۱۳۸۶ مهر ۷, شنبه

روزگار غم انگیز ما ؟

نفرین بی شمار بر روان پلید آن ناکسان باد که دشمن ترقی و سعادت بشرند واصل هر فتنه و شر . جو فروشان گندم نمایند و گرگان به لباس میش در امدند . برای یک دستمال قیصریه را به اتش می کشند وبه جهت یک پول هفتاد معلق . نه اهی در جگر دارند و نه پشمی در کلاه . هنرشان بی روغن سرخ کردن است و با اینکه هر را از بر نمی شناسند خر خود را در خر علاف ها رانده دم از کرامات می زنند و لاف مقامات . غافل از انکه روستایی اگر ولی بودی خرس در کوه بو علی بودی از هر طرف باد میاید بادش می دهند شریک دزدند رفیق قافله . صد کوزه میسازند که یکی دسته ندارد تا بر خر شیظان سوارند مانند سگ هم غریب را می گیرند و هم خودی را شهید مال مفتند و فدای سور هنگفت . اگر از دستشان برسد خر را با خورجین می خورند و مرده را با گور . چنان به مال دنیا حریصند که از هول اش توی دیگ می افتند و به بوی نان به تنور . بیچاره و بد بخت ابلهانی که سوراخ دعا را گم کرده به ریسمان پوسیده اویزان وبه چاه می افتند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر