دوست من از من گله میکنی با دلسوزی از من گله میکنی با صدای مهربانت از من می نالی که این چه کاری است که می کنی مگر به عواقبش فکر نکردی؟؟ مگه دوست داری بدبخت بشی؟؟ از زندگیت بیزار شدی؟؟ و…. . دوست من می فهمم چه می گویی می فهم ولی از زندگی سیر نشدم، عا شق زندگی شدم که واسه زنده بودن واقعی تلاش کنم من با خودم کنار امدم نمی ترسم از اینکه از دانشگاه اخراجم کنند و دیگه نتونم درس بخونم من با خودم کنار امدم نمی ترسم از اینکه ببرنم زندان از اینکه شکنجم بدن. من با خودم کنار آمدم نمی ترسم از اینکه لذت در کنار دوستانی مانند تو رو از دست بدم. برای من خیلی سخته حس خوبی را که وقتی با تو صحبت می کنم رو از دست بدم من با خودم کنار آمدم که بلند داد بزنم که زندگیم واسه ایرانه نه ایران واسه زندگی من با خودم کنار آمدم نمی ترسم واسه رنج فرزندان ایران بلند گریه کنم
نوازش دهنده روح آزرده ام با خودم کنار آمدم که که این شعر شاملو رو هر ثانیه زمزمه کنم: هرگز از مرگ نهراسیده ام گرچه دستانش از ابتذال شکننده تر بود هراس من از زندگی در میان مردمانی است که مزد گورکن فراتر از جان آدمی باشد…….. و این صدا همیشه در گوشم باشد گر چنین باید زیست پست من چه بی شرمم که فانوس عمرمم را به رسوایی نیاویزم
دشمن من که «دیو فساد» است در این خانه مسکن دارد من با او بسیار کوشیده ام. همه خوشی های زندگی ام در سر این پیکار رفته است او بارها از در آشتی در آمده و لبخند زنان در گوشم گفته است: « بیا! بیا! که در این سفره آنچه خواهی است» اما چگونه می توانستم دل از کین او خالی کنم چگونه می توانستم دعوتش را بپذیرم؟ آنچه می خواستم آن بود که او نباشد….
دوستم ببخش اگر با فعالیت ها یم شما را آزرده ام چه کنم که دل در گرو ایران داده ام. می ترسم الف سرافرازش سرنگون شود و «واو» وحشت جای آن را بگیرد و ویران شود… از اضطراب و ناراحتی کبود می شوم هنگامی با شکم سیر سر بر بالین گذاشته ام می فهم در گوشه ایی از این سرزمین ثروتمند، کارگری برای 120 هزار تومان خودرا حلقه آویز می کند نمی توانم در فراغ بال سرگم درس خواندن با شم در صورتی که سیاه دلان استبداد بسیاری را به دلیل بیان عقاید از درس خواندن محروم کنند. دوست من گریه های مادرهایی که گوشه های جگرشان در دام چنگال های خونین این دیو بد طینت اسیر است از الماس برنده تر است و چنان سینه ام را چاک می دهد که گویی زندگی ام رو به پایان است.... آیا می توانم لحظه ایی آرام بمانم؟ خاصیت موج این است که آرامش ندارد. آرامش موج برابر با فنا شدنش است. با دیدن گل بانو های ایثار که تن خود را چیکه چیکه می فروشند به خاطر فقر کشور ثروتمندم سکوت کردنم حرام است
دوست من تمام حرف های خویش را که در دلم بود را به تو زدم و در آخر می خواهم تو را یار دبستانی ام خطاب کنم به تو بگویم:
یار دبستانی من آرزوی من این است که تو هم در این کوشش و رنج شریک باشی و با این دشمن که عامل فساد است به جنگ برخیزی و گیرم که بر ما بتازند و کار ما را بسازند باری این قدر بکوشیم تا پس از ما نگویند که مشتی مردم پست و فرومایه بودند و بماندند و نمی آرند
یار دبستانی من با من و همراه منی چوب الف بر سرما بغض من و آه منی هک شده اسم من تو رو تن این تخته سیاه ترکه بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما دشت بی فرهنگی ما هرز تمام علفاش خوب اگه بود بد اگه بد مرده دلای آدماش دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه کی میتونه جز خود ما درد ما رو چاره کنه........
سخن من نه از درد ایشان بود بلکه از دردی بود که خود ایشانند.....
برای رسیدن به آزادی باید از دشت تاریک نادانی و بی خبری عبور کرد آگاهی تنها ستاره روشنگر این راه است
۱۳۸۶ اسفند ۹, پنجشنبه
۱۳۸۶ اسفند ۷, سهشنبه
هدیه دولت عدالت گستر توزیع فقر بیشتر مردم ؟
درباره گسترش فقر و بیکاری و تبعات بیشمار ناشی از آن هر روز گفته و نوشته میشود . این درست است که گرانی ، بیکاری ، بی مسکنی و فقر و نداری جزئی از اجزاء و تبعات نظام سرمایه داری محسوب میشوند . اما درجه این نکبت نظام سرمایه داری در در جامعه ما و تحت نظام اسلامی بقدری خشن و غیر متعارف و ضد انسانی است که در کمتر کشوری میتوان نظیر اش را سراغ گرفت. استثمار بی حد و حثر کارگران ، عدم پرداخت حقوق و دستمزد ها ، اجرای قراردادهای موقت ، گرفتن سفته سفید امضا و قراردادهای سفید امضا که همچون شمشیر ی برران بربالای سر کارگران آویزان کرده اند تا هرگاه کارگری زبان به شکوه و شکایت گشود . فورا آن اسناد امضا شده توسط کارگران را به میل و اراده خود پرکرده و به اجرا بگزارند . دراین صورت کارگران نه تنها شغل خود را از دست میدهند بلکه آنها را دردادگاه های فرمایشی محکوم وروانه زندان میکنند. قابل نامل است که حقوق و دستمزی هم که به کارگران شاغل تعلق میگیرد به گفته خود سردمداران وکارشناسان مسائل اقتصادی 75 درصد با خط فقر تعیین شده فاصله دارد یعنی اگر به حقوق و دستمزد آنها 75 درصد اضافه شود درخط فقر قرار میگیرند. این وضعیت کارگران شاغل است . کارگران بیکار و انبوه زحمتکاش و کارگران فصلی دیگر جای خود دارد. گاه آش آنقدر شور است که سر وصدای آشپز ها و شاگرد آشپز ها را هم درمیاورد.
درهمین رابطه سعید مدنی کارشناس باصطلاح رفاه اجتماعی میگوید « نزدیک به 30 درصد جمعیت ایران زیر فقر مطلق زندگی میکنند وی اضافه میکند که
«... تعداد فقرا در حال افزایش است و دستگاههای حمایتی نتوانستهاند، مشکل فقر جمعیت زیر پوشش خود را رفع کنند. این امر ناشی از سیاستهای سنتی و ناکارآمدی است که برای هزینهکردن بودجه عمومی به کار گرفته میشودمیباشد.به گفته مدنی، "هرساله بخش قابل توجهی از بودجه کشور صرف یارانهها میشود، در حالی که ... یارانهها کاملا به دست فقرا نمیرسد بلکه به دست کسانی میرسد که اساسا نیازی به این یارانهها ندارند. مدنی در ادامه به ناکارایی وزارت رفاه انتقاد میکند و میگوید: «وزارت رفاه مکلف به مشارکت در تعیین خط فقر، جهت برنامهریزی و سیاستگذاری است. اما وزیر رفاه بارها تاکید و اصرار کرده که تمایلی به اعلام خط فقر ندارد».بر اساس آمارهای رسمی، ۹ تا ۱۰ میلیون ایرانی زیر خط فقر مطلق زندگی میکنند. اینها کسانی هستند که نمیتوانند نیازهای اولیه خود مانند خوراک، پوشاک، آموزش و مسکن را تامین کنند. به گفتهی سعید مدنی، این آمارها درست نیست و آمار کارشناسان نشان میدهد که ۲۰ تا ۲۵ میلیون ایرانی زیر خط فقر مطلق به سر میبرند؛ یعنی ۲۵ تا ۳۰ درصد جمعیت ایران. مدنی معتقد است که آمار دولتی در زمینهی "فقر شدید" نیز نادرست است. در آمار رسمی ذکر شده که بین ۵ / ۱ تا ۲ درصد جمعیت ایران زیر خط فقر شدید زندگی میکنند؛ اینها افرادی هستند که درآمد کافی برای تامین روزانه ۲هزار کیلو کالری مورد تایید وزارت رفاه و تامین اجتماعی را نیز ندارند. به گفتهی مدنی، کارشناسان معتقدند که تعداد این افراد بیشتر است و بر اساس برخی محاسبات، "حداقل ۹ درصد از جمعیت کشور زیر خط فقر شدید به سر میبرند". این در حالی است که عضو كميته مزد كشور ميزان خط فقر را در سراسر كشور 550 الي 600 هزار تومان اعلام كرده و اظهار داشته است که: ميزان فاصله مزدي كارگران با خط فقر كنوني در جامعه فعلي 75 درصد برآورد شد. درعین حال بنابر اظهارات همین مسئول درحالی حقوق بخشی از مزدبگیران کشور 10 درصد اضافه شده است که طبق برآورد رسمی بانگ مرکزی نرخ تورم امسال بیش از 17 درصد بوده است و بدون شک آمارهای واقعی نرخ تورم را بسیار بیشتر از نرخ رسمی اعلام شده توسط بانگ مرکزی میدانند.دراین رابطه مشکل مسکن خود یکی از عوامل بسیار مهمی است که بخش مهم و حتی همه درآمد سالانه کارگران را می بلعد . با افزایش قیمت زمین و مسکن اجاره خانه ها هم بالا و بالاتر میروند با افزایش نزدیک به صددرصدی هزینه مسکن نه تنها بیش از یک سوم جمعیتئکشور فاقد مسکن بلکه آنهائی هم که سرپناهی برای خود فراهم کرده اند به زیر خط فقر مطلق رانده میشوند . چنین است وضعیت اسف بار انبوه جمعیت میلیونی کار و زحمت که بشدت استثمار میشوند اما هیچ بهره ای از حاصل دسترنج خود نمیبرند و تنها راه چاره آنها متحد شدن و متشکل شدن و مقابله با نظامی است که جز زور و سرکوب و تشدید ستم و استثمار حاصلی ببار نیاورده و نخواهد آورد.
۱۳۸۶ اسفند ۵, یکشنبه
چرا دختران ایرانی جهت تن فروشی به خارج قاچاق میشوند ؟
تارنگار پان ايرانيست ها در خوزستان چند روز پيش خبري به نقل از عصر ايران(وابسته به برخي اصول گرايان ) منعكس كرده بود كه حكايت از ادامه ي فعاليت باندهاي برده داري در كشورهاي عرب داشت. در اين خبر به موضوعي تكان دهنده اشاره شده بود كه هر ايراني غيرتمندي را به خشم مي آورد. بخشي از اين خبر چنين بود:" به گزارش خبرنگار عصرایران، مافیای فساد امارات، با راه اندازی سایتی اقدام به تبلیغ برای دختران ایرانی کرده است که سن اکثر آنها بین 15 تا 18 سال است.در این سایت، علاوه بر نام و سن این دختران، عکس رنگی نیز از هر کدام از آنها گنجانده شده است تا مشتریان عرب آنها، با دید بهتری به انتخاب بپردازند. قیمت های اعلام شده برای تصاحب هر کدام از این دختران نیز بنا به سن و زیبایی آنها بر مبنای درهم در این سایت اعلام شده است.در این سایت برای اطمینان بخشی به مشتریان فاسد، در کنار مشخصات هر دختر، تاکید شده است که در صورت بیمار بودنش امکان استرداد وجود دارد.در سایت (...) ادعا شده است که 8 گروه در ایران با شبکه فروش دختران ایرانی در امارت همکاری دارند و از بقیه "گروه های مافیایی" که می توانند در این امر فعالیت داشته باشند، دعوت به همکاری شده است.به ادعای سایت مذکور، اسپانسر این جریان غیراخلاقی، یکی از شیوخ فجیره به نام "ع" می باشد.همچنین از مشتریانی که در صدد تصاحب این دختران هستند دعوت شده است همزمان با سال نوی ایرانی، در هتل (...) حاضر شوند.در این سایت ، به جزئیات ارتباط حضوری مشتریان اشاره نشده و فقط از آنها خواسته شده است با آدرس ایمیلی كه به این منظور معرفی شده است ، تماس بگیرند ."
اين كه چه كساني با گستاخي كامل و آسودگي خاطر دست به چنين كارهاي غير انساني وضد ميهني مي زنند پرسشي است كه پاسخش را تنها سران اين مافياهاي مخوف مي دانند اما آن چه مسلم است اين باندهاي مافيايي يكباره شكل نگرفته اند و از قدرت بي حسابي برخوردار هستند. درارديبهشت ماه سال 82 ماهنامه ي وزين خواندني يكي از معدود نشرياتي بود كه به تحليل اين اتفاق ناگوار پرداخت و همين تحليل ها باعث گرديد يكي از مدافعان سرسخت نظام به ساخت فيلمي مستند در همين زمينه بپردازد و نام آن را " فقر و فحشا" بنامد. فيلم مسعود ده نمكي به مذاق خيلي از آقايان خوش نيامد چون اين اعتقاد وجود داشت كه چنين فيلم هايي باعث سياه نمايي مي شود. پرده پوشي و مماشات در اين قضيه باعث گرديد كسي نپرسد چه دستهايي در شكل دهي اين باندها نقش دارد و چگونه ممكن است در كشوري كه كليه ي فعاليت هاي منقدان حكومت ( اعم از دانشجو ، كارگر، دبير و...) زير ذره بين است و حركت هاي مشكوك از ديد نهادهاي امنيتي پنهان نمي ماند باندهايي اين چنين تشكيل شوند و روز به روز نيز توسعه ي بيشتري يابند؟ چگونه امكان دارد كه مشخص گردد فلان دانشجوي منتقد از طريق رايان نامه اش با چه كساني در ارتباط است ولي معلوم نگردد كه باندهاي قاچاق دختران از كجا و چگونه هدايت مي شوند؟ در اين سالها بارها اعلام شده كه اين باندها شناسايي و متلاشي شده واعضاي آن بازداشت شده اند اما پس از مدتي آش همان آش بوده و كاسه همان كاسه! اگر سيستم قضايي ايران آن چنان كه در رسانه هاي رسمي قدرتمند جلوه داده مي شود ، عمل مي كند پس اين اخبار ناگوار چيست كه هر چند وقت يك بار منعكس مي گردد؟ آيا سيستم قضايي ايران اين قدر ناتوان است كه نمي تواند با يك باند قاچاق انسان برخورد كند يا اين قصه حكايت ديگري دارد؟ البته اين كه ناهنجاري هاي اقتصادي ، اجتماعي وفرهنگي نيز در شكل گيري مافياي سياه قاچاق دختران مدد رساننده است غير قابل كتمان است اما ستون هاي اصلي اين باندها بدون وابستگي به (...) هرگز قدرت شكل گيري ندارند.زماني كه اعراب پابرهنه به يكباره از لطف اقتصادي آقازاده هاي" نوريش"( اين اصطلاح براي نخستين بار توسط مرحوم طالقاني به كار گرفته شد) به اين جايگاه مي رسند ونيز به دليل ايدئولوژي زدگي سياستمداران حكومتي ارتباط با كشورهاي ديكتاتوري عرب سرلوحه ي ديپلماسي ما قرار مي گيرد چه توقعي از سردسته اي اين باندهاي بي وجدان و ضد انساني بايد داشت.؟( متاسفانه اين باندها تنها در كشورهاي حاشيه ي خليج فارس به فروش ناموس ايراني نمي پردازند بلكه اين قصه در پاكستان و هندوستان نيز در حال توسعه مي باشد
۱۳۸۶ بهمن ۲۹, دوشنبه
بلوچستان سرزمین مظلومیتها ؟
بلوچستان، یعني سرزمين بلوچها، منطقهای است باير و ناهموار با مرزهایي نامشخص كه جنوب شرق ايران، جنوب غرب پاكستان، و تا حدي جنوب افغانستان را شامل ميشود. بلوچستان مکان تاريخي استقرار بلوچها و همچنين تعداد زيادي براهو (Brahui) و پشتونها، و تعداد كمي جات (Jats) و لسيها (Lassis) ميباشد. پنجابيها و سنديها نیز به طور فزایندهای از ساير ايالات پاكستان به بلوچستان پاكستان كوچ ميكنند.
بلوچي زباني است هند-و-اروپايي وابسته به فارسي. بيشترين ساكنان بلوچستان مسلمانان سني ميباشند، اگرچه قبل ار تقسيم هند اجتماع كوچكي از هندوها در آن جا حضور داشتند. در سرشماري سال 1998 پاكستان، جمعيت بلوچستان پاكستان به مركزيت كتا (Quetta) شش و نيم ميليون نفر ثبت شد. در سال 2002 مركز آمار ايران گزارش داد كه استان سيستان و بلوچستان به مركزيت زاهدان جمعيتي نزديك به دو ميليون نفر دارد.
بلوچستان تاريخ متلاطم و آشفتهاي از سلطه بيگانگان دارد. فارسها (ايرانيان)، يونانيها، عربها و مغولها منطقه را تحت انقياد خود درآوردند. پيش از اينكه امپراتوري مغول در هند و امپراتوري صفويه در ايران مجدداً كنترل منطقه را به دست بگيرند سلسلههاي محلي گوناگوني در ايران حكومت كردند.
شكاف و از هم گسيختگي تدريجي امپراتوري صفويه، يك خان محلي را قادر ساخت كه حكومت كوچكي در سال 1666 در شهر كلات (Kalat) تأسيس كند. حكومت خان كلات سست و كم دوام بود و خودمختارياش فقط با پرداخت خراج به سلسلة افشاريه به سرکردگی نادرشاه تضمين ميشد و پس از آن حکومت وي در 1747 در برابر شاه دوراني (Durrani) در افغانستان فروپاشيد. تنشهاي متناوبي در كلات به كرات ميان خان و رهبران قبايل ملوكالطوايفي وجود داشت.
در جريان اولين جنگ انگليسيها و افغانها (1838-1842) نيروهاي بريتانيا خشمگين از عدم اعطاي امتياز عبور ايمن از سوي خان به انگلیسيها به كلات تاختند و شهر را ويران كردند. پس از تجاوز به بلوچستان، دولت بريتانيا از تفرقة ميان قبايل محلي براي افزايش تأثير آنها به زيان ناصرالدين شاه در اعمال حاكميت بر سواحل مكران در مرزهاي جنوبي ايران و اقيانوس هند بهرهبرداري ميكرد. براي خاتمة اين نزاع، بين سالهاي 1870 تا 1872 كارگران تلگراف انگلستان با بررسي و نقشهبرداري، مرزهاي ايران را از آنچه امروزه افغانستان و پاكستان ناميده ميشود مشخص كردند.
پس از آن بلوچستان شامل پنج ناحية مختلف و جداگانه ميشد. شاه ايران بر غرب بلوچستان حكومت ميكرد. در 1877 مقامات انگليسي و هندي يك نمايندگي سياسي براي نظارت بر گذرگاه سوقالجيشي بولان و تسهيم بلوچستان (همجوار) افغانستان تشكيل دادند. در نتيجه رابرت سانديمن به عنوان نماينده سياسي مشغول تغيیر شكل كلات - كه از نواحي جديد حكومت بريتانيا تا اقيانوس هند امتداد مييافت- از يك نظام ملوكالطوايفي (فئودالي)، به يك دولت فدرال، كه با ايجاد ايالات تابع مكران، خرّان، و لاسبلا شروع به كار كرد. نماينده سياسي بر اين ايالات جديد فقط نظارت غيرمستقيم ميكرد. بريتانيا همچنين نواحي قبيلهاي را در شمال شرق بلوچستان غيرمستقيم اداره ميكرد. عاقبت، در 1879 در پيمان گندامك مسئولين بريتاينيايي و هندي كنترل مستقيم بر نواحي پيرامون كتا و لورالاي را كه پيش از آن توسط يك مأمور عاليرتبه از بمبئي اداره ميشدند، از افغانستان گرفتند.
پس از مرگ سانديمن در 1892، جانشين وي، ژنرال جيمز براون، حكومت مستقيم بيشتر بريتانيا را مد نظر قرار داد. او محمدخان را براي جانشيني پدرش، خداداد خان، كه حاكميت كلات را پس از 1857 در دست داشت ترغيب كرد. محمدخان بين سالهاي 1893 تا 1931 به عنوان حاكم تشريفاتي به بريتانيا خدمت كرد. پس از دو سال حكومت توسط اعظم جان خان، احمديارخان رداي رهبري را به تن كرد.
در 15 آگوست 1947، يك روز پس از تجزيه هند، احمديارخان استقلال كلات را اعلام كرد. مكران و لاسبلا به پاكستان پيوستند، و گرچه احمد خان نيمي از قلمروش را از دست داد، در 27 مارس 1948از اين خواسته متابعت كرد. بندر گوادار كه از ديرباز تحت كنترل سلطان عمان بود، در 8 سپتامبر 1957 به پاكستان پيوست. امروز ايالت بلوچستان پاكستان، 43 درصد از خاك پاكستان را تشكيل داده است.
در اولين دهه از تشكيل پاكستان، بيتوجهي زيادي نسبت به بلوچستان شد، چنانكه هيچ تلاشي در جهت تغيير سيستم حكومت قبيلهاي ايجادشده توسط بريتانياييها صورت نگرفت و توسعه و بهبود اندكي در آبياري واقع شد و تعداد كم مشاغل صنعتي موجود در كتا، نصيب پنجابيها شد.
گروههاي ناسيوناليست بلوچ از 1929 وجود داشتند. پاكستان، عبدالكريم بلوچ، پسر اعظمخان را كه يك از حاكمان مكران - تا زمان پيوستن آن به پاكستان - بود به خاطر نقش وي در تحريك براي استقلال بلوچستان به زندان انداخت. بدنبال آن شورشي قبيلهاي در سال 1958 در پاكستان شكل گرفت. پاكستان اعلام شرايط جنگي كرد، و تلاش كرد با محو حكومت قبيلهاي و نظمدهي دوباره اين كشور ملتي بدون اختلاف داخلي بوجود بياورد. در 1963 جبهه ليبرال مردم بلوچستان عمليات پارتيزاني كمشدتي را به راه انداخت كه در 1970 به پيروزيهايي دست يافت و دولت پاكستان با تشكيل استان بلوچستان موافقت كرد. منازعات داخلي هنگامي كه رئيسجمهور، ذوالفقار علي بوتو اعلام شرايط جنگي كرده و رهبر بلوچها را بازداشت كرد دوباره جوانه زد. جنگهاي پارتيزاني در بلوچستان تا 1977 ادامه يافت. تلاشهاي پاكستان براي براي ريشهكن كردن نظام سرداري مخالفت بلوچهاي ناسيوناليستي را كه نظام قبيلهاي را از هويتشان جداييناپذير ميديدند در پي داشت. در سال 2004 در اعتراض به طرحهاي توسعه دولت پاكستان كه ممكن بود به مهاجرت بيشتر پنجابيها به منطقه بينجامد، شورش از سرگرفته شد و دولت پاكستان را به بازداشت بياساس ناسيوناليستهاي بلوچ متهم كردند.
بلوچها در ايران نيز سركش و بيقرار بودند. در سال 1957 يك شيخ محلي به نام داد شاه، حكم قيام عليه حكومت ايران را صادر كرد. در دهه بعد بلوچهاي جداييطلب مستقر در پاكستان پناهگاه امني را در ايران جستجو كردند. بلوچهاي ايراني نيز از اين بيتوجهي و پس از انقلاب اسلامي 1979 از تبعيض قومي عليه استانهاي سني مذهب توسط دولت شيعة تهران بارها شكايت كردند. در 1993 مقامات ايراني چندين مسجد سنيمذهبان را ويران كردند. 3 سال بعد عوامل ايراني، مولوي عبدالمالك يكي از بلوچهاي ايراني و روحانيون سني را، در پاكستان به قتل رساندند. در اكتبر 2000 و ژوئن 2005، منطقه متحمل يك سلسله بمبگذاريها شد.
بسياري از قدرتها به اهميت بلوچستان براي تامين ارتباطات پي بردند. در قرن نوزدهم بريتانياييها ديدند كه امنيت خطوط ارتباطي ضروري است. خطوط تلگراف هند و اروپاييها در امتداد ساحل مكران قرار داشت. در دهه شصتِ قرن نوزدهم ديپلماتهاي بريتانيايي و مافوقهايشان در لندن و بمبئي درباره اينكه يك كلات مستقل، ارتباط بين لندن و هند را با وابستگي كمتر به ايران، امكان پذير خواهد كرد، گفتگو كردند. در جريان «بازي بزرگ» انگلستان-روسيه رقابتي در اواخر قرن نوزدهم و ابتداي قرن بيستم در گرفت. بلوچستان تبديل به يك ضربه گير- يا مانع - اساسي براي حفاظت هندِ تحت سلطه بريتانيا، در برابر روسيه شد. گذرگاه بولان يك مسير عمده و اصلي براي حركت نيروهاي انگليسي از هند به افغانستان در جريان جنگ دوم انگلستان-افغانستان (1878-1880) شد. در جريان جنگ سرد، و بويژه پس از حمله سال 1979 اتحاد جماهير شوري به افغانستان، بلوچستان مانعي براي دستيابي مسكو به اقيانوس هند بود. در 28 و 30 مي 1998 دولت پاكستان، آزمايشهاي زيرزميني هستهاي را همراه با اثبات مجدد اهميت منطقه در رقابتهاي بين المللي، در بلوچستان انجام داد.
.
۱۳۸۶ بهمن ۲۰, شنبه
چرا باید در انتخابات مجلس هشتم شرکت کنیم ؟
مبارزه عليه جمهوري اسلامي نبايد به محلي براي تجربه هاي استراتژيك گوناگون تبديل شود، تحريم انتخابات يك سرپيچي و نا فرماني است، اعتراض مناسب يك جامعه مدني، متمدن و مناسب حكومتي است كه حرف حساب بفهمد، نه براي جمهوري اسلامي كه نه مدنيت دارد و نه تمدن و دمكراسي جهاني را هيپوكراسي مي خواند.برنامه هاي مبارزاتي بايد آينده نگر بوده و نتيجه آن بايستي بررسي و پي آمد مورد نظر را داشته باشد. ما همواره بايد به سوي پيشرفت اهداف ملي خود گام بر داريم، هر چند كوتاه.بايد تمام مبارزات و تبليغات خود را با شناخت كامل از جمهوري اسلامي انجام دهيم. استفاده از پادزهر عليه ويروسي كه در مقابل آن تكامل و مقاومت پيدا كرده است، تنها ويروس را تقويت مي كند. استفاده نادرست از پادزهر، خود مي تواند بحران ايجاد كند.ما بايد بدون عصبانيت و دور از احساسات رنجيدگی و آزردگی ، به اساس و تشكيلات سازماني جمهوري اسلامي و تاريخچه و چگونگي تدوين آن بپردازيم، اساس و پايه، سلسله مراتب شبكه ها و مراكز ارتباطي، اعضاء، انواع اعضاء، نوع فعاليت آن ها، وابستگي و غيره. هنگاميكه كه فهميديم با چه كسي طرفيم، آن زمان قادر خواهيم بود برنامه كار را پيشنهاد و تبليغ كنيم. بطور مثال بايد تاثير تبليغ دين در روان عموم را بررسي كرد تا بتوان از آن در خط مبارزه ملي استفاده كرد. بايد واقف بود كه حب وطن در اكثر ايرانيان حتي اصولگرايان كاملا آشكار است.پيشنهاد ما استفاده از هر ابزار و استراتژي است كه بتواند باعث گردهمائي و اعتراض عمومي شود. هيچگاه موقعيتي كه در آن امكان حضور گسترده عام مي باشد، نبايد از دست داد. مسئله بايد نحوه بهره وري از آن موقعيت باشد تا دفع و نفي آن. همواره بايد زمينه هايي را ايجاد كرد كه اعتراض و مبارزه ملت در آن آشكارتر و پر حضورتر است، بويژه زماني كه تمام رسانه هاي بين المللي، منطقه اي و داخلي حضوري گسترده دارند.تمايل و گرايش به تغيير و تحول در دوران ظلمات اروپا و شكوفايي رنسانس مي تواند آموزنده باشد.عامل اصلي، حضور و اعتراض توده مردم نبود، بلكه فشار حلقه هاي دروني كليسا و اعضاي سازماني آن بودند كه ديگر تحمل بيرحمي، ظلم و ستمگري و جنايات كليسا را به نام خدا نداشتند.فروپاشي دروني در مورد عموم تشكيلات افراطي واقعيت دارد. چه كمونيسم چه فاشيسم و چه مذهبي تندرو.تعادل از عناصر مهم حيات است، افراط ضد توازن بوده و در نتيجه ضد انساني است، اعتدال و ميانه روي، همرنگ توازن است و با روحيه انسان سازش دارد.هر سيستمي كه تعادل نداشته باشد، دير يا زود محكوم يه فنا است. ما مي توانيم با مبارزات خود به عامل تغييرات سرعت ببخشيم و شكل آينده سيستم را توسط عوامل و ابزاري كه در دست داريم، آنگونه كه مي خواهيم تغيير دهيم.تحريم انتخابات، كوته فكري است، كه ناشي از عدم شناخت حريف مي باشد. حكومت آقاي احمدي نژاد بعد از شكست در انتخابات شوراهاي شهر و روستا دست به تغيير استانداران، فرمانداران و مديران استان ها در تمام سطوح زد و مديريت انتخابات را در وزارت كشور كاملا در اختيار گرفتند.اكثر نمايندگان اصلاح طلب توسط هيئت هاي نظارت استان ها و فرمانداري ها، پیش از رسيدن به شوراي نگهبان، رد صلاحيت شدند. اعضاء گماشته شده در اين هيئت ها از طرف استاندارها و فرماندارهايي منصوب شده اند كه خود از همدستان منصوبي آقاي احمدي نژاد هستند. علت رد شدن اين افراد، داشتن پرونده هاي سياسي و يا به اندازه كافي مسلمان نبودن، ذكر شده است.دولت و حكومتي كه با طرفداران پر و پا قرص خود، كه شامل بسياري از مديران حكومت و نمايندگان فعلي و قبلي مجلس هستند، چنين رفتاري دارد را چگونه مي توان با تحريم انتخاب تحت تاثير قرار داد.تحريم انتخابات براي آنها فرصتي است كه رسيدن به هدف را برايشان آسان مي كند. تحريم انتخابات بمانند باز گذاشتن در براي دزدي است كه بايد از ديوار بالا برود. ديواري كه ملت با حضور خود مي توانند آنرا پايدار و بلند كرده و از آن نگهباني كنند هر چند به تدریج.ملت مي توانند با جبهه گيري، موجب تقويت اين تضاد داخلي شده و با طرفداري از شخصيت هاي ملي، مذهبي و اصلاح گرايان باعث ايجاد زمينه هايي شوند كه موجب رنسانس جديدي شود.شما مي توانيد حداقل با راي خود، نقشه و خيالات واهي و خام رئيس جمهور و همراهانش را باطل كنيد. آنها تنها به علايق خود و چپاول اموال ملي توجه دارند. به هر شكلي كه ممكن باشد، چه از طريق حذف غيرقانوني ديگران و چه از طريق عدم شركت ملت در انتخابات.مي دانيم كه حتي در ميان نمايندگان پذيرفته شده نيز، مي توان شخصيت هايي را يافت كه دلسوزتر بوده و متعهد به علائق ملي هستند تا ايدئولوژي افراطي. در صورتيكه جمعي درون اين سيستم خواستند با مطرح و تصويب لايحه اي، شكنجه زندانيان سياسي را غير قانوني كند، ما آنها را تقويت و به آنها راي مي دهيم، در صورتيكه برابري زن و مرد را در حقوق اجتماعي، سياسي و مالي پيشنهاد كردند يا اگر پيشنهاد ادغام شوراي نگهبان را دادند، و یا متعهدانه به رفاه اقتصادی ملت پرداختند ما سعي مي كنيم همه را به راي دادن به ايشان تشويق كنيم. براي ما فرقي نمي كند كه ريش دارند يا نه، عمامه به سر دارند يا با كراوات هستند.ما بايد به علت تاريخ اجتماعي، سياسي و روان اجتماعي خود، از سيستم هايي كه زمينه ديكتاتوري دارند، دوري كنيم.مملكت نه به سلسله اي متعلق است و نه نياز به ولايتچي دارد. سيستم هاي سياسي افراطي هيچگاه براي اكثريت راه حلي موفق ايجاد نمي كنند و هميشه محور عملكردي ايدئولوژيك و پر شعار خواهند بود كه مطلقا كاربردهاي دمکراتیک، اجتماعي و اقتصادي ندارند. چه كمونيست، چه فاشيست وچه اصولگراي مذهبي. همراهي با هرگونه رهنمودي كه پيشنهاد مبارزه مسلحانه ميدهد بمانند همكاري با قشری جنايتكار، براي دستيابي به آزادي و رفاه اقتصادي، است.. منتظر ديگران و سياست هاي بين الملل نشستن فقط به علت خامي ما خواهد بود زيرا تحولی كه نگهبان علايق ملت است فقط در درون ملت هاي آگاه و فعال بر مي خيزد.آنچه كه نماينده حقيقت و حق است در طي زمان واضح و محقق مي شود و آنچه كه باطل است محو. ما اگر دست روي دست بگذاريم و هيچ فعاليتي نكنيم، جمهوري اسلامي در هر صورت مجبور به تغيير و تحول است و به هيچ وجه در شكل فعلي قادر به اداره موفق امور نخواهد بود. ما بايد به اين تحول سرعت ببخشيم و با حضور و ايستادگي، در هر فرصتي در صحنه ايي كه رسانه هاي داخلي و بين المللي حضور فعالي دارد، حضور عمومي، فعال و كلان خود را به نمايش گذاشته و اعتراض و اعتصاب كنيم. از 47 تا 50 ميليون راي دهنده 22 ميليون راي ندادند. 10 ميليون ديگر هم بسيار از اوضاع اقتصادي و وضعيت افتضاحي كه دولت باعث آن شده، بسيار ناراضي هستند. تخمين زده شده است كه جمهوري اسلامي بين 5% تا 10% غالبا در شهرستان ها طرفدار دارد.توجه كنيد كه حضور 40 ميليون نا راضي و معترض در عموم انتخابات، چه پيامدي خواهد داشت. از قلم خود بمانند یک اسلحه استفاده کنید و به آگاهی دیگران به پردازید. . تحقق آرزوهاي شخصي و ملي فقط با حضور فعال ممكن است نه با غيبت
۱۳۸۶ بهمن ۱۵, دوشنبه
ناکارآمدی مجلس هفتم ؟؟
هفته گذشته نامهاي از سوي رييس دولت خطاب به مجلس منتشر شد كه مضمون آن در هاي و هوي سياسي مورد توجه قرار نگرفت، در حالي كه برخلاف نامهها و اظهارات ديگر، اين نامه از مضمون و محتواي جدي و مهمي برخوردار بود و ترديدي نيست كه از معدود مواردي است كه براي نوشتن آن مشورت و كار كارشناسي مناسبي انجام و اتفاقاً هم مطالب درستي در آن مطرح شده است، كه نميتوان و نميبايد از كنار آن گذشت.مشكلات مطرح شده در نامه خاص رابطه دولت يا مجلس فعلي نیست،مشکل و موضوعي است كه در جای جای وضعيت حقيقي و حقوقي ساختار قدرت در ايران به چشم ميخورد و نبايد در گرد و خاك مجادلات جاري سياسي گم شود و از ديدهها پنهان ماند.اولين نكته درست اين نامه اشاره به ارجاع تصميمات اجرايي به شوراهاي خاصي است كه خارج از مديريت وزير، هيأت دولت يا رييس جمهور است، اين امر در حالي است كه مسئوليت نتايج ناشي از تصميمات اين شوراها متوجه دولت ميباشد. به عبارت ديگر قدرت تصميمگيري به گروهي داده ميشود و مسئوليت نتايج از ديگران خواسته ميشود.نكته دوم، وارد شدن در امور اجرايي از خلال قانونگذاري است. از جمله تغيير ساعات بانكها و ساعت رسمي كشور برحسب سابقه آنها، موضوعي اجرايي بوده است و گرچه به نظر بنده هم هر دو تصميم اتخاذ شده از سوي دولت غلط بود، اما راه مقابله با تصميم غلط دولت، محدود كردن حوزه وظايف اجرايي نيست، زيرا اين كار تبعات بسيار بدتري براي اداره امور كشور دارد. در حقيقت مجلس براي مقابله با دولت به جاي آنكه در امور اجرايي از ابزار سوال و استيضاح استفاده كند، گسترش حوزه اختيارات قانونگذاري خود را وسيله مقابله قرار داده است.نكته بعدي اشاره به قانونگذاري مجلس از طريق ارايه طرحهاي قانوني نمايندگان در مواردي است كه این طرحها بار مالي دارد، و به درستي هم در نامه اشاره شده كه ای کار نوعي دخالت مستقيم در بودجهنويسي است.اينكه مجلس ميتواند مبالغ كلان و متعددي را بر هزينههاي جاري كشور تحميل كند، حتي اگر منابع درآمدي آن را هم تعيين كند (مثل برداشتنهاي مكرر از منابع ارزي كشور) وقتي پذيرفتني است كه مسئوليت تبعات ناشي از اين مصوبات خود را نيز عهدهدار شود. بخش مهمي از تورم موجود ناشي از اينگونه مصوبات است، اما مجلس ميخواهد از يك سو منابع ارزي را مطابق میل خود خرج كند و به مردم بگويد كه در فكر رفاه آنان است، و از سوي ديگر در برابر تورم هم مسئولیت نپذیرد و عليه دولت شعار دهد!! به معناي ديگر نان توزيع پول نفت را بخورد، اما چوبش را حواله دولت كند. شكاف مسئوليت و قدرت كه ويژگي اساسي ساختار موجود است حتي در دوراني كه دو قوه در نزديكي و همراهي كامل با یکدیگر هستند نيز آثار سوء خودش را نشان ميدهد.نكته مهم در اين نامه اين است كه بر فرض صحت و درستي موارد مطروحه، چرا نامه خطاب به مجلس نوشته شده است؟ مگر مجلس مسئول انطباق يا عدم انطباق مصوبات خود با قانون اساسي است؟ اگر اعتراض به اين مصوبات از حيث سياستگذاري و خطمشيها بود، اشكالي به اين نامهنگاري نبود، اما مضمون نامه معرف آن است كه رييس دولت مصوبات مجلس را در برخي موارد خلاف قانون اساسي و اصل تفكيك قوا يا اصول 75، 60، 86، 88، 133، 136، 137 و... ميداند، اگر اين ادعا را بپذيريم، منطقي بود كه اين نامه به شوراي نگهبان نوشته ميشد و يا از طريق اعضاي شوراي نگهبان كه عضو دولت هم هستند اعتراضات در اين شورا پيگيري ميشد. پس چرا خطاب به مجلس نوشته شده است كه مسئوليتي مستقيم در تعيين انطباق و عدم انطباق مصوبات خود با قانون اساسي ندارد؟ ظاهراً به دليل رفاقت دولت با اين شورا يا ترس از باز كردن جبهه جديدي عليه خود نامه را خطاب به ضعيفترين حلقه موجود در مراتب تصميمگيري کشور نگاشتهاند، و نحوه برخورد رييس مجلس در مورد اين نامه نيز ضعف مفرط اين حلقه را در برابر قدرت دولت نشان ميدهد. اگر نوعي بيتوجهي مرسوم در تنظيم يكي از جملات نامه نبود، شايد اين نامه به چنين سرنوشتي دچار نميشد، اما چه ميتوان کرد كه برخي قدرت هر كاري را داشته باشند، قدرت ترك عادت را ندارند.فقدان رابطه قدرت و مسئوليت خسارات بسيار زيادي بر جامعه دارد. تا وقتي كه عدهاي ميتوانند برای هر هزينهاي اعمال قدرت و اتخاذ تصميم كنند، اما هيچ مسئوليتي را از نتایج این هزینه ها متوجه خود ندانند، همين وضع ميشود كه شاهد آن هستيم. براي نمونه مردم زير بار تورم هستند، اما مسئولين اصلي آن كمتر از مردم نسبت به تورم اعتراض نميكنند و چه بسا برای رد گم کردن ديگران را مورد خطاب يا مسئوليت قرار ميدهند. اعتراضات گسترده مجلسيها به تورم به طور طبيعي با واكنش دولت در این نامه همراه خواهد بود كه مجلس را مسئول تورم معرفي كند و در اين ميان فقط سر مردمي كه درگير زندگي جاري خود هستند بيكلاه خواهد ماند. اين مسأله فقط در رابطه ميان اين دولت و اين مجلس نيست كه بروز كرده از پيش همچنين بوده و با چنين ساختاري كماكان ادامه هم خواهد داشت.
۱۳۸۶ بهمن ۱۴, یکشنبه
چرا در حکومتهای مستبد فساد و رشوه خواری بیداد میکند ؟
فساد باعث زیر سؤال رفتن عدالت، مسئولیت، و کاربرد ثروت و قدرت می شود. از دهه 1980، برقراری دموکراسی و گسترش جهانی ويکی شدن اقتصاد بازارها، موضوع فساد را در صدر دستور کار بین المللی قرار داده است. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به سال 1991، رژیم های فاسد که سابقا ً برای قدرت های بزرگ مفید واقع می شدند، مقبولیت خود را از دست دادند؛ خیلی از کسب و کارها از قبول فساد به عنوان راهی برای جذب کار و بازار و مشتری سر باز زدند، و شهروندان خواستار کمک خارجی بودند که از نظر آنان نتایج بهتری داشت.
این طور تلقی می شود که دموکراسی های لیبرال تثبیت شده دارای فساد کمتری نسبت به دیگر کشورها هستند. اما سنگاپور، که از بسیاری جهات دموکراتیک نیست، کنترل مؤثری بر این امر دارد، در صورتی که در هند، بزرگترین دموکراسی جهان، فساد گسترده ای در جریان است. علی الظاهر فساد کمتر در دموکراسی های ثروتمند، حاکی از این است که مجموعه قوانین و نهاد ها از منافع وابسطه به پول جانبداری می کنند، و همین موضوع باعث کاهش انگیزه خریدن قدرت و نفوذ می شود. جوامعی مانند بریتانیا و ایالات متحده، زمانی فساد گسترده ای را تجربه کرده اند، اما بعد از قرن ها توانستند آن را مهار نمایند. بر عکس، جوامع نوپا، نهاد های بنیادین خود را در جهانی رقابت طلب بنا می کنند که به سرعت دچار تحول می گردد ویک شبه خواهان رسیدن به بالاترین استانداردها هستند.
زمانی بود که برخی فساد را امر مثبت تلقی می کردند- راهی برای "چرب کردن چرخ های" بوروکراسی، به وجود آوردن بازار های غیر رسمی، و در ارتباط قرار دادن رهبر ها با جامعه از طریق تأمین منفعت. اما کسی نمی داند که بدون وجود فساد چه اتفاقی می افتاد. چنین ادعا هایی تأثیر معاملات کثیف را در جوامع ندیده می گیرند. تحقیقات اخیر نشان می دهد که فساد به رشد اقتصادی صدمه زده، به "اغنیا" به هزینه "فقرا" منفعت می رساند، و نهاد ها و حس مسئولیت را دچار تزلزل می کند.
فساد چیست؟
نمی توان از فساد تعریفی واحد به دست داد. بسیاری از دیدگاه هایی که در بحث از فساد مطرح می شوند منعکس کننده تجربیات جوامع ثروتمند غرب است، و در دیگر نقاط جهان مصداق نمیابند. بعضی بر این عقیده هستند که فساد را باید از طریق ارزش های فرهنگی و افکار عمومی تعریف کرد، و این در حالیست که منتقدان پاسخ می دهند که این گونه تعاریف مبهم و نا منسجم می باشند. در تعریفی دیگر از فساد ، آن را منفعت طلبی مقامات رسمی به هزینه منافع عمومی می دانند. اما "منافع عمومی"، خود مبهم تر بوده، و فساد هر چه باشد، پیامد های آن موضوعی دیگر است.
شاید بهترین رویکرد، تعریف فساد به منزله سوءاستفاده از نقش و منابع عمومی برای منفعت خصوصی باشد، البته باید بلافاصله اضافه نمود که "عمومی"، "خصوصی"، "منفعت" و مهمتر از همه "سوءاستفاده" هر کدام جای بحث مفصل دارد. این تعریف جامع و مانع نیست، اما بر ابعاد سیاسی، وجدانی و اخلاقی قضیه، همان گونه که در عمل هم رخ می دهد، تأکید دارد. فساد همواره این سؤال را بر می انگیزد که اشخاص با نفوذ چه طور می خواهند پاسخگو باشند.
اشکال مختلف فسا د
معمول ترین شکل فساد رشوه خواری است- چیز های پرارزشی که از سویک شخص حقیقی در مقابل تصمیم، عملا عدم انجام کاری در اختیاريک مقام رسمی قرار داده می شود. اخاذی در ارتباط نزدیکی با رشوه خواری قرار دارد، که مقامات رسمی در خواست هدایا و مبالغی پول می کنند. اما اشکال زیاد دیگری نیز وجود دارد، مثل دزدی علنی از سوی مقامات. گاهی تشخیص فعالیت های مفسده جویانه از فعالیت های قانونی مشکل است.
دلایل فسا د
چهار توضیح متداول است:
شخصی - فساد وجود دارد چون آدم های بد، که آموزش خوبی ندیده اند، افرادی که حقوق ناچیزی دارند دست به کارهای بد می زنند.
سازمانی - توضیح سازمانی مبنی بر ضعف مدیریت است: مثلا ً کارآموزی بی حاصل، گزارش نویسی، و سرپرستی. توضیح دیگر بر طرح سازمانی تأکید دارد، به عنوان مثال، دولتی که در آن بوروکرات ها به سهولت از سوی سیاستمداران استخدام واخراج می شوند، انگیزه ای فطری برای فساد دارد.
فراگیر - (نظام سیاسی به منزلهک کلیت) دولت ها با تقاضاهای زیادی از سوی جوامع دور و بر خود روبرو هستند؛ جریان رسمی کار معمولا ً وقت گیر، نامطمئن، و پرهزینه است، بنابراین فساد می تواند يک راه میان بر باشد.
علل متعدد - در مواردی- مثلا ً، سوء مدیریت يک مدیرعامل- فاکتور های "شخصی" تعیین کننده هستند. اما وقتی حتی افراد مورد اطمینان هم دررأس کار قرار می گیرند، با تأکید بر مسائل نهادی و عمومی، باز فساد دیده می شود.
مسائل متضاد فساد
هر جامعه ای با فساد دست در گریبان است، اما انواع و ابعاد آن گوناگون می باشد. این عناصر نشان دهنده فاکتور های متعددی هستند، که شامل موارد زیر می شود:
قدرت و اعتبار قوانین و نهاد ها
مشروعیت: وابستگی مردم به دولت و حمایت از آن. وقتی مردم دولت را از آن خود بدانند، تاب تحمل فساد را ندارند. این فاکتور مربوط است به:
آداب و ارزش های فرهنگی ی در رابطه با هویت، اختیار، درست و غلط امور، و نقش افراد در جامعه.
ابعاد بخش دولتی - این در جایی است که دولت با نفوذ و همه کاره است، راه های اندکی وجود دارد که بتوان کار ها را از طریق بخش خصوصی انجام داد، که در این صورت فساد احتمالا ً گسترده خواهد بود.
برخورداری و محرومیت - گروه هایی که از داشتن نفوذ سیاسی مشروع محروم می شوند، راه خود را از راه نا مشروع پیدا می کنند.
سرعت روند کار های دولتی - وقتی تصمیمگیری به کندی صورت می گیرد، مردم با دادن پول به کارها سرعت می بخشند. مقامات، تا مردم پولی نداده اند، به زور حرکت می کنند. اما زمانی که تصمیم گیری ها با شتاب تمام انجام می شود ، نقش فساد "وقت کشی" کردن است.
توازن میان امکانات سیاسی و اقتصادی - در جایی که دستیابی به قدرت آسان تر از دستیابی به ثروت است، مردم برای به دست آوردن ثروت، از قدرت استفاده می کنند. در جایی که راحت تر می توان ثروتمند شد تا قدرتمند، ثروت به دنبال نفوذ مقام است (هانتینگتون، 1968).
علائم فساد
در طولانی مدت، جوامع مختلف "علائم" متفاوتی از فساد را تجربه می کنند. چهار نوع از این علائم همراه با مثال هایی که مربوط به زمان حال يا گذشته نزدیک است، عبارتند از:
بازار های پرنفوذ - در دموکراسی های تثبیت شده طرفدار تجارت ، که دارای نهاد هایی پرقدرت هستند، بعضی منافع خصوصی ایجاب می کنند که برای دسترسی به مقامات پولی خرج شود؛ غالبا ً سیاستمداران و لابیست ها به منزله واسطه عمل می کنند.
کارتل های نخبگان - هنگامی که نهاد ها از قدرت چندانی برخوردار نیستند، و رقبای سیاسی قدرت بیشتری میابند، کارتل های نخبگان فرمان می رانند. در این موارد، منفعت ناشی از فساد، که میان برجسته ترین چهره های داخل و خارج از دولت تقسیم می شود، به قدرت آن ها استحکام می بخشد.
اعضای شورای حاکم و دسته جات - در جایی که نهاد های رسمی ضعیف هستند و امکانات اقتصادی و سیاسی رشدی سریع دارند، چهره های قدرتمند، برای ایجاد پایگاه قدرت شخصی، که شامل مقامات و افراد خارج از دولت هم می شود، ازامکانات و منابع مالی نامشروع استفاده می کنند...
مقامات رسمی متنفذ - در این جا،يک شخص واحد و دست های پشت پرده هستند که اختیار دار امور می باشند، و نهاد ها بسیار ضعیف هستند. زمامداران، منافع را میان نورچشمی ها، حامیان، و اعضای خانواده خود تقسیم می کنند. برخی از رژیم های حکومتی روشن بین تر هستند، اما در بقیه، فساد باعث چندپارگی و فقر جامعه می گردد.
تأثیر فساد بر دموکرا سی
تأثیرات منفی فساد بر دموکراسی شامل صدمات اقتصادی - از آن جا که مقامات فاسد به خارج کردن پول از کشور می پردازند، مردم از سرمایه گذاری دلسرد می شوند- و سیاسی است. صدمات سیاسی عبارتند از:
رهبران سیاسی اعتبار خود را از دست داده و برای کسب حمایت مردم باید هزینه کنند.
قوانین را، پیشنهاد کنندگان بالاترین قیمت تعیین می کنند، نه نیاز های جامعه.
احساس مسئولیت، اجرای قانون، و عملکرد ادارات بی اعتبار و بی نتیجه می شود.
احزاب سیاسی، تبدیل بهک رشته عملیات پشتیبانی ، در خدمت منافع شخصی می گردند.
احکام قضایی را می توان خرید وا از راه سیاست دستکاری نمود.
مطبوعات و جامعه غیر نظامی به قدری تضعیف می شود که قدرت نظارت بر اعمال قدرتمندان را ندارد.
ا مید به اصلاحات؟
با این تعداد فاکتور هایی که دخیل هستند، مشکل بتوان با توصیه ای واحد به اصلاحات دستافت. مشکل فساد، مشکلی است که در بطن جامعه لانه کرده، و در حالی که بر بسیاری از ابعاد جامعه تأثیر می گذارد، از آن ها تأثیر نیز می پذیرد. اصلاح طلبان معمولا ً با این مسئله روبرو هستند که افراد متنفذ که منافع خود را از راه فساد به دست آورده اند، از راه های سیاسی ويا توسل به خشونت از موقعیت خود دفاع می کنند. معاملات فساد آمیز بزرگ، معمولا ً هدفی بین المللی دارند. ابعاد قضیه هم خود مشکلی است ؛ کسانی که از اعمال فساد با خبر هستند، معمولا ً آن را پنهان نگه می دارند، که در این صورت ابعاد دقیق آن را نمی توان به آسانی دریافت. برای همین، کنترل فساد فقط با تصویب قوانین ويا خواستن از مردم که کار بد نکنند حاصل نمی شود. مهمترین استراتژی ها شامل موارد زیر هستند:
لیبرال کردن - عنی حساب دولت را از اقتصاد جدا کردن، که مقامات رسمی از آن مقدار نفوذی که ارزش معامله داشته باشد برخوردار نخواهند بود ؛ در های سیاست را باید باز گذاشت و به این ترتیب رأی دهندگان می توانند "افراد حقه باز را بیرون بریزند". اما این راه حل ممکن است منجر شود به این که سوءاستفاده از قدرت و ثروت به بخش خصوصی انتقال يابد، و از طرفی رقابت های سیاسی نیز ممکن است چهره های برجسته را مجبور به دزدی بیشتر و سریع تر کند.
اجرای قانون - وجود نظامی از قوانین معتبر، با ضابطه اجرایی و مجازات ها امری ضروری است. اما در جایی که مجریان قانون، خود در گیر فساد هستند، کار زیادی از پیش برده نمی شود، مطبوعات آزادی ندارند، و شهروندان از ترس این که صدمه ای به آن ها وارد شود، اختلاس را گزارش نمی دهند
مدیریت دولتی مترقی - عواملی چون مدیریت بهتر، گزارش نویسی، و طرح سازمانی، و کارمندانی که حقوق مکفی بگیرند، و تحت حمایت قوانین دستگاه دولتی باشند، از کارآموزی خوبی برخوردار باشند، ضروری است.اما اجرای این تدابیر به هزینه زیادی نیاز دارد و از سوی افرادی که در شرف بیکار شدن هستند با مقاومت روبرو می شود. کنترل ممکن است به قدر محدود کننده باشد که قدرت اقدام را از دولت گرفته و مردم را از خدمات عمومی دلسرد کند.
"عمیقا ًدموکراتیک کردن " - بسیاری از جوامع، در طول مباحثی پیرامون قدرت و حس مسئولیت، موفق به کاهش فساد شده اند. مردم در پی حفاظت خود از انواع سوءاستفاده ، به نهاد هایی مستحکم و مشروع دست يافته اند. بسیاری از اصلاح طلبان، سیاست را فاسد کننده تلقی می کنند، در حالی که از این منظر برای اصلاحات ضروری است.
اشتراک در:
پستها (Atom)