۱۳۸۷ مرداد ۲۷, یکشنبه

در زندان رجایی شهر (گوهر دشت کرج )جه می گذرد : جهنم واقعی آنجاست

حتما وصف زندان اوین را شنیده‌اید. بازجویی‌های نیمه‌شب و سلول‌های انفرادی، بند‌های مخوف 209 و 325، و تمامی شرایطی که در بندهای عمومی آن گذشته و زندانیان آن را تا مرز جنون برده؛ و علاوه بر آن، دچار انواع بیماری‌ها کرده است. اما «اوین» دیگر سال‌هاست که در میدان خوف و عذاب زندانیان سیاسی ایران، «یکه‌تاز» نیست؛ در زندان رجایی‌شهر (گوهردشت کرج) چه می‌گذرد.(1) سال گذشته، ولی‌الله فیض مهدوی، پس از تحمل 9 روز اعتصاب غذا در بدترین و سخت‌ترین شرایط، در اندرزگاه 2 زندان رجایی‌شهر کرج جان خود را از دست داد؛ و این در حالی است که یکی از خواست‌های او، بازگشت و انتقال به زندان اوین بود. اما با توجه به وضعیت اوین، که آن هم در نوع خود می‌تواند غیرانسانی‌ترین و بدترین شرایط را پیش چشم آورد، در رجایی‌شهر چه می‌گذرد که برای زندانیان آن، اوین را چون «بهشت» جلوه‌گر ساخته‌است؟ شرایطی را که بر این زندان حکمفرماست، می‌توان بر پایه‌ی سخنان کسانی که از آن جان سالم به‌در برده‌اند، متصور شد؛ اما تا زمانی که خود را در آن شرایط قرار ندهیم، نمی‌توانیم به عمق فاجعه‌ی در حال وقوع در آن پی ببریم؛ زندانی که تهدید به فرستادن بدان جا، برای زندانیان دیگر زندان‌ها، همچون تهدید به مرگ، وحشتناک است؛ زندانی که بر اساس آمار با گنجایش 1122 نفر به‌صورت عادی اکنون بیش از این تعداد و در حدود 5500 نفر را در خود جای داده است. گویا به زودی، ریاست سازمان زندان‌های کشور را به رییس زندان‌رجایی‌شهر خواهند داد؛ و علت آن را، سخت‌گیری این زندانبان اعلام کردند که مانع خروج اطلاعات از این زندان شده‌است. چنین به نظر می‌رسد که شاید این تنها زندانی باشد که توانسته تاحدودی از چشم مدافعین حقوق بشر دور نگاه داشته شود؛ هرچند در سال‌های اخیر، خوشبختانه خبر‌های بسیاری از آن توانست به بیرون درز کرده و باعث نجات بسیاری شود. شناخته‌ترین مشخصه‌ی این زندان عدم تفکیک زندانیان است که در سال‌های اخیر بیش از پیش خود را نشان داده است؛ بدین صورت که زندانیان در آن براساس جرایم جدا نشده‌اند. این موضوع بیشتر درمورد زندانیان سیاسی حساسیت برانگیز و قابل تشخیص بوده است؛ زیرا زندانیان عقیدتی و سیاسی‌ای که غالبا به این زندان آورده شده‌اند در اندرزگاه‌های پرجمعیت 1 و 5 که مربوط به زندانیان خطرناک است، فرستاده می‌شوند. نکته‌ی باعث تاسف این است که زندانیانی که به دلیل ابراز عقیده یا به‌ دلیل فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی دستگیر می‌شوند، در صورت تشخیص دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی، روانه‌ی این زندان می‌شوند تا به‌درجات مختلف تحت فشار قرار گیرند و در فضای وهم‌آلود این زندان دست از هرگونه مقاومت و تلاش برای نجات خودشان از زندان، بردارند. البته این تنها روی «خوش» ماجراست؛ و همان‌طور که اشاره شد، دیده می‌شود که زندانیان سیاسی در آن حتی جانشان را از دست می‌دهند و مسئولان زندان هیچ‌گونه مسئولیتی را در قبال آن برعهده نمی‌گیرند. . زندان رجایی‌شهر با چنین بخش‌هایی شناخته شده است: بند1، بند 4، بند 6، بند فرهنگی (یا «واحد فرهنگی»)، واحد 5، فرعی 5، واحد 2، اندرزگاه 2 و اندرزگاه‌های 1 و 5، که از پرازدحام‌ترین بخش‌های این زندان‌اند. در این زندان، سلول‌هایی هست با ابعاد دو در دوونیم متر، و در همین فضای محدود، معمولا در حدود 4 یا 5 زندانی به‌سر می‌برند. همچنین، زندان دارای دالان‌های متعددی است که در آن‌ها سلول‌های بی‌روزنی هستند که شاید پشت درهای آن، انسان‌های فراموش شده‌ای باشند که سال‌های متمادی برآن‌ها گذشته باشد؛ بی‌آن‌که کسی از سرنوشت‌شان باخبر باشد. در هر سلول این زندان، انسان‌هایی با بیماری‌ها و دردهای بی‌شمار، در انتظاری جانفرسا برای پایان احکام حبس‌های طولانی، اعدام یا سنگسار، بی‌عدالتی‌های آشکاری را که بر آن‌ها رفته است تحمل می‌کنند. در اسفند سال گذشته‌ی شمسی، گزارش رسید که 27 تن از زندانیان در همین زندان در اعتراض به شکل نگهداری خود و اعمال نفوذ معاونت قضایی زندان (علی محمدی) و نحوه‌ی برخورد مسئولان زندان، دست به اعتصاب غذای جمعی زده‌اند. طبق روال اکثر زندان‌های جمهوری اسلامی، در این زندان نیز فعالین سیاسی را به شکل‌های مختلف- ازجمله، با اعلام یکباره‌ و غیررسمی حکم اعدام، یا لغو آن- تحت شدیدترین فشارهای روانی قرار می‌دهند. مسئولان زندان می‌توانند – به‌دست خود یا توسط زندانیان شرور- به‌راحتی انسان‌ها را دچار نقص‌عضو کنند، مورد تجاوز قراردهند، یا به قتل برسانند. وصف شخصیت و اعمال مدیر داخلی این زندان، «خادم»، نشان می‌دهد که چگونه این اشخاص می‌توانند به‌راحتی انسان‌ها را در این زندان معدوم و مجنون کنند. نیز، می‌توان به مورد «محمود مغنیان» اشاره کرد که در پرونده‌ی سال ٨۰ زندان رجایی‌شهر، ظاهرا دختران جوان زندانی را با همکاری «محمد شکاری»، رییس سابق همین زندان، به قصد سودجویی از تجارت سکس، به دبی صادر