۱۳۸۷ مهر ۲۶, جمعه

بلوچستان : سرزمین آتش وخون ؟ (سیاسی - اقتصادی )

به دليل عدم اعتماد بين مردم و حكومت و فقدان هر گونه پايگاه مردمي در بلوچستان، رژيم ناچار شده است بلوچستان را تبديل به يك منطقه وسيع امنيتي نظامي بكند. بر اساس سياست تفرقه بينداز و حكومت كن، رژيم عده اي از سيستاني ها را كه شيعه هستند بر عليه بلوچها بسيج كرده و از آنها بعنوان ابزار تبعيض سوءاستفاده مي كند؛ بطوري كه تقريبا تمامي پست هاي دولتي را به سيستاني ها و يا غير بلوچ هايي كه از ديگر نقاط مملكت به آنجا آورده شده اند، واگذار مي كنند. دليل دولت از نظر فقه تامگراي تشيع نيز موجه است زيرا كارمند دولت بودن يعني استلزام عقيدتي و عملي به اصل ولايت فقيه. آز آنجايي كه اهل سنت يعني نود و نه در صد بلوچها به ولايت فقيه اعتقاد ندارند، در نتيجه نمي توانند در پست هاي كليدي و حتي متوسط اجرايي و تصميم گيري قرار بگيرند. البته براي مقابله با اينگونه انتقادات دولت جمهوري اسلامي دست به شگرد تازه و به ظاهر عوامفريبانه اي زده است. دولت تعداد انگشت شماري از عناصر خودي را كه شيعه سيستاني هستند بعنوان مسئول بومي به معاونت استانداري و يا ديگر پست هاي كليدي گماشته است و تبليغ مي كند كه بعضي از مسئولين بومي (يعني از سيستان و بلوچستان) هستند. دو نفر بلوچ شيعه را كه عمدتا از مناطق كرمان هستند و يا افرادي كه در طي سي سال اخير سرسپردگي تام خود را نسبت به ارگانهاي مختلف رژيم اثبات نموده اند، و در طي سه دهه از صافي هاي مختلف عبور كرده اند بعنوان مسئولين بلوچ معرفي مي كند. در حاليكه همه مي دانند كه اين مثلا فرماندار چيزي بيشتر از يك الت دست سر سپرده نماينده ولي فقيه و اطلاعات نيست. پروژه تشويق و تشكيل باند هاي مافيايي متشكل از گروه كوچكي از عناصر افراطي و ضد بلوچ نظير ده مرده (استاندار حزب اللهي سابق) و شهرياري ( نماينده فالانژ مجلس) و صفدري و غيره ، از اقدامات جديد دولت احمدي نژاد است. وظيفه اصلي اين باندهاي مافيايي كه با همدستي نيروهاي اطلاعاتي، امنيتي و نظامي قاچاق مواد مخدر را نيز كنترل مي كنند، ايجاد تنش و اصطكاك بين بلوچ هاي سني مذهب و سيستاني هاي شيعه مي باشد. بر اساس اعتراف نشريه نيمه دولتي ميانه ،موضوع دیگر، وجود نوعی احساس «نا امنی روانی» در میان بلوچ‌هاست. سال پيش تعدادی از جوانان بلوچ ساکن ایرانشهر طی نامه‌ای سرگشاده به محمود احمدی‌نژاد تاکید کردند: «چیزی که بلوچ را از همه بیشتر رنج می‌دهد این است که بی‌پناه است، امنیت روحی ـ روانی ندارد و از حمایت قانون یا مجریان قانون برخوردار نیست». در این نامه که توسط خبرگزاری‌های رسمی منتشر شد، تصریح شده بود که «بزرگترین شخصیت‌های علمی، فرهنگی و اجتماعی بلوچ گاه توسط سربازان صفر غیر بلوچ مورد اهانت قرار می‌گیرند و نه تنها توبیخ نمی‌شوند که تشویق وحمایت هم می‌گردند». قتل و اعدام صحرايي بلوچها امر پوشيده اي نيست، اعدام و ترور فعالان سياسي و رهبران سياسي و مذهبي بلوچ از سال 1358 شروع شد و همچنان ادامه دارد. بلوچستان نه تنها از نظر فقر و بيسوادي و محروميت رتبه اول در كشور را داراست، بلكه از نظر اعدام و تير باران مقام اول رسمي كشور را دارد. اكثريت اين اعدام هاي ضد انساني و عجولانه حتي بر خلاف قوانين خود جمهوري اسلامي مي باشند. نمونه هاي فراواني را مي توان ذكر كرد. اعدام اخير دو رهبر مذهبي و استاد مدرسه ديني اهل سنت بلوچستان به نام هاي مولوي عبدالقدوس ملازهي و مولوي محمد يوسف سهرابي دو برگه سياه و خونين بر كارنامه خونبار رژيم جمهوري اسلامي افزود. از اين گونه نمونه هاي قتل عمد قانوني و غير قانوني فراوان مي باشند و در اين مقاله كوتاه مجال بر شمردن آن ليست طولاني نيست. اما نمي توان از جنايات اخير جمهوري اسلامي سخن گفت و از شكنجه و قتل عمد يك فعال مدني بيگناه بنام يعقوب مهر نهاد، سخني به ميان نياورد. اعدام اين فعال مدني و ميانه رو آنچنان وحشتناك و ناباوركردني بود، كه حتي آنهايي كه در مورد جنايات رژيم در بلوچستان سكوت اختيار مي كنند، نتوانستند در مقابل اين بربريت قرون وسطايي لب فرو بندند. علاوه بر سركوب فعالان مدني در بلوچستان، رژيم جمهوري اسلامي تلاشي مزورانه اما خشني را براي كنترل مدارس ديني اهل سنت بلوچها شروع كرده است. در اين راستا، رژيم از زنداني كردن، شكنجه و اعدام علماي ديني بلوچ نيز ابايي ندارد. دستگيري و به زندان نامعلوم گسيل كردن مرد شماره دو مذهبي اهل سنت بلوچستان يعني مولانا ( همرديف آيت الله العظمي) احمد نارويي و متعاقب آن تخريب مسجد و مدرسه ديني امام ابوحنيفه در زابل و دستگيري و انتقال مولوي يوسف اسماعيل زهي ( رئيس مدرسه) بهمراه تعداد زيادي از علما، فعالان و طلاب ديني اهل سنت، از جمله اقدامات خصمانه و تحريك آميز اخير رژيم بر عليه بلوچها مي باشد. احضار و دستگيري مولوي ها و رهبران مذهبي بلوچ به دادگاه هاي ويژه روحانيت در مشهد و ديگر شهرهاي همچنان ادامه دارد. اخيرا احضار مولوي عبدالحكيم عثماني استاد برجسته دارلعلوم زاهدان به دادگاه ويژه روحانيت ، نمونه تازه اي است از موج جديد سركوب مذهبي و فرهنگي اهل سنت ايران. رژيم جمهوري اسلامي شگرد هاي مشابه سركوب و تبعيض را در ديگر مناطق سني نشين نظير تركمن صحرا، و كردستان نيز به كار مي گيرد. در بخش "بعد مذهبي" اشارات بيشتري به اينگونه مسائل خواهم داشت. از نظر اقتصادي شايد لازم نباشد شرح ماجرا كنم زيرا اكثر هموطنان مي دانند كه بلوچستان از نظر رشد اقتصادي و توسعه و آباداني در كجاي جدول استان ها قرار دارد. اگر چه بلوچستان از نظر اعدام رتبه اول را دارد، اما از حيث اقتصاد و آباداني و توسعه همواره صاحب رتبه آخر بوده و است. براي دريافتن به علت و ريشه اين عقب ماندگي ، لازم نيست كه از اقصاد دانان و يا متخصصين علل را جويا شويم. علت آن بسيار ساده است. نگاهي به بودجه هاي اختصاص داده شده به بلوچستان در طي پنجاه سال اخير بيفكنيد، تا ببينيد علت عقب ماندگي بلوچستان چيست. بودجه امنيتي و نظامي بلوچستان چه از نظر نسبت به تعداد جمعيت در استان و يا نسبت به در صد كل جمعيت استان، همواره بيشترين رقم را به خود جلب كرده است. در حاليكه بلوچستان كمترين و يا به عبارتي پايين ترين بودجه عمران و آباداني را در بين تمامي استان هاي ايراني چه از نظر مقدار حقيقي و يا درصد بودجه اختصاصي وچه ار نظر نسبت در صد جمعيت در مقايسه با بقيه استان هاي كشور، دارا مي باشد. بودجه عمراني و آباداني بلوچستان همواره كمتر از يكهزارم كل بودجه كشور بوده است. وانگهي بيش از نيمي از بودجه عمراني بلوچستان صرف پروژه هاي امنيتي و نظامي مي شود. عليرغم صرف صدها ميليارد تومان براي احداث پادگانهاي مختلف نظامي و قرارگاه هاي متعدد سپاه پاسداران در بلوچستان، هنوز هم بسياري از دانش آموزان بلوچ در مدارس كپري تحصيل مي كنند. البته بايد اذهان كرد كه اينان جزوء دانش آموزان خوشبخت هستند چون حداقل كپر و معلم دارند. بين بيست و شش تا سي و دو درصد از كودكان بلوچ از امكانات آموزشي اوليه نظير كلاس كپري نيز محروم هستند. بر طبق گفته ابراهيم اعتصام رئيس سازمان آموزش و پرورش استان سيستان و بلوچستان حدود شصت و شش هزار دانش آموز در استان وجود دارد. بر طبق آمار دولتي استان سيستان و بلوچستان با داشتن ۶ دانشگاه دولتي در كشور مقام دوم را بعد از تهران داراست و با برخورداري از ۳۵ مركز آموزش عالي و ۷۰ هزار دانشجو بالاترين نسبت دانشجو به جمعيت را به خود اختصاص داده است. آري در هيچ كجاي دنيا تعداد دانشجويان دانشگاهها و مدارس عالي از تعداد دانش آموزان آنجا بيشتر نيست. در اين صورت مي توان گفت كه بلوچ ها خوشبخت هستند زيرا با توجه به تعداد دانش آموزان و دانشجويان، اكثر آن شصت و شش هزار دانش آموز به دانشگاه را پيدا مي كنند. اما واقعيت چيز ديگري است. اكثريت فارق لتحصيلان ديپلمه بلوچ از ورود به دانشگاه به دلايل تبعيض غير مستقيم و مستقيم از قبيل عدم الزام به ولايت فقيه و غيره محروم هستند. از ميان هفتاد هزار دانشجو در بلوچستان حدود هزار تن از آنان بلوچ هستند؛ يعني حدود يك و نيم درصد. اين در حاليست كه هزاران دانشجوي بلوچ ناچارند براي ادامه تحصيلي روانه كشور هاي ديگر از جمله هندوستان، پاكستان، مالزي ، اروپا، آمريكا و غيره بشوند. آري اين بمصداق همان مثل "آب در كوزه و ما تشنه لبان مي گرديم، دانشگاه در زاهدان و ما گرد جهان مي گرديم" مي باشد. شرح درد بيكاري، عدم امكانات بهداشتي و درماني، مسكن، آموزش، اعتياد، اشتغال (%40 بيكار) و غيره مثنوي هفتاد من مي طلبد. امیدوارم توانسته باشم تا حدودی به روشن شدن حقایقی که در مورد مردم مظلوم بلوچ وجود دارد به چشمان جستجوگر جامعه کمکی اندک کرده باشم . در قسمت دیگر به وضعیت فرهنگی و اجتماعی سرزمین بلوچستان خواهم پرداخت . پیروز باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر