۱۳۸۷ خرداد ۱۰, جمعه

اینجا جهنم واقعی است براستی اراذل اوباش واقعی کیست ؟

اوایل اردیبهشت ماه سال گذشته، سرداررادان فرمانده کل نیروی انتظامی، با اعلام طرحی به نام" امنیت اجتماعی" خبر از برخورد با افرادی داد که از آنان به نام " اراذل و اوباش" یاد می کرد. کمتر از یک هفته پس از اعلام فرمانده نیروی انتظامی، نیروهای سیاه پوش با نقاب،درحالی که با خشونتی زیاد،وارد منازل افراد می شدند، اقدام به بازداشت کسانی نمودند که به زعم نیروی انتظامی در ردیف " اراذل و اوباش" قرار می گرفتند.تصاویر منتشر شده از برخوردهای صورت گرفته، موج اعتراض فعالان حقوق بشر در داخل و خارج از کشور را به دنبال داشت. با این وجود، این دستگیری های توام با خشونت، طی چند ماه در تهران و شهرستان های اطراف ادامه یافت.در سالگرد اجرای این طرح، گزارش زیر به بررسی چگونگی انجام طرح و وضعیت کنونی بازداشت شدگان می پردازد.اعتراض خانواده های بازداشت شدگانخانواده ی بازداشت شدگان، که اغلب در جریان هجوم نیروهای انتظامی، مورد آزار قرار گرفته بودند و شاهد ضرب و شتم شدید فرزندانشان بودند، با مراجعه مکرر به دادگاه انقلاب و پلیس امنیت خواهان اطلاع از وضعیت فرزندان خود شدند، با این حال مسئولان از دادن پاسخ روشن به آنان خودداری کرده و با توهین و تهدید از آنها می خواستند که از ادامه پیگیری های خود منصرف شوند.مادر میثم لطفی می گوید: "در طی زمانی که ما در برابر پلیس امنیت در میدان سپاه تجمع می کردیم، تنها با توهین روبرو می شدیم. به ما می گفتند پیگیری نکنید، هیچ کدامشان زنده باز نمی گردند."اینجا جهنم استافراد دستگیر شده، به سوله کهریزک انتقال یافتند و طی مدت بازداشت در آنجا روزهای کابوس واری را پشت سر گذاردند. بازداشت شدگان می گویند: " تا دو هفته ی اول آب آلوده با گازوئیل به ما می دادند و یک سیب زمینی، جیره ی غذای روزانه مان بود." و شکنجه و ضرب و شتم وحشیانه ای که انگار تمامی نداشت. در این میان بودند کسانی که بیش از سایرین مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند، این افراد را معمولا کسانی که پرونده های سنگین تری داشتند و یا افرادی که اسمشان از سوی ماهواره ها اعلام شده بود، تشکیل می دادند.م.ل می گوید:" روز تولد حضرت زهرا، آمدند و ما را به صف کردند و گفتند می خواهیم از شما پذیرایی کنیم و سپس درحد مرگ کتکمان زدند. ابتدا ما را در حیاط به صف کردند و یکی یکی به میان جمع 20 نفره ی نقاب دارانی می بردند که آماده بودند برای ضرب و شتم ما، وقتی به این دایره ی نقاب دار وارد می شدی، کمتر از 1 دقیقه طول می کشید تا به هر آنچه کرده و نکرده ای اعتراف کنی، هیچ کس نبود که فریاد غلط کردم را زیر لگدها و باتوم های ماموران سر ندهد. یا اینکه لختمان می کردند و وادارمان می نمودند روی اسفالت داغ غلت بزنیم."او ادامه می دهد، حداقل 10 نفر را با چشم خود دیده است که بر اثر این ضرب و شتم ها و عدم رسیدگی پزشکی جان باخته اند. که از جمله این افراد، پسری حدود 30 ساله است که میثم لطفی، در هنگام مرگ وی حضور داشته است. او می گوید" کبدش ترکیده بود، و روی زمین پر از خون شده بود، و اطرافش پر از مگس و بوی تعفن بود. یکی از نگهبانان مرا صدا زد و از من خواست که روی جنازه اش آب بریزم، بعد هم او را لای پتویی پیچیدند و بردند."یا دو برادر دوقلویی که پس از مرگ یکی از آنها، دیگری با تزریق آمپول دیوانه شد.م.ل می گوید:" یکبار آمدند و 30 نفرمان را جدا کردند و گفتند می خواهیم به پرونده هایتان رسیدگی کنیم، بعد برگه های سفیدی را به ما دادند تا امضا کنیم و ما هم به ناچار آنها را امضا کردیم، سپس فهمیدیم که حکم اعداممان بوده است. آز آن پس هر بار که صدایمان می کردند، فکر می کردیم برای اعدام می رویم."آنهایی که بازداشت در کهریزک را تجربه کرده اند، هنوز هم از یِاداوری آنچه بر آنان گذشت، به هراس می افتند. و مرتب می گویند:"چرا کسی از آنجا بازدید نمی کند، هنوز هم هستند کسانی که در چنان شرایطی زندگی می کنند، پس مدافعان حقوق بشر کجا هستند. آنجا جهنم است، آنجا آخر دنیاست"قفس های شیرنگهداری متهمان در سوله کهریزک، در قفسهایی است که به آن قفس شیر می گویند، در هر قفس حدود 40-50 نفر نگهداری می شوند، بدون هیچ گونه امکانات بهداشتی. بطوریکه نگهبانان برای فرار از بوی تعفن و آلودگی، ناچار به استفاده از ماسک می باشند.م.ل می گوید:" نگهبانان برای تحقیر زندانیان، هرازگاهی با تمسخر از ما می پرسیدند که هنوز هم شیر هستید، و ما در جواب می گفتیم که دیگر موش شده ایم، آزادمان کنید."اعدام مصنوعیکسانی که مطابق با لیست نیروی انتظامی به اعدام محکوم شده بودند، حداقل یکبار تا پای چوبه دار برده شدند. میثم لطفی، حسین عشرتی، هانی خواندار، حامد اکبری و .. کسانی هستند که اعدام مصنوعی را در طی این مدت تجربه نمودند. هانی خواندار در ملاقاتی به مادرش گفته است که 3 بار ساعت 4 صبح او را تا پای چوبه دار بردند، و پس از اینکه قران زیر بغلش گذراده و چشمانش را بستند، دوباره به بند بازگرداندند.بازداشت شده ی دیگری می گوید:" ما را برای اعدام می بردند، در حالی که پیش از ما عده ای را اعدام کرده بودند، اینطور وانمود می کردند که ما نفرات بعدی هستیم.. حتی از پله ها بالا می رفتیم، اما.."با این حال اعتراضات گسترده فعالان حقوق بشر، منجر به این شد که دادگاه انقلاب احکام اعدام خود در مورد تعدادی از بازداشت شدگان را به اجرا در نیاورد. اما برای از بین بردن این افراد، روش های دیگری اندیشیده شده بود.هانی خواندار می گوید:" یک شب، در نیمه های شب، سه مأمور مرا به بیابان بردند و بعد از اینکه دستها و پاهایم را باز کردند، از من خواستند تا فرار کنم!." دیگر بازداشت شدگان نیز این حرف را تایید می کنند، آنها می گویند:" نیروی انتظامی قصد داشت ما را این گونه بکشد و سپس طوری وانمود کند که ما در حال فرار بازداشت شده ایم."با این حال پس از آزادی از زندان نیز، تعدادی از افراد یاد شده به بهانه های مختلف مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخته اند و در این میان، خانواده های این افراد وادار به سکوت شده اند.حقوقدانان چه می گویند"نیروی انتظامی به جز موارد برخورد با جرایم مشهود، حق بازداشت واحضار هیچ‌یک از شهروندان را ندارد. جرم مشهود یعنی هنگامی که جرم در حضور ماموران پلیس اتفاق بیفتد. ماموران پلیس تنها در چنین صورتی، آنهم چنانچه بلافاصله پس از وقوع جرم، مجرم را در حال فرار ببینند، اجازه بازداشت دارند. "حقوقدانان معتقدند، از انجا که واژه" ارذل و اوباش" هیچ تعریف مشخص حقوقی ندارد و مطابق با ماده 2 مجازات اسلامی که بر قانونی بودن جرم و مجازات تاکید کرده و اعلام میدارد:" هر فعل یا ترک فعلی که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد جرم محسوب می شود."، عملکرد نیروهای انتظامی در برخورد با افراد مذکور و اطلاق عنوانی به نام اراذل و اوباش به آنان، غیرقانونی است.مطابق با اعلامیه جهانی حقوق بشر، انسان دارای کرامت است، و هیچ مقامی حق ندارد حیثیت و کرامت انسانی افراد را از بین ببرد. اصول 21 و 22 قانون اساسی نیز با تاکید بر احترام به کرامت انسانی افراد، رفتارهایی راکه موجب تعرض به حیثیت افراد جامعه شده و حقوق مادی و معنوی آنها را مخدوش مینماید زیر سئوال برده است.ماده 6 اعلامیه جهانی حقوق بشر،عنوان می کند که " هر کس حق دارد که شخصیت حقوقی او در همه جا به عنوان یک انسان در مقابل قانون محترم شناخته شود." همچنین ماده 5 این اعلامیه نیز هرگونه اعمال ظالمانه،شکنجه و رفتاری را که برخلاف انسانیت و شئون بشری باشد، منع کرده است." حال آنکه در برخوردهای صورت گرفته از سوی نیروی انتظامی نه تنها کرامت ذاتی انسان نادیده انگاشته شده، بلکه نیروهای مزبور، پیش از آنکه متهمان در دادگاه های صالحه مورد محاکمه قرار گرفته و جرمشان اثبات شود، اقدام به برخوردهای خشن، شکنجه، و حبس افراد نموده اند.بنا بر اعلام نیروی انتظامی، از شمار کسانی که در جریان طرح مبارزه با اراذل و اوباش بازداشت شدند، شماری بی گناه بوده اند که پس از تحمل دو ماه شرایط طاقت فرسا در زندان کهریزک آزاد شدند.سرانجام اراذل و اوباش چه شداز میان بازداشت شدگان سال گذشته، هم اکنون هانی خواندار و حامد اکبری، پس از گذشت حدود 14 ماه همچنان در بند 2-الف( بند اطلاعات سپاه) نگهداری می شوند، و از شرایط پرونده آنان اطلاعی در دست نیست.افراد آزاد شده از سوله کهریزک نیز خبر می دهند که تعدادی از این بازداشت شدگان سال گذشته، همچنان در کهریزک نگهداری می شوند.مادر هانی خواندار که به دلیل پیگیری های متعدد خود برای روشن شدن وضعیت فرزندش، به مدت 1 ماه بازداشت و در بند سپاه به سر برد، با ابراز ناامیدی نسبت به رسیدگی عادلانه به پرونده پسرش می گوید:" همه مواردی که در پرونده هانی وجود دارد، اتهام است و هیچ کدام ثابت نشده است." هانی خواندار که در مدت بازداشتش در بند سپاه دچار بیماری "گری" شده است، در اخرین ملاقات خود به مادرش گفته است که در صورت انتقالش به بند عمومی، قرار است از سوی زندانیان دیگر کشته شود.!افرادی که با قید وثیقه از زندان آزاد شدند، با تشکیل پرونده هایی در پایگاه امنیت، می بایست هفته ای یکبار خود را به مقر نیروی انتظامی معرفی کرده و امضا بدهند. این پرونده ها بر اساس میزان جرایم فرد، رنگ هایی چون قرمز، زرد و یا سبز دارد که افراد با پرونده ی قرمز، اعدامی هایی هستند که از زندان آزاد شده اند.فرزندانتان را نجات دهیدیکی از بازداشت شدگان می گوید:" زمانی که هانی خواندار وحامد اکبری را از دادگاه انقلاب به زندان می بردند، آنها سرشان را از پنجره ماشین بیرون آوردند و فریاد می زدند:" مادرها فرزندانتان را نجات دهید، همه آنها دارند در کهریزک می میرند." و سپس با ضربات مشت و لگد ماموران ساکت شدند.آنها دیوانه اند..مادر میثم لطفی، می گوید:" بچه هایی که از این دوره بازداشت، آزاد شده اند، کسانی که کهریزک را دیده اند، هیچ کدام حالات عادی یک انسان را ندارند. همه ی آنان دچار اختلالات شدید روحی و روانی شده اند."او ادامه می دهد:" آنها همگی دیوانه شده اند و حالا از سایه خود نیز می ترسند."مادرهانی خواندار نیز می گوید:" نمی دانم، وقتی پسرم پس از این مدت فشار و شکنجه از زندان آزاد شود، چگونه توان بازگشت به اجتماع را دارد، نمی دانم او دیگر می تواند انسان باشد یا نه؟!"اعلام طرح جدید نیروی انتظامیبا اعلام طرح جدید نیروی انتظامی، اکنون علاوه بر این ارگان، نیروهای بسیج نیز می توانند وارد عمل شده و اقدام به برخورد با شهروندان نمایند.تعدادی از خانواده ها می گویند، که نسبت به این طرح بسیار مضطربند، چرا که نگرانند، این نیروها به تعمد گزارشهای خلاف واقع در مورد فرزندانشان به مقامات امنیتی بدهند و در آن صورت، می بایست دوباره شاهد بازداشت های غیرقانونی باشیم.این گمانه ها زمانی قوت می گیرد، که بازداشت شدگان در مراجعات هفتگی خود به پلیس،گزارش هایی را در پرونده خود می بینند، که از سوی نیروهای بسیج محلی به پایگاه امنیت ارسال شده است.این گزارش های غیرواقعی، در طی هفته های گذشته موجبات بازداشت 48 ساعته شماری از افراد موسوم به ارذل واوباش را فراهم آورد.

۱۳۸۷ خرداد ۶, دوشنبه

گسترش بیکاری - فقر - گرانی - فساد - ارمقان دولت عدالت گستر

گسترش وحشتناک فقر و گرانی در یک سال اخیر حاصل سیاست سرمایه دارانه دولت "مهرورز" احمدی نژاد است. فقر و گرانی درجامعه ای در حال رشد و گسترش است که درپهن دشت آن اقیانوسی از نفت و گاز قرار دارد. فقط حاصل درآمد سالانه کشور از فروش این طلای سیاه بطور رسمی بیش از 70 میلیارد دلار می باشد. حال اگر دیگر درآمد های رسمی دولت از قبیل درآمد ناشی از تعرفه های گمرکی کالاهای وارداتی که کمتر از درآمد نفتی نیست- ثروت افسانه ای جمع آوری شده از امامزادهها و صندوقهای صدقات و نذریات- درآمد حاصل از سود کارخانجات و موسسات دولتی(75% کارخانجات و موسسات کشور متعلق به دولت می باشد)- درآمد حاصل از محصولات صادراتی که صادرات فرش و پسته و میوه جات از مقام ویژه ای برخوردارند- درآمد ناشی از استخراج مواد معدنی چون طلا، نقره، فیروزه و یاقوت، مس، اورنیوم، سنگ های ذی قیمت معدنی و ...- درآمد حاصل از مالیاتهای مستقیم و غیر مستقیم و دهها منابع ثروت زای دیگر را در نظر بگیریم بی شک به این نتیجه خواهیم رسید که با چنین ثروت عظیمی براحتی می توان اسباب و وسائل نیکبختی و سعادت اهالی کشور را فراهم گردانید و ایران را به یکی از پیشرفته ترین ممالک جهان تبدیل نمود. اما در جامعه ای که بقول خود دست اندرکاران حکومت بیش از 70% اهالی اش پائین تر از حد متوسط یعنی در شرایط بسیار نازل تر از استاندارد لازم برای بقا بسر می برند، در جامعه ای که حقوق کارگران 219 هزار تومان(اگر چنین مبلغی شامل حال تمامی کارگران گردد که چنین نیست)است، در جامعه ای که بیش از 30% مردمانش زیر خط فقر مطلق بسر می برند، در جامعه ای که جهت خروج از خط فقر مطلق بقول کارشناسان اقتصادی رژیم حداقل باید ماهیانه درآمدی بین 700 تا 600 هزار تومان در جیب داشته تا بر سر پا ایستاد، دیگر چه سخنی از " مهرورزِی"! و دلسوزی نسبت به مردم ؟ "مهرورزی" آقای احمدی نژاد ادامه همان سیاست " سازندگی " رفسنجانی است که از سیاستهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی پیروی کرده ومیکند. مردم از سخنان بیهوده کاربدستان رژیم جمهوری اسلامی به تنگ آمده اند و علت اینهمه گرانی و فلاکت اقتصادی را حاصل سیاستهای خانمان برانداز مافیای در قدرت می دانند. تنها هنر احمدی نژاد و شرکا در خلال سه دهه اخیر جزغارت دسترنج مردم وثروت عظیم طبیعی جامعه بویژه نفت و تقسیم فقر وسیه روزی بین اکثریت اهالی جامعه ، بویژه کارگران و مردم نبوده است. بیکاری یک پدیده عموی و همگانی: هم اکنون بر اساس آمار رسمی تعداد بیکاران در ایران بیش از 5/3 میلیون نفر یعنی نزدیک به ً 26% نیروکار(از 27 میلیون نیروی کار)می باشد. بطوریکه کارشناسان اقتصادی خود حکومت آمار بیکاران واقعی را بیش از 4 میلیون اعلام کرده اند. حال با توجه به این امر که هر ساله نزدیک به یک میلیون نفر نیروی جدید وارد بازار کار می گردد و با توجه به بی کفایتی مدیران در جذب این حجم از متقاضایان کار، بدیهی است که اگر این نیروی رشد یانبده در مسیر صحیح تولید اجتماعی سازماندهی نگردد(که چنین خواهد بود)، در آینده ای نزدیک شاهد سیل بنیان کنی خواهیم بود که بدون شک دژ نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی را به لرزه در خواهد آورد. روشن است در چنین شرایطی شعار دروغین "افزایش فرصت های شغلی" توسط دولت احمدی نژاد هرگز قابل تحقق نخواهد بود. در واقع رشد اقتصادی چند درصدی چند سال اخیر نه حاصل کاردانی دولتمداران رژیم، بلکه ناشی از افزایش درآمدهای بالای نفتی بوده است. هم اکنون شاهد خبر اخراج های پی در پی کارگران می باشیم، عیدی دولت احمدی نژاد به کارگران در سال جدید اخراج بود.. گرانی کمر شکن و ادامه اعتراضات کارگران در بستر چنین شرایط اسفباری که اخراج سازیها و بیکاری گسترده کمر مردم عزیزمان را خم کرده و سختی های فراوانی را به آنان تحمیل گردانیده است ، گرانی کالاهای ضروری و محصولات خوراکی بیداد می کند و تازیانه رژیم غارتگر زندگی را بر اکثریت مردم شریف ایران تلخ کرده است. گوجه فرنگی کیلوئی 1700 تومانی، مرغ منجمد کیلویی 2000 هزار تومانی، گوشت کیلویی10 هزار تومان، برنج کیلویی 2800تومانی، سبزی کیلویی 800تومانی.... و نرخ بالای دهها اقلام ضروری دیگردر سال جدید عیدی دولت احمدی نژاد به مردم ایران بود. تورم و گرانی در سراسر ایران و بویژه تهران حد و حصری ندارد این امر تنها محصولات غذائی و مصرفی را شامل نمی گردد، بلکه افزایش سرسام آور و دیوانه کننده قیمت زمین و مسکن چون هیولائی به بزرگترین سد تشکیل کانون خانواده بویژه برای جوانان تبدیل گشته است. قیمت واحد مسکونی در تهران سربه فلک میکشد. برای نمونه؛ خانه کوچک دو اطاقه با کیفیت بسیار نازل در نزدیکی فرودگاه مهرآباد متری 2 میلیون 400 هزار تومان و آنهم بشرط پیش فروش. بدین معنی که خریدار باید مقدار بیش از نضف هزینه خانه را از پیش بپردازد تا قادر گردد با پرداخت مابقی پول خانه را در 8 ماه الی یک سال دیگر تحویل بگیرد. هم اکنون قیمت رهن یک خانه کوچک دو اطاقه 12 تا 14 میلیون تومان که باید از پیش پرداخت گردد و ماهیانه 200 تا 300 هزار تومان اجاره خانه می باشد. حال با توجه به شرایط بسیار سخت فراهم نمودن مسکن، اگر در تهران خانه ای داشته باشید یعنی هزینه ای بابت مسکن ماهانه پرداخت نکنید، حداقل مخارج زندگی 800 هزار تا یک میلیون تومان می باشد. این امر در حالی است که از مسائل بهداشتی چون دندانپزشکی- بهداشت عمومی و نیازمندیهای دیگر باید صرف نظر کنید تا بتوانید در سطح بسیار فقیرانه و پایین زندگی نمائید.اوضاع به اندازه ای وخیم است که حتا مطبوعات رژیم را توان سانسور آن نیست . دراینجا نگاهی به گرانی سرسام آور از زبان مطبوعات رسمی حکومت می اندازیم : "از قدیم بزرگان ما گفته اند سالی که نکوست از بهارش پیداست و یا آفتاب آمد دلیل آفتاب . متاسفانه با شروع سال جدید گرانی های لجام گسیخته و برخی نشانه های بیماری اقتصاد همچنان ادامه یافته، گوشت کیلوئی 10 هزار تومان، برنج 2800 تومان و گرانی سایر اقلام ضروری مردم. آیا به ما مردم حق می دهید که اگر این گرانی ها و تورم مهار نشود و ارزانی جایگزین آن نشود و تثبیت قیمت ها مثل همیشه عملی نگردد، برخی ادعا ها را کشک بدانیم یا خیر؟ حال و روز واقعی اسفبار مردم از زبان یک مادر زحمتکش : "در زمانی که همه صحبت از توجه به محرومان می کنند، گرانی مایحتاج اولیه مردم، گوجه فرنگی 1500(2500)تومانی، گوشت 8 هزار تومانی، برنج 2 هزار تومانی، مرغ 1200 تومانی سئوال برانگیز است ... حقوق همسرم کفاف تامین حداقل نیازهای خانواده را نمی دهد و فرزندانم نه تنها لباس مناسبی ندارند که مدتهاست طعم گوشت و میوه را نچشیده اند... بیشتر افرادی را که می شناسیم با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته اند و حتی آنهائی که ظاهری آراسته دارند، از بسیاری از مایحتاج اولیه زندگی محروم هستند ... اجاره بهای سنگین، هزینه گزاف ایاب و ذهاب، مخارج خورد و خوراک، پوشاک امثال آن کمر مردم را شکسته و آنها را آن چنان گرفتار کرده که حتی توان پرداختن به تعلیم و تربیت فرزندانشان را ندارند". روزنامه قدس سخنان این زن شجاع مصداق بارز ماهیت سرمایه داری و ضد بشری رژیمی است که کارنامه سه دهه اش جز؛ غارتگری- زندان- شکنجه- شکستن قلمها و زبانها نبوده است
گرانی و علل آن از خبرگزاری آفتاب "عبدالرضا امیرتاش اقتصاددان بر این باور است بسیاری از رفتارهای مدیران کشور احساسی است و در محل ضروری انجام نمی‌شود.وی در گفتگو با خبرنگار اقتصادی آفتاب با ذکر مثالی در این مورد گفت: «مثلاً در حال حاضر که گرانی بیداد می‌کند و بسیاری از اصناف نیز به گرانفروشی روی آورده‌اند، ‌نیروی انتظامی به جای مقابله با روسری دختران و شلوار پسران با گران‌فروشان برخورد کند».وی افزود: «این رویکرد قطعاً هم به نفع نیروی انتظامی خواهد‌بود هم به سود منافع ملی و مردم، تا روزی که تصمیمات ما احساسی و بر اساس نظرات شخصی باشد مشکلات اقتصادی سروسامان پیدا نمی‌کند». امیرتاش گفت: «این در صورتی است که همه مسائل یک ملت به یکدیگر وابسته هستند، در روایات داریم که آدم گرسنه دین و ایمان ندارد. پس با سامان بخشیدن به مشکلات اقتصادی می‌توان مشکلات سیاسی- اجتماعی کشور را نیز مرتفع نمود».وی با اشاره به برداشت 840 میلیون دلاری دولت از حساب ذخیره ارزی گفت: ‌«برداشت بدون مصوبه دولت غیرقانونی و برای واردات کالاهای تجملی مثل انگور غیرکارشناسی است. ضمن اینکه کشور ما از نظر تولید محصولات کشاورزی به ویژه انگور بهترین محصول در دنیاست و اگر قرار است برای این محصول هزینه شود بهتر بود برای صنایع تبدیل و انبارها و سردخانه‌هایی باشد که این میوه را در تمام فصول در اختیار مردم قرار دهد».وی با اشاره به افزایش قیمت نفت افزود: «در سال 1973 هم که قیمت نفت افزایش پیدا کرد پول نفت درست و به جا مصرف نشد بلکه خرج واردات شد، نباید یک اشتباه 2 بار تکرار شود. پول نفت باید سرمایه‌گذاری شود تا رفاه بنیانی به همراه بیاورد». امیرتاش افزود: «مشکل امروز مسئله مسکن است؛ این مشکل زمانی حل می‌شود که از ظرفیت داخلی استفاده کنیم با شرکتهای سازنده عمده قرارداد ببندیم تا این مشکل از سر راه برداشته‌شود». وی یادآور شد: «وقتی میلیاردها دلار بدون مصوبه مجلس هزینه می‌شود، قطعاً تبعاتی به دنبال خواهد داشت و محل خرج آن هم سلیقه‌ای می‌شود».امیرتاش در پایان گفت: «سلیقه فردی تعرفه واردات را کاهش می‌دهد و مشکلات زیادی بر سر راه تولیدکننده قرار می‌گیرد و آنگاه که تورم ایجاد می‌شود می‌خواهند با سخنرانی‌ها آن را دستوری از بین ببرند. در صورتی که می‌توان این مشکلات را با برنامه‌ریزی اقتصادی، سیاستهای اجرایی کارشناسی شده واستفاده از تجارت کارشناسان داخلی و خارجی حل نمود». در چند سال اخیراعتصاب ها و اعتراضات کارگران در ایران رو برشد بوده و با شدت زیادی به وقوع پیوسته است. در واقع پرداخت نشدن حقوق ها به همراه افزایش میزان اخراج کارگران- رشد نرخ بیکاری و تشدید کمر شکن تورم و گرانی، علت اساسی اعتراض و اعتصاب کارگران در چند سال اخیر بوده است. در این اعتصابات بطور عمده خواسته های صنفی از جمله؛ پرداخت حقوق و بن های کارگری معوقه و تاسیس سندیکای مستقل کارگری را در دستور کارخود داشته است.و مطمئناً این اعتراضات توسط مردم و بویژه کارگران تا تحقق حقوق حقه اشان ادامه خواهد داشت.روشن است سیاست خصوصی سازی کارخانجات و موسسات دولتی که ناشی از دنباله روی از سیاست خصوصی سازی سازمان تجارت جهانی است، یکی از علت های اساسی این همه ظلم و ستم نا عادلانه طبقاتی علیه کارگران می باشد. چاره کارگران وحدت و تشکیلات است. جزاین راه، راه دیگری متصور نیست..

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۸, شنبه

اتحاد همه مردم رمز پیروزی است ؟

هميشه در كودكي وقتي روز 53 بهار مي آمد تفريح زيبا و دلنشيني داشتم و با خود مي انديشيدم كه هنگامي وارد دهه ي سوم زندگي ام شدم چه مي شود گاهي خود را جاي دكتر ارتوپدم مي گذاشتم و درمان همه ي درد كشيدهاي جسمي بر عهده مي گرفتم گاهي خود را جاي پليس مي گذاشتم و همه جنايت كاران طول تاريخ را سرگذشتي غم ناك برايشان رغم مي زدم و گاهي خود را در جايگاه گاندي! كه همه ي مظلومان را متحد كنم و با پاي پياده به جنگ سرب داغ بروم گاهي خود يك چريك مي ديدم و از 18 تير 78 جز احمد باطبي خود را چيز ديگري نديدم روياهايم تمامي نداشت خود را در آن غرق مي كردم تا روز 53 بهار بگذرد و اكنون 21 سالم شد با انبوهي از فكر ، قلبي مالامال از عشق، انباري از درد و گلويي پر از فرياد و به قول دوستان تپه ايي از ريش!!!.... 21 ساله شدم به گفته ي گروهي در اوج جواني ولي جواني ام كجا وقتي سرنگ در دستشوي هاي دانشگاهم مي بينم. گروهي مي گويند اوج تفكر و فكر كردن و ساختن آينده اي بهتر.... كه ناخود اگاه اين شعر بر زبانم مي آيد حالمان بد نيست غم كم مي خورم كم كه نه هر روز كم كم مي خورم آب مي خواهم سرابم مي دهند عشق مي ورزم عذابم مي دهند نمي دانم چرا امروز هم مانند شب يلدا و مانند نوروز ياد درد هاي بي درمان وطنم مي افتم. نمي دانم چرا بي اختيار اشك هاي الناز جمشيدي دانشجوي تهران مركز كه نزديك به 60 روز در پاييز و زمستان امسال مهمان دانشگاه تازه تاسيس اوين مي افتم. ياران دربند پلي تكنيكم مقابل ديدگانم مي آيند احمد قصابان، مجيد توكلي و احسان منصوري 78 ماه را بايد واحد هاي مقاومت انسانيت 1 2.... و مدارهاي درد1 و 2 ..... هزاران واحد سخت جسمي و روحي را در اوين بگذارند آري بي گناهي كم گناهي نيست در ديوان كفر.. يوسف از دامان پاك خود به زندان مي رود امروز از سربالايي خيابان شلوغ بالا مي آمدم تقويم پتجاه و سومين روز بهار نشان مي داد نسيم هاي بهاري با هيجان صورتم را بوسه باران مي كردند شايد زاد روزم را شاد مي گفتند اما من توجهي به آن ها نداشتم و اشك هاي را مقابل بوسه ها آن ها قرار دادم كه سرماي جان گذاري تا مغز استخوانم رفت اشك هايي از ديدن كودكاني كه در زير صندوق هاي برافراشته صدقات در جوي آب به دنبال تيكه ناني بودند اشك هايم از ديدن اين همه درد بود كه قلبم را فشار مي داد آري احساس در من منفجر شده است نه از ديدن سبزهاي درختان و آبي آسمان و از ديدن صورت ماه معشوقم از اين همه درد منفجر شدم و مي خواهم فرياد بزنم از ته ته قلبم و تمام وجود بگويم كه حق ما نيست و از خدا گله كنم و از خدا گله كنم چرا اشك هاي مادر مجيد توكلي را نمي بيني و از همه مردم گله كنم چرا اين همه درد خوابتان كرده است چرا فروخته شدن كشور شما را عذاب نمي دهد.. چرا ديدن دختركان تن فروش تلنگري در وجودتان نمي زند. بگزار بگويند دارم ملت را تحريك مي كنم آري تحريك مي كنم كمي انسان باشند كمي به خود نگاه كنند. نمي دانم با چه رويي بايد به آينه نگاه كرد و خود انسان ناميد اگر آينه نشكند بي شك من در خود مي شكنم و خورد مي شود شك ندارم گروهي همراه من هستند، وگر نه تا كنون نه من بودم نه نشاني از من روزي خواهم ديد و در خواب هم بسيار ديدم كه كسي مي آيد و اما بر خلاف فروغ مي گويم آن كس شبيه خود من است شبيه همه ما ست . شايد آن كس ما هستيم كه دست هايمان را در هم گره كرده ايم و با گرماي دست هاي هم در مقابل سرماي بي داد ايستاده ايم و فرياد مي زنيم و فرياد مي زنيم و فرياد كه اي جماعت ديو صفت ما را ببنيد ما با زباني جز عشق با هم حرف نمي زنيم ما با آغوش هم را درك مي كنيم..... آنچه را كه حق خود مي پنداريم كه جز عدالت نيست در دنيا پراكنده مي كنيم

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

دولت مهرورز : از 200 میلیارد دلار پول نفت 115 میلیارد دلار ان غیب شده است ؟

محمدرضا تابش نماینده اردکان در مجلس هفتم و عضو فراکسیون اصلاح طلب این مجلس روز گذشته در نطق پیش از دستور خود ضمن تشکر از مردم حوزه‌ انتخابیه‌اش برای شرکت در انتخابات، رای مردم یزد به اصلاح‌طلبان را تبریک گفت و سپس در باره وضع مملکت گفت: امسال یکصد سال از استخراج نفت در ایران میگذرد. درآمدهای نفتی کشور به طور تصاعدی بالا و به همان میزان قدرت خرید مردم پایین می‌رود. جریان یکپارچه‌ای، قدرت اجرایی کشور را در دست دارد و مسائل معیشتی، اجتماعی و فرهنگی مردم و تهدیدهای منطقه‌ای و بین‌المللی را برای ایران اسلامی نمی‌توان پنهان کرد. نرخ تورم حدود 20 درصدی اعلامی توسط بانک مرکزی ایران در سال گذشته و گرانی‌های سرسام‌آور امان از مردم بریده است،‌ مردم با خط فقر كه در كشور به میزان 400 هزار تومان و در تهران 770 هزار تومان است، چگونه زندگی خود را اداره کنند؟ آیا تحت پوشش قرار گرفتن جمعیت شش میلیونی از سوی کمیته‌ امداد امام خمینی (ره) و سازمان بهزیستی کشور، شش میلیون نفر در نوبت و زیر خط فقر مطلق بودن 35 درصد جمعیت کشور، باعث تاسف نیست؟ حذف فله‌ای هزاران نفر از مدیران مجرب و کارشناسان نخبه اصلاح‌طلب کشور، ردصلاحیت گسترده نسل انقلاب در انتخابات، تنگ کردن دایره امنیت فکر، ترویج روزافزون خرافه و تحجر در سطوح رسمی، کشانیدن پای نهادهای فراگیر ملی و انقلابی به میدان مداخله‌های جناحی و سیاسی، بخشی از واقعیت‌های نگران‌کننده پیش‌روی کشور ماست. بر اساس محاسبات انجام شده، درآمد کشور در سال‌های 84، 85 و 86 از محل فروش نفت، گاز و میعانات گازی حدود 200 میلیارد دلار بوده است و بنا بر گزارش‌های رییس جمهور هنگام تقدیم لوایح بودجه، ظرف سه سال گذشته منابع ارزی خرج شده توسط دولت، 85 میلیارد دلار عنوان شده است که مجلس و منتقدین دولت، رقم خرج کرد دولت طی این سه سال را حدود 150 میلیارد دلار می‌دانند، بنابراین حق طبیعی مجلس و مردم است که از ریز هزینه‌های دولت آگاهی یافته و توضیح داده شود مابه‌التفاوت رقم 85 میلیارد دلار تا 200 میلیارد دلار و یا 150 میلیارد دلار تا 200 دلار از کجا ناشی می‌شود

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

دولت عدالت گستر هشدار : ایران پیشتاز گرانی و تورم در جهان

آقای خامنه ای رهبر حکومت اسلامی ایران، در سفری که به شیراز داشت، مدعی شد تورم و گرانی در همه جای دنیا وجود دارد و مساله ای مربوط به ایران نیست. او از جمله گفت: «رسانه های بیگانه در تلاش اند هر مساله ای حتی حوادث طبیعی نظیر خشکسالی و مسائلی همچون گرانی را که در دنیا نیز عمومیت دارد به عاملی برای فشار بر ملت و مسئولان ایران تبدیل کنند و مردم باید در این زمینه هوشیار باشند.» وی با اشاره به بحران مواد غذایی در سطح جهان افزود: «این بحران باعث شده که سازمان ملل نیز در جهان بحران غذایی اعلام کند، اما رادیوهای بیگانه، با تمرکز بر ایران، به گونه ای تبلیغ می کنند که گرانی در ایران، به خاطر بیتوجهی "مسئولان دولت و دیگر بخشها" است. آقای خامنه ای کوشید با این طرز استدلال خود به مردم بگوید که گرانی و تورم و زندگی کمرشکن، فقط منحصر به آن ها نیست و «مشکلاتی جهانی» می باشد. اما اخیرا آماری انتشار یافته است که این گفته های رهبر حکومت اسلامی را کاملا رد می کند. آخرین آمار اعلام شده از سوی صندوق بین المللی پول نشان می دهد هر چند تورم یک پدیده جهانی به شمار می رود و ایران نیز طبیعتاً از آثار تورم بین المللی متأثر است، اما میزان تورم در ایران گام ها فراتر از نرم جهانی است به گونه ای که تنها چهار کشور فقیر اریتره،گینه، میانمار و زیمباوه، تورمی بیش از ایران دارند و ۱۷۴ کشور تورمی کمتر از ایران و گاه در حد صفر و زیر یک در صد دارند. به گزارش سایت عصرایران، از بین ۱٨۰ کشور جهان که صندوق بین المللی پول اطلاعات تورمی آنها را منتشر کرده است، دو کشور ژاپن و نیجر دارای تورم "صفر" هستند و ۵ کشور دیگر از جمله بورکینافاسو تورم زیر یک درصدی دارند. در حالی که طبق آمار اعلام شده، تورم در ایران ۱۹ در صد است، ۱۵۶ کشور جهان تورم یک رقمی دارند و این، نشان می دهد تورم دو رقمی، نه «پدیده ای جهانی» بلکه شامل کشورهایی نظیر ماداگاسکار (۱۰ درصد)، مصر (۱۰.۹)، زامبیا (۱۱.٣)، (اوکراین ۱۱.۵)، (آنگولا ۱۱.۹)، یمن (۱۲.۶)، اتیوپی (۱۷.٨)، ونزوئلا(۱٨) و البته ایران با ۱۹ درصد تورم می باشد. این گزارش می افزاید سطح تورم در کشورهای پیرامونی ایران بسیار پایین تر از ایران است و ایران در منطقه یک استثنا به شمار می رود و لذا نمی توان تورم موجود در کشور را به مسائل اقتصادی منطقه نیز نسبت داد. طبق این آمار تورم در کشورهای منطقه بدین شرح است: کویت: ‌۲.۶ عربستان: ٣ لبنان: ٣.۵ ارمنستان: ٣.۷ عمان: ٣.٨ اردن: ۵ ترکمنستان: ۶.۵ سوریه: ۷ پاکستان: ۷.٨ ترکیه: ٨.۲ افغانستان: ٨.٣ تاجیکستان: ۹.۹ تنها دو کشور همسایه ایران دارای تورم دو رقمی و البته پایین از ایران هستند: قطر (۱۲ درصد)‌ و جمهوری آذربایجان (۱۶.۶). سطح نگران کننده تورم در ایران، در شرایطی بدتر از ۱۷۵ کشور جهان و حتی بدتر از کشورهایی مثل نامیبیا، چاد، بنین، کنگو، توگو،‌ هندوراس و ... است که درآمدهای نفتی ایران به بی سابقه ترین سطح خود در تاریخ رسیده و به علاوه صادرات غیرنفتی نیز، بنا به اعلام مسوولان رکورد کل تاریخ صادرات کشور را شکسته است و دولتمردان نیز از شکوفایی رو به رشد اقتصاد کشور خبر می دهند. با توجه به مستندات فوق، هرچند می توان بخشی از تورم را ناشی از تأثیرات بین المللی بر اقتصاد ایران و نیز مسائل سیاسی ناشی از تحریم ها دانست و توجیه کرد اما نمی توان سهم دولت را در تحمیل این تورم کمرشکن بر مردم ایران نادیده گرفت. سال گذشته رئیس کل بانک مرکزی ایران به صراحت اعلام کرد که میزان نقدینگی دو سال اخیر معادل کل نقدینگی ۴۵ سال گذشته بوده است! طهماسب مظاهری در توضیح این مطلب گفت: کل نقدینگی ایجاد شده از سال ۱٣٣۹ (زمان تاسیس بانک مرکزی) تا مرداد سال ۱٣٨۴ بالغ بر ۷۰ هزار میلیارد تومان بوده است، اما از مرداد ۱٣٨۴ تا مرداد ۱٣٨۶ این رقم به بیش از ۱۴۲ هزار میلیارد تومان رسیده است. بدیهی است این حجم عظیم از نقدینگی را کشورهای خارجی به زور وارد چرخه اقتصادی ایران نکرده اند بلکه سیاست های نادرست اقتصادی دولت آن را پدید آورده و گرانی های زاید بر حد متعارف جهانی را در کشور به وجود آورده است و این در حالی است که طبق برنامه چهارم توسعه، قرار بود سطح تورم در سال ٨٨ به ۹.۹ در صد برسد ولی این برنامه با روی کار آمدن دولت نهم عملاً نادیده گرفته شد و مجلس هفتم نیز اعتراض موثری در مقابل این مساله از خود نشان نداد و در نهایت کار به جایی رسید که اکنون حدود دو برابر میزان پیش بینی شده ، دچار تورم هستیم . این گزارش در پایان نتیجه گرفته است: نگاهی به فهرست کشورهای فقیر و گمنامی که تورمی بسیار پایین تر ایران دارند بیندازید: آیا این وضعیت شرم آور نیست؟ و آیا حق مردم ایران تورم ۱۹ در صدی و قرار گرفتن در کنار فقرای اریتره و گینه ای است؟

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

آیا جام زهر دیگر برای رژیم جمهوری اسلامی ایران در راه است ؟

اینکه آیا باند نظامی و امنیتی حاکم بر ایران که منافع و ادامه حیات شان در جنگ افروزی است و رسالت خود را در میهن فلک زده ما فراهم ساختن زمینه برای "ظهور مهدی موعود" می دانند در آینده نزدیک جنگ دیگری را بر مردم جان به لب رسیده ایران تحمیل خواهند کرد یا اینکه بیت رهبری با نوشیدن جام زهر دیگری خود را موقتاً از بن بست خود ساخته بیرون خواهد آورد این سئوالی است که جواب آن بستگی به این دارد که آخوندها چقدر خطر مرگ حکومت خویش را جدّی بشمارند برا ی رژیمی که از اعماق جهل و خرافه سر بر آورده و خون مردم ایران را در شیشیه کرده و با جهالت خویش امنیت خاورمیانه و جهان را به خطر انداخته است بادهای مخالف وزیدن گرفته و جام زهر دیگری در راه است پروژه "صدور انقلاب اسلامی" که به توصیه خمینی ازهمان نخستین روزهای قدرت گیری حکومت اسلامی در مغزهای متحجر آخوندهای اسلام وطنی نقش بست رفته رفته دارد آثار مخرب و زیان بخش خودرا نشان می دهد . آخوندهای تهی مغز در تعقیب اندیشه سخیف "صدور انقلاب اسلامی" ملیارد ها دلار از پول مردمی که به نان شب نیاز داشته و دارند را صرف تأسیس و سپس تغذیه گروههای تروریستی در کشورهای عربی نمودند که : 1- در کوتاه مدت از این گروههای تروریستی به عنوان اهرم های فشار برای باجگیری از قدرت های بزرگ استفاده نمایند . 2- در دراز مدت و با توجه به نارضایتی مردم کشورهای عربی ازرژیم های فاسد موجود ، این گروههای اسلامی و تروریستی را به بدیلی برای حکومت های فاسد و دیکتاتوری آن کشورها تبدیل نماید. 3 - و در نهایت با تأسیس حکومت های اسلامی در خاورمیانه و سپس اتحاد آنان با یکدیگر به رؤیاهای مالیخولیائی "امارات متحده اسلامی" به رهبری آخوندها و فراهم ساختن زمینه برای "حکومت مهدی موعود" جامه عمل بپوشانند غافل از آنکه پس از تجربه حکومت آخوندی ایران و طالبان افغانستان و تبدیل این دو کشور به پایگاهی برای تروریسم اسلامی ، دنیای قرن 21 و بشریت آگاه و صلح طلب دیگر تکرار چنین حکومت های قرون وسطائی را برنخواهد تابید . علیرغم اینکه رژیم جهل وجنون در زمینه داخلی ، در هفته های اخیر با برگزاری انتخابات قلابی حلقه ی "خودی ها" را باز هم تنگ تر کرده است و بر سرکوب و میزان فشار بر مخالفان داخلی و فعالان جنبش های اجتماعی و حقوق بشر افزوده است اما در زمینه خارجی بیش از هر زمان دیگری در تنگنا قرار گرفته و شمارش معکوس برای به انزوا کشاندن کامل این رژیم تبهکار آغاز شده است و تمامی رشته هائی که رژیم آخوندی طی سالهای گذشته و با هزینه ملیاردها دلار از پول مردم ایران بافته بوده و ظاهراً قرار بوده است که این رشته ها در روز مبادا نقطه قوّتی برای این رژیم فاشیستی باشد اینک به نقطه ضعفی برای حکومت اسلامی تبدیل شده و می رود که یکی پس از دیگری برگردن رژیم آخوندی آویخته می گردد . شمارش معکوس و سیاست منزوی ساختن رژیم آخوندی بطور جدی در زمینه خارجی آغاز می گردد که چند ماه پیش نیروی هوائی اسرائیل منطقه ای را خاک سوریه بمباران می کند . در آن هنگام نه سوریه و نه اسرائیل توضیحی در مورد جزئیات آن بمباران پخش نکردند و آن حمله ی هوائی در پرده ای از ابهام باقی ماند تا اینکه اخیراً اسرائیل و پنتاگون همزمان با ارائه عکس هائی اعلام داشتند که اسرائیل در آن حمله ی هوائی تأسیسات اتمی سوریه را که با پول ایران و توسط کره شمالی در حال ساخته شدن بوده با خاک یکسان کرده است . ناگفته نماند که اسرائیل اعلام می نماید که در فاصله بمباران تأسیسات اتمی سوریه و اعلام علنی جزئیات آن عملیات که به تازگی صورت پذیرفته است با مقامات سوری بطور محرمانه برای حل اختلافات بین دوکشور در ارتباط و گفتگو بوده است . همچنین بی مناسبت نیست بدانید که در این فاصله عماد ابو مغنیه سرکرده و فرمانده نظامی حزب الله لبنان و مسئول شبکه های تروریستی برون مرزی جمهوری اسلامی که تمام امکانات سفارتخانه های ایران را در خارج از کشور برای انجام برنامه های تروریستی در اختیار داشته است در حومه دمشق به طرز مشکوکی اتومبیل اش منفجر وکشته می شود . ابو مغنیه در سالهای اخیر بخاطر آدم ربائی ها و بمب گذاری ها و ترورهائی که رهبریش را بر عهده داشته است از طرف سازمانهای جاسوسی امریکا و اسرائیل و بسیاری از کشورهای اروپائی به عنوان یکی از رهبران تروریسم جهانی تحت تعقیب بود و هنگامی که خبر کسته شدن اش ازدمشق مخابره می شود در وحله اول تمام گمانه زنی ها متوجه موساد سرویس جاسوسی اسرائیل گردید ولی اسرائیل با اعلام اینکه هیچگونه دخالتی در منفجر کردن ماشین حامل ابو مغنیه نداشته است به آن شایعات پایان داد اما کمی بعد و در ارتباط با سایر حوادثی که در خاورمیانه و حول و حوش مسائل این منطقه در جریان است برخی از روزنامه نگاران مستقل که بحران خاورمیانه را دنبال می کنند انگشت اتهام را متوجه سوریه کردند و سازمان جاسوسی سوریه را عامل کشتن ابو مغنیه دانستند و استدلال کردند که سوریه برای خروج از انزوا و فاصله گیری از ایران و نشان دادن چراغ سبز به رژیم های کشورهای عربی و اسرائیل و حامیانی جهانی اش ابو مغنیه را قربانی کرده است به هرحال گرچه حکومت آخوندی ایران و رژیم بعث سوریه و گروههای تروریستی اسلامی هنوز اسرائیل را مسئول قتل عماد ابو مغنیه رهبر نظامی حزب الله میدانند و برای عوامفریبی بر روی آن تبلیغ می نمایند ولی تحلیگران مستقل مسائل خاورمیانه همچنان رژیم بعث سوریه را مسئول قتل ابو مغنیه می دانند و او را قربانی سازش های آتی سوریه و اسرائیل که حلقه ای است از زنجیره منزوی ساختن رژیم جمهوری اسلامی ، گمانه زنی می کنند . و تمام شواهد نشان می دهند که این گمانه زنی ها دور از واقعیت نیست . در آخرین نشست سران کشورهای عربی که چندی پیش در دمشق پایتخت سوریه برگزار گردید برای نخستین بار سوریه در پای قطعنامه ی پایانی اجلاس سران عرب که بر حق مالکیت امارات بر جزایر ایرانی ابوموسی ، تنب بزرگ وتنب کوچک تأکید می ورزد امضا می نهد و چند هفته پس از اجلاس سران عرب اسرائیل اعلام می نماید که حاضر است با رژیم سوریه برای باز پس دادن بلندیهای جولان به این کشور وارد مذاکره شود ، ناگفته نماند که اسرائیل این بلندی ها را همیشه بخشی از فضای امنیتی خود می دانسته است . در یک اقدام بی سابقه ی دیگر در هفته های اخیر پیمان نظامی اتلاتیک شمالی ( ناتو ) خود را به آبهای خلیج فارس رسانید و با عقد یک قرار داد دفاع نظامی با قطر ، این شیخ نشین کوچک را در زیر پوشش دفاعی خود قرار داد و متعاقب آن امارات متحده عربی در راستای ادعای پوشالی خود مبنی بر حق مالکیت جزایر ایرانی یاد شده خواهان طرح این ادعا در مجامع بین المللی شد . تبلیغات و تب "عروبیت" نیز در هفته های اخیر در خاورمیانه بالا می گیرد و حتی رژیم های فاسد و تبهکاری پرچمدار اتحاد "امت عرب" در مقابل دشمنان گردیده است . و اما در عراق با توجه به انتخابات آینده ریاست جمهوری امریکا و کاهش میزان محبوبیت جمهوری خواهان این کشور و ریزش آرا آنان به سود کاندیدا های حزب رقیب ( دمکرات) که با وعده ی پایان دادن به جنگ عراق وارد مبارزات انتخاباتی شده اند ، کاخ سفید در هفته های اخیر بر فشارهای خود بر دولت عراق افزود و از دولت مالکی قاطعانه خواست که تکلیف خود را با گروههای شبه نظامی هوادار رژیم اسلامی ایران در عراق روشن نماید . برخی از سیاست گزاران کاخ سفید در فرصت های مختلف علناً اعلام داشتند که : « ما اجازه نمی دهیم که تروریست ها و گروههای شبه نظامی در عراق بر روی انتخابات آینده کشور ما تأثیر بگذارند.» در پی فشارهای امریکا بود که دولت عراق در هفته های اخیر برخلاف سابق سیاست قاطع تری را در قبال گروه شبه نظامی مقتدا صدر در پیش گرفت و در گیری های بصره بوقوع پیوست و در درگیری های اخیر بصره بود که بنا به ادعای نیروهای عراقی و امریکائی ، آنان به میزان گستردگی نفوذ و کمکهای رژیم اسلامی ایران به شورشیان عراق پی میبرند ، آنها اعلام داشتند که : « در گذشته ما می دانستیم ایران به شورشیان عراق و بویژه گروههای شبه نظامی شیعه کمک می نماید ولی تاکنون حدس نمی زده ایم که دامنه نفوذ و کمکهای مالی و آموزشی و ارسال مهمات و جنگ افزارهای ایران تا بدین حّد گسترده و از حجم بالائی برخوردار بوده باشد." کشف انبارهای اسلحه ، موشک ها ، خمپاره اندازها ، بمب های فوق اعاده قوی و ضد تانک و زره پوش که در کنار جاده ها تعبیه می شود و قاتل درجه یک نیروهای امریکائی در عراق است که بنا به ادعای پنتاگون و مقام های عراقی همگی به تازگی در ایران ساخته شده و توسط نیروی سپاه قدس وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عراق قاچاق شده است زنگ های خطر را در هفته های اخیر علیه جمهوری اسلامی به صدا در آورد تا جائی که برخی از مقام های پنتاگون از طرح شناسائی اماکن و مراکزی در ایران که در امر آموزش و تأمین اسلحه و مهمات و منابع مالی برای شورشیان عراق فعالیت می کنند و سپس حمله نظامی به مراکز مزبور پرده بر داشتند . درگیری های بصره که به شهرک شیعه نشین در حومه بغداد نیز کشیده شد صدها کشته و مجروح بجای گذاشت که این کشته شده گان و مجروحان از نظر دولت عراق شورشیان خرابکار به حساب می آیند و از نظر رژیم جمهوری اسلامی ایران شهیدان و جانبازان اسلام محسوب می شوند که در جنگ با کفار به فیض شهادت رسیده و به لقاء الله نائل آمده اند و پُرواضح است که مخارج زندگی بازماندگان و فرزندان اینان نیز مانند مخارج زندگی خانواده شهدای حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی فلسطین بر عهده ی اُم القراء اسلامی خواهد بود و سید علی خامنه ای می بایستی از بودجه سّری که در اختیار دارد مخارج زندگی شهدا و معلولین "دنیای اسلام" را تأمین نماید . در روزهای اخیر و با توجه به وقایع بصره هیئتی از جانب ائتلافی موسوم به "ائتلاف یکپارچه عراق" از جانب دولت عراق و با در دست داشتن اسناد و مدارک برای ارائه به مقامات جمهوری اسلامی به ایران سفر کرده است تا اولاً وخامت اوضاع و حساسیت امریکائی ها را نسبت به دخالت ایران در آشوب های عراق را به اطلاع حکومت اسلامی ایران برساند و ثانیاً از رژیم آخوندی حاکم بخواهد که ارسال اسلحه و پول و آموزش گروههای شیعه را متوقف نماید با توجه به مطالبی که در بالا بدان اشاره شد و بسیاری مسائل پشت پرده که ما از آن بی خبریم کاخ سفید واشنگتن در ماههای اخیر موفق گردیده است که حلقه محاصره ایران را تنگ تر کرده و جمهوری اسلامی را حتی در میان دوستان و هم پیمانانش به انزوا بکشاند . چنین بنظر می رسد که نه 30 سال نفت مجانی ایران توانسته است از رژیم بعثی سوریه متحد قابل اعتمادی برای رژیم آخوندی در منطقه بسازد و نه اقامت طولانی گروههای شیعه عراقی درایران آنهمه بذل و بخشش های جمهوری اسلامی به آنان توانسته است که این دست نشاندگان دیروزی را کاملاً گوش به فرمان سید علی خامنه ای و بیت رهبری سازد چرا که همین دست نشاندگان دیروزی آخوندهای ایران در هر فرصتی بر هویت عربی عراق تأکید می نمایند و با زبان بی زبانی به آخوند های ایران برباد ده یاد آور می شوند که فکر وحدت "امت اسلامی" و تحقق "امارات متحده اسلامی" را باید از سر بدر کنند . اینکه آیا باند نظامی و امنیتی حاکم بر ایران که منافع و ادامه حیات شان در جنگ افروزی است و رسالت خود را در میهن فلک زده ما فراهم ساختن زمینه برای "ظهور مهدی موعود" می دانند در آینده نزدیک جنگ دیگری را بر مردم جان به لب رسیده ایران تحمیل خواهند کرد یا اینکه بیت رهبری با نوشیدن جام زهر دیگری خود را موقتاً از بن بست خود ساخته بیرون خواهد آورد این سئوالی است که جواب آن بستگی به این دارد که آخوندها چقدر خطر مرگ حکومت خویش را جدّی بشمارند ..

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

وحشت - خشونت - نظامیگری - نشانه های نا کارآمدی حکومتهای مستبد

آلمان در جنگ شكست خورده بود. كشورهاي پيروز شرايط بسيار سخت و تحقيركننده‌اي به اين كشور تحميل كرده بودند و جمهوري وايمار به‌عنوان دولت سربرآورده از جنگ جهاني اول، در ميان نزاع‌هاي پايان‌ناپذير و بي‌حاصل احزاب چپ و راست توان حل انبوه مشكلاتي كه ثمره‌ي جنگ و سال‌هاي مصيبت‌بار پس از آن بود، نداشت. بيكاري غوغا مي‌كرد، فقر دامن مي‌گسترد، ركود اقتصادي بيداد مي‌كرد و همزمان، تورمي افسار‌گسيخته ارزش پول ملي را به نزديك صفر رسانده بود.در سال 1929 هنگامي كه بحران اقتصادي سراسر دنياي سرمايه‌داري را گرفتار خود كرد، آلمان بيش از هر كشور ديگري در آتش آن سوخت، به‌گونه‌اي كه بر انبوه معضلات لاينحل جامعه به پايه‌اي افزود كه ديگر كسي اميدي به رفع آن نداشت.هنگامي كه فقر و بيكاري و گراني و تورم دامن جامعه‌اي را بگيرد، همه‌ي مفاسد ناشي از آن‌ها مانند انواع رفتارهاي غير‌اخلاقي در سطح جامعه گسترش مي‌يابد و بر نااميدي‌ها مي‌افزايد.نااميدي به‌واقع بزرگ‌ترين خطري است كه حيات يك جامعه را تهديد مي‌كند. گرچه نااميدي خود معلول شرايط دشوار اجتماعي است اما خود به سرعت به‌صورت علتي براي استمرار نابساماني‌ها در‌مي‌آيد. جامعه‌ي آلمان در اوايل دهه‌ي 1930 ميلادي در واقع اميد خود را به اصلاح جامعه از دست داده بود. اميد به‌نوبه‌ي خود پيوندي نزديك با احساس قدرت آدميان يا توان تاثيرگذاري آن‌ها بر سرنوشت خود دارد. انسان‌ها تا هنگامي‌كه به قدرت تاثيرگذاري خود ايمان داشته باشند، اميدوارند ولي هنگام كه تصور كنند، نيرويي خارج از اراده‌ي آنان سرنوشت را رقم مي‌زند، احساس بي‌قدرتي مي‌كنند و اعتماد خويش را به عقل به‌عنوان ابزار حل معضلات جامعه از دست مي‌دهند و به شيوه‌‌هاي نامعقول رو مي‌كنند.چند قرن پيش، هنگامي‌كه راه علم بر بشر گشوده شد و عقلانيت نقاد خود‌بنياد بهترين راه دستيابي به حقيقت شناخته شد، بسياري از انديشمندان مي‌پنداشتند كه بشر ديگر دوران طفوليت خود را پشت‌سر گذاشته و راز و رمز حيات سعادتمندانه را يافته و به‌سرعت اين مسير را طي خواهد كرد، زيرا وقتي كه همه‌ي انسان‌ها به فهم خويش متكي شوند، ديگر چشم‌بسته و گوش‌بسته فرمانبردار ديگران نمي‌شوند و براي انجام هر‌كاري دليل و برهان مي‌طلبند. انساني كه براي هر‌كاري دليل و برهان بخواهد، قهراً ابزار دست فريبكاران براي سركوب ديگران نمي‌شود و كار خود را نه از طريق قساوت و خون‌ريزي كه از مسير بحث و تفاهم پي‌مي‌گيرد. پس با به سلطنت نشستن عقل، دنيا انساني مي‌شود و ديگر از كشتارهاي وحشيانه‌ي هولناكي كه بشر در دوران كودكي خود تجربه كرده است، خبري نخواهد بود.اما داستان هرگز به اين سادگي نبود، زيرا تعقل يا همان فكر‌كردن كار سهلي نيست كه هيچ بلكه كوششي است طاقت‌فرسا كه بسياري از آدمي‌زادگان در شرايط پيچيده و سخت نه‌فقط علاقه‌اي به آن ندارند، بلكه مي‌كوشند تا راه فراري براي خلاص‌شدن از اين بار گران بيابند. مي‌توان از اين‌هم تندتر رفت؛ انديشيدن اصولا عملي هراس‌انگيز و وحشت‌آفرين است. كسي كه اهل انديشه است؛ يعني مي‌خواهد در اين هستي رازآميز و بي‌انتها به‌تنهايي راه خود را بگشايد و به‌پيش برود. تنهايي! واي مگر هركسي را ياراي تحمل تنهايي در برابر اين هستي بي‌كران و فهم‌‌ناشدني است؟ اغلب افراد بشر از اين تنهايي گريزانند و در هراس از اين وضعيت اضطراب‌آور مي‌خواهند با ديگران يكي شوند. ميل به يكي شدن با ديگران هر‌اندازه قوي باشد، به‌همان اندازه از تفرد و تعقل فرد مي‌كاهد و او را در جمع مستحيل مي‌كند. پس اين انتظار از افراد بشر كه هر‌كدام در هر شرايطي به عقل نقاد خود‌بنياد خويش متكي باشند، به‌دور از واقع‌بيني است و براي همين است كه در سده‌ي 21 ميلادي نيز مردم براي فهم معناي هستي، يا خود را از عذاب درك آن دور مي‌دارند و راه بي‌خيالي طي مي‌كنند يا همچنان اغلب آن‌ها به آن‌چه پيامبران و حكيمان در اين‌باره گفته‌اند، مؤمن و معتقدند.بدين‌سان، انتظار از عموم براي تفسير منفرد عقلاني از جهان را مي‌توان به‌كناري نهاد و به اندكي قانع شد. مردمان دست‌كم مي‌توانند در روابط جمعي و حيات فردي خود معقول باشند و راه رسيدن به اهداف خود را با استفاده از ابزار عقل يعني سنجش و حساب و كتاب منطقي بپيمايند. ظاهراً در عصر نو، انسان‌ها تا‌حدي همين‌گونه عمل‌مي‌كنند. در جوامع مدرن، آدم‌ها براي تعيين رهبران خود به‌پاي صندوق‌هاي رأي مي‌روند و با شنيدن برنامه‌هاي احزاب خاص، در مورد امكان عملي‌شدن اين برنامه‌ها و ميزان انطباق اين برنامه‌ها با منافع خود به قضاوت مي‌نشينند و آن‌گاه دست به انتخاب مي‌زنند. به‌عبارت ديگر، آدمي‌زادگان مدرن، منافع خود را از راه‌هاي مسالمت‌آميز و معقول و دست‌يافتني دنبال مي‌كنند و در اين مورد نيز از واقع‌بيني فرار نمي‌كنند، به‌گونه‌اي كه غير‌ممكن را بخواهند يا به محدوديت منابع و سهم ديگران نيانديشند.اما هميشه هم اين‌گونه نيست. آدم‌ها ظاهراً فقط تا هنگامي‌‌كه زندگي‌شان به سامان است، به عقل اعتماد دارند و همين‌كه به هر‌دليلي مشكلات اجتماعي و اقتصادي‌شان از حدي فراتر رفت، اعتماد خويش را به عقل به‌عنوان ابزار حل مشكلات از دست مي‌دهند و رو به اسطوره مي‌برند. عقل، حركتي بطئي دارد و براي حل مشكلات وعده‌ي هيچ اعجازي را نمي‌دهد. اما هنگامي كه حجم مشكلات زندگي آدميان عظيم باشد، ديگر كم‌تر كسي به قابليت عقل و روند كند و آزاردهنده‌ي آن براي رفع مشكلات اطمينان مي‌كند. در اين دوره‌ها، اغلب آدميان به‌ويژه عاميان در آرزوي پيدا‌شدن سوپرمني هستند كه وعده‌ي رفع يك‌شبه‌ي مشكلات را از راه‌هاي ميان‌بُر و خارق‌العاده دهد. از قضا چنين مدعياني نيز به‌سرعت يافت مي‌شوند. اين مدعيان با تكيه بر عواطف و غرايز عاميان چه از نوع سازنده و چه از گونه‌ي ويران‌گر آن، آن‌ها را در جهت اميال سياسي خود بسيج مي‌كنند. توده‌اي كه در اين ميان بسيج مي‌شود، بايد خويش را از شر عقل وسوسه‌گر و ترديدبرانگيز خلاص كند تا با طيبِ خاطر زمام اختيار خود را به سوپرمن واگذارد. در واقع، آدمياني كه عقل را وانهاده و به تعبير فروم از آزادي گريزان شده‌اند، از يك‌سو چنان شوق عاطفي هيستريكي به فرمانده‌ي سياسي خود پيدا مي‌كنند كه اطاعت از امر وي را لذت‌بخش‌ترين كار دنيا مي‌پندارند و هر‌چه در برابر او مطيع‌تر باشند، احساس افتخار و شادماني بيش‌تري مي‌كنند؛ در واقع اين فرمانده‌ي سياسي همان من برتر آنان است كه زحمت فكر‌كردن به‌جاي آنان را به‌جان خريده است.از ديگر سو، آدميانِ عقل وانهاده از بيم وسوسه احتمالي عقل و هجوم تنهايي، هر‌يك خويش را در توده‌ي همگن خود غرق مي‌كنند تا وجهي از فرديت آزاردهنده‌ي آن‌ها ظهور و بروز پيدا نكند. بدين‌ترتيب هويتي جمعي با محرك عواطف و غرايز، گوش به فرمان و مطيع فرمانده‌ي سياسي شكل مي‌گيرد و چون سيلي عظيم به راه مي‌افتد. اين سيل اگر به‌سمت بركندن كوه‌ها هدايت شود از پس آن برمي‌آيد! زيرا انرژي ناشي از هيجانات آدميان، پرقدرت و خارق‌العاده است. بدبختي آدميان اما اين است كه اين انرژي اغلب ويران‌گر است زيرا با چراغ عقل هدايت نمي‌شود، بلكه دستمايه‌ي عقده‌ي فرماندهان سياسي مي‌شود. از نگاه فرماندهان سياسي، همواره دشمناني در كمين نشسته‌اند كه بايد توده گوش به‌فرمان را به‌سمت نابودي آن‌ها بسيج كرد. در اين ميان هر چيزي مي‌تواند دشمن باشد از جمله گروه‌هاي حاشيه‌اي و جداسري كه ره به جايي نمي‌برند. در اين‌جاست كه بي‌رحمي و خشونت حركت توده‌وار نمايان مي‌شود و جز كشتار و ويران‌گري حاصلي ندارد. اين كشتار و ويران‌گري حد نمي‌شناسد و تا توسط قدرتي قوي‌تر از خود نابود نشود، از پا نمي‌نشيند.اين در‌واقع همان چيزي بود كه با ظهور هيتلر در آلمان اتفاق افتاد. او البته در يك انتخابات آزاد و به پشتوانه‌ي راي مردم آلمان از پله‌هاي قدرت بالا رفت، اما به‌محض نشستن بر اريكه‌ي قدرت ميليشياهاي جوان را به‌سوي آتش‌زدن رايشتاك و سركوب مخالفان سوق داد. در فضاي ترس و وحشتي كه هواداران حزب نازي حاكم كردند، دانشمندان آلمان يكي پس از ديگري بار سفر بستند و از كشور خود هجرت كردند، آن‌ها هم كه ماندند به‌دليل نژاد يا مذهب خود در كوره‌هاي آدم‌سوزي سوختند و خاكستر شدند. با اين‌همه هيتلر انرژي بي‌پاياني از نسل تحت امر خويش آزاد كرد. او توانست اقتصاد نابود‌شده‌ي آلمان را در عرض شش سال به نقطه‌اي برساند كه در سال 1939 به آغاز جنگي با قدرت‌هاي بزرگ آن‌روز اروپا و سپس آمريكا قادر سازد كه به‌مدت پنج سال تمام جهان در آتش آن بسوزد. تلفات و خسارات ناشي از اين جنگ خانمان‌سوز از حساب به‌در است. فقط در يك‌قلم ده‌ها ميليون انسان بر اثر اين جنگ جان خود را از دست دادند و ساختارهاي اقتصادي و صنعتي و نظامي و منابع انساني آلمان به‌كلي نابود و سپس اين كشور اشغال شد. در واقع، تجربه‌ي ظهور و سقوط رايش سوم، نشان‌داد كه عقلانيت بشر امري تضمين‌شده نيست بلكه كاملا شكننده است. آن‌چه عقلانيت را مي‌شكند و نابود مي‌كند، حجيم‌شدن بي‌اندازه‌ي معضلات اجتماعي و اقتصادي زندگي بشر است. اين پديده در هر زماني و در هر زميني به‌ميزاني كه رخ نمايد، به‌همان ميزان امكان ظهور صورتي از فاشيسم را در پي دارد.ما در تاريخ كشورمان نيز شاهد بوده‌ايم كه هرگاه دولت‌هاي معقول و ملايم، اقتدار و توان خود را براي سامان‌دادن امور مردم از دست داده‌اند و به‌صورتي ضعيف و ناتوان ظاهر شده‌اند، توده‌ي مردم ابتدا از بهبود اوضاع زندگي خود نااميد شده‌اند و به خلوت و انزوا خزيده‌اند و سپس با پيدا‌شدن فردي كه وعده‌ي حل مشكلات را از راه بگير و ببند داده است، به‌دنبال او دويده‌اند. البته تجربه‌ي فاشيسم به‌دلايل متعددي در كشورهايي كه هنوز پايي در سنت دارند، تكرار شدني نيست و يكي از اين دلايل نيز عدم امكان كنترل فراگير جامعه با استفاده از ابزارهاي مدرن است، اما با اين‌همه، شبه‌فاشيسم براي اين نوع كشورها همواره خطري بالقوه است كه پس از هر دوره از ظهور دولت‌هاي ضعيف و ناكارامد، خودي مي‌نمايد. اين شبه‌فاشيسم در عين‌حال نه از توان بسيج امكانات به‌سمت بهبود اوضاع اقتصادي برخوردار است و نه قادر به ويران‌گري پردامنه است، اما از هر دو نشاني با خود دارد، گو اين‌كه اين نشانه‌ها در جهانِ درهم‌تنيده‌ي كنوني كم‌تر مجال بروز مي‌يابد و شايد تنها نقطه‌ي اميد همين باشد.نتيجه آن‌كه، يك دولت معقول و معتدل در هيچ‌حالي نبايد اجازه دهد كه اقتدار و توانايي‌اش رنگ‌بازد و مشكلات جامعه‌ي تحت مديريتش از حدي فزون‌تر شود و اگر شد، فاشسيم يا شبه‌فاشيسم در انتظار آن است.اين پديده بلاي بسيار خطرناكي است، اما بايد به‌ياد داشت كه خود علت نيست بلكه معلول دولتي ضعيف و ناتوان و ناكارامد است. ناكارامدي يك دولت، فاشيسم را در دل خود پرورش مي‌دهد. پس اگر از فاشيسم مي‌هراسيم بايد كارامد شويم، اين نكته‌اي است كه در كشور ما درك نمي‌شود، زيرا ما از سخنان قشنگ و پا درهوا بيش‌تر لذت مي‌بريم تا از عملي كه گرهي از كار جامعه باز كند، از اين‌رو ناخواسته، دشمني را در آستين خود پرورش مي‌دهيم كه از هيبتش به وحشت مي‌افتيم.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

استفاده ابزاری از حقوق قومیت ها ممنوع ؟

آن‌چه در جهان خارج نمود عيني داشته و به‌‌عنوان يك واقعيت و حقيقت وجود داشته باشد، قابل انكار نيست مگر اين‌كه كسي از زمره و گروه لاأدريه و ايده‌آليست‌ها بوده و اعتراف به مسايل حقيقي و عيني ننمايد، اما اگر كسي از ذهن صاف و خالص و انديشه‌ي درست برخوردار باشد، ديده‌ي خود را از ديدن حقايق نمي‌پوشاند. قوميت‌ها، ملت‌ها، نژادها، زبان‌ها، فرهنگ‌ها و اديان از اين واقعيت‌ها هستند كه چه وجود آن‌ها را بپذيريم يا نپذيريم قضاوت و حكم ما درباره‌ي آن‌ها تأثيري ندارد. دراين‌باره سه ديدگاه وجود دارد: 1) عده‌اي كه به‌شدت طرفدار ابراز هويت قوميت‌ها و ابراز وجود و برجسته‌كردن نقاط تمايز و تفاوت و به‌رسميت‌شناختن آن‌ها هستند كه اين‌ها نيز به دودسته تقسيم مي‌شوند: دسته‌اي تكثرگرايي را به‌رسميت شناخته و به زندگي مسالمت‌آميز همه‌‌ي گروه‌هاي اجتماعي در كنار هم معتقدند؛ يعني وجود هويت‌ها را در كنار هم و در تداوم حيات اجتماعي به‌عنوان يك ضرورت لازم مي‌دانند؛ اين طيف با توجه به تنوع موجودات در هستي و زيبايي‌هاي خلقت و رفع نيازهاي يكديگر چنين حكمي را به همه‌ي سطوح و مراتب هستي و انساني تسري مي‌دهند و جهان را چون چشم و خط و خال و ابرو مي‌دانند و يكسان‌سازي و يكرنگي و يگانگي را نشانه‌ي توقف و ركود و جمود مي‌دانند كه ظرافت طبع و تلاش براي تحول و تغيير را بي‌اثر مي‌سازد و اين بحث چه در عالم جانداران از نظر ظاهر و تكامل بقا يا در عالم انساني با شغل‌هاي گوناگون و نيازمندي‌هاي مختلف با حرفه‌ها و فنون متنوع، زنجيره‌اي از پيوستگي و وابستگي‌ها را ايجاد مي‌كند. چنين ديدگاهي كه هويت ديگران را به‌رسميت مي‌شناسد، به‌سبب بلند‌نظري و رعايت حق ديگران از جايگاه والايي برخوردار است. يك نگرش دموكراتيك به مسايل جامعه در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مي‌تواند با فراهم‌كردن زمينه‌ي مشاركت و تأمين حقوق ديگران و اعتدال از ايجاد بحران جلوگيري كند و بدبيني و احساس نفرت و كينه در دل‌ها را برطرف نمايد و از دوگانگي يا ايجاد طبقه‌ي برتر و فرودين مانع شود؛ يعني چنين ديدگاهي جلوي تشديد تضادها و تعارض‌ها را مي‌گيرد و پايه‌هاي امنيت و آرامش را استوار مي‌كند و به‌نوعي جوامع را در برابر خطرات احتمالي واكسينه مي‌كند.در تاريخ گذشته‌ي ايران، چه قبل از اسلام و چه پس از اسلام، ما شاهد هم‌زيستي همه‌ي ايرانيان هستيم كه با پشتوانه‌ي خردگرايي در روحيه‌ي تساهل و مداراي ايراني، ضمن حفظ يكپارچگي، تنوع موجود را حفظ كرده بودند و حتي با پشتوانه‌ي تمدني و تاريخي خود كمك ارزنده‌اي به فرهنگ و تمدن اسلامي ‌كردند و بهترين آثار را خلق كردند و كسي هم تحت نام ملّيت و قوميّت از مقامات و تحصيلات محروم نمي‌شد و رمز ماندگاري ايران هم همين رفتار درست هموطنان نسبت به همديگر بوده است.اما دسته‌ي دوم، تنها خود را قبول دارند و براي ديگران هويت و موجوديتي قايل نيستند و نوعي نژادپرستي و آپارتايد را اعمال مي‌كنند. اين ديدگاه كه به تمركزگرايي و برجسته‌كردن ويژگي‌هاي خود و ناديده گرفتن غير‌خود شناخته شده است، استفاده از همه‌ي مواهب را براي خودي‌ها مجاز و روا مي‌شمارد و ديگران را صاحب حق نمي‌داند كه ‌پيامد آن جز تشديد بحران، بدبيني، نفرت، دشمني و اِعمال خشونت نيست. تجربه‌ي دولت‌ها و حكومت‌ها هم نشان داده است كه چنين روشي پاسخ‌گو نيست. براي نمونه مي‌توان روسيه‌ را در نظر گرفت؛ روسيه‌ي تزاري در اوايل قرن نوزدهم بسياري از سرزمين‌هاي ديگر را تصرف كرد و مي‌خواست يك هويت واحد روسي را بر ملت‌هاي ديگر كه هيچ سنخيتي با آن نداشتند، تحميل نمايد و رژيم كمونيستي هم با ادامه‌ي چنين روشي و با قتل‌عام‌ها ‌و تبعيدها به‌ويژه با قتل‌عام يك‌ميليون نفر كُرد در زمان استالين تلاش در ادامه‌ي چنين روشي داشت اما پس از فروپاشي، هر ملتي با تشكيل حكومتي مستقل در صدد بازيابي هويت خود برآمد و حتي در زمان رضاخان مسأله‌ي متحدالشكل كردن مردم با الگوبرداري از آتاترك نتواسنت در يكسان‌سازي و تحميل هويتي خاص موفق باشد، سياست رژيم تركيه پس از هفتاد‌سال پاكسازي هويت ملي و فرهنگي كردهاي سوريه و عراق با شكست مواجه شد، پس نمي‌توان با استفاده از اِعمال فشار يا ناديده‌گرفتن واقعيت‌هاي تاريخي و فرهنگي، هويتي را بر ديگر هويت‌ها حاكم كرد.2) دسته‌ي دوم از اصل، مخالف مطرح‌كردن چنين مسأله‌اي هستند و معتقد به وجود هويت يا وجود تنوع فرهنگي و قومي نيستند؛ اين افراد تحت شعار و ايدئولوژي خاصي معتقد به متراكم‌شدن همه تحت‌عنوان نام واحدي هستند و طرح هويت‌ها و قوميت‌ها را خيانت به وحدت و يكپارچگي مي‌دانند، مانند شعار كمونيست‌ها كه تنها طرح و تحقق شعارها و برنامه‌هايشان را مهم مي‌دانستند و به‌هر صورت گروه‌هايي در ميان طرفداران ايدئولوژي‌هاي مختلف هستند كه اين مسأله را از اصل پاك كرده و آن‌را حل‌شده دانسته‌اند؛ كه برخورد با اين گروه مشخص است.3) ديدگاه دسته‌ي سوم كه عنوان مقاله‌ي ما نيز بود و شايد خطرناك‌تر از ديده‌گاه دوم باشد، استفاده‌هاي ابزاري از قوميت‌ها براي رسيدن به هدفي است كه در زمان‌هاي مختلف متفاوت بوده است. در زمان پهلوي به‌نوعي از مسأله‌ي قوميت‌ها سوءاستفاده مي‌شد و بعد از انقلاب هم به عناوين مختلف چه‌ به‌وسيله‌ي گروه‌هاي داخلي و چه خارجي از مسأله‌ي قوميت‌ها استفاده‌ي ابزاري به‌عمل آمده است. داستان‌هاي زيادي از اين استفاده‌ي ابزاري وجود دارد، چه در پوشش مذهب و تحريك احساسات و سرودن اشعار و سرودها و ذكر مفاخر گذشته و نام‌بردن اشخاص كه مي‌توان به نمونه‌هاي زيادي اشاره كرد؛ به‌عنوان مثال در اوايل انقلاب و آغاز حوادث كردستان، گروه‌هاي غير‌كُرد اعم از ساواكي‌ها و برخي از چپي‌ها با پوشيدن لباس كُردي، گوش‌دادن به سرودهاي كردي و دادن شعارهاي تند، دو آتشه‌تر از كردها و مدافع سرسخت آن‌ها شده بودند و همين‌طور بعضي ديگر از گروه‌هاي اپوزيسيون از‌جمله سلطنت‌طلب‌ها در رسانه‌هاي گروهي خود با سردادن شعارهاي تند و تحريك‌آميز چنان وانمود مي‌كنند كه تنها آنان فرشته‌ي‌ رهايي قوميت‌ها هستند و تنها به‌خاطر دفاع از حقوق قوميت‌ها مبارزه مي‌كنند كه "‌چون نيك بنگري همه تزوير مي‌كنند" و جز استفاده‌ي ابزاري چيزي نيست. در داخل هم‌به‌ويژه در ايام انتخابات، شاهد طرح مجدد مسايل فرهنگي و قومي و رفع تبعيض و بي‌عدالتي و مشاركت همگان و اجراي اصول قانون اساسي و توزيع قدرت و ثروت و منزلت هستيم اما پس ازگرفتن رأي بازهم شاهد فراموش‌‌كاري و بي‌توجهي به مطالبات و خواسته‌هاي قوميت‌ها هستيم كه چرخه‌ي اين سيكل معيوب در دوره‌هاي مختلف انتخابات‌ ادامه دارد. تكليف انحصارطلبان كه مشخص است ولي اصلاح‌طلبان كه در دو دوره از آراي بالاي قوميت‌ها برخوردار بودند- هرچند نمي‌توان منكر تغيير وضعيت شد- متأسفانه بسياري از شعارها و وعده‌هاشان از روي كاغذ فراتر نرفت و حتي نسبت به انتصاب يك بخشدار يا يك فرماندار در برخي مناطق اقدامي انجام ندادند و با طفره‌رفتن و گناه را به گردن ديگران انداختن هشت سال را سپري كردند. آقاي هاشمي هم در مرحله‌ي دوم انتخابات رياست جمهوري پس از سال‌هاي طولاني به‌ياد قوميت‌ها و مذاهب افتاده بود و وعده‌ي رفع تبعيض داد كه با ناكامي مواجه شد. داستان استفاده‌ي ابزاري از مسأله‌ي قوميت‌ها مفصل و طولاني است و تاريخي كهن دارد كه در يك مقاله نمي‌گنجد و اين رشته سر دراز دارد و پس از مدتي واقعيت‌ها روشن مي‌شود.اما تنها راه‌حل معقول و منطقي مسأله‌ي قوميت‌ها، تصحيح رفتارها و عملكردهاي مسؤولان و دست‌اندركاران، داشتن برنامه‌ها و سياست‌هاي درست و درنظر گرفتن واقعيت‌هاي سياسي و اجتماعي است؛ واقعيت تلخ توسعه‌نيافتگي برخي از مناطق كشورمان كه مانند اعضاي فلج پيكره‌ي اين ملت واحد است، به ناكارآمدي و عقب‌ماندگي اين مجموعه منتهي مي‌شود و اين توسعه‌نيافتگي و فاصله‌هاي طبقاتي علل و اسباب‌ سياسي و اجتماعي خاصي دارد كه بازمانده‌ي روحيه‌ي تمركز‌گرايي، استبداگرايي و كوته‌نظري و تعصب و ضعف شناخت ارزش‌هاي ملي و فرهنگي است. اما آن‌چه كه امروز مي‌تواند به بهبود وضعيت كمك كند قانون‌مداري و شايسته‌سالاري در چرخه‌ي قدرت، حاكميت و مديريت كشور است و اين‌كه سهمي هم به قوميت‌ها برسد تا احساس بيگانگي نكنند.ما مي‌توانيم با سعه‌ي صدر و دوري از تنگ‌نظري زمينه‌ي مشاركت همگان را در عمران و آباداني كشور فراهم كنيم و باب هر‌گونه استفاده‌ي ابزاري را ببنديم و فراموش نكنيم كه قوميت‌هاي ايراني در حساس‌ترين مقاطع كشور، پيش‌آهنگ و پيش‌مرگ بوده‌اند؛ در قضيه‌ي‌ ملي‌شدن نفت چهار نفر از نمايندگان كُرد، طراح اين طرح بوده‌اند كه در نهايت موجب ملي‌شدن اين ثروت خدادي و بيرون راندن استعمار انگلستان شد. پس مي‌توانيم با مشاركت‌ همگاني در چرخه‌ي تصميم‌گيري و برنامه‌ريزي و تغيير نگرش‌هاي منفي قدم‌هاي مثبت را براي توسعه، حفظ امنيت و استقلال كشور برداريم و از هرگونه استفاده‌ي ابزاري جلوگيري ‌كنيم.