …در انتخابات مجلس دوّم با استفاده از عنصر قومیّت کُردیِ مادرش و تحریک عواطف قومی و مذهبی اکراد از یک سو و جا زدن خودش به عنوان چهره ای فعّال شیعه واز سوی دیگر به دلیل ضعف رقیب انتخاباتی اش که طلبه ای تهرانی بوده بر او غلبه کرده و به مجلس راه یافت.در مجلس با نزدیک شدن به کانون های نفوذ و قدرت از قبیل آقای “هاشمی” و “ناطق نوری” در جایگاه ریاست مجلس و با شعار کاهش تنش در منطقه با گرفتن امان نامه های متعدّد برای افراد مؤثّر در گروهک های ضدّانقلاب در بین آنها نیز اسم و رسمی دست و پا کرد. در انتخابات مجلس چهارم از سنندج نامزد شد و درآنجا ماهیّت واقعی خود را با طرح شعار کُرد بودن مادرش نشان داد . اقوام مادرش غالباً ضدّ انقلاب و برخی اعضای گروهکهای ملحد بوده و چه بسا اگر حمایتهای “رحیمی” نبود به چوبه های اعدام سپرده میشدند.
برای مثال خاله زاده هایش از جمله “نصرت الله ثوبی” که به دلیل فعّالیّت در گروهک های محارب دستگیر شده بودند ، به کمک او از زندان آزاد شده و از کشور گریختند .یا مثل “عزیز ثوبی” بعد از آزادی از زندان در شهرداری به کار گرفته شد!!! بنابراین “رحیمی” با تبلیغ خود به عنوان طرفدار خلق کُرد (که صراحتاً در تعارض با مصالح و قانون اساسی کشور است ) به جهت استفاده از پتانسیل گروهکها به مجلس راه یافت.
شاهکار “رحیمی” انجام پروژه ی انتقال جسد “شیخ هادی” فراری بود که پس از شهید کردن دهها نفر از مردم بی گناه قروه و تعدادی از رزمندگان سنندج به عراق گریخته و در تمام مدّت دفاع مقدّس از رادیو عراق علیه امام و نظام ،لجن پراکنی می کرد و مردم کردستان را تحریک به اغتشاش می نمود و پس از پایان جنگ از ترس مکافات عمل به انگلستان رفته و همچنان به جنگ روانی ناجوانمردانه اش ادامه می داد تا هلاک شد.

“رحیمی” فرزندان آن ملعون را به احترام و اعتزاز به کشور بازگردانده و آنها در جای جای کردستان به نفع “رحیمی” تبلیغ کرده او را خادم راستین خلق کُرد معرّفی می کردند.درگیری های متعدّدی با عناصر حزب اللّهی مخلص و سابقون شهادت طلب داشته و آنها را به انزوا کشانید. نشستن پای بساط افیون در محافل خصوصی معلوم الحال در جهت مال اندوزی و معاشرت با افراد معلوم الحال و حمایت از آنها (از قبیل “جمال رشیدیان” که در طول ۳ سال از کارگر صرف به یک پیمانکار عمده تبدیل شد یا “فرزاد پورانی” عضو فعّال مکتب قرآن ( گروه “مفتی زاده” )که به سرمایه داری مطرح تبدیل شده و درحال ساخت هتل ۵ ستاره در سنندج می باشدیا “ع . ع” که در فساد اخلاقی شهره ی شهر است و در سایه ی نوچگی “رحیمی” میلیونر شده و یا آوردن فردی ساواکی به نام “ن ط” به عنوان رئیس دفتر خود در استانداری که معتاد بوده و تأمین کننده ی مواد … آقای “م ص” از نمایندگانی بود که منتقد “رحیمی” بوده و ریا کاری و سالوس او را هویدا می نمود.
