نفرین بی شمار بر روان پلید آن ناکسان باد که دشمن ترقی و سعادت بشرند واصل هر فتنه و شر .
جو فروشان گندم نمایند و گرگان به لباس میش در امدند .
برای یک دستمال قیصریه را به اتش می کشند وبه جهت یک پول هفتاد معلق .
نه اهی در جگر دارند و نه پشمی در کلاه .
هنرشان بی روغن سرخ کردن است و با اینکه هر را از بر نمی شناسند خر خود را در خر علاف ها رانده دم از کرامات می زنند و لاف مقامات .
غافل از انکه روستایی اگر ولی بودی خرس در کوه بو علی بودی از هر طرف باد میاید بادش می دهند شریک دزدند رفیق قافله .
صد کوزه میسازند که یکی دسته ندارد تا بر خر شیظان سوارند مانند سگ هم غریب را می گیرند و هم خودی را شهید مال مفتند و فدای سور هنگفت .
اگر از دستشان برسد خر را با خورجین می خورند و مرده را با گور .
چنان به مال دنیا حریصند که از هول اش توی دیگ می افتند و به بوی نان به تنور .
بیچاره و بد بخت ابلهانی که سوراخ دعا را گم کرده به ریسمان پوسیده اویزان وبه چاه می افتند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر