۱۳۸۶ مهر ۸, یکشنبه

مهمان نوازی ایرانی .مهمان نوازی آمریکایی ؟

مهمان نوازی ایرانی، مهمان نوازی آمریکایی سید ابراهیم نبوی- پنجشنبه 5 مهر 1386 قضیه اول: دو روز قبل احمدی نژاد به دعوت از دانشگاه کلمبیا به آنجا رفت. موضوع: دانشگاه کلمبیا می خواست از احمدی نژاد سووالاتی در مورد افکار و اعمالش بکند.دعوت کننده چه کسی بود؟ دانشگاه کلمبیا دعوت کننده بود و رئیس دانشگاه برنامه را آغاز کرد.شیوه برخورد میزبان: رئیس دانشگاه کلمبیا قبل از سخنرانی احمدی نژاد، نیم ساعت حرف زد، او را دیکتاتور کوچک بیرحم خواند. به او گفت که بیسواد و نادان است. به او گفت که از تروریسم حمایت می کند. شیوه برخورد حاضرین در سالن: حاضرین در سالن در اکثر موارد علیه احمدی نژاد واکنش نشان دادند و در دو مورد هم به نفع او واکنش نشان دادند.نحوه برخورد احمدی نژاد: او از اینکه مورد اهانت قرار گرفته است، از میزبان گله کرد و گفت: « ما وقتی از کسی دعوت می کنیم به او اجازه می دهیم هر چیزی را که می خواهد بگوید نه اینکه ابتدا خودمان سخنرانی کنیم وبه او بگوییم پاسخ دهد.» شیوه پرسیدن سووال از احمدی نژاد: هر کسی سووالی داشت سووالش را از او می پرسید.شیوه پاسخ دادن احمدی نژاد: او در مورد اکثر سووالات پاسخ های دروغ یا نامربوط می داد یا سووال دیگری مطرح می کرد.نحوه انتخاب حاضرین در جلسه: افراد حاضر در جلسه، بلیط خریده بودند و هرکسی می خواست می توانست بلیط بخرد و در سالن حاضر شود.نتیجه جلسه: احمدی نژاد مظلوم نمایی کرد. دانشگاه کلمبیا از برگزاری چنین جلسه ای احساس غرور می کرد. ایرانیانی که خودشان معتقد بودند که احمدی نژاد نماینده ملت ایران نیست، دیکتاتور کوچکی است، حقوق بشر را نقض می کند و از تروریسم حمایت می کند، احساس کردند مورد اهانت قرار گرفته اند، در حالی که نظر اکثر آنها در مورد احمدی نژاد همان بود که رئیس دانشگاه کلمبیا گفته بود.برنامه سفر و دیدارها: احمدی نژاد با کسانی که دوست داشت دیدار کرد. پلیس هم رسما به او گفت حق ندارد به محل برج های دوقلو برود.نتیجه گیری اخلاقی: ما ایرانی ها از خودمان بدترین انتقادها را می کنیم، ولی اگر یک خارجی همان حرف ما را تکرار کند، احساس می کنیم به خودمان اهانت کرده است. قضیه دوم: یک روز قبل فرزندان چه گوارا به دعوت دانشگاه تهران به آنجا رفتند.موضوع: دولت ایران از طریق دانشگاه می خواست به آمریکا نشان بدهد که از مظاهر دشمنی با آمریکا حمایت می کند.دعوت کننده چه کسی بود؟ بسیج دانشجویی که خودش دانشجویان دانشگاه را که به چه گوارا علاقمندند اخراج می کند، میزبان فرزندان چه گوارا بودند.شیوه برخورد میزبان: نه رئیس دانشگاه، نه نماینده دانشجویان، نه کسی از اساتید دانشگاه، بلکه سردار قاسمی مشاور رهبر در امور جنگ، یک ساعت سخنرانی کرد و در سخنرانی خود، از چمران تجلیل کرد و به کمونیست ها و چپ ها توهین کرد. بعد از او هم مهدی چمران نیم ساعت سخنرانی کرد. احمدی نژاد در کلمبیا گفت: « ما وقتی از کسی دعوت می کنیم به او اجازه می دهیم هر چیزی را که می خواهد بگوید نه اینکه ابتدا خودمان سخنرانی کنیم وبه او بگوییم پاسخ دهد.» شیوه برخورد حاضرین در جلسه: حاضرین در جلسه دو گروه بودند، اکثر آنها از طرف بسیج دانشجویی آمده بودند و هیچ واکنشی نشان نمی دادند. چند نفری هم که طرفدار چه گوارا بودند، می ترسیدند اگر واکنش نشان بدهند دستگیر شوند.نحوه برخورد فرزندان چه گوارا: پسرش حاضر نشد سخنرانی کند، دختر چه گوارا هم از اینکه مورد اهانت قرار گرفته است، ابراز ناراحتی کرد و گفت که ما حتما به خوبی شما نیستیم ولی بدتر از شما هم نیستیم. او گفت: واژه ای به نام احترام وجود دارد، که ما در این سفر با آن مواجه نشدیم.شیوه پرسیدن سووال از فرزندان چه گوارا: کسی از آنها سووال نمی کرد. همه مواظب بودند کسی سووال نکند.شیوه سخن گفتن فرزند چه گوارا: نه دروغ گفت، نه تبلیغ کرد، نه متلک گفت، نه از کسی بی دلیل تمجید کرد، فقط چیزهایی را که فکر می کرد بیان کرد.نحوه انتخاب حاضرین در جلسه: حاضرین در جلسه از سوی بسیج دانشجویی کنترل شده بودند و کسی بطور عادی نمی توانست در جلسه حاضر شود.نتیجه جلسه: فرزندان چه گوارا ابراز کردند که از این برخورد ناراحت اند. دانشجویان حاضر در جلسه که از بسیج بودند ته دلشان می خواست بزنند فرزندان چه گوارا را جر بدهند، دانشجویان طرفدار چه گوارا هم دل شان می خواست بزنند بسیج دانشجویی را جر بدهند. آخر جلسه هم تعدادی هدیه به فرزندان چه گوارا دادند و از آنها عکس گرفتند.برنامه سفر و دیدارها: فرزندان چه گوارا طبق برنامه ای که از اول تا آخر آن توسط میزبان کنترل شده بود، رفتار کردند و فقط کسانی را دیدند که دولت برنامه دیدارشان را گذاشته بود.نتیجه گیری اخلاقی: ما ایرانی ها دوست داریم خارجی ها بیایند، به آنها غذا بدهیم، به آنها هدیه بدهیم، حرف های مان را به آنها بگوئیم، با آنها عکس بگیریم و بفرستیم بروند لای دست پدرشان. نکته مهم: البته ما ایرانیان مهمان نوازیم. در حالی که خودمان چیزی برای خوردن نداریم از مردم پول قرض می کنیم و سه برابر غذای مهمان و خودمان غذا درست می کنیم که آبروی مان نرود، قبل از شام هم به بچه خودمان یواشکی می گوئیم دست به غذا نزند و بگذارد میهمانان غذای شان را بخورند.

۱۳۸۶ مهر ۷, شنبه

روزگار غم انگیز ما ؟

نفرین بی شمار بر روان پلید آن ناکسان باد که دشمن ترقی و سعادت بشرند واصل هر فتنه و شر . جو فروشان گندم نمایند و گرگان به لباس میش در امدند . برای یک دستمال قیصریه را به اتش می کشند وبه جهت یک پول هفتاد معلق . نه اهی در جگر دارند و نه پشمی در کلاه . هنرشان بی روغن سرخ کردن است و با اینکه هر را از بر نمی شناسند خر خود را در خر علاف ها رانده دم از کرامات می زنند و لاف مقامات . غافل از انکه روستایی اگر ولی بودی خرس در کوه بو علی بودی از هر طرف باد میاید بادش می دهند شریک دزدند رفیق قافله . صد کوزه میسازند که یکی دسته ندارد تا بر خر شیظان سوارند مانند سگ هم غریب را می گیرند و هم خودی را شهید مال مفتند و فدای سور هنگفت . اگر از دستشان برسد خر را با خورجین می خورند و مرده را با گور . چنان به مال دنیا حریصند که از هول اش توی دیگ می افتند و به بوی نان به تنور . بیچاره و بد بخت ابلهانی که سوراخ دعا را گم کرده به ریسمان پوسیده اویزان وبه چاه می افتند.

۱۳۸۶ مهر ۵, پنجشنبه

کس نخارد پشت تو جز ناخن انگشت تو

کس نخارد پشت تو جز ناخن انگشت تو دعوت جنجالی ریس دانشگاه کلمبیا از احمدی نژاد و سخنان تند ریس دانشگاه که به شدت به سیاست های مهمان جنجالی خود اعتراض کرد نقل تمامی محافل رسانه ای جهان گشت . اما چند نکته که برای ما ایرانیان مهم بود اینکه در یک مناظره هر دو طرف به راحتی می توانند یکدیگر را متهم نمایند و از برنامه های خود دفاع کنند . چون نیاز به نشان دادن هیچ گونه دلیل و مدرک مستندی ندارند . اما انتظار این نبود مردم ایران در داخل کشور به شدت تحت سانسور خبری قرار دارند . جعبه جادویی صدا وسیما به شدت با حضور به اصطلاح کارشناسان سیاسی خود به دنبال جمع وجور کردن مسایل مربوط به دانشگاه کلمبیا و حد اکثر بهره برداری از اتفاقات روی داده شده برامدند . متاسفانه موضع گیری نرم بعضی از سران کشور های جهان در مورد ایران این واقعیت را برای همه ی نیروهای اپوزسیون داخلی وخارجی روشن ساخت که به سیاست مداران اعتمادی نیست . گفته های احمدی نژاد برای ملت ایران تکراری است به روایت خودش او با زبان عامیانه مردم صحبت می کند و اعتقادی به نظرات دیگران ندارد . در این 28 سال حکومت ملایان مردم را هم در عروسی و هم در عزا سر بریدند . یک روز گروهی به نام راستی و زمانی دیگر به نام نیروهای چپی بر گرده این مردم سوار شدند . همه اینها ابشخور واحدی دارند ودر هدف اصلی متحد واقعی نظام ملایان هستند . جالب اینکه قتل های زنجیره ای در دولتی به نام دوم خرداد اتفاق افتاد که خود را مظهر مردم سالاری می نامید . با اینکه نیروهای عملیاتی قتل ها وابسته به باند رفسنجانی بودند ولی او با قدرت اعلام کرد این قتل ها در زمان خاتمی اتفاق افتاد و من کاره ای نبودم ؟ ولی همه ما می دانیم که فرمان روای واقعی در این مملکت ویران شده رفسنجانی و دارو دسته اش است . حتی احمدی نژاد هم در مقابل او سر تعظیم فرود اورده است ! بر کناری فرماندهان ارشد سپاه که مسبب اصلی روی کار امدن احمدی نژاد بودند همه به طریقی بر کنار شدند و یا در حادثه ای از میان رفتند ! متاسفانه اکثر کسانی که به نام اپوزسیون در خارج فعالیت می کنند و برای خود کانال تلویزیون ویا سایت و وبلاک ره اندازی کردند توهین و فحاشی به سران حکومت آخوندی را در اولویت قرار دادند . منطق ما مبارزه اصولی است و فحاشی و توهین درمیان مبارزان واقعی جایگاهی ندارد . اگر به سایت و وبلاک های سیاسی فارسی زبان مراجعه شود با این واقعیت تلخ مواجهه می شویم که کمترین مخاطبین رادارد و در اکثر آنها جز فحاشی و تهمت و افترا زدن به دیگر گروه ها چیز دیگری یافت نمی شود هیچ کدام به این واقعیت تلخ که ملت ایران در چه شرایط سخت اقتصادی – اجتماعی – سیاسی گرفتار شده است توجه ای ندارند . کنار گود نشسته اند و برای مردم نسخه می پیچند ؟ آنچه مسلم است حکومت راه به بازی گرفتن محافل خارجی را به خوبی می داند و شطرنج باز ماهری است . بازی دادن جامعه بین المللی و تفرقه بین آنها و خرج میلیاردها دلار از در آمد این ملت بد بخت به جیب دلالان شرقی و غربی و تجهیز گروهای تروریستی حاشیه ی امنی برای حکومت ایجاد نموده است . مردم راه مبارزه منفی و آرام را به خوبی می دانند و با قدرت به پیش می روند . و حد اقل انتظار از نیروهای اپوزیسون این است که با درک واقعیت های موجود در جامعه ایران وفرهنگ مردم ایران برنامه ریزی کنند و از تحریک بی دلیل مردم خودداری کنند ! چون موج سواری شامل مرور زمان می شود و آنچه می ماند عمل کرد آنهاست . به هوش باشیم که چشمان جستجو گر جامعه نظاره گر رفتار و اعمال ماست و هرگز از حافظه ی تاریخی این ملت فهیم پاک نخواهد شد .

۱۳۸۶ مهر ۴, چهارشنبه

اپوزسیون سانسورچی ؟

درد آور است باور اين حقيقت که گوساله جز گاو شدن راه به جايي ندارد اينکه : ميخ آهنين حقيقت به کوه استبداد (جمهوري اسلامي) و تخته سنگ زاييده شده از آن(ما و شما)فرو نمي رود.مگر با اعمال تکنولوژي نوين امروز (انفجار هاي ديناميتي و کوپ بر هاي عظيم) کوه را به تخته سنگ وسنگ را به خرده سنگ تبديل نموده و با برشهاي ماهرانه صيقل دهيم شايد اين ميخ آهنين حقيقت که تا امروز تنها براي آويختن پاره اي از مستبدين به دار استبداد از آن استفاده مي کرديم به کار خود مان هم بيايد و غير از کوبيدن اين ميخ به طويله ي تخريب، بر سر درِ مبارزه، از آن بجاي اهرمي براي فرو بردن باور دموکراسي و آزادي بيان در افکار خودمان و ديگران استفاده کنيم تا هرگز درد اين دموکراسي ما را بر آن ندارد که باز تنها با تاييد ،تعريف و تمجيد عقيده ي ما،اجازه ي بيان رابه ديگران بدهيم. دشمن اصلي دموکراسي و در عين حال دوست ثبات آن خود دموکراسي است. دشمن آزادي بيان من، همان آزادي بيان تو است. نه به اين معنا که يکي از ما برنده ي اين جنگ باشيم ، به عبارتي جنگي در کار نيست و هدف رسيدن به دموکراسي است و هر دو در يک طرف جبهه مي جنگيم و دشمن اصلي ما استبداد و خفقان (سانسوربه بهانه ي توهين به مقدسات و مقام معظم رهبري! و به هر بهانه ي ديگر ) است. لازمه ي يک مباحثه سالم و آزاد، و جود طرفين موافق و مخالف است که بسته به تعهد سياسي و اخلاقي به بيان موضوعاتي واقعي و يا دور از واقعيت مي پردازند.ليک هدف ، مارا مانع مي شود که صداي مخالفين را خاموش کنيم و يا بر اساس آموخته هاي خود به طور اتفاقي صداي ميکروفن را قطع کنيم ! ارتقاي فرهنگ نامه ي لغات مبارزين سياسي هم شايد کمکي به اين منجلاب بکند تا از اين ماراتن تکرار و بعضا ارتجاعي رهايي يابيم. فحش و فحاشي چه از زبان مبارزين و چه از زبان طرفداران آنها ، راه به جايي جز دفن مبارزه نمي برد. آنچه که امروز در مبارزه ي سياسي چون بازي طناب کشي دنبال مي کنيم آخرش پوسيدن اين طناب و به عقب پرت شدن هر دو طرف شرکت کننده را به دنبال دارد. شنيدن فحاشي ها بر ما واجب نيست ولي وقتي بر زبان جاري مي شود ، مي شنويم، سانسوربه بهانه ي(توهين به مقدسات و خانواده و هر بهانه ي ديگر) و پاسخ به فحاشي ها به همان زبان ، ما و آنها را مظنون به شباهت مي کند.(ما در اين سمت خط مبارزه و آنها در آن سمت خط دفاع) کساني که فحاشي و فقط فحاشي را آويزه ي دست خود قرار مي دهند، اول نگاه کنجکاو ما را به خودشان جلب مي کنند. ترس بر آن است که آخر اين بازي ، مشت همه ي مبارزين ، پوچ باشد و آنچه به دنبالش مي گرديم در زمين حريف ، به باتلاق تاريخ کشيده شده باشد ! تحقير و تاييد اعتقادات مذهبي و گرايش هاي سياسي همان چيزي است که امروز ما در اين گربه ي بيمار تجربه مي کنبم و مبارزين داخل و خارج نيز به همان ، چنگ مي زنند. سکوت ، هميشه به معناي تاييد نيست بلکه براي تعديل و وعده ايست براي اثبات حقايق در زمان مناسب. و صد البته که اين نکته ها زماني دور از شعار است که از شخصي ترين محدوده ی خودمان شروع کنيم.

۱۳۸۶ مهر ۲, دوشنبه

اکنون هنگام چه کاری است ؟

اکنون هنگام چه کاری است؟ در واقع بیشتر مردم به صورتی زندگی می کنند که من آن رابیماری واگیر دارمی نامم . به نظر من زندگی شبیه رودخانه ای است که بیشتر مردم بدون اینکه واقعا مقصد معینی داشته باشند وارد آن میشوند.درنتیجه زمانی نمی گذرد که خود رابه دست جریان آب می سپارند یعنی به دست وقایع جاری ومشکلات جاری ووقتی به محل انشعاب رودخانه می رسند نمی دانند کدام مسیر را انتخاب کنند! وبه کجا بروند بلکه خود رابدست آب رودخانه می سپارند ومانند خیل عظیم مردم به جای اینکه مطابق ارزشها واعتقادات خود زندگی کنند توسط شرایط محیط به این سووآن سو رانده می شوند . در نتیجه زمام زندگی خود رااز کف می دهند. آنها همچنان در ناآگاهی می مانند تا اینکه روزی صدای آبشار آنها رااز خواب بیدار می کند و می بینند در چند قدمی آبشار در قایقی بدون پارو نشسته اند . تازه به خود می آیند و متوجه سرازیری آب می شوند .اما خیلی دیر شده است و در معرض سقوط هستند . اگر به مشکلات اصلی خود توجه کنید می بینید اگر قبل از آنکه به مرحله سقوط برسید تصمیم بهتری می گرفتید از همه ی مشکلات جلوگیری می شد . وقتی دچار جریان تند و امواج خروشان رودخانه شدیم چه کاری از ما ساخته است؟ جز اینکه پارو های خود را دررودخانه بیندازیم ¸ یا دیوانه وار بیهوده بر خلاف جریان آب ودر مسیری تازه پارو بزنیم و یا تصمیم بگیریم که همچنان به پیش برویم . مقصد خود را پیشاپیش مشخص کنید و طرح ونقشه ای را در دست داشته باشید که در مسیر زندگی بتوانید درست تصمیم بگیرید. مساله این است . اکنون انتخاب می کنی که هنگام چه کاری باشد ؟ تو تمامی این فرصت ها را داشته ای و اکنون زمان آن رسیده ایت که انتخاب کنی این بار چه چیز را می خواهی تجربه کنی این لحظه ابدی است هنگام تصمیم گیری جدید تو . جهان در انتظار تو وتصمیم توست و برای آنچه می خواهی انجام دهی

۱۳۸۶ مهر ۱, یکشنبه

جرا همه چیز بر خلاف انتظار ما اتفاق می افتد ؟

تحولات اخیر درکشور بويژه پس از انتخابات دوره هفتم مجلس دیگرباره باعث سردرگمی و تشتت در آراء و تحلیل های دوستان ما بويژه در اپوزیسیون خارج از کشور گردیده است. نتایج انتخابات برای بعضی غافلگیرانه بود. البته باید گفت نه برای همه، برای عده ای سال هاست بلکه بیش از دو دهه است که دیگر نه انتخابات مهم است و نه نتایج آن، نه مشارکت مردم اهمیت دارد و نه چگونگی شرکت آنها. برای این گروه همه چیز جز تقلب، حقه بازی و امکانات یک حکومت دیکتاتوری در اعمال انتخابات فرمایشی نیست. نتیجه انتخابات دو خرداد 76 همان اندازه اهمیت دارد که نتایج انتخابات شوراها در اسفند 81 و نتیجه انتخابات مجلس هفتم در اسفند 82 یا که رفراندوم جمهوری اسلامی در فروردین 58. اینها حکایت خود را یکسره کرده اند، حکومت سالهاست یعنی چیزی بیش از بیست سال که رفتنی است. مردم هم بیشتر از همه این سالهاست که از حکومت دینی بیزار و در انتظار پایان این دوره از تاریخ. ولی برای آن بخش از اپوزیسیون چه در داخل و چه در خارج از کشور که فارغ از رویاها به کشور و تحولات آن چشم دارند، چرا تحولات به گونه ای دیگر از آن است که آنها انتظار آن را دارند؟ چرا ما نمی توانیم پدیده 2 خرداد و اصلاحات را در ایران پیش بینی کنیم و در آن حرکت به موقع و با حضور مستقل و به عنوان بخشی از پروسه ساختمان اصلاحات شرکت نماییم. چرا ما همیشه از تحول دور افتاده ایم؟انقلاب بهمن 57 با حضور میلیونها انسان در حال وقوع بود، ولی اپوزیسیون یا در خانه های تیمی هنوز نقشه حمله به فلان کلانتری را می کشید و یا در محافل مشابه بحث می کرد که مرحله انقلاب چیست و در کتابهای لنین، مائو و انور خوجه به جستجوی راههای شناخت برای جامعه ایران می گشت و بحث می کرد که آیا جامعه نیمه فئودال-نیمه مستعمره است، یا که وابسته با امپریالیسم و در ید قدرت بورژوازی کمپرادور، یاکه برای مبارزه با امپریالیزم می باید با دیکتاتوری شاه مبارزه کرد، و یا که بدنبال تشکیل جبهه متحد ضد دیکتاتوری بر علیه شاه به در و دیوار شعار می نوشت، و یا به فکر محاصره شهرها از طریق روستاها بود. غافل از اینکه انقلاب در آستانه پیروزی بود! و از فردای پیروزی فریاد برآورد که رهبری انقلاب را روحانیت و ارتجاع غصب کرده و از ما ربوده است. ملیون ما هم که در اوج انقلاب درست زمانی که شاه صدای انقلاب را می شنید، و چمدان ها را برای ترک کشور بسته بود، اعتبار خود و رهبری ملی کشور را با شرکت در آخرین روزهای حکومت به باد دادند. پس از پیروزی انقلاب تازه فهمیدیم که تحولی اتفاق افتاده و ما آن را درک نکرده بودیم. عده ای از همان اول تصمیم گرفتیم که اینها غاصبند و حق ما را خورده اند، پس با آنها از سر جنگ در آمدیم. عده ای از ما نیز که سالها مایوس و در خارج از گردونه تحولات یا در محافل ادبی در داخل و خارج از کشور کمی هم سیاست می کردیم، شیفته از تحول انقلابی در کشور همه چیز انقلاب را مقدس کردیم. رهبری روحانیت برایمان شد رهبری بلامنازع مبارزات ضد امپریالیستی و مردمی، خشونت بر علیه افراد وابسته به سلطنت پهلوی و اعدام آنها را خشونت انقلابی معرفی کردیم و به یاد روزهای انقلاب کبیر فرانسه افتادیم و از تعرض به زندگی خصوصی مردم به عنوان تعرض انقلابی یاد کرده و گاه شادمان هم می شدیم. بعدها بعضی از ما از سر بغض و دشمنی سر از عراق در آوردیم و با سازمان امنیت عراق (استخبارات) همکاری کردیم و دلارهای امریکایی را با باندلر بانک های عربستان سعودی از دست مامورین استخبارات عراق گرفتیم و بعضی دیگر از ما از عشق مبارزات ضد امپریالیستی، و به توصیه اولیانوفسکی، از تحول جامعه از طریق راه رشد غیرسرمایه داری به سوسیالیسم، چشم بر سرکوب های وحشیانه رژیم نه تنها بستیم، که به دنبال کشف کودتاهای ضد انقلابی بودیم و با توجیه تقدم حقوق دمکراتیک بر آزادی های دمکراتیک، با رژیم همکاری کردیم.نه آنها که سر از عراق در آوردند مامور عراق بودند، و نه آنها که به عشق سوسیالیسم و تحول از طریق راه رشد غیر سرمایه داری به حمایت از رژیم رفتند، مامور جمهوری اسلامی، و نه حتی بخشی از همان مامورین جمهوری اسلامی که زندان داشتند و شکنجه می کردند، جنایتکاران بالفطره و دشمن مردم.پس مشکل ما چه بود؟ما همیشه از درک آنچه در کشور در حال اتفاق است، محروم مانده ایم. یا در گذشته زندگی کردیم، و یا در رویای آینده چشممان را بر آنچه امروز می گذرد، بسته ایم. امروز هم مشکل ما همین است. پایه های تحلیلی ما از حوادث امروز در گذشته های دور متوقف شده اند و رویاهای ما برای آینده، بدون توجه به واقعیات امروز جامعه، ما را به بیراهه می برد. تصویر اپوزیسیون عمدتا از جامعه ایران تصویری است ایستا و استاتیک. در وجوه عمده این تصویر، هیچ تغییری صورت نگرفته است. راس هرم، یعنی حاکمیت سیاسی در کشور، هنوز همان گروه روحانیت تازه به دوران رسیده است با همان تمایلات و آرزوها و روش های حکومتی، مردم هم هنوز همان مردمند، همان تصویری که ما داشتیم. حال اینکه تصویر ما در آن دوران چقدر با واقعیت جامعه تناسب داشته، خود قابل بحث است. اما تصاویر همان تصاویرند، حتی کلمات و عبارات هم همان عباراتند. انگار نه انگار که بیش از نیمی از مردم امروز کشورمان آن سالها هنوز به دنیا هم نیامده بودند و متاسفانه نیمی از مردم آن روز که شبیه به ما فکر می کردند، امروز دیگر نیستند. ما اما انگار هنوز با همان زبان، همان فرهنگ و با همان مردم سرو کار داریم. برای ما رهبران حکومتی همان ها هستند که بودند، ما هنوز متوجه نشده ایم که روحانیونی که در آرزوی خلافت اسلامی و تحقق حکومت دینی پس از انقلاب به حکومت رسیدند، اساسا تغییر کرده اند، نه به گونه دیروز فکر می کنند، و نه به گونه دیروز زندگی.هاشمی رفسنجانی که به قول خودش نمی توانسته است بیشتر از یک اتومبیل پژو دست دوم داشته باشد، و مجموعه ثروت خانوادگی ایشان چیزی کمتر از صدهزارتومان بوده است، امروز دارای میلیاردها دلار سرمایه در داخل و خارج از کشور است. شیخ عباس طبسی که تمام دارایی او از جمله خانه اش در مشهد در کوچه ناظر به چیزی کمتر از پنجاه هزارتومان بالغ نمی شد، امروز صاحب میلیاردها دلار سرمایه است. شیخ علی خامنه ای که حتی اتومبیلی نداشت و از خانه تا مسجد دانش را که محل سخنرانی های او در دوران ممنوعیت از منبر بود، با پای پیاده می آمد، و ما که جوان بودیم به صحبت هایش گوش می دادیم، امروز فقط درآمد بیت رهبری اش سه میلیارد دلار در سال است. مطمئنا دیگر این افراد نه بگونه گذشته فکر می کنند، و نه به گونه گذشته زندگی. مدیریت زندگی این اشخاص عوض شده است، نگاهشان به اسلام و جامعه نیز. نسل دوم اینها که جوانتر هستند، کاملا متفاوتند با آنچه اینها بوده اند. بخشی از این آقایان به تناسب شغل ها و موقعیت های کاری تغییراتی کرده اند که اساسا شیوه زندگی و فکر آنها را متحول کرده است. اینها بیشتر با واقعیت دست و پنجه نرم کرده اند تا بخشی از اپوزیسیون. اینها برای اداره موسسات کلان اقتصادی بدست آورده، بیشتر مجبور شده اند با دیگران - دیگرانی که لزوما مثل آنها نه فکر می کنند، نه نماز شب می خوانند، و نه دست به دعا می گیرند - سرو کله بزنند. برای حفظ و بقای حکومت و پاسداری از میلیاردها دلار سرمایه بدست آورده، اینها با انواع و اقسام کارشناسان داخلی و خارجی نشست و برخاست کرده اند. اینها فهمیده اند که شیوه اداره کشور متناسب با میزان سرمایه شخصی ایشان می باید که تغییر نماید. ما اما هنوز با همان سر جوان، شور و عشق و هیجان سال های اول انقلاب و به یاد دوران زندگی دانشجویی و بدون داشتن یک تصویر کامل از کشورمان، به مردم و جنبش های اجتماعی کشور فرمان صادر می کنیم. فرمان صادر می کنیم که در انتخابات شرکت کنید، نمی کنند! (9 اسفند) فرمان صادر می کنیم که در انتخابات شرکت نکنید، می کنند! ( مجلس هفتم)چرا اینگونه است؟ ما که خیر و صلاح آنها را می خواهیم، چرا ما را باور نمی کنند؟ مگر ما با زبان دیگری حرف می زنیم؟ شاید امروز دیگر جامعه زبان ما را نمی فهمد. می گوییم جامعه در اعتلای انقلابی است، همه ناراضیند، به دنبال رهبری می گردند و مرتبا خودمان را در ویترین های سیاسی به نمایش آنها می گذاریم. ولی رهبران را نمی بینند. مشکل کجاست؟ چرا میلیون ها جوان ایرانی به جای اینکه به ما رو کنند که سالهاست مخالف جمهوری اسلامی شعار می دهیم، یا به دنبال اصلاح طلبان داخلی می روند و 22 میلیون رای به پای خاتمی می ریزند (2 خرداد 76) یا که تعداد قابل توجهی از آنها به تبعید درون پناه می برند و ما را به خلوت خود راه نمی دهند.دوستان، بین ما و جامعه فاصله افتاده است. ما کشور خودمان را درک نکرده ایم. قبل از انقلاب هم درک نکرده بودیم. ما بیشتر تاریخ کشورهای دیگر را خوانده ایم تا تاریخ ایران را. هرکدام از ما بارها و بارها تاریخ احزاب و کشورهایی چون چین، شوروی، ویتنام، کره، آلبانی، کوبا و حتی یمن، کنگو، افغانستان، اتیوپی، گرانادا، نیکاراگوئه و خیلی های دیگر را خوانده ایم! بعضی از ما متخصص تاریخ کشورهای دیگر بوده ایم. شخصیت های دیگر را با همه جزئیات زندگی شان از بر داشتیم. ولی نمی دانستیم در محله خودمان هر هفته چه کسانی و با چه انگیزه ای سالهاست که دوره های دینی دارند، از چه می گویند، چه می خواهند؟ آن که به حیاط خلوت زندگی خانوادگی همه ما راه دارد، کیست؟ جواز تولد و ازدواج و مرگ ما را صادر میکند، کیست! توجه نمی کردیم. امروز تازه فهمیده ایم که چه گذشته است، ولی هنوز نمی دانیم چه دارد می گذرد. آخوند امروز را باز با آخوند دیروز اشتباه می گیریم، آنها را به چشم روضه خوان های دیروز نگاه می کنیم که حالا در مصدر قدرت حکومتی هم نشسته اند. تحول در سیستم فکری، نوع زندگی، قابلیت های تغییر در عملکرد سیاسی آنها را درک نمی کنیم. بدون درک واقعیت های موجود در زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی کشور صحبت از شرکت در تحول اجتماعی و ادعای نقش رهبری داشتن، و آلترناتیو قدرت شدن، بیشتر به شوخی شبیه است. ما نمی توانیم و نباید بدون توجه به واقعیت های موجود جامعه سیاست کنیم. اگر درسیاست جدی هستیم، اگر علاقه به زندگی بهتر و آینده ای روشن تر برای کشور، خودمان و مردم ایران داریم، نمی توان آن آینده را در ذهن خود ساخت. دنیای ذهن ما فضای ممکن را برای زندگی بهتر شهروندان ایرانی ندارد. دنیای ذهن ما در بهترین حالت آن، رویایی است که ما را در خود غوطه ور ساخته و به ما آرامش و خلسه اعتیاد گونه بخشیده است. به ما آرامش می دهد، اما به دنیای بیرون ما نه آرامش، که رنج هذیان های یک معتاد. تحولاتی اتفاق افتاده در کشور ما که باید آنها را درک کرد. همه ما با درک این تحولات می توانیم که بخشی از پروسه ساختمان زندگی بهتر برای فردای کشورمان باشیم. بیایید از خود بپرسیم چگونه می توانیم این همه آرمان های انسان دوستانه که سالهاست در داخل و خارج از کشور در وجود زنان و مردان دلباخته ما به هدر رفته است را به مجرای سازندگی جامعه ای بهتر برای همه هدایت نمود؟

۱۳۸۶ شهریور ۳۰, جمعه

زندگی یعنی چه ؟

زندگی یعنی چه؟ زندگی هر جور نگاش کنی عجیبه¸خیلی عجیب چرا ما سعی میکنیم دنای کوچک خودمان را خلق کنیم تا به این خیال باطل برسیم که از هرجهت اختیار کل هستیمون راداریم در صورتی که اطمینان صددرصدداریم که همچو چیزی نیستیم؟ مگه نه اینه که نصف دنیا وارونست¸اصلا دلیلی نداره که همه ما سر همه چیز توافق داشته باشیم چرا وقتی اتیشی می شیم می ریم سراغ جنگ و دعوا ولی مرتب دورعمیق ترین احساسات وباورهامون حصارهای دفاعی می کشیم تا هیچ وقت نتوانیم واقعا به کسی نزدیک شویم ؟ ما همه مون فیلتر داریم اینه که بیشترش چیزی را می بینیم که دلمون می خواد ببینیم. آخرش که چشم باز می کنی مبهوت می شیم از اینکه دیدت نسبت به دنیا طوری بوده که فقط با برنامه های کوچکت جور در بیاد. این دیگه ثابت شده که درد دل شکسته خیلی بیشتر از درد چلوندن ابلیمو روی یه بریدگی عمیقه. راستش اینه که بیشتر وقتها ما طوری توی کاری که داریم می کنیم غرق می شیم که نمی تونیم ببینیم کجا داریم میریم. شب وروز یکی شده اما واقعا چکار داریم میکنیم. خیلی از مامیریم توی خواب وخیال یه زندگی محشروپرهیجان که معمولا با جایی که ازش سر درمیاریم خیلی فاصله داره. پس شور زندگی چیه؟ به این دنیا اومدی که چکار بکنی جواب این سوال ها معمای بزرگ زندگی روحل می کنه این جواب هم به بزرگی ان سوالهاست؟ اما بهترین راهش اینه که یه مدت حسابی باخودت خلوت کنی از خودت سوالهای سخت وتلخ بپرسی؟ووقتی که فهمیدی¸یا حتی فکر کردی که فهمیدی با زندگیت چکار باید بکنی پس بکن!حتی اگرلازم شده بی امون بپر تو دل تاریکی.

شکنجه یک هم وطن در ملا عام ؟

راستی که چرا ما انسانها با یکدیگر چنین میکنیم؟ آیا سزاوار است که در قرن حاضر که بشر در اول تکامل فرهنگی و صنعتی و علمی خود رسیده اینگونه وحشیانه و با کمال بی رحمی با همنوع خود عمل کند؟ آیا با دیدن این تصاویر ما باید به این فکر بیفتیم که چرا این انسانها باید اینگونه زجر بکشند؟ و یا اصلا این تصاویر سئوال بر انگیز نیست؟ راستی که چه شد که ما به این وضع و حال افتادیم؟ آیا روزگار از اول همچنین بوده؟ آیا ما انسانها باید با همدیگر اینگونه رفتار کنیم؟ اصلا اگر مجرم و خلاف کار با این مجازاتها مجازات میشد که الان باید مدینه فاضله میداشتیم. پس ایراد کار ما از کجاست؟ آیا کسی غیر از ماست که مقصر است؟ آیا این خود ما نیستسم که باید به داد خودمان برسیم؟ یا اینکه راه آسان تر را انتخواب کنیم و تقصیر را به گردن دیگران بیندازیم؟ آیا هیچ راه حلی برای این تبعیض های انسانی و ملیتی و مذهبی ارائه نشده؟ و یا شده و ما عقب مانده ایم؟ جالب است که بدانیم راه حل تمام مشکلات فکری و مشکلات اجتماعی و مشکلات اقتصادی دنیا در ۱۶۴ سال پیش در "ایران" توسط یک فرد " ایرانی" به دنیا ارائه شد ولی ما نشنیدیم. او آمد و زندگیش را فدای آموزش ما کرد و ما نشناختیمش. سر انجام او به حکم علمای زمان در تبریز به اعدام محکوم شد و تیر باران شد. خوشا بحال کسانی که او را شناختند و راه انسان دوستی و بشریت از او آموختند.

۱۳۸۶ شهریور ۲۹, پنجشنبه

دختران دیروز -- زنان خیابانی امروز

بحث زنان خیابانی یا اصطلاحاً روسپی، بحثی‌ست متعلق به تمام جوامع بشری که از دیرباز مورد توجه جامعه‌شناسان، روان‌شناسان، مددکاران و فعالان حوزه‌ي اجتماعی بوده است. زنانی که اگرچه بار منفی معنایی را با خود حمل می‌کنند اما درواقع قربانیان سیستم‌های سرمایه‌داری و جوامع مردسالارند. قربانیانی که هم منفور هم‌جنسانشان هستند و هم بسته به موقعیت زمانی، مکانی و وجهه‌ي اجتماعی، منفور يا مقبول جنس مخالف خود. اما نکته‌ي قابل توجه این است که این زنان به چه گروهی از جامعه تعلق دارند و اساساً ریشه‌ي برگزیدن چنین راهی به‌عنوان منبع درآمد در چیست؟ آیا برای حل این معضل، حذف به‌ظاهر متخلفان، کافی‌ست؟ در سال 1857، پاران - دوشالته در بررسی خود نوشت: " از تمامی علت‌های فحشا، هیچ‌کدام به‌اندازه‌ي بی‌کاری و فقر که نتیجه‌ي اجتناب‌ناپذیر دستمزدهای نابسنده است، نمی‌توانند فعال باشند".1 این نقل قول تنها متعلق به جامعه‌ی اروپایی آن‌‌زمان نیست بلکه در ایران امروز نیز فقر، فقدان درآمد، عدم پشتوانه‌ي كافي حقوقی و قانونی زنان را می‌توان از جمله عوامل رشد چشم‌گیر روسپی‌گری یا همان بردگی جنسی برشمرد. به‌طور مثال با درنظر گرفتن جامعه‌ي شهری تهران، گسترش روزافزون شکاف طبقاتی و بالارفتن برج‌ها و از طرف دیگر به انزوا کشیده‌شدن قشر فقیر در جنوب شهر و مناطقی مثل پامنار و ناصرخسرو به‌وضوح قابل مشاهده است. در این‌گونه نواحی، برخي از کودکان موظفند برای امرار معاش، بخشی از هزینه‌ي زندگی را به‌عهده بگیرند یا به‌عبارتی هرکس نان خود را دربیاورد، فرقی هم ندارد در چه سنی قرار دارند، آن‌ها موظفند تحصیل را رهاکرده و به کارهایی چون باربری، پادویی و دست‌فروشی مشغول شوند. در این میان بعضی کودکان و نوجوانان که موفق به یافتن شغل نمی‌شوند یا از آزارهای صاحبان کار به ستوه آمده و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند، به بزهکاری روی آورده و گاه دست به دزدی، گدایی یا تن‌فروشی می‌زنند. بسیاری از دختران قربانی، دخترانی هستند که بر سر چهارراه‌ها شیشه‌ي ماشین پاک کرده یا گدایی می‌کنند. یقیناً افراد زیادی شب‌هنگام، از خیابان‌های معروف شهر گذشته و بسیاری از بردگان جنسی را دیده‌اند که با آرایش‌های غلیظ و پوششی خاص به انتظار مشتریان خود هستند. عده‌ای با افسوس سر تکان داده و رد می‌شوند و بعضی دیگر هم لبخندزنان و با نگاهی شهوانی به جرگه‌ي مشتریان می‌پیوندند. این زنانِ در ظاهر خندان و طناز و پرعشوه، چنان می‌نمایند كه از کار خود نهایت لذت را برده و فساد در خون آن‌ها جاری‌ست. اما در حقیقت، اغلب روسپیان افرادی هستند که تنها به‌دلیل نابرابری اقتصادی یا استثمار و خشونت در جامعه‌ي بیمارشان قربانی شده‌اند. در این میان نیز شايد زنانی باشند که به‌علت میل شهوانی بالا و به‌جهت ارضای غریزه‌ي جنسی تن به این کار می‌دهند و البته درصد ناچیزی از زنان خیابانی را شامل می‌شوند. اما سؤال دیگر این است که آیا تجارت تن فقط یک سو دارد؟ آیا به‌قول سیمون دوبوار، بازار عرضه‌ي زنان، تقاضایی ندارد؟ و متقاضیان، آن قطب دیگر جامعه، یعنی مردان نیستند؟ بارها و بارها شاهد بوده‌ایم که زنان بسیاری را به جرم روسپی‌گری به ضربات شلاق، زندان و گاهی اعدام محکوم کرده‌اند ولی در این میان از مردان قصه‌ي زندگی مجرمان خبری نبوده. درحقیقت در جامعه‌ي ما که صحبت از مسايل جنسی تابو است، این تابو همیشه یک متهم داشته که آن‌هم زن است. چون مطابق با آن‌چه از سنت و فرهنگمان برمی‌آید، زن است که باید هم خود را از نظرها مخفی کند و هم چنان رفتار کند که شهوت مرد را برنینگيزد و هم اگر برانگیخت تاوانش را بدهد. زن است که می‌تواند اُم‌الفساد باشد، مرد هیچ سهمی در فساد ندارد و تنها از غریزه پیروی کرده است (یعنی پایین‌آوردن مرد تا سطح حیوان بدون تفکر و اختیار). بنابراین در جامعه‌ي مردسالار، در هنگام قضاوت، به بازار تقاضا توجهی نمی‌شود و تنها عرضه‌کنندگان مورد قضاوت قرار می‌گیرند. برای مثال دختری از هشت سالگی توسط مادرش به مردان فروخته می‌شد تا منبع درآمد باشد و در این میان تا هجده سالگی بارها و بارها مورد تجاوز قرار گرفت و بارها دستگیر و به شلاق محکوم شد، اما هیچ‌کس نپرسید دخترک خردسال چرا و چگونه و توسط چه کسانی دچار چنین وضعیتی شده است؟ معلول محکوم می‌شود، عامل آزاد و علت تکرار. به‌هرحال همیشه میزان عرضه را با تقاضا می‌سنجند و تا وقتی قانون، مردان را ناچار به ارضای غریزه دانسته و زن را چه در قالب همسر رسمی و چه موقت موظف به برآوردن این نیاز، عرضه همچنان ادامه خواهد داشت.زنان خیابانی از کم‌ترین حقوق انسانی و شهروندی برخوردارند و در حقیقیت مردگانی هستند به‌ظاهر زنده که در معرض ضرب و شتم، تجاوز و بیماری‌های مقاربتی و هزاران آسیب دیگر قرار دارند. از دید مشتریان، زنانِ روسپی، بردگانی هستند که در مقابل مبلغی که می‌گیرند، در زمان مقرر هیچ‌نوع حق و حقوق انسانی ندارند و باید به تمام خواسته‌های فرد متقاضی پاسخ مثبت بدهند. در کشور ما روسپیان حتی خود را در استفاده از کاندوم محق نمی‌دانند و اطلاع کافی هم از انواع بیماری‌های آمیزشی یا راه‌های انتقال آن‌ها ندارند. این افراد به‌طور ناخواسته یا به‌دلیل فقر یا تجاوزات جنسی از سوی افراد غریبه، افراد فامیل، صاحبان کار، دوست پسر یا به‌دلیل خشونت‌های خانگی مثل ضرب‌وشتم یا تجاوزات همسر، اعتیاد اعضای خانواده و منبع درآمد بودن برای امرار معاش، سخت‌گیری‌های متعصبانه‌ي برخي خانواده‌های سنتی و فرار به شهرهای بزرگ برای اندکی آزادی و هزاران دلیل دیگر به چنین کاری روی آورده‌اند. آن‌ها حرفه‌ای نبوده‌اند که با ایجاد خانه‌های عفاف و راه‌کارهایی همانند آن‌چه معاون اجتماعی سازمان بهزیستی ارايه داده‌اند به حرفه‌ي خود جلوه‌ي مشروع بدهند. معاون اجتماعی سازمان بهزیستی در تاریخ 02/11/84 در گفت‌وگو با ایلنا2 یکی از راه‌های کاهش معضل زنان خیابانی را ازدواج موقت به‌صورت قانونی و چارچوب‌بندی شده دانست و آراي مخالف با این طرح را ناشی از حساسیت‌های غیرمنطقی زنان و جوسازی گروه‌های سیاسی و برخی افراد ناآگاه قلمداد کرد. همچنین وی گفت: "بزرگان و مسؤولان کشور، باتوجه به اخبار محرمانه‌ای که دریافت می‌کنند، اطلاعات کافی در زمینه‌ي معضل زنان خیابانی دارند و در جریان عمق فاجعه قراردارند." حال این پرسش مطرح است که مفهوم صورت قانونی و چارچوب‌بندی شده‌ي ازدواج موقت چیست؟ همان صورت قانونی و چارچوب‌بندی شده‌ي ازدواج دايم با همه‌ي نواقصش؟ آیا این خود تضییع مضاعف حقوق زنان نیست؟ آیا ترویج ازدواج‌های موقت متعدد، حالت رسمی و مشروع بخشیدن به بی‌بندوباری نیست؟ آیا چنین اقداماتی، بردگی جنسی زن و غریزی‌شدن روزافزون مردان را در پی ندارد؟ مگر نه این است که پیامد آن گریبان‌گیر زنان است و آسیبش برای آن‌ها، پس چگونه می‌شود برخوردهای گروه‌های مختلف زنان را حساسیت غیرمنطقی دانست، درحالی‌که یک طرف قضیه زنان هستند. منطقی یا غیرمنطقی بودن چنین طرحی را چه کسی تعیین می‌کند، باز هم طراحان مرد؟ آنچه مسؤولان در جریان عمق آن قرار دارند، نماد خارجی هم دارد و اساساً از دل جامعه‌ای بلند می‌شود که ما زنان به‌عنوان شهروندانی با حقوق ناقص در آن زندگی می‌کنیم. زنان خیابانی که راه تعدیلشان در ازدواج‌های موقت دیده می‌شود، خیلی از ما دور نیستند؛ آن‌ها می‌توانند یکی از دوستان، همسایگان، خواهران، مادران و دختران ما باشند. از دنیای دیگری نیامده‌اند که شناختنشان حداقل برای فعالان اجتماعی نیاز به ذره‌بین داشته باشد. آن‌ها این راه را نه به‌عنوان ساده ترین راه، که گاه از سر بی‌خردی و گاه از سر ناچاری به‌عنوان آخرین راه برگزیده‌اند. جنبه‌ي مشروع دادن به این راه، تنها بی‌مسؤولیت کردن جامعه در مقابل پذیرش نواقص خود است. راه‌حلی از سر بازکننده، که نه از سر تخصص بلکه تنها برای فرار از واقعیت‌های جامعه و قدمی‌ست در راه اشاعه‌ي سیستم بیمار سرمایه‌داری.فحشا، سمبل تحقیر زن به دست مرد است3 و این تحقیر، متعلق به جوامع تابع نظام آپارتاید. حال آن‌که ایران در سراسر دنیا مدعی مردم‌سالاری و برابری‌ست. در سیستم مردم‌مداری، عدالت اقتصادی شرط اساسی‌ست و هرکس به حد توان و استعداد خود، فرصت برابر برای پیشرفت و ترقی دارد. بنابراین زنان هم که بخش اعظم این جامعه را تشکیل می‌دهند، باید برای تحقق توانايی‌هایشان فرصت‌های برابر با مردان و حتی سایر هم‌جنسان خود داشته باشند. جامعه‌ي مدنی نیاز به تاسیس مکان‌هایی با عناوین تقدیس شده برای زیر سؤال بردن معیارهای انسانی ندارد بلکه راه‌کار، در ایجاد همان فرصت‌های برابر و عدالت اجتماعی‌ست. این جامعه نیاز دارد تا با اصلاح قوانین اساسی، حقوق انسانی و شهروندی زنانش را به آن‌ها بازگرداند و امنیت را در خانه، خیابان و محل کار برایشان فراهم کند. دستمزدهای عادلانه و برابر با توانايی زن به او بدهد. امکاناتی را ایجاد کند تا تحصیلات دانشگاهی سهل‌تر و رسیدن به پست‌های شغلی مقدور شود. زنان ما باید لزوم استقلال مالی را بیاموزند، تا در مواقع بحرانی مستأصل نمانند. این جامعه نیاز دارد مراکزی را تاسیس کند که زنان آسیب‌دیده و قربانی خشونت به آن‌ها پناه آورده تا بر اثر چنین مسايلی از شهر و خانه‌ي خود گریزان نشوند و قربانی نوع دیگری از خشونت نگردند و تحت‌نظر متخصصین به راه‌حل‌های منطقی و اصولی دست‌یابند. این جامعه نیاز دارد کودکان و نوجوانانش را با روش‌های تخصصی نسبت به مسايل جنسی آگاه کند تا با درک تفاوت رابطه‌ي سالم و ناسالم، از سر ناآگاهی قربانی خشونت‌های جنسی قرار نگیرند. خانواده‌ها را نسبت به تغییرات روز آگاه کند و روش‌های درست برخورد با نسل جوان را با برگزاری کارگاه‌های رایگان و ارايه‌ي بروشورهای آموزشی به پدران و مادران آموزش دهد. با نظارت بر عملکرد صداوسیما، فرهنگ چندهمسری و پدرسالاری را به فرهنگ انسان‌مداری و عدالت و برابری تبدیل کند. این جامعه نیاز دارد تا برای ریشه‌کن کردن مسأله‌ي فحشا، بسترسازی فرهنگی داشته باشد.کلام آخر آن‌که؛ تاسیس مکان‌هایی برای رسمیت‌بخشیدن به روسپی‌گری نه از سر دوراندیشی و اصلاح، که دادن امتیاز دیگری‌ست به مردان جامعه‌ي مردسالار ایرانی، امتیازی که زنان بیش‌تری را قربانی خواهد کرد، چه زنانی که خود در معرض کاستی‌ها و خشونت‌های اجتماعی هستند و چه آنان که شوهرانشان متقاضی این بازارند

۱۳۸۶ شهریور ۲۸, چهارشنبه

بیانیه شماره 1 کمیته دفاع از آزادی دانشگاه

بيانيه شماره 1 كميته ي دفاع از آزادي دانشگاه دانشجويان و دانشگاهيان با تبريك به تمامي دانشجويان و كوشندگان راه آزادي بمناسبت بازگشايي دانشگاه و با گراميداشت ياد و خاطره كليه مبارزان و آزاديخواهان و دانشجوياني كه در زندانهاي مخوف اوين و گوهردشت و ساير زندانهاي جمهوري اسلامي، مشعل پايداري و آزادگي را فروزان نگاه داشته و براي رهايي و آبادي ايران از حاكميت استبداد پافشاري ميكنند, خصوصا آقايان احسان منصوری، احمد قصابان، مجيد توکلی، کيوان انصاری، سعيد درخشنده و پويا جهاندار .. اينک ضربان قلب ما را بشمار تا حکم دهند لحظه ها را بشمار گفتند: سخن نگو، نينديش، بمان! تعداد زبان بريده ها را بشمار پرونده عاشقان آزادی را تک تک بگشا ستاره ها را بشمار تعليق، هزار ترم! تهديد! اخراج! صفحه پس صفحه ناروا را بشمار تک واحد آزادی را بيست شديم بر جرگه عشق نام ما را بشمار وآنک که تن سياه شب می سوزد معکوس، پسين شماره ها را بشمار بيش از 70 مورد بازداشت, بيش از 217 مورد احضار به كميته هاي انضباطي و202 حكم محروميت از تحصيل و توقيف 44 نشريه دانشجويي , بيلان يك ساله سركوب جنبش دانشجويي در ايران بوده است . و سال تحصيلي جديد را در شرايطي آغاز ميكنيم كه دانشجويان آزاده باتهامات واهي و دروغين در بند و زندان ، اساتيد آگاه زير تيغ پاكسازي و اخراج، فعالين حقوق مدني زير احكام حبس و اعدام , قلم نويسندگان و روشنفكران شكسته و موج نقض حقوق بشر و اجراي احكام ضدانساني اعدام و سنگسار , از دستاوردهاي دولت باصطلاح مهر ورز نهم ميباشد. واي اگر از پس امروز بود فردايي!!! ما دانشجويان دانشگاههاي سراسركشور،ضمن اعتراض به كليه بازدداشت ها و احكام انضباطي محروميت از تحصيل كه طي دوسال اخير توسط دولت نهم بر دانشجويان و دانشگاهيان اعمال شده , ماه مهر را ماه همبستگي و اعتراض عليه اين اقدامات سركوبگرانه اعلام كرده و تا محقق شدن تك تك خواسته هاي خود سكوت نخواهيم كرد : 1.ما خواهان بازگشت تمامي ياران در بند و محروم شده از تحصيل , به حريم مقدس دانشگاه هستيم و اعلام ميكنيم كه هيچ مقام دولتي و نظامي اجازه محروم كردن دانشجويان از تحصيل را ندارد . 2.دانشگاه را كه همواره در طول تاريخ ملت ايران ، سنگر آزادي بوده همچنان بعنوان نقطه ثقل مبارزات سياسي مردم ايران حفظ كرده و خواهان پاكسازي حريم مقدس دانشگاه از حضور نيروهاي انتظامي هستيم . 3.در برابر زورگوييها و فشار ايادي و نمايندگان و نهادهاي جمهوري اسلامي ايستاده و خواستار برقراري انتخابات آزاد براي تعيين نمايندگان واقعي دانشجويان در تمامي دانشگاههاي سراسر كشور هستيم . 4.با پشتيباني و حمايت از يكديگر در برابراحكام ظالمانه احضار و اخراج و تصفيه اساتيد و دانشجويان قد علم كرده و با اتحاد و همبستگي، در مقابل اين اقدامات سركوبگرانه خواهيم ايستاد . كميته ي دفاع از آزادي دانشگاه1 مهرماه 1386

استفاده ابزاری از حقوق قومیتها

آن‌چه در جهان خارج نمود عيني داشته و به‌‌عنوان يك واقعيت و حقيقت وجود داشته باشد، قابل انكار نيست مگر اين‌كه كسي از زمره و گروه لاأدريه و ايده‌آليست‌ها بوده و اعتراف به مسايل حقيقي و عيني ننمايد، اما اگر كسي از ذهن صاف و خالص و انديشه‌ي درست برخوردار باشد، ديده‌ي خود را از ديدن حقايق نمي‌پوشاند. قوميت‌ها، ملت‌ها، نژادها، زبان‌ها، فرهنگ‌ها و اديان از اين واقعيت‌ها هستند كه چه وجود آن‌ها را بپذيريم يا نپذيريم قضاوت و حكم ما درباره‌ي آن‌ها تأثيري ندارد. دراين‌باره سه ديدگاه وجود دارد: 1) عده‌اي كه به‌شدت طرفدار ابراز هويت قوميت‌ها و ابراز وجود و برجسته‌كردن نقاط تمايز و تفاوت و به‌رسميت‌شناختن آن‌ها هستند كه اين‌ها نيز به دودسته تقسيم مي‌شوند: دسته‌اي تكثرگرايي را به‌رسميت شناخته و به زندگي مسالمت‌آميز همه‌‌ي گروه‌هاي اجتماعي در كنار هم معتقدند؛ يعني وجود هويت‌ها را در كنار هم و در تداوم حيات اجتماعي به‌عنوان يك ضرورت لازم مي‌دانند؛ اين طيف با توجه به تنوع موجودات در هستي و زيبايي‌هاي خلقت و رفع نيازهاي يكديگر چنين حكمي را به همه‌ي سطوح و مراتب هستي و انساني تسري مي‌دهند و جهان را چون چشم و خط و خال و ابرو مي‌دانند و يكسان‌سازي و يكرنگي و يگانگي را نشانه‌ي توقف و ركود و جمود مي‌دانند كه ظرافت طبع و تلاش براي تحول و تغيير را بي‌اثر مي‌سازد و اين بحث چه در عالم جانداران از نظر ظاهر و تكامل بقا يا در عالم انساني با شغل‌هاي گوناگون و نيازمندي‌هاي مختلف با حرفه‌ها و فنون متنوع، زنجيره‌اي از پيوستگي و وابستگي‌ها را ايجاد مي‌كند. چنين ديدگاهي كه هويت ديگران را به‌رسميت مي‌شناسد، به‌سبب بلند‌نظري و رعايت حق ديگران از جايگاه والايي برخوردار است. يك نگرش دموكراتيك به مسايل جامعه در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مي‌تواند با فراهم‌كردن زمينه‌ي مشاركت و تأمين حقوق ديگران و اعتدال از ايجاد بحران جلوگيري كند و بدبيني و احساس نفرت و كينه در دل‌ها را برطرف نمايد و از دوگانگي يا ايجاد طبقه‌ي برتر و فرودين مانع شود؛ يعني چنين ديدگاهي جلوي تشديد تضادها و تعارض‌ها را مي‌گيرد و پايه‌هاي امنيت و آرامش را استوار مي‌كند و به‌نوعي جوامع را در برابر خطرات احتمالي واكسينه مي‌كند.در تاريخ گذشته‌ي ايران، چه قبل از اسلام و چه پس از اسلام، ما شاهد هم‌زيستي همه‌ي ايرانيان هستيم كه با پشتوانه‌ي خردگرايي در روحيه‌ي تساهل و مداراي ايراني، ضمن حفظ يكپارچگي، تنوع موجود را حفظ كرده بودند و حتي با پشتوانه‌ي تمدني و تاريخي خود كمك ارزنده‌اي به فرهنگ و تمدن اسلامي ‌كردند و بهترين آثار را خلق كردند و كسي هم تحت نام ملّيت و قوميّت از مقامات و تحصيلات محروم نمي‌شد و رمز ماندگاري ايران هم همين رفتار درست هموطنان نسبت به همديگر بوده است.اما دسته‌ي دوم، تنها خود را قبول دارند و براي ديگران هويت و موجوديتي قايل نيستند و نوعي نژادپرستي و آپارتايد را اعمال مي‌كنند. اين ديدگاه كه به تمركزگرايي و برجسته‌كردن ويژگي‌هاي خود و ناديده گرفتن غير‌خود شناخته شده است، استفاده از همه‌ي مواهب را براي خودي‌ها مجاز و روا مي‌شمارد و ديگران را صاحب حق نمي‌داند كه ‌پيامد آن جز تشديد بحران، بدبيني، نفرت، دشمني و اِعمال خشونت نيست. تجربه‌ي دولت‌ها و حكومت‌ها هم نشان داده است كه چنين روشي پاسخ‌گو نيست. براي نمونه مي‌توان روسيه‌ را در نظر گرفت؛ روسيه‌ي تزاري در اوايل قرن نوزدهم بسياري از سرزمين‌هاي ديگر را تصرف كرد و مي‌خواست يك هويت واحد روسي را بر ملت‌هاي ديگر كه هيچ سنخيتي با آن نداشتند، تحميل نمايد و رژيم كمونيستي هم با ادامه‌ي چنين روشي و با قتل‌عام‌ها ‌و تبعيدها به‌ويژه با قتل‌عام يك‌ميليون نفر كُرد در زمان استالين تلاش در ادامه‌ي چنين روشي داشت اما پس از فروپاشي، هر ملتي با تشكيل حكومتي مستقل در صدد بازيابي هويت خود برآمد و حتي در زمان رضاخان مسأله‌ي متحدالشكل كردن مردم با الگوبرداري از آتاترك نتواسنت در يكسان‌سازي و تحميل هويتي خاص موفق باشد، سياست رژيم تركيه پس از هفتاد‌سال پاكسازي هويت ملي و فرهنگي كردهاي سوريه و عراق با شكست مواجه شد، پس نمي‌توان با استفاده از اِعمال فشار يا ناديده‌گرفتن واقعيت‌هاي تاريخي و فرهنگي، هويتي را بر ديگر هويت‌ها حاكم كرد.2) دسته‌ي دوم از اصل، مخالف مطرح‌كردن چنين مسأله‌اي هستند و معتقد به وجود هويت يا وجود تنوع فرهنگي و قومي نيستند؛ اين افراد تحت شعار و ايدئولوژي خاصي معتقد به متراكم‌شدن همه تحت‌عنوان نام واحدي هستند و طرح هويت‌ها و قوميت‌ها را خيانت به وحدت و يكپارچگي مي‌دانند، مانند شعار كمونيست‌ها كه تنها طرح و تحقق شعارها و برنامه‌هايشان را مهم مي‌دانستند و به‌هر صورت گروه‌هايي در ميان طرفداران ايدئولوژي‌هاي مختلف هستند كه اين مسأله را از اصل پاك كرده و آن‌را حل‌شده دانسته‌اند؛ كه برخورد با اين گروه مشخص است.3) ديدگاه دسته‌ي سوم كه عنوان مقاله‌ي ما نيز بود و شايد خطرناك‌تر از ديده‌گاه دوم باشد، استفاده‌هاي ابزاري از قوميت‌ها براي رسيدن به هدفي است كه در زمان‌هاي مختلف متفاوت بوده است. در زمان پهلوي به‌نوعي از مسأله‌ي قوميت‌ها سوءاستفاده مي‌شد و بعد از انقلاب هم به عناوين مختلف چه‌ به‌وسيله‌ي گروه‌هاي داخلي و چه خارجي از مسأله‌ي قوميت‌ها استفاده‌ي ابزاري به‌عمل آمده است. داستان‌هاي زيادي از اين استفاده‌ي ابزاري وجود دارد، چه در پوشش مذهب و تحريك احساسات و سرودن اشعار و سرودها و ذكر مفاخر گذشته و نام‌بردن اشخاص كه مي‌توان به نمونه‌هاي زيادي اشاره كرد؛ به‌عنوان مثال در اوايل انقلاب و آغاز حوادث كردستان، گروه‌هاي غير‌كُرد اعم از ساواكي‌ها و برخي از چپي‌ها با پوشيدن لباس كُردي، گوش‌دادن به سرودهاي كردي و دادن شعارهاي تند، دو آتشه‌تر از كردها و مدافع سرسخت آن‌ها شده بودند و همين‌طور بعضي ديگر از گروه‌هاي اپوزيسيون از‌جمله سلطنت‌طلب‌ها در رسانه‌هاي گروهي خود با سردادن شعارهاي تند و تحريك‌آميز چنان وانمود مي‌كنند كه تنها آنان فرشته‌ي‌ رهايي قوميت‌ها هستند و تنها به‌خاطر دفاع از حقوق قوميت‌ها مبارزه مي‌كنند كه "‌چون نيك بنگري همه تزوير مي‌كنند" و جز استفاده‌ي ابزاري چيزي نيست. در داخل هم‌به‌ويژه در ايام انتخابات، شاهد طرح مجدد مسايل فرهنگي و قومي و رفع تبعيض و بي‌عدالتي و مشاركت همگان و اجراي اصول قانون اساسي و توزيع قدرت و ثروت و منزلت هستيم اما پس ازگرفتن رأي بازهم شاهد فراموش‌‌كاري و بي‌توجهي به مطالبات و خواسته‌هاي قوميت‌ها هستيم كه چرخه‌ي اين سيكل معيوب در دوره‌هاي مختلف انتخابات‌ ادامه دارد. تكليف انحصارطلبان كه مشخص است ولي اصلاح‌طلبان كه در دو دوره از آراي بالاي قوميت‌ها برخوردار بودند- هرچند نمي‌توان منكر تغيير وضعيت شد- متأسفانه بسياري از شعارها و وعده‌هاشان از روي كاغذ فراتر نرفت و حتي نسبت به انتصاب يك بخشدار يا يك فرماندار در برخي مناطق اقدامي انجام ندادند و با طفره‌رفتن و گناه را به گردن ديگران انداختن هشت سال را سپري كردند. آقاي هاشمي هم در مرحله‌ي دوم انتخابات رياست جمهوري پس از سال‌هاي طولاني به‌ياد قوميت‌ها و مذاهب افتاده بود و وعده‌ي رفع تبعيض داد كه با ناكامي مواجه شد. داستان استفاده‌ي ابزاري از مسأله‌ي قوميت‌ها مفصل و طولاني است و تاريخي كهن دارد كه در يك مقاله نمي‌گنجد و اين رشته سر دراز دارد و پس از مدتي واقعيت‌ها روشن مي‌شود.اما تنها راه‌حل معقول و منطقي مسأله‌ي قوميت‌ها، تصحيح رفتارها و عملكردهاي مسؤولان و دست‌اندركاران، داشتن برنامه‌ها و سياست‌هاي درست و درنظر گرفتن واقعيت‌هاي سياسي و اجتماعي است؛ واقعيت تلخ توسعه‌نيافتگي برخي از مناطق كشورمان كه مانند اعضاي فلج پيكره‌ي اين ملت واحد است، به ناكارآمدي و عقب‌ماندگي اين مجموعه منتهي مي‌شود و اين توسعه‌نيافتگي و فاصله‌هاي طبقاتي علل و اسباب‌ سياسي و اجتماعي خاصي دارد كه بازمانده‌ي روحيه‌ي تمركز‌گرايي، استبداگرايي و كوته‌نظري و تعصب و ضعف شناخت ارزش‌هاي ملي و فرهنگي است. اما آن‌چه كه امروز مي‌تواند به بهبود وضعيت كمك كند قانون‌مداري و شايسته‌سالاري در چرخه‌ي قدرت، حاكميت و مديريت كشور است و اين‌كه سهمي هم به قوميت‌ها برسد تا احساس بيگانگي نكنند.ما مي‌توانيم با سعه‌ي صدر و دوري از تنگ‌نظري زمينه‌ي مشاركت همگان را در عمران و آباداني كشور فراهم كنيم و باب هر‌گونه استفاده‌ي ابزاري را ببنديم و فراموش نكنيم كه قوميت‌هاي ايراني در حساس‌ترين مقاطع كشور، پيش‌آهنگ و پيش‌مرگ بوده‌اند؛ در قضيه‌ي‌ ملي‌شدن نفت چهار نفر از نمايندگان كُرد، طراح اين طرح بوده‌اند كه در نهايت موجب ملي‌شدن اين ثروت خدادي و بيرون راندن استعمار انگلستان شد. پس مي‌توانيم با مشاركت‌ همگاني در چرخه‌ي تصميم‌گيري و برنامه‌ريزي و تغيير نگرش‌هاي منفي قدم‌هاي مثبت را براي توسعه، حفظ امنيت و استقلال كشور برداريم و از هرگونه استفاده‌ي ابزاري جلوگيري ‌كنيم.

۱۳۸۶ شهریور ۲۷, سه‌شنبه

پول نفت سر سفره مردم ؟؟

براستی دولت دینداری که دورغگو را دشمن خدا می داند و با شعارهایی از قبیل، آوردن پول نفت بر سر سفره ها، بر مال و جان و ثروت ملتی حاکم میشود، چگونه است که از تامین سوخت مردم آن هم در آستانه سیاهی زمستان، عاجز و درمانده می شود، آیا منطق عقل، و حکم شرع دلالت بر، کناری گیری چنین دولتی، ندارد؟ نقل است که روز ی کریم خان زند در ایوان مظالم نشسته بود که مردی اجازه حضور طلبید و کریم خان اجازه داد و پرسید : کیستی؟مرد گفت : مردی بازرگانم که آنچه داشتم ، سارقین از من دزدیدند. کریم خان گفت : وقتی مالت را دزدیدند تو چه می کردی و کجا بودی ؟مرد گفت : در خواب بودمکریمخان پرسید : چرا خواب بودی؟مرد گفت : چنین می پنداشتم که تو بیداری یکی از خصیصه های ما ایرانیان ، غفلت و خواب زدگی است که همواره در طول تاریخ خود غفلت و خواب رفتگی اش را از قبول زمامداری حاکمانی می داند که اگر نه بر انتخاب ، اما بی رضایت او هم زمامدار امور زادگاهش نبودند ، که در هر دو صورت باز هم به امید ی باطل بر چشمی بیدار ، همیشه در خواب بوده است . به شهادت تاریخ از زمانی که مته حفاری مهندس رینولدز در نزدیکی مسجد سلیمان ،نفت ، این طلای سیاه را از دل زمین این کهنه دیار بیرون کشید ، تا پی بردن ملت خواب زده ایران از راز این کنج خدادادی ، 45 سال طول کشید ، آنچنانکه امروز هم با داشتن تجارب تاریخی از به تاراج رفتن ثروت ملی خود بی خبر است و در خواب . اگر سری به سایت وزارت نفت زده باشید در صفحه اول آن مطلب کوتاهی با عنوان خوشامد گویی به بازدید کنندگان می بینید که در واقع چیزی جز مبالغه در عملکرد مدیران این وزارت خانه ، از ابتدای انقلاب تا به امروز نیست ، در این سایت با تعریف و تمجید های بی اساس نه تنها برای عملکرد مسئولین این وزارتخانه كارنامه ای ممتازو در خشان قائل است ، بلکه ادعای پیش رفت در هدف گذاری و برنامه ريزی طرحهای توسعه، آن هم با اقتدار کامل را دارد . آنچه در بین حاکمان امروزاین کهنه دیار ، بازار پر رونقی دارد ، اطلاع رسانی های غلط و بی پایه و اساس در باب سیاست ، اقتصاد و فرهنگ ، به مردم است که هر کدام ازحضرات برای گفتن دورغ بزرگتر با یکدیگر در رقابت و کورس بسر می برند ، مثل آمار های بی پایه و اساسی که تا کنون درباره تورم ، معضل بیکاری و گرانی ها ویا در مورد در آمد های حاصل از تاراج ثروت ملی چون نفت و گاز و مس و....، منتشر شده است ،به دیگر سخن شفاف نبودن نوع عملکرد مسئولین در حوزه های مختلف از جمله ، روند چرخه ی اقتصادی کشور و یا وبازدهی منابع ثروت ملی ، سرچشمه همه بی اطلاعی ها و بی خبری مردم به خواب رفته این کهنه دیار است ، طرفه آنکه در عصر ارتباطات که دیگرهیچ خبری از چشم و گوشی در جهان پنهان نمی ماند ، حضرات زمامدار مردم را در عصر پارینه سنگی فرض کرده و تلاش دارند به ضرب و زور هم که شده ، دورغ هایشان را در باور ها بگنجانند ، اگر چه بقول رندی که می گفت ، وقتی ملتی با نگاه در ماه عکس رخ یار دیده است ، حکما زمامداران هم از چنین ملتی ، باور چنین دورغ های شاخداری را غیر ممکن نمی دانند . آنچه صاحب این قلم را به نوشتن چنین شقشقه ای وا داشته ، خواندن و شنیدن خزعبلاتی از قبیله همین مطلب اشاره شده در سایت وزارت نفت و یا اخبار کذبی که از سوی مسئولین و ایضا ازسوی بنگاه های خبر پراکنی دولتی منتشر می گردد، است ، که هر ایرانی آزاده ای با شنیدن چنین اخباری با توجه به دیدن و لمس کردن واقعیات های ملموس در جامعه ، به این گمان می رسد که در نگاه سردمداران امروزه این کهنه دیار ،مردم از گروه درازگوشانند و نه انسان صاحب تفکر و اندیشه، خاصه وقتی در خبرها می خوانیم که میزان شکوفایی اقتصاد آین آب و خاک به همت حضرات مسئولین کشور به 5.8 در صد رسیده و عنوان سی‌امین اقتصاد بزرگ جهان را یدک می کشیم . صرف نظر از اخباردست یابی به انرژی هسته ای که ملت همیشه در صحنه ،از چند و چون واقعیت پشت پرده آن بی خبر است ، اخبار مرتبط با معضل گران شدن بنزین ، برای قشر فقیر و پابرهنه ای که به یمن فروش اتومبیل های لیزنکی و اقساطی دولت ، به ملتی مسافر کش تبدیل شده است ، از مهمترین اخبار حاذز اهمیت به شمار می آید ، که این خود دلیلی بر رد ادعای خزعبلات سایت وزارت نفت وایضا اخبار کذب مربوط به رشد اقتصادی این آب و خاک است . در خبر ها آمده است که رئیس مجلس هفتم برای تاخیر دولت در سهمیه بندی بنزین، یقه درانده و گله کرده است ، غافل از آنکه سال گذشته مجلس قانونگذاری تحت ریاستشان ، لایحه تصبیت قیمت ها به تصویب رسیده است و تغیر قیمت بنزین با آن قانون مصوب شده مغایرت خواهد داشت ، خاصه وقتی تولید خودرو در این کشور به مرز یک میلیون دستگاه رسیده باشد و در شش ماه اول سال آینده، دست کم 500 هزار خودرو به جمع 5/6 میلیون خودروی موجود کشور افزوده می شود که اين امر خود به معنای افزایش مصرف بنزین است. چگونه می توان مصرف سوخت بنزین در چنین کشوری را کنترل کرد ؟ که حکما جناب رئیس مجلس هفتم در این باره اندیشیده اند ، اما با این همه همین جناب حداد عادل که اززمره خودی ها و دلسوز امور مردم نیز هستند پرسشی را نیز در ارتباط با عملکرد مسئولین وزارتخانه نفت مطرح کرده اند که قابل تعمق است ، او در جمع خبرنگاران گفت " وقتی چرخ بسیاری از صنایع دنیا با نفت ما مي‌چرخد، چگونه باید به مردم دنیا بگوییم که ما بزرگ ترین واردکننده بنزین هستیم.؟ " آیا براستی مسئولین و مدیران کار آمد صنعت نفت ایران ، برای چنین پرسشی پاسخی دارند ؟ آیا سهمیه بندی بنزین برای کشوری مانند ایران که دارای دریایی از ذخائر نفت است، می تواند برای توانایی دولت مهروزی و مسئولین وزارتخانه متولی ثروت خدادادی این ملت ، کارنامه ای در خشان به حساب آید؟ براستی دولت دینداری که دورغگو را دشمن خدا می داند و با شعارهایی از قبیل، آوردن پول نفت بر سر سفره ها، بر مال و جان وثروت ملتی حاکم میشود، چگونه است که از تامین سوخت مردم آن هم در آستانه ی سیاهی زمستان، عاجز و درمانده می شود، آیا منطق عقل، و حکم شرع دلالت بر، کناری گیری چنین دولتی، ندارد؟ آیا این پرسش را پاسخی هست؟

بشنو از نی چون حکایت میکند؟

نماينده مردم تبريز در مجلس، گفت: در خصوص زنان خياباني خلاء قانوني نداريم و اگر 10 نفر از زنان خياباني اعدام شوند, ديگر زن خياباني نخواهيم داشتبه گزارش ايلنا, عشرت شايق, نماينده مردم تبريز در مجلس شوراي اسلامي، در سومين هم انديشي مجمع بانوان عضو شوراهاي اسلامي مراكز استان‌‏هاي سراسر كشور در تهران, گفت: هر قاضي كه ادعا مي‌‏كند كه در خصوص زنان خياباني خلاء قانوني وجود دارد, خود من پاسخ وي را خواهم داد.وي با تاكيد بر اينكه زن بدون خانواده يك ريال ارزش ندارد , گفت: در برخي از فرهنگ‌‏ها زن را قبول ندارند, در حالي كه جامعه ما به زن احترام مي‌‏گذارد و اين خود زنان هستند كه خودشان را باور ندارند.(!)شايق گفت: مجلس از هيچ كس غير از مقام معظم رهبري حرف شنوي ندارد و بي‌‏خودي زير لواي دولت نخواهد رفت.نماينده مردم تبريز خاطرنشان كرد:نمايندگان مجلس هفتم،خانه اي را تحويل گرفتند كه هر چند ويرانه نيست،ولي پر از مشكلات است وقتی اعتقاد و ایمان به یک تعبیر معنامیشوند و زمانیکه تعصب جای خود را به خرد میدهد هیچ تعجبی ندارد امثال این نماینده مجلس همانند محمود نژاد رئیس جمهور و ….. موجودات پلید دیگری قیم جان و مال و ناموس ملت کهن میشوند.و بواسطه جهل و نادانی و خفتگی خرد اکثریتی از مردم , همواره درحال ماله کشی ورنگ زدن بر روی این فرهنگ جهل و خرافی وواپسگرا تلاش میکنند .و باعث طولانی شدن عمرآخوند های مزور , فریبکار دین فروش میشوند.تفسیر به رای و نقل قول احادیث و ….از پدیده های شوم و عقب ماندگی این ملت بوده و هست و جز این است که جهان دارای صاحبی است و با خود آگاهی بخدا شناسی خواهیم رسید و اینهمه واسطه و دروغ و جفنگ گوئیها برای چیست !؟ جز برای امرار معاش یک مشت تنبل و دزد.که در طول حیات کثیفشان جز ماله کشی و تیلیغ مزخرفات نابخردانه خدمتی به مردم و بشریتانجام نمیدهند و از راه این شغل پر درآمداز سربازی و پرداخت مالیات نیزفرار کرده و به نابخردی هوادارانشان میخندند

۱۳۸۶ شهریور ۲۳, جمعه

آمریکا خود را برای حمله به ایران اماده میکند ؟

آمریکا برای حمله به مراکز هسته ای ایران، بمبی بسیار قوی به وزن 14 تن آماده کرده که می تواند اهدافی که در اعماق زمین قرار دارند را منهدم سازد . پس از انهدام 2500 هدف شامل پایگاههای هسته ای و مراکز نظامی، ملت ایران اداره کشور را در دست خواهند گرفت. واشنگتن، 22 شهریور، خبرگزاری «نووستی»/ آمریکا برای حمله به مراکز هسته ای ایران، بمبی بسیار قوی به وزن 14 تن آماده کرده که می تواند اهدافی که در اعماق زمین قرار دارند را منهدم سازد و از این نظر بر بمب خلأیی که اخیرا در روسیه آزمایش شده ارجحیت دارد. "توماس مک هنری" سرتیپ بازنشسته و معاون اسبق رییس ستاد نیروی هوایی آمریکا روز چهارشنبه این سخنان را در شبکه تلویزیونی "فوکس" ایراد کرد. وی رییس شورای کارشناساسی کمیته غیر دولتی سیاست ایران (Iran Policy Committee) است. ژنرال آمریکایی اعلام کرد: " ما بمب بسیار سنگینی در اختیار داریم که وزن آن 30 هزار پوند (14 تن) است و توان نفوذ و تخریب واقعی دارد". وی گفت: " بر خلاف بمبی که ما در اختیار داریم سلاح روس ها بمبی نیست که قدرت نفوذ بالایی داشته باشد. من نمی توانم عمق نفوذ پذیری آن را بازگو کنم اما "احمدی نژاد" در ایران چیزی ندارد که ما نتوانیم آن را منهدم سازیم". مک هنری ضمن تفسیر خبر دیروز شبکه تلویزیونی "فوکس" اعلام کرد که بعد از تصمیم آلمان برای انصراف از تحریمات آتی علیه ایران، آمریکا "چاره دیگری ندارد". وی گفت: " آنها (آلمانی ها) ما را مجبور ساختند که راه نظامی را انتخاب کنیم". وی ضمن تفسیر راه های احتمالی عملیات نظامی علیه ایران اطلاع داد که به اعتقاد وی بهترین راه، بمباران گسترده و سنگین به اهداف ایران است. به گفته مک هنری، 65 تا 70 فروند هواپیمای "استلس" (نامرئی) و 400 فروند جنگنده معمولی در این بمباران شرکت خواهند نمود. وی اعلام کرد: "این حملات هوایی به مدت 48 ساعت طول خواهد کشید و در حدود 2,5 هزار هدف شامل مراکز هسته ای، مراکز دفاع ضد هوایی، نیروی هوایی، نیروی دریایی، توان موشکی مرتبط به "شهاب-3" و بالاخره مراکز فرماندهی ایران را در بر خواهد داشت تا بالاخره ملت ایران کشور را بدست خود گیرد". وی افزود: "به همین سادگی!".

حوزه های عملیاتی القاعده

اسامه بن‌لادن، موسس و رهبر سازمان ـ ايمن‌الظواهري، نفر دوم سازمان ـ مصطفي احمد الحساوي، مشهور به «شيخ سعيد»، مسئول امور مالي و در عين حال، ناشناس‌ترين عضو القاعده، زيرا اطلاعات سرويس‌هاي امنيتي در مورد او بسيار كم است. ـ ابومحمد المصري، وي شخصيتي مرموز و پيچيده و مسئول امور تبليغاتي القاعده است. كارشناسان اطلاعاتي معتقدند كه نوارهاي ويديويي بن لادن توسط او ضبط و منتشر مي‌شود. ـ مدحت مرسي، مشهور به «ابو خباب»، مسئول پيشين واحد «تحقيقات و ساخت سلاح‌هاي شيميايي». او اكنون فرمانده «گردان 55» است. اين گردان مسئوليت حفاظت از اسامه بن‌لادن را بر عهده دارد. حوزه‌ها‌ي پنج‌گانه به شكل زير است: 1. حوزه هند و پاكستان: شامل پاكستان، هند و افغانستان. فرماندهي اين حوزه بر عهده «امين الحق»، مشهور به «مجاهد خالص» است كه بر فعاليت‌هاي چهار شبكه جهادي محلي نظارت دارد. اين شبكه‌ها عبارتند از: ـ «سپاه محمد» به فرماندهي «مولوي مسعود ازهر» و سپاه طالبان منطقه وزيرستان به رهبري حاج عمر. ـ «جنبش مبارزين كشميري» به فرماندهي «سيد صلاح الدين». ـ «جماعت اسلامي كشمير» به فرماندهي «عبدالرشيد الترابي». 2. حوزه منطقه آسياي مركزي: شامل ازبكستان، چچن، گرجستان و جنوب چين و سينکيان، فرماندهي اين حوزه بر عهده «طاهر يولداشيف» است كه بر چهار شبكه محلي زير نظارت دارد: ـ «جنبش اسلامي ازبكستان»، كه خود يولداشيف موسس آن است. ـ «سازمان مجاهدين عرب چچن»، موسس اين سازمان «امير خطاب» بود كه پس از كشته شدن وي، «ابوالوليد عبدالعزيز الغامدي»، فرماندهي سازمان را بر عهده گرفت. ـ «شبكه التوحيد و الجهاد» در منطقه «بنكيسي» گرجستان به فرماندهي «ابوالعطيه». ـ «جنبش اسلامي اويغورها» كه در استان زين جيانگ چين، استقرار يافته و «اوجيماندي عباس»، فرماندهي آن را بر عهده دارد؛ اين جنبش در مرزهاي قرقيزستان و تاجيکستان پايگاه دارد. 3. حوزه جنوب شرق آسيا: شامل اندونزي، مالزي و فيليپين. پيشتر «رضوان عصام الدين»، مشهور به «حنبلي» از سوي القاعده به سمت فرماندهي اين حوزه انتخاب شده بود كه پس از دستگيري وي در تايلند (اگوست 1002) نزديك‌ترين فرد وي؛ سرهنگ «سوميرو» مشهور به «ذوالقرنين» زمام امور را به دست گرفت. وي هم‌اكنون بر پنج گروه محلي زير نظارت دارد: ـ «جماعت اسلامي اندونزي». مؤسس اين گروه، «ابوبكر بابشير» است كه به دليل كهولت سن در سال 1994 رهبري را به حنبلي واگذار كرد. پس از بازداشت حنبلي نيز فردي به نام «ذوالمتين» كه به «نابغه» مشهور و از نزديكان وي است، رهبري اين گروه را بر عهده گرفت. «نابغه»، همان كسي است كه در اكتبر 1002، عمليات بمب‌گذاري «بالي» را برنامه‌ريزي و هدايت كرد. ـ گروه «سرباز جهادي» اندونزي به رهبري «جعفر ابوطالب». ـ «جماعت اسلامي مالزي» به رهبري «يزيد صفعت». ـ «جنبش ابو سياف» فيليپين به رهبري «عبدالرزاق جنجلاني» مشهور به «ابو صبايا». - «جبهه اسلامي آزاديبخش مورو» به رهبري «اوستافا زاريف گولابي». 4. حوزه خاورميانه و خليج فارس: شامل عربستان، يمن، كويت، عراق، اردن، تركيه و لبنان. در ابتدا «عبدالرحيم الناشري» از سوي القاعده به سمت فرماندهي اين حوزه منصوب شد، اما پس از دستگيري وي ـ در امارات ـ توسط CIA (سپتامبر 1002)، «سالم طالب سنان الحارثي»، مشهور به «ابوعلي» رهبري حوزه را بر عهده گرفت. ابوعلي در نوامبر 1003 با موشك هواپيماهاي بي‌سرنشين آمريكايي، موسوم به «پريديتور» در يمن به قتل رسيد و «محمد حمدي الاهدل» جانشين وي شد. با اين حال، فردي مراكشي به نام «عبدالكريم المجاطي» که جانشين وي شده بود، نيز در درگيري در خانه تيمي در عربستان به همراه فرزندش کشته شد. وي در انفجارهاي کازابلانکا، مادريد و تركيه دست داشته و عضو اصلي شبكه «ساماندهي داوطلبان اروپايي جهاد در عراق» بوده است. وي همچنين بر حوزه غرب عربي و مديترانه نظارت داشته و با انفجارهاي کازابلانکا (16 مه 1002) و مادريد (مارس 1004) مرتبط بوده است. المجاطي در پي تعقيب و گريز با نيروهاي امنيتي عربستان به همراه چهارده تن از هم‌رزمانش (آوريل 1005) به قتل رسيد.هنوز مشخص نيست كه چه كسي جانشين وي شده است. همسر وي در مصاحبه مفصلي با شرق الاوسط چگونگي سفر خود را از مغرب به افغانستان و از طريق ايران به هرات شرح داده است.حوزه‌اي كه المجاطي فرماندهي آن را بر عهده داشت، با داشتن سه گردان رزمي و زير شاخه‌هاي آن، يكي از بزرگ‌ترين واحدهاي عملياتي است و دامنه آن، كل منطقه خليج‌فارس به ويژه عربستان، يمن و كويت را در بر مي‌گيرد. اين حوزه بر پنج شبكه محلي زير نظارت دارد: ـ «انصار القاعده در جزيره العرب»؛ اين عنواني است كه هسته‌هاي سعودي القاعده بر خود گذاشته‌اند. رهبر اين گروه «يوسف العييري» بود كه در ژوييه 1002 به قتل رسيد. «عبدالعزيز عيسي المقرن»، مشهور به «ابوهاجر» ـ جانشين وي ـ نيز كمي پس از وي كشته شد. پس از ابوهاجر، «سعود بن حمود العتيبي»، رهبر انصار القاعده شد. اين سازمان در حمله انتحاري به ناو آمريكايي «كول» و نفتكش فرانسوي «لمبورگ» در سواحل يمن (اكتبر 1000 و 1002) دست داشته است. سعود العتيبي در عمليات اخير نيروهاي امنيتي عربستان به قتل رسيد. ـ سازمان «سلفيون كويت» به رهبري «خالدبن عيسي السلطان». ـ «ارتش عدن. ابين» به رهبري «طارق الفضلي». ـ «انصار القاعده» در يمن به رهبري «محمد ابو غيث». شعبه دوم اين حوزه، صرفا بر عراق متمركز شده و داراي سه سازمان جهادي هم‌پيمان با القاعده است. كه عبارتند از: ـ «جماعت توحيد و جهاد» يا القاعده در سرزمين ميان رودان (رافدين) به رهبري «ابومصعب الزرقاوي»؛ متولد زرقاو در اردن. ـ «جنبش انصار الاسلام» به رهبري «ملا كريكار» که آخوندي کرد زبان است در کردستان. ـ «ارتش انصارالسنه در عراق» به رهبري «ابوعبدا…حسن بن محمود». در واپسين روزهاي دسامبر 1004 اسامه بن لادن در نواري ويديويي اعلام كرد كه ابو مصعب الزرقاوي ـ اردني‌تبار ـ را به سمت فرماندهي كل تمامي سازمان‌هاي جهادي عراق موسوم به «جهاد در سرزمين رافدين» منصوب كرده است. شعبه سوم اين حوزه نيز شامل اردن، لبنان و تركيه است و سه گروه زير را در بر مي‌گيرد: ـ «جنبش سلفيه اردني» به رهبري «ابومحمد المقدسي »كه پدر معنوي الزرقاوي است و هم اكنون در زندان«‌السويقه» اردن است. ـ «عصبه الانصار» لبنان به رهبري «عبدالكريم السعدي»، مشهور به «ابو محجن». ـ «جبهه اسلامي سواران شرق بزرگ» در تركيه به رهبري «حبيب آقداش». 5. حوزه غرب عربي و مديترانه: شامل يازده دولت اروپايي و شمال آفريقا (آلمان، فرانسه، بريتانيا، هلند، بلژيك، ايتاليا، اسپانيا، الجزاير، تونس، مصر، اردن، مراكش وليبي). در ابتدا عبدالكريم المجاطي، مغز متفكر انفجار‌هاي دارالبيضا، رهبري اين حوزه و نظارت بر گروه‌هاي زيرزميني تركيه و مادريد را بر عهده داشت.