“رحیمی” با تفحّص در امور خانوادگی او برای باج گیری (که در تخصّص ذاتی او نهفته است ؛)متوجّه ارتباط عاشقانه ی همسر “صمدی” قبل از ازدواج با او ، با فرد دیگری می گردد.”رحیمی” فرد اوّل را را پیدا کرده و نامه ها و عکس هایی را که از همسر “صمدی” نزد او بوده می خَرَد و با ارسال کپی آنها برای وی او را تهدید و نهایتاً ساکت می کند.به عبارت بسیار روشن قدرت طلبی او هیچ خطّ قرمز اخلاقی ندارد! همسران “رحیمی” … “ل عرفانی” : همسر اوّل “محمد رضا رحیمی”…. برادرِ “لطیفه” یعنی “حمید عرفانی” ، شوهر “مهناز ناصری” می باشد .پدر “مهناز ناصری” قبل از انقلاب رئیس آموزش و پرورش قُروه بود . پسرِ او از اساتید دانشگاه انگلیسی آکسفورد است که برای “رحیمی” مدرک دکترا فراهم نمود! برادرِ دیگر خانم آقای “رحیمی” یعنی “مسعود عرفانی” که از اساس مقیم انگلستان است و با “رحیمی” روابط بسیار صمیمانه دارد؛ دارای مراوده با انجمن کلیمیان انگلیس است. این رابطه به قدری صمیمی است که مؤسّسه ی هاتف قشم را به نام او ثبت کردند که شرکتی پوششی با میلیاردها تومان گردش در زمان “کُردان” و “مشایی” بوده است.این شرکت علاوه بر درآمد میلیاردی ناشی از آگهی های بازرگانی صدا و سیما در کار واردات سیگار هم فعّال است.
دو خواهر خانم “محمد رضا رحیمی” عضو تشکیلات امنیتی انگلستان (اسکاتلندیارد) می باشند!!! همسر دوّم : “م اللهیاری” . در اوایل انقلاب سمپات حزب توده بود و نشریّات آنها را توزیع میکرد.همسر سابق این خانم و نیز بستگان درجه ی اوّل او از توده ایهای شناخته شده و چند تن از آنان از زندانیان دوره ی ستمشاهی بوده اند (مانند “مسعود” و “منصور صادقی”)رحیمی در مدّتی که در دانشگاه آزاد حضور داشت اکثر خویشاوندان نزدیک خود را خلاف مقرّرات دانشگاه به استخدام در آورد :برادر زاده،داماد برادر ،شوهر خاله،خاله زاده و … …تنها در دانشگاه آزاد واحد قروه :برادرزاده اش خانم “رحیمی” و همسر او “رازانی”؛شوهر خواهرش آقای “ابراهیم بابایی” ؛ “ثوبی” پسرخاله اش؛” رستمی”(دایی زاده ی همسرش )؛ “مسعود مقیمی” از اقوام پدری اش ؛ “قباد میمنت آبادی” (برادر داماد بزرگش) به ریاست دانشگاه . یعنی از ۱۱ نفر استخدامی ؛این تعداد خویشاوند!!! از مجلس دوّم به بعد از اکثر نامزدهای ردّ صلاحیت شده ی اهل سنّت (که غالباً جهت ضدّ انقلاب بودن داشتند) حمایت کرده و آنها را همانند دیگر عناصر مشکوک به صحنه باز گردانده برای نمونه: حمایت از “علی پژگول” (فاسدالاخلاق)حمایت از “عبدالله سهرابی” (کومله)حمایت از “ادیبی” (در شرف اخراج از دانشگاه بدلیل رابطه با زن شوهردار که مجبور به طلاق گردیده.)حمایت از “عطاءالله امینی” (دارای افکار سلفی ) فرزند نماینده ی رسمی “شیخ هادی” ملعون در ایران در دوره ی فراری بودنش. به کار گماردن “خالد خانی” (اهل سنّت) به ریاست صندوق مهر امام رضا(ع) که سوءاستفاده ی او چنان بالا گرفت که همه ی نهادهای مسئول دست بکار برکناری اش شدند که حمایت ظاهراً بی دلیل “رحیمی” همچنان او را نگه داشت که با دستور مستقیم “احمدی نژاد” اخراج شد. و …..
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست!

۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

عماادالدین باقی : امکان فعالیت قانونی در نظام وجود ندارد

مصاحبه با عمادالدین باقی ساعاتی پیش از بازگشت او به زندان انجام شد؛ او به بند 350 زندان اوین رفت تا محکومیت یک ساله اش در ارتباط با پرونده انجمن دفاع از حقوق زندانیان را تحمل کند؛ همان وقت که پرونده دیگرش به دادگاه تجدید نظر رفت تا درباره حکم 6 سال حبس تعزیری، آن هم تنها برای یک مصاحبه، تصمیم گیری شود. او ساعتی پیش از بازگشت به زندان به روز می گوید: واقعیت این است که امکان فعالیت قانونی با روش های مسالمت جویانه نیست و عملا نشان دادند که ظرفیت چنین فعالیت هایی در حاکمیت وجود ندارد.


فرشته قاضی-در مصاحبه با روز
سالهاست که احضار، بازپرسی، بازجویی ها و محاکمه های عمادالدین باقی به سریالی تمام نشدنی تبدیل شده است؛ روزنامه نگار و فعال حقوق بشری که که بعد از سالها زندان رفتن و شکنجه شدن و نقض حقوق شهروندی و انسانی اش، انجمن دفاع از حقوق زندانیان را با مشی تعامل با حکومت بنیان نهاد تا از حقوق زندانیان دفاع کند؛ انجمنی که اکنون پلمپ شده. عمادالدین باقی براساس نوشته سایت رسمی اش، از اردیبهشت 79 تاکنون 4 بار روانه زندان شده و مجموعا 4 سال و نیم حبس را تحمل کرده است.
مصاحبه با عمادالدین باقی، روزنامه نگار، نویسنده، فعال حقوق بشر و بنیانگذار انجمن دفاع از حقوق زندانیان را که اکنون زندانی بند 350 زندان اوین است در ذیل بخوانید.
آقای باقی در حالی به زندان برمیگردید که براساس اعلام همسرتان، خانم کمالی تاکنون بیش از 85 بار بازپرسی و دادگاه داشته اید.با توجه به اینکه همیشه تاکید داشته اید در چارچوب قانون فعالیت میکنید فکر میکنید چرا چنین برخوردهایی با شما صورت می گیرد؟
آماری که توسط خانم کمالی در نامه ایشان به آقای شاهرودی اعلام شده بود مربوط به قبل از سال 86 است و اگر احضار ها و دادگاهها و بازپرسی های بعد از سال 86 را نیز لحاظ کنیم بیش از صد مورد می شود که البته همه اینها غیر از بازجویی های درون زندان است و تنها مربوط به دفعاتی می شود که برای بازپرسی و دادگاه بوده است. واقعیت این است که این حجم از برخوردها برای خود ما و خیلی از دوستان هم به شکل معما درآمده است که این همه سماجت و اصرار در بردن و اذیت کردن برای چیست؟ این سئوال برای خیلی ها مطرح است؛ به طوریکه در آخرین دادگاهی که داشتم و مربوط به بخش دوم پرونده انجمن دفاع از حقوق زندانیان بود، قاضی از من سئوال کرد که علت این همه رفت و آمد های شما به دادگاه چیست؟ یکبار هم یکی از قضات تجدید نظر، حدود دو سال پیش این مساله را از من پرسید. آقای بهمن کشاورز یهم ک مقاله ای در روزنامه شرق نوشته و تاکید کرده بود که: "تا قبل از اینکه آشنایی مستقیمی با آقای باقی پیدا کنم احتمالاتی می دادم اما از زمانی که با ایشان از نزدیک آشنا شدم دیدم که ادبیات ایشان کاملا حقوق بشری است و تمام چارچوب ها را رعایت میکند و برایم این سئوال پیش آمد که چرا چنین برخوردهایی می شود و فکر می کنم اشتباها نام باقی را به تصحیف خوانده اند و باقی را باغی میخوانند که از نظر حقوقی معنای روشنی دارد و..." حرف آقای کشاورز درست است که طنز بود اما در اصل می گفت اینقدر این رفتارها غیر قابل توضیح است که تنها می توان اینطور توجیه کرد. اما از بازجوها گرفته تا یکی از قضات، توضیحی که در این زمینه می دادند این بود که ما به اثرگذاری افراد و فعالیت هایشان کار داریم.
یعنی رسما به شما گفته شده که به دلیل اثرگذاری فعالیت هایتان چنین برخوردهایی می کنند؟
من خودم پرسیدم خیلی ها تندتر حرف می زنند چرا افرادی چون من هدف هستیم؟گفتند که به میزان اثر گذاری حرفها کار داریم. شاهد زنده این قضیه هم مصاحبه با آیت الله منتظری است. مصاحبه های زیادی با ایشان انجام شده بود؛ از طرفی مصاحبه من با ایشان به لحاظ حقوقی هیچ مشکلی نداشت اما به خاطر این مصاحبه به راحتی به من 6 سال زندان داده اند. من در اصل مستقل از اینکه این پرونده مال خودم است وقتی از بیرون به آن نگاه می کنم هیچ نکته مجرمانه ای پیدا نمی کنم؛ به هر حقوقدانی هم بدهید، حتی حقوقدان طرفدار جمهوری اسلامی، می تواند نکته ای خلاف قانون و مجرمانه در این مصاحبه پیدا کند. در بازجویی ها هم پرسیدم صدها مصاحبه در رسانه های تصویری و صوتی در دنیا منتشر می شود؛ حتی مهم تر از این مصاحبه اما تا کنون نشنیده ایم که کسی را به خاطر یک مصاحبه بازداشت و زندانی کنند. وقتی اینها را گفتم بازجو با این تصور که من قصد عادی سازی و عادی نشان دادن این مصاحبه را دارم جواب داد که اتفاقا این مصاحبه اثرگذاری خیلی زیادی داشته و موجب احیا کردن آیت الله منتظری شده است.
در اصل خشم جکومت از نشان دادن تصویر آیت الله منتظری باعث شده برای شما 6 سال زندان بدهند؟ آن هم در شرایطی که آیت الله منتظری ممنوع التصویر یا ممنوع المصاحبه نبوده. درست است؟
بله، تلاش شده بود آیت الله منتظری در سال های گذشته بایکوت شود و از نظر ایشان از این طریق احیا شدند.
اگر کمی به گذشته برگردیم مقالات شما درباره قتل های زنجیره ای و همچنین برخی کتاب هایتان در این زمینه، حساسیت های بسیاری به دنبال داشته و بعد از آن بوده که سعی کرده اید ادبیات کاملا حقوق بشری در چارچوب قانون داشته باشید. آیا در بازجویی ها و بازپرسی هایتان در مورد انها سئوال نمی شد؟این برخوردها با شما ربطی به آنها پیدا نمی کند؟
گذشته از میزان حساسیت حاکمیت نسبت به مرحوم آیت الله منتظری و اندیشه ها و طیف فکری ایشان که به نظر برخی، عامل اصلی برخورد با افرادی مثل من بوده مانند ممنوعیت از حق تدریس و حق امتیاز نشر و نشریه، بسیاری هم اتفاقا عامل اصلی این برخوردها را به کتاب تراژدی دموکراسی در ایران و مقالات مربوط به قتل های زنجیره ای ربط میدهند. خب من مجازات آنها را کشیده ام اما می بینم با اینکه سالها گذشته و محکومیت آنها را گذرانده ام، باز در بازجویی ها به آنها اشاره می شود و بازجو رسما می گوید شما آن مقالات را نوشتید یا آن کتاب را نوشتید و به نظام ضربه زدید. البته منظورشان از ضربه به نظام، ضربه به خودشان بود. من هم پاسخ دادم که برخلاف قانون و برخلاف شرع، خون عده ای ریخته شده و ما نیز نوشتیم و هیچ کار خلافی هم نکردیم. یکبار هم به بازجو گفتم: "اگر در گذشته یعنی در سال 79 – 80 حساسیت تان بحث قتل های زنجیره ای بود و آن مقاله اعدام و قصاص که در روزنامه نشاط منتشر کرده بودم که برای آن مقالات مربوط به قتل های زنجیره ای 3 سال و برای آن مقاله اعدام و قصاص 4 سال قاضی مرتضوی حکم داد {که البته در دادگاه تجدید نظر این حکم به 3 سال تقلیل پیدا کرد و دوباره در سال 86 به دلیل همان مقالات و اتهامات قبلی 1 سال زندانی شده ام} و زندانش را کشیدم و {گرچه بحث قتل های زنجیره ای و اعدام و قصاص هم مرتبط با حقوق بشر بود}، بعد هم تغییر فاز دادم و به دلایلی به این جمع بندی رسیدم که بر کارهای حقوق بشری متمرکز شده و فعالیت کنم و از حوزه سیاست فاصله بگیرم. در این مدت هم فعالیت هایم درباره زندانیان و حقوق زندانیان بوده و اصلا سیاسی ننوشته ام."بعد از او سئوال کردم:"چرا اینقدر روی من حساسیت دارید؟من که به سیاست و قدرت، کاری ندارم و در چارچوب قانون، کار حقوق بشری می کنم و انجمن هم براساس مجوزی که جمهوری اسلامی داده فعالیت می کند و..." بلافاصله بازجو حرف مرا قطع کرد و گفت: "حقوق بشر نه، براندازی نرم". سئوال جدیدی برای من پیش آمد که اگر قرار باشد کسی در چارچوب قانون، فعالیت حقوق بشری بکند و اسمش بشود براندازی نرم، خب اصلا نمی توان هیچ فعالیتی کرد. گفتم اگر کسی لائیک باشد و اعتقادات مذهبی هم نداشته باشد و فعالیت حقوق بشری کند شما با این دید امنیتی که دارید می توانید آسمان و ریسمان ببافید و بگویید که فلانی رندانه و زیرکانه و غیر مستقیم دنبال به زیر کشیدن مفاهیم دینی است و از طریق ترویج حقوق بشر و سکولاریسم می خواهد مبانی دینی را متزلزل کند. هرچند این از نظر عقلی و حقوقی نچسب است اما شما با یک من سریشم ممکن است بتوانید بچسبانید اما در مورد من این هم صدق نمی کند. چون من از منظر درون دینی نگاه می کنم و می خواهم میان دین و حقوق بشر سازش نشان بدهم. جواب بازجو خیلی پرمعنا بود. گفت :"اتفاقا از نظر ما کاری که شما می کنید خطرناک تر از کاری است که لائیک ها می کنند. شما خطرناک تر از آنها هستید ما تکلیفمان با آنها روشن است. آنها آن طرف جوی هستند و ما این طرف جوی. مشکل ما با شما این است که می خواهید همان ها را در قالب دین بگویید". گفتم:" پس هیچ حرفی برای گفتن نداریم و از هر حوزه ای که وارد شوم خطرناک محسوب می شوم. از هر موضعی که وارد شوم شما تصمیم خود را گرفته اید که این برانداز است و حکم تان را هم صادر کرده اید."البته در اینجا باید توضیح بدهم که در کار حقوق بشری اصلا قطب بندی لائیک و مذهبی و... نداریم؛ تنها دارم گفتگویی راکه با بازجو بوده بازگو می کنم.
و این برخوردها و احضارها و زندان های پیاپی چه تاثیری بر خانواده شما و روند زندگی آنها داشته است؟
این یک نزاع فرسایشی است؛ نزاعی که باعث فرسایش روح و روان خود من و خانواده می شود. گاهی در این سال ها شرایطی برای ما ایجاد شده که وقتی به زندان رفته ام تازه یک کمی احساس آرامش به من دست داده است. به خاطر اینکه بیرون از زندان اینقدر انسان را در حالت تعلیق نگه می دارند و خانواده را دچار اضطراب و استرس می کنند که دادگاه چه می شود و... که در اصل نمی توانی هیچ برنامه ای برای زندگی ات بریزی و دچار حالت عدم ثبات هستی؛ مثل آدم های دریا زده که وقتی از کشتی پیاده می شوند احساس می کنند پایشان را جای سفتی گذاشته اند. زندگی در تعلیق هم همین است.زیر پایت سفت نیست و وقتی زندان می روی انگار از بلاتکلیفی در آمده ای. در اصل بخشی از این نزاع فرسایشی، زندان است و بخش مربوط به بیرون از زندانش هم خیلی سخت است. در تمام این مدت چیزی که برای خود من مهم است این است که لحظه به لحظه اش توام با نقض قانون است و هیچ جا قانون و حقوق فرد به عنوان یک شهروند و یک زندانی رعایت نمی شود؛ نه حقوق خودش و نه حقوق خانواده اش. داستان ما فقط محدود به این هم نبوده است. همین ایام مهمانی داشتم؛ یکی از اساتید دانشگاه بود که حکم انضباطی داده و او را برکنار کرده بودند.چنان دچار آشفتگی و به هم ریختگی بود که می دیدم چه تاثیرات مخرب وخیمی روی او و خانواده اش گذاشته؛ به صرف اینکه چند ماهی است از هیات علمی کنار گذاشته شده روح و روان و زندگی اش به هم ریخته بود. وقتی به خودم نگاه کردم دیدم تدریس می کردم، جلویم را گرفتند، روزنامه درآوردم توقیف کردند، مجوز نشر گرفتم نگذاشتند... تک تک اینها کافی است برای بر هم ریختن آسایش خانواده و زندگی و همه برای ما یکجا اتفاق افتاده است. منحصر به من هم نبوده؛ همسرم یک مجله خیلی فرهنگی منتشر می کرد توقیف کردند و به دادگاه کشیدند. در دادگاه هیات منصفه به اتفاق آرا تبرئه کردند و قاضی نیز حکم به برائت داد و اولین بار بود که هیات منصفه به اتفاق آرا تبرئه می کرد اما مجله اش را رفع توقیف نکردند، تنها به صرف اینکه با بنده نسبتی داشته است. مجوز انتشارات او نیز به همین دلیل لغو شد. البته همسرم و خانواده نیز همراه و صبورند.
شما بعد از آزادی از زندان و وقتی تصمیم گرفتید کار سیاسی را کنار بگذارید و کار حقوق بشری بکنید انجمن دفاع از حقوق زندانیان را بنیان گذاشتید و اعلام کردید که این انجمن در چارچوب قانون و تعامل با حکومت فعالیت خواهد کرد اما همین انجمن نیز پلمپ شد و شما به دلیل پرونده همین انجمن زندان می روید.
ما وقتی این انجمن را تاسیس می کردیم کسانی بودند که گرایش شان این بود که این حکومت اصلا مقید به قانون نیست و وقتی ما اعلام کردیم مشی ما تعامل است از سوی برخی افراد رادیکال مورد اتهام و انتقاد قرار گرفتیم.به قول برخی دوستان اگر سابقه من نبود، انجمن را متهم میکردند به انجمنی دولت ساخته اما وضعیت من مشخص بود؛ همیشه در جبهه انتقادی بوده ام از همان زمانی که خدمت آیت الله منتظری بودم و هیچ وقت کار دولتی هم نداشتم و کارم تدریس و نوشتن بوده. همین سابقه باعث شد خیلی مشکلات پیش نیاید اما به هر حال مطرح کردند که حکومت اهل تعامل نیست و اسامی دیگری روی ما گذاشتند و متهم کردند به سازش و مسامحه و مشروعیت سازی برای حکومت و... واقعیت این است که ما باید امتحان می کردیم و می رفتیم توی عمل، تا ببینیم موفق می شویم یا خیر؟ رفتیم مجوز گرفتیم و در چارچوب قانون اساسنامه ما مورد تایید قرار گرفت. یادم است حتی یکی از بیانیه های انجمن اینقدر لحن و ادبیاتش از نظر حقوقی درست و منطبق بر قانون بود که یکی از معاونین رئیس وقت قوه قضائیه می گفت کاش همه مخالفین ما اینقدر منصف بودند و نوع رفتار انجمن شما را داشتند. اینها را گفتم که بگویم شدت برخوردی که با انجمن شد؛ آزار و اذیت ها، توقیف و پرونده سازی ها هیچ تناسبی با فعالیت های ما نداشت.
آقای باقی شما می گویید برخوردهایی که شد تناسبی با فعالیت های انجمن نداشت. خب چرا این برخوردها با انجمن صورت گرفت؛ ان هم انجمنی که فعالیت سیاسی نداشت و مشی آن بر تعامل بود؟
من این سئوال را در یکی از بازجویی ها مطرح کردم که مشی انجمن تعامل بوده و اینطور مورد اتهام قرار گرفته. اگر قرار بود مواضع تند اتخاذ کنیم و بگوییم تعاملی سرتان نمی شود چه می کردید؟ ما حداقل بیانیه می دادیم، بیشتر با مسئولان نامه نگاری می کردیم و مشکلات را می گفتیم؛ گاهی اثر داشت و توجه می کردند و گاهی هم نه. تلاش ما کمک به زندانیان بود و کار تبلیغاتی سیاسی هم نمی کردیم. وقتی گفتم مشی ما تعامل بوده، بازجو در جواب گفت: "تعامل نه، اثر گذاری در قوه قضائیه برای به انحراف کشیدن مسیر پرونده ها". همین نشان می دهد که هیچ جوری نمی توان کار کرد، نه قانونی و نه غیر قانونی. مشکل نوع نگاه است وقتی همه چیز امنیتی شد و همراه با سوظن، هیچ کاری نمی توان کرد.
یعنی به این نتیجه رسیده اید که جمهوری اسلامی اهل تعامل نیست و هیچ فعالیتی، حتی در چارچوب قانون نمی توان انجام داد؟
من هنوز هم دلم نمی خواهد بگویم نمی شود و دچار انسداد کامل هستیم. دلم نمی خواهد ولی واقعیت این است که رفتارهایی که شد نشان می دهد ـ چه دلمان بخواهد چه نخواهد ـ امکان فعالیت قانونی با روش های مسالمت جویانه که روش خیلی از تشکل های دیگر هم بوده نیست و عملا نشان دادند که ظرفیت چنین فعالیت هایی در حاکمیت وجود ندارد.
آیا به همین دلیل این مدت سکوت کرده اید و مصاحبه یا مقاله ای از شما منتشر نشده است؟ در اصل فعالیت مطبوعاتی یا حقوق بشری نداشته اید؟
اگر منظورتان پس از انتخابات است، بخشی از آن را به عنوان خانواده ای که زندانی دارد، مسایل خاص خود را داشتیم و پس از آن 6 ماه خودم در زندان بودم. در عین حال دلایل مختلفی هم بخصوص در 6 ماه گذشته وجود داشت و یک بخش آن این بود که کارهای درمانی داشتم. بخش دیگر این بود که کار اصلی من در تمام این سالها تحقیق بوده و منبع گذران زندگی ام، کتاب هایی بوده که می نوشتم و این مدت هم مشغول تکمیل و نوشتن کتاب هایم بودم. دلیل دیگرش هم این بود که اصلا روزنامه ای نبود که بنویسم. روزنامه هایی که هستند اینقدر برایشان شرط و شروط گذاشته اند که سراغ برخی افراد چون ما نمی توانند بیایند. من هم نمی خواهم این روزنامه ها حیاتشان به خطر بیفتد؛ به هر حال عده ای از این روزنامه ها نان می خورند. مجموعه ای از این ملاحظات بوده. بگذریم از اینکه دادگاه مرا از فعالیت های رسانه ای و مدنی محروم کرده است.
هر گز تصور چنین روزهایی را می کردید؟ وقایع یک سال و نیم گذشته و انسدادی که می گویید و.....
صادقانه می گویم هرگز پیش بینی چنین روزها و چنین اتفاقاتی را نمی کردم. در انجمن تصورم این بود که تجربه جدیدی عرضه خواهیم کرد؛ با کمک دوستان می خواستیم نشان دهیم ظرفیت هایی است که مغفول واقع شده؛ برای تعامل و احترام به قانون و می شود با کسانی که حتی به ما دید بدی دارند نیز گفتگو کرد. فکر می کردیم این هم برای خود ما خوب است و هم برای دیگران و می توان اعتماد سازی کرد و انتقاد به رسمیت شناخته شود. وقتی شروع کردیم خیلی ها روی خوش نشان نمی دادند اما کم کم داشت اعتماد سازی هایی می شد و همه نگاهشان امنیتی نبود. اما در اتفاقاتی که یک سال و نیمه گذشته افتاد بیشترین آسیب را حقوق بشر دید. از نظر سیاسی ممکن است جریانات مختلف سیاسی سود و زیان کرده باشند، حتی نیروهای سیاسی که الان مغضوب حاکمیت هستند از طرفی زیان دیده اند و از طرفی سود هم برده اند شاید ده سال هم تلاش میکردند نمی توانستند واقعیت جناح مخالفشان را اینطور بیان کنند. در اصل برخی تحولات 20 سال جلو افتاد. از این لحاظ باید گفت جریانات سیاسی در این حوادث برد و باخت هایی داشتند ولی جریان حقوق بشر در یک سال و نیم اخیر باخت مطلق داشته است.متاسفانه در منازعات و تنش های اولین چیزی که آسیب می بیند حقوق بشر است. در قضیه 11 سپتامبر هم دیدیم در کشوری که مهد آزادی است تمام چیزهایی که جزو مقدسات آزادی و حقوق بشری بود به راحتی نقض می شد هر چند آنجا مطبوعات آزاد بودند و می نوشتند و کمک می کردند تا بیشتر آسیب وارد نشود. اما اینجا و در یک سال و نیم اخیر حقوق بشر باخت مطلق داشته؛ حتی خیلی از مقرراتی که تا قبل از این تا حدی رعایت می شد الان اصلا نمی شود. قبلا خیلی نقض حقوق بشر صورت می گرفت اما الان بسیار بیشتر شده.شما به عنوان مثال ببینید تلفن، از ابتدایی ترین حقوق زندانیان است؛ وقتی این حق را می گیرند و تبدیل به امتیاز می کنند واقعا فاجعه است. حق ارتباط با جهان خارج و خانواده، جزو حقوق زندانی است مثل غذا و آب و نمی توان تلفن، مرخصی و ملاقات را دریغ کرد. اما می بینیم که این حقوق اولیه و بدیهی را می گیرند و تبدیل به امتیاز می کنند. معلوم نیست کجا دانش آموخته حقوق شده و در چه کلاسی درس خوانده اند که ابتدایی ترین حقوق انسانی و قانونی را رعایت نمی کنند و تبدیل به امتیاز می کنند. با منطق های پوچ خلاف شرع، خلاف عقلانیت، خلاف اخلاق و خلاف قانون وضعیت را بدین جا رسانده اند. در شرع اسلام و احکام فقهی هم دستوراتی داریم که به طور مثال 800 الی 900 سال پیش در متون فقهی ما ذکر شده که یک کافر حربی، یعنی یک غیرمسلمانی که دست به اسلحه برده و جنگیده، حق ندارید اموالش را به مصادره برید و حقوقش را تضییع کنید و... و من تعجب می کنم به همین راحتی به اراده خودشان، حق را تبدیل به امتیاز می کنند. قبلا این موارد حداقل رعایت می شد. سال 79 – 80 البته برای ما این اتفاق افتاد که نزدیک به دو سال قطع تلفن بودیم و حتی شب عید هم نگذاشتند من و آقای گنجی تلفن هم بزنیم. اما آن موقع این نوع رفتارها محدود بود؛ در مورد چند نفر اتفاق می افتاد اما الان رویه شده و برای همه چنین می کنند.
با این اوصاف شما چشم انداز آتی را چگونه می بینید؟ به چه سمتی می رویم؟
دامنه نادیده گرفتن حقوق و قوانین چنان گسترده شده که جریان حقوق بشر دچار باخت مطلق شده؛ هر چه می گذرد نشانی از بهبود نمی بینم و اوضاع وخیم تر هم می شود. مگر اینکه اراده ای، تصمیمی در کشور بخواهد دست به تجدید نظر اساسی در روند ها و اتفاقات بزند. متاسفانه اتفاق بزرگی که افتاده این است که قبح قانون شکنی، بی احترامی به قانون، شکنجه و اعدام و خیلی چیزهای دیگر ریخته و با این شرایط نه تنها وضع بهتر نخواهد شد بلکه حقیقت این است که من واقعا به شدت نگران تکرار تجربه های تلخ دوران قبل از دوم خرداد1376 و خاطرات تلخی که برای جمهوری اسلامی رقم خورده هستم.
در این میان نقش فعالان حقوق بشر را چگونه می بینید؟ آیا توانسته اند بر جریانات یک سال و نیم اخیر تاثیری بگذارند و آیا می توانند و این توان را دارند که از وقوع چنین حوادثی جلوگیری کنند؟
اگر جریان حقوق بشر و نهادهای حقوق بشری می توانستند به عنوان یک جریان مستقل از جناح ها و گروههای سیاسی، شناخته شوند و عمل کنند، قطعا می توانستند تاثیر گذار باشند اما نتوانستند. واقعیت هم این است که در این زمینه اشتباه فقط از طرف فعالین حقوق بشر نبوده که نتوانسته اند مستقل باشند و ادبیاتشان به سمت سیاست کشیده شده؛ مسئولیت این مساله را نباید تنها متوجه فعالین حقوق بشر دانست زیرا حکومت، نقش زیادی داشته و با برخوردهای غیر منطقی و برخورد امنیتی، آنها را به سمت تقابل سوق داده و اجازه نداده به عنوان یک جریان مستقل حقوق بشر شناخته شوند؛ منظورم مستقل از نیروهای سیاسی است. کسانی هم که می خواستند اینکار را بکنند، به انحا مختلف مورد اذیت و آزار قرار داده است. در کل نمی توان نمره خوبی به توفیق جریانات حقوق بشری در یک سال و نیم اخیر داد اما من مسئولیت آن را فقط متوجه فعالان حقوق بشری نمیدانم و بیشتر متوجه حکومت میدانم.
فعالان حقوق بشر باید در حوزه های مدنی کار می کردند و اجازه نمی دادند حقوق بشر تبدیل به کالای سیاسی شود. متاسفانه ما بیشتر فعالیت را محدود کردیم به زندانیان سیاسی و فراترکه رفتیم در نهایت بحث توقیف مطبوعات بود. در صورتی که بحث آموزش و مسکن و بیکاری و خیلی چیزهای دیگر است که ارتباط مستقیم با زندگی مردم داشت و دارد و باید توجه می شد. در مورد زندانیان نباید به زندانیان سیاسی محدود باشد این از اشتباهاتی است که همیشه داشته ایم. در انجمن دفاع از حقوق زندانیان سعی کرده بودیم از این اشتباهات جلوگیری کنیم و هر کسی به صفت زندانی بودن، فارغ از اتهامی که دارد اگر به دفتر ما مراجعه می کرد، ما کاری به ایمان و ایدئولوژی و جرم او نداشتیم، به صرف اینکه زندانی است حقوقی داشت که باید از آن دفاع می کردیم لذا به طور مثال از 500 زندانی و خانواده زندانی که به ما مراجعه می کردند بیش از 450 نفرشان زندانی عادی و غیر سیاسی بودند. متاسفانه نوع رفتاری که با ما شد نشان داد که اجازه نمی دهند فعالان حقوق بشر تجربه کنند و با آزمون و خطا جلو بروند. در اصل این مدت دور بودن از حوزه های اجتماعی و مسائل مبتلابه مردم از سوی فعالان حقوق بشر و تنگ نظری های حکومت کار و... کار را به اینجا کشیده که نمره خوبی نمی توان به حصول موفقیت فعالان حقوق بشر داد.