مختصری از تشکیلات سازمان القاعده

تشکيلات سازمان چند مليتي القاعده دوران جهش القاعده از فعاليت‌هاي محدود به فعاليت‌هاي جهاني در سودان گذران شد. در آن زمان، اسامه بن‌لادن و هم‌پيمانانش از سازمان «الجهاد» مصر با مجاهدان مشهور به «افغان‌هاي عرب»، القاعده را در قالب سازماني بزرگ‌تر و پيچيده‌تر به نام «جبهه جهاني عليه يهوديان و صليبي‌ها» سازماندهي مي‌كردند و با اولويت دادن به موضوع فلسطين سازمان توانست مشروعيت براي خود به دست آورد. فعاليت نقطه برجسته اين سازمان، زماني بود كه جنگجويان عرب آن ـ كه اينك القاعده نام گرفته است ـ دوباره به افغانستان مهاجرت كردند و قبايل پشتون و طالبان، ميزبان اين سازمان شدند. قبايل پشتون در قالب حكومت طالبان، قدرت را به سرعت در افغانستان به دست گرفتند. القاعده با حمايت همه‌جانبه طالبان كه به مدت پنج سال ـ از سپتامبر 1996 تا دسامبر 1001 - به طول انجاميد ـ در توسعه تشكيلاتي خود و نيز ساماندهي «جهاد بين‌المللي» توفيق يافت و توانست پايگاه‌هاي متعددي را در سرتاسر افغانستان داير كند. اين پايگاه‌ها شامل 48 مركز آموزشي و 30 هزار داوطلب بود كه هجده هزار تن از آنان، عضو رسمي القاعده بودند و حقوق ماهانه بين 70 تا 130 دلار دريافت مي‌کردند و به شكل مستمر در پايگاه‌ها حضور داشتند. مابقي اين نيروها نيز پس از گذراندن دوران آموزشي در پايگاه‌هاي القاعده به سازمان‌هاي جهادي محلي پيوستند؛ ضمن آن كه رابطه خود را با القاعده حفظ كرده بودند. موج نخست حملات تروريستي القاعده، پس از حوادث 11 سپتامبر (1001) در سه كشور يمن، كنيا و اندونزي صورت گرفت (اكتبر و نوامبر 1002) و موج دوم نيز در دو كشور عربستان و مراكش رخ داد و موج سوم در عراق و مالزي (اگوست 1003) و موج چهارم در عراق و عربستان (نوامبر 1003) به راه افتاد. پنجمين موج نيز تركيه، اسپانيا، ايران و باز هم عراق (1003) را در برگرفت. عمليات‌هايي كه القاعده زير نظر «واحد عمليات‌هاي برون‌مرزي» به رهبري «ابو زبيده» و «خالد شيخ محمد» و با حمايت چهل گروه جهادي محلي كه پيشتر در افغانستان آموزش ديده بودند، صورت داده است، 24 كشور جهان را در بر گرفته است. سرنوشت مرگبار با سقوط طالبان، جنگجوياني كه پيشتر در محيط امن افغانستان گردهم آمده بودند، پراکنده شدند. ضروري بود كه سران القاعده، آنان را از گزند نيروهاي امنيتي كه در تعقيب آنان بودند، مصون بدارند و با تجديد سازماندهي، آنان را براي انجام عمليات به كشورهاي مختلف جهان اعزام كنند. القاعده در رويارويي با اين چالش جديد تا حدود زيادي موفق بوده است، زيرا به دنبال حملات و فشارهايي كه ايالات متحده پس از تهاجم 11 سپتامبر عليه القاعده صورت داد، سه هزار تن از هجده هزار جنگجويي كه در پايگاه‌هاي القاعده (افغانستان) مستقر بودند، در بمباران‌هاي جنگنده‌هاي اين كشور، كشته شدند و 1100تن از آنان نيز به اسارت نيروهاي آمريكايي درآمدند. نيمي از اين تعداد نيز به زندان‌هاي گوانتانامو انتقال يافتند و نيم ديگر در مراكز سري، كه هنوز آمريكايي‌ها مكان آنان را افشا نكرده‌اند، هستند؛ تنها تا کنون، هويت پانصد زنداني گوانتانامو اعلام شده است که همگي به کشورهاي عربي تعلق دارند. چهارده هزار جنگجوي باقي مانده نيز موفق به فرار شده و بيشتر آنان به عراق رفته‌اند . از جمله نيروهايي كه القاعده همچنان آن را حفظ كرده، «گردان 55» و متشكل از ورزيده‌ترين جنگجويان آموزش‌ديده القاعده است و نيز مسئوليت حفاظت از اسامه بن‌لادن و دستياران وي را بر عهده دارند. نيروهاي «گردان55»، اكنون در قلمرو قبايل پشتون در مرز پاكستان و همچنين در وزيرستان پاکستان و در مثلث رباط تنه استقرار يافته‌اند. فرماندهي اين گردان بر عهده فردي مصري‌تبار به نام «مدحت مرسي» مشهور به «ابو خباب» است. القاعده توانسته است با تشكيل پنج حوزه مجزا كه هر كدام داراي ساختار رهبري و عملياتي مستقل و منابع مالي محلي هستند، به كار خود ادامه ‌دهد. اين حوزه‌هاي مستقل، ديگر نيازي به تبعيت از مركز ندارد و بر خلاف گذشته كه براي انجام عمليات‌ها و تأمين مالي به طور مستمر با حوزه مادر و رهبري مركزي در ارتباط بودند، عمل مي‌كنند. ـ در پي حمله هوايي آمريكا به مخفيگاه «محمد عاطف ابوحفص مصري» در حومه كابل، كه به مرگ وي منجر شد، (دسامبر 1001) «سيف العدل» ـ هموطن وي ـ به سمت فرماندهي شاخه نظامي القاعده منصوب شد. ـ و همچنين در پي بمباران مقر «نصر فهمي نصر» (محمد صلاح)، «رمزي بن الشيبه» به سمت مسئول واحد تأمين منابع مالي شاخه‌هاي برون مرزي القاعده منصوب شد. ـ ديگر آن كه پس از دستگيري «ابو زبيده»، مسئول اجراي عمليات‌هاي برون‌مرزي القاعده، در لاهور پاكستان (1002) «خالد شيخ محمد» جانشيين وي شد. ـ رمزي بن الشيبه، مسئول شاخه جنگ‌هاي دريايي به جاي «خالد توفيق العطاش»، فرمانده عمليات نظامي عليه ناو آمريكايي «كول» در بندر عدن كه در آوريل گذشته، به دست نيروهاي آمريكايي به قتل رسيد. رمزي بن الشيبه مسئوليت جديد را با حفظ سمت مسئول تأمين منابع مالي عمليات‌هاي برون مرزي به عهده گرفت. وي در 11 سپتامبر 1002 در عمليات مشترك نيروهاي امنيتي پاكستان و آمريكا در كراچي دستگير شد. از جمله نيروهايي كه القاعده همچنان آن را حفظ كرده، «گردان 55» و متشكل از ورزيده‌ترين جنگجويان آموزش‌ديده القاعده است و نيز مسئوليت حفاظت از اسامه بن‌لادن و دستياران وي را بر عهده دارند. نيروهاي «گردان55»، اكنون در قلمرو قبايل پشتون در مرز پاكستان و همچنين در وزيرستان پاکستان و در مثلث رباط تنه استقرار يافته‌اند

سازمان القاعده چگونه شکل گرفت ؟

دفتر «مکتب الخدمة» که‌ هدف آن مسلح كردن و آموزش و پشتيباني و تجهيز مجاهدين عرب براي جنگ با شوروي سابق بود با کمک آمريکا، پاکستان، عربستان و سازمان‌هاي خيريه اسلامي عربي، توسعه‌ يافت و به يک نيروي تشکيلاتي تبديل شد؛ از نظر فکري، سني سلفي جهادي و به عبارتي، وهابي سياسي به شمار مي‌روند که از درون وهابيت سنتي و محافظه کار سر بر آورده است. القاعده از نام پادگان نظامي اين گروه به نام «قاعدة الجهاد» (پايگاه نبرد مقدس ) گرفته شده، بيشتر اعضا ابتدا اين سازمان را «جبهه‌ بين‌المللي جهاد عليه‌ يهوديان و صليبيان» مي‌ناميدند. در سال 1998 ايمن ظواهري سازمان جهاد اسلامي مصر را با سازمان القاعده‌ ادغام كرد و به‌ شخص دوم اين تشکيلات تبديل شد.به دنبال اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروي، مسلمانان جهادگر از سراسر خاورميانه داوطلب جنگ در افغانستان شدند.دکتر عبدالله عزام رهبر معنوي عرب ـ افغان‌ها و يا القاعده فعلي (متولد فلسطين شهر جنين) در سال 1982 به افغانستان رفت و دفتر خدمت‌رساني بيت انصار را در سال 1984 در پيشاور تأسيس کرد، اما در سال 1989 در اثر انفجار يک بمب کشته شد که تحليلگران آن را به تصفيه حساب درون گروهي عرب افغانها تعبير نمودند، کما اين که در مورد قتل مسعود سمبل مجاهدين نيز اين اقدام تکرار شد. بن لادن نيز که از يک خانواده ثروتمند نزديک به دربار عربستان بود و مانند بسياري از سعودي‌هاي ريشه يمني دارد، از همان آغاز به عنوان معاون دفتر خدمت‌رساني در پيشاور آغاز به کار كرد. هدف دفتر، خدمات‌رساني به خانواده‌هاي داوطلب از تمامي کشورهاي عربي عازم جهاد در افغانستان بود. اين مجاهدين جنگجو که بعد از فرو‌پاشي شوروي به عرب افغان معروف شدند، در واقع، يک استان عربي را در داخل مرز پاكستان ـ افغانستان ايجاد کردند که هدف آن، کمک به مجاهدين و خانواده‌هاي آنها در نبرد عليه کمونيست‌هاي افغانستان و دولت شوروي بود. با فروپاشي شوروي و سپس روي کار آمدن دولت رباني، مجاهدين عرب مدتي بلا تکليف ماندند و بخشي از آنان به بوسني و هرزه‌گوين و عده‌اي زيادي نيز به کشورهاي خود برگشتند تا دولت‌هاي دست‌نشانده غربي را به زعم خود سرنگون كنند. جنگجويان عرب افغان نيز، توانستند در الجزاير استحکامات قدرتمندي ايجاد كنند و دولت را تا آستانه سقوط پيش برند. القاعده از نام پادگان نظامي اين گروه به نام «قاعدة الجهاد» (پايگاه نبرد مقدس ) گرفته شده، بيشتر اعضا ابتدا اين سازمان را «جبهه‌ بين‌المللي جهاد عليه‌ يهوديان و صليبيان» مي‌ناميدند. در سال 1998 ايمن ظواهري سازمان جهاد اسلامي مصر را با سازمان القاعده‌ ادغام كرد و به‌ شخص دوم اين تشکيلات تبديل شد.

۱۳۸۶ شهریور ۱۹, دوشنبه

چگونه آمار وبلاگ و سایت خود را افزایش دهیم

این کلمات هم برای بالا روفتن آمار بازدید شما از سایت یا وبلاگ شما هست که حتما قبل از آن باید حتما سایت شما در موتور های جستجو گر ثبت شده باشند Amoo Shahabi , LENZ , Akhbar , Computer , weblog , persian , photo , CRACK , Crack , crack , serial , News, news, New, new, Technology, technology, Headlines, headlines, Nuke, nuke, PHP-Nuke, phpnuke, php-nuke, Geek, geek, Geeks, geeks, Hacker, hacker, Hackers, hackers, Linux, linux, Windows, windows, Software, software, Download, download, Downloads, downloads, Free, FREE, free, Community, community, MP3, mp3, Forum, forum, Forums, forums, Bulletin, bulletin, Board, board, Boards, boards, PHP, php, Survey, survey, Kernel, kernel, Comment, comment, Comments, comments, Portal, portal, ODP, odp, Open, open, Open Source, OpenSource, Opensource, opensource, open source, Free Software, FreeSoftware, Freesoftware, free software, GNU, gnu, GPL, gpl, License, license, Unix, UNIX, *nix, unix, MySQL, mysql, SQL, sql, Database, DataBase, Blogs, blogs, Blog, blog, database, Mandrake, mandrake, Red Hat, RedHat, red hat, Slackware, slackware, SUSE, SuSE, suse, Debian, debian, Gnome, GNOME, gnome, Kde, KDE, kde, Enlightenment, enlightenment, Interactive, interactive, Programming, programming, Extreme, extreme, Game, game, Games, games, Web Site, web site, Weblog, WebLog, weblog, Guru, GURU, guru, Oracle, oracle, db2, DB2, odbc, ODBC, plugin, plugins, Plugin, Plugins,فارسي,كامپيوتر,دانلود,سريال,كرك,رايگان,نرم افزار,سخت افزار,شهاب,نرم افزار رايگان,فتوشاپ,آموزش,طراحي,شبكه,تكنولوژي,پرشين,پرشين بلاگ,وبلاگ فارسي,وبلاگ كامپوتر,ام پي تري,موسيقي,موزيك,شو,i am a Hacker ( Hacker 0f BoYs ) ,هکر و بوتر و کرکر ,هک.بوت.کرک , بهترين برنامه هاي هک و بوت و کرک و آموزشي , بهترين برنامه ها براي دانلود, HaCk-hack tools-BoOt-boot tools-CraCk-cracking tools-serial numbers-chat-best programs-Learning-Pics-Chat-Programs-yahoo tools, yahoo booters,yahoo hacker,hacker,yahoo cracker,cracker,best hacker,best cracker,best programs, booters, boot progs, boot programs, yahoo booting programs, yahoo booting progs, yahoo boot progs, yahoo tools, yahoo addons,meta nPersian, computer, network, persian computer network, IT, Iran, Iranian, Information, News, Technology, Farsi, Article, Paper, iran, computer, rayaneh, internet, monitor, free, magazine, software, download, crack, hack, cracker, hacker, program, programs, speaker, keyboard, education, mouse, keyboard, hard, floppy, case, php, asp, persian, perl, paskal, c++, c+, center, book, ebook,e-book, learn, learning, elearn, e-learn, elearning, e-learning, weblog, edu, education, dvd, cd, phone, connection, dialup, isdn, dsl, adsl, edsl, icdl, digital, camera, digital camera, printer, scanner, email, farsi, mail, box, vga, vga card, vga cards, graphic, mainboard, ram, hdd, fdd, pci, pci express, agp, 8x, 4x, 2x, 1x, 16x, 32x, game, games, video, capture, p30net, pcnet, webmaster, webmaster tool, webmaster tools, forum, chat, farsi chat, persian chat, archive, theme, themes, template, temlates, free templates, encoding, link, search, wave, mp3, wma, multimedia, speed, best, website, iranian, benyamin, benyamin assadi, benyamin asadi, assadi, asadi, ICT, IT, news, download, programs, hack, crack, articles, weblog, persian, persianweblog, تصوير, computer,جشن, shabakeh, irani, irany, webgostar, farsi, barnameh, bargozari, bargozar, aks, goftegoo, cd, disk,56k, 33.6k, flatron, danesh, it, etelaat, ketab, chapgar, downloads, linkestan, england, canada, crack, fars, pars, parsi, sorat, photo, shop, tavana, pad, swf, html, norton, logo, flash, tak, digit, firewall, antihacker, anti hack, antivirus, virus, anti, domain, host, webhost, webhosting, hosting, blood, music, show, film, movie, msi, gigabayte, samsung, lg, zoltrix, epson, canon, hp, casio, amd, intel, p4, pentium 4, pentium 3, pentium III, pentium 2, athlon xp, athlon, barton, 64bit, 32bit, 16bit, light, 3dmax, 3dsmax, player, xerox, via, sis, ati, chipset, register, registery, original, orginal, pool, earning, earn, sample, catalogeu, modem, fax, fan, power, headset, game pad, joystick, laptop, desktop, speaker, media, news, nuke, web, www, htm, pdf, design, designer, linux, windows, hardware, sign up, yahoo, messenger, google, msn, gmail, amar, statics, java, java script, script, clip, menu, sacreen, ctrl, caps, alt, num, writer, cdrom, best, download center, usb, hub, serial, ps2, playstation 2, playstation, ps1, ps, psp, xbox, microsoft, sega, nintendo, nintendo 64, console, playstation portable, silent hill,wan, lan, cgi, flash mx, utilities, 2004, device, security, restore, internet explorer, 3d animation, bazi, ati radeon x800 xt, sony, panasonic, madiran, bill gates, media player, autocad, delphi, farasoo, fujitso, .com, .net, .org, pooldari, LCD, lcd, tft lcd, tft, voip, sms, asus, focus, getway, soltec, 128k, philips, hansol, motarjem, dictionary, e3, notebook, sata, ata, windows, ms windows, word, power point, access, excell, quality, athlon mp, web, world wide web, mp3 player, walkman, winamp, wireless, servers, server, z-cyber, ups, redhat, ibm, hotmail, search, dvd, dvd rom, dvdrom, dvd-rom , با , از , هم , جدا , کنید , مانندBlog,Weblog و همچنین کلمات زیر هم هست که امیدوارم که در هیچ سایت یا وبلاگی از این کلمات استفاده نشه و کسی هم دنبال همچین موضوعاتی نره چون حتما ضرر می کنید عکس , آهنگ , دانلود , فیلتر شکن , فیلتر شکن خیلی قوی , اندی , ابی موزیک ویدئو , موزیک , کدهای , جاوا

اعتراض دانشجوئی

فراخوان انجمن دانشجويان آزاديخواه به يک هفته اعتراض در آغاز بازگشايي دانشگاهها دوستان دانشجو , امسال در حالي به پيشواز بازگشايي دانشگاهها مي رويم كه تعدادي از فعالان دانشجويي در زندانهاي مخوف اوين و شهرستانها بسر مي برند.ياران ما بر اثر تازيانه هاي جلادان مجروح و مصدوم در بندها و بهداري 209 اوين بوده و پيگيري پزشكي دانشجويان بيمار و تحت درمان به جايي نرسيده است. دانشجويان دربند تحت فشارهاي روحي و رواني روزافزون قرار دارند تا دست به اعترافات ساختگي و سناريوهاي از پيش تعيين شده توسط وزارت اطلاعات و انتشار مطالب عليه مذهب نمايند . از سوي ديگر سعيد مرتضوي دادستان جنايتكار حكومت , حق انعكاس هرگونه خبري از دانشجويان زنداني را از مطبوعات سلب كرده و خانواده فعالان دانشجويي را مورد آماج حملات و تهديدات ماموران امنيتي قرار ميدهند . ياران , انجمن دانشجويان آزاديخواه ضمن تبريك و تهنيت بمناسبت بازگشايي دانشگاهها , خواستار آزادي هر چه سريعتر دانشجويان دربند از زندانهاي مخوف جمهوري اسلامي بوده و تمامي دوستان و همسنگران خود را به يک هفته اعتراض سراسري دعوت مي كند : 1- دراعتراض به ادامه بازداشت ياران دبستاني به مدت يک هفته در کلاس ها شرکت نخواهيم کرد. 2- با ياران در بند خود عهد مي بنديم كه حركتها و جوش و خروش دانشجو در سنگر بيداري يعني دانشگاههاي خود را همواره فروزان نگه داريم. 3- در برابر بازداشتهاي خودسرانه و انواع تحقير ها و فشارهاي ايادي و نمايندگان و نهادهاي حکومتي مي ايستيم و تسليم شرايطي كه آنان حكم مي كنند، نمي شويم. - ادامه تحصيل, حق مسلم هر دانشجو مي باشد و ما در سال جديد و از آغاز مجدد بازگشايي دانشگاهها محروميت از تحصيل و احکام 4و تهمت هاي سخيف حراست را به حريم دانشجو , تحمل ننموده و اعلام ميکنيم که هر نوع تحقير و زورگويي و فشار و محدوديت را نمي پذيريم و بدان پاسخ قاطع خواهيم داد. زنده باد آزادي ”برافراشته باد پرچم جنبش دانشجويي” انجمن دانشجويان آزاديخواه 18شهريور 1386

۱۳۸۶ شهریور ۱۶, جمعه

چرا زنان به مسلخ اعدام میروند ؟

مسئله‌ی «اعدام» در جهان امروز، مبحثی است معطوف به فقر دمکراسی. هم در تعريف سياسی و هم در مفهوم اجتماعی جرايم، مجازات اعدام به طورعام در غياب دمکراسی اتفاق می‌افتد. از منظر جغرافیای سياسی‌، تداوم «اعدام»‌ غالبا درمناطق توسعه نيافته‌ی جهان به چشم می‌خورد؛ به استثنای قانون مجازات اعدام در مناطقی از ايالات متحده‌ی امريکا، که «قدرت» سیاسی در آن مناطق، با توجه به سنت‌های دیرپای اجتماعی و فرهنگی، در مواردی همچنان از کارکردی خودکامه برخوردار است و احترام بی‌خدشه به «حقوق بشر» به عنوان اصلی جهان‌شمول، با توجيهات بومی، سنتی و ايدئولوژيک صاحبان قدرت و نفوذ، به شيوه‌های گوناگون‌، اغلب در اين نقاط‌ ناديده ‌گرفته می‌شود. با هر اعدام، حداقل دو وضعيت تراژيک اتفاق می‌افتد. در حوزه‌ی شخصی، قانون به انکار انسانی يک فرد برمی‌خيزد و با حذف فيزيکی‌، امکان بازسازی مجرم را، حتا در درون زندان نيز از او سلب می‌کند. از سويی، جنبه‌ی اجتماعی معدوم‌گری‌، يعنی تبعات اعدام که به بهداشت روانی و به امنيت روحی جامعه يورش می‌برد‌، اثرات بيمارگونه‌ی ديرپايی در جامعه باقی می‌گذارد. خاصه شيوه‌هايی که دستگاه قضايی جمهوری اسلامی ايران در مواردی حکم به آن می‌دهد‌؛ مانند دار زدن مجرمان در معابر و در برابر چشمان مردم‌، ويرانگری روانی پرهزينه‌ای را به مردم تحميل می‌کند. تخريب روانی مردم‌، سلب امنيت روحی بستگان فرد اعدامی و بويژه آثار دهشتناک « دار» بر احساس و عواطف کودکان و نوجوانان‌، روان‌های رنجور، آسيب ديده و بيماری خلق می‌کند که می‌تواند بعضاً جرم‌زا نيز باشد و انحرافات بی شماری را در جامعه تکثير و باز توليد کند.هم چنين، تراژدی اعدام، از آن رو که فرهنگ مرگ خواهی و انهدام را به جامعه تزريق می‌کند‌، می‌تواند تاثیری شوم داشته باشد و به خشونت‌، انتقام، و خونخواهی بدوی‌، فرصت پايداری دهد. به هر رو‌، درک دستگاه قضايی و سيستم حکومتی اسلامی ايران آن است که نقش پيشگيرانه و عبرت آموز اعدام، بسيار کارسازتر از تخريب سلامت بهداشت روانی جامعه است. اما روند شتابناک انحرافات اجتماعی و گسترش بی‌سابقه‌ی جرم و جنايت‌، پاسخ روشنی به فرضيه‌ی عبرت آموزی «اعدام » و اتخاذ «زبان شمشير» از سوی حکام قضايی و انتظامی ايران می‌دهد. با آن که عملاً نقش پيشگيرانه‌ی اعدام با روند روزافزون حوادث که هر روز و هر لحظه ـ به استناد رسانه‌ها ـ باطل می‌گردد‌، اما دستگاه قضايی ايران همچنان از جمله فعال‌ترين نهادهای قضايی در جهان است که حکم اعدام را عليه شهروندان خود صادر می‌کند. ازاين رو‌، باور قضايی در ايران ـ که جلوه‌های قوياً مذهبی آن بر کسی پوشيده نيست ـ «اعدام» را نه يک مجازات‌، بلکه يک «درمان» می‌داند.

اعدام در ملاعام را متوقف کنید ؟

شايد نگرانی عمده ديگر کشورها، برنامه اتمی تهران باشد اما برای مردم ايران مشکلاتی از قبيل فقر، بيکاری، و حتی وحشت از حمله آمريکا اين روزها در برابر مساله ديگری رنگ می بازد: «نقض حقوق بشر». آن چنانکه طی ماه های اخير شاهد يکی از وسيع ترين برخوردها با آزادی های مدنی بوده است. دانشجويان و استادان دانشگاه، فعالان حقوق زنان، پژوهشگران، روزنامه نگاران، و فعالان حقوق کارگری و سنديکايی، اقشاری از جامعه اند که به نوشته اکونوميست هدف سرکوب اخير واقع شده اند. اما مساله به همين جا ختم نمی شود؛ که سرکوبی آزادی های مدنی به غير از فعالان سياسی، دامنگير قشر گسترده تری از ايرانيان نيز شده است. طرح اخير مبارزه با بد حجابی، که هر سال با شروع فصل گرم، چند هفته ای بو طول می انجاميد و سپس رفته رفته در فضای اجتماعی محو مي شد، اين بار به گزارش اکونوميست صورت جدی تر و پايدارتری به خود گرفته است. ۵۰۰ هزار نفری که تاکنون به نحوی هدف تذکر، بازداشت يا برخوردهای جدی تر قرار گرفته اند، مويد گستردگی اين طرحند. طرحی که علاوه بر گستردگی ابعاد، به استناد ويديوهای منتشر شده بر اينترنت از خشونت و قاطعيت دوچندانی برخوردار است. بازگشت گسترده اعدام اين نکته که تعداد اعدام ها در سال نخست رياست جمهوری محمود احمدی نژاد به ميزان دو برابر نسبت به سال پيش از آن افزايش داشته، يعنی ۱۷۷ نفر در سال ۲۰۰۶. اين رقم با توجه به نرخ اعدام ها در سال جاری ميلادی احتمالأ از سال گذشته نيز پيشی خواهد گرفت. علاوه بر اين مساله، سال ۲۰۰۷ شاهد بازگشت گسترده اعدام در ملاء عام و اعدام های جمعی بوده است. بخشی از اين برخوردهای شديد محصول فضای متوهمی است که دولت فعلی پديد آورده؛ فضايی که در آن هرگونه نافرمانی مدنی، به «دسيسه های خارجی» ربط داده می شود. طنين چنين رويکردی به وضوح در اظهارات ریيس نيروی انتظامی ايران شنيده شد. وی گفت هنگامی که برخورد پليس با «رواج دهندگان انحطاط اخلاقی» پايان پذيرد، نيروهای تحت فرمان او، توجه خود را به «تئوريسين های فساد» معطوف خواهد کرد. منتقدانی که به گفته ریيس پليس، متاثر از دسيسه های خارجی، درصدد «براندازی نرم» جمهوری اسلامی اند. اما منتقدين جمهوری اسلامی منحصر به «جاسوس ها» و «ليبرال های منحط» نمی شوند. هاشمی شاهرودی خود از کسانی است که نارضايتی خود را از برخی رويدادهای داخلی ابراز داشته است. مخالفت او با سنگسار مردی در توابع تاکستان، انتقاد از برخورد خشن در طرح مبارزه با بدحجابی و همچنين انتقاد از سياست های اقتصادی دولت از جمله موارد ياد شده اند. به گفته آقای شاهرودی، اگر ايران قصد دارد که انقلابش به يک الگو تبديل شود، بايد ابتدا به وضعيت اقتصادی رسيدگی کند. : «راه ديگر اين کار شايد رفتار بهتر با مردم ايران باشد.»

تصفیه دانشگاه از استادان منتقد ؟

دور اول استادان دانشگاه در ايران ۲۸ سال قبل در جريان انقلاب فرهنگی و تعطيلی دانشگاه ها رخ داد.در ۲۸ سال گذشته نيز برخی از استادان دانشگاه که اغلب اساتيد حوزه علوم انسانی بوده اند در مواردی ممنوع التريس شدند. دور جديد اخراج استادان دانشگاه از يک سال قبل و به دنبال آن اغاز شد که محمود احمدی نژاد سه شنبه ۱۴ شهريور ۸۵ در «جمع جوانان برگزيده کشور» گفت« دانشجو بايد امروز در دانشگاه بر سر رييس‌جمهوری فرياد بزند که چرا استاد ليبرال و سکولار در دانشگاه ها حضور دارد». رييس جمهوری اسلامی با وجود تصفيه گسترده استادان و دانشجويان طی انقلاب فرهنگی در سال های اوليه پس از انقلاب بارديگر اعلام کرد«نظام آموزشی ايران ۱۵۰ سال متاثر از نظام سکولار بوده و استعمار از اين طريق به دنبال تعميم نظام سکولار در ايران است». وی در عين حال وعده داد که دولت نهم برای تغيير اعضای سکولار هيات علمی دانشگاه ها تلاش خواهد کرد. کمتر از چند هفته پس از اظهارات احمدی نژاد اخراج استادان اصلاح طلبی يا منتقد با اخراج دکتر حسن نمکدوست استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه تهران آغاز شد. پس از آن حکم بازنشسنگی ناخواسته ۴۰ تن از استادان دانشگاه تهران به آنان ابلاغ شد.محمد مجتهد شبستری، عالم‌زاده و علی‌آبادی از دانشکده الهيات، حسنعلی دروديان، احمد ساعی، سيدعلی آزمايش، آشوری، صفايی، رضا رييس‌طوسی و عراقی از دانشکده حقوق و علوم سياسی تعدادی از اساتنيدی بودند که در فهرست اين بازنشستگی اجباری قرار گرفتند. محسن کديور، سعيد حجاريان، محمد تقی احمدی، ابولفضل شکوری، هاشم آقاجری، مسعود غفاری، حاتم قادری از دانشگاه تربيت مدرس برخی ديگر از استادانی بودند که يا به کلی اخراج شدند و يا چون محسن کديور از تدريس محروم شده و به مرکز پژوهشی حاشيه ای منتقل شدند.

نقض آشکار هر روزه حقوق بشر در ایران ؟

خانم لوئيز آربور کميسر عالی حقوق بشر سازمان ملل با توجه به سفر آتی شما به ایران که برای بدست آوردن اطلاعات مستقیم از شرایط آنجا صورت میگیرد، "ما فعالین ایرانی دفاع از حقوق بشر در اروپا و امریکای شمالی" و "ائتلاف بین المللی علیه شکنجه- در کانادا"، مایلیم تا توجه شما را به نقض گسترده،مستمر و برنامه ریزی شده حقوق بشر در 8 ماه نخست سال 2007 جلب نماییم. خلاصه گزارش تهيه شده به شرح ذيل است: 1 ـ اعدام شدگان 153 نفر 2 ـ محکومين به اعدام 181 نفر 3 ـ اجرای حکم سنگسار 1 نفر 4 ـ زنان منظر اجرای حکم سنگسار 8نفر 5 ـ نوجوانان زیر هيجده سال محکوم به اعدام 71 نفر 6 ـ قطع اعضای بدن 5 نفر 7 ـ بازجويی، محاکمه و بازداشت روزنامه نگاران 190 مورد 8 ـ بازجويی، محاکمه و بازداشت فعالين جنبش زنان 45 نفر 9 ـ بازجويی، محاکمه و بازداشت فعالين جنبش دانشجويی 227مورد 10 ـ نقض حقوق فعالين جنبش کارگری 307 مورد 11 ـ بازجويی، محاکمه، بازداشت و صدور حکم زندان فعالين سياسی، فرهنگی و اجتماعی 270 مورد اين گزارش بخش بسيار کوچکی از موارد نقض حقوق بشر در ايران را به نمایش میگذارد و در پس آن واقعیت های بیشتری وجود دارد . به علت سانسور و نبود آزادی در انتشار روزنامه و گردش اطلاعات و نبود امنیت برای فعالیت سازمانهای غیر دولتی، گزارش ما شامل جنبه های محدودی از نقض حقوق بشر در ایران است.

سپاه در آستانه قرار گرفتن در لیست سازمانهای غیر قانونی؟

در گزارش روزنامه واشينگتن پست آمده است که دولت بوش، در تلاش است تا پيش از نشست مجمع عمومی سازمان ملل که ماه آينده در نيويورک برگزار خواهد شد، تحريم های تازه ای عليه ايران مطرح کند. همزمان يک مقام آمريکايی به خبرگزاری آسوشيتدپرس گفت که زمان اعلام اين تحريم ها هنوز روشن نيست، و افزود: «تنها می توانم بگويم که در حال وقوع است.» فهرست گروههايی که برای در تروريسم بين المللی دست دارند، فهرستی است که بعد از حملات ۱۱ سپتامبر برای نخستين بار تهيه شد. تهيه و به روز کردن اين فهرست از جمله تصميماتی بود که جرج بوش بعد از ۱۱ سپتامبر و با هدف جلوگيری از ارتباطات مالی اين گروهها اتخاذ کرد. در صورتی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اين فهرست قرار بگيرد، از انجام هرگونه معامله در خاک آمريکا باز خواهد ماند و دارايی های تک تک اعضايش در آمريکا مسدود خواهد شد. هنوز روشن نيست که اعضای سپاه چه مقدار دارايی در آمريکا دارند، اما اين تصميم همچنين به آمريکا اجازه می دهد که عليه هرگونه معامله با سپاه پاسداران اقدام کند. در صورتی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در فهرست سازمان های تروريستی قرار بگيرد، برای نخستين بار خواهد بود که يک سازمان دولتی در اين فهرست قرار گرفته است. سپاه پاسداران يک تشکيلات نظامی بسيار عظيم است که به موازات ارتش ايران، از تجهيزات و ادوات سبک و سنگين نظامی برخوردار است و می تواند با نيروهای هوايی، دريايی و زمينی خود، خارج از خاک ايران نيز به عمليات نظامی دست بزند. اين تشکيلات که در سال های اخير چندين بار از سوی اصلاح طلبان ايران به دخالت مستقيم و غير مستقيم در عرصه سياست روز ايران متهم شده است، از پشتوانه مالی جمهوری اسلامی بهره می برد. سپاه پاسداران بارها از سوی مقام های آمريکايی متهم شده است که در افغانستان و عراق، فعاليت های گسترده «غير شفاف» دارد و برخی می گويند که اعضای اين تشکيلات در آموزش و تجهيز شبه نظاميان شورشی – به ويژه در عراق- دست دارند. اين سازمان نظامی که از ساختار و پشتوانه يک ارتش بزرگ برخوردار است، پيش از اين به دليل حمايت از سازمان تندروی حزب الله لبنان، سرزنش شده است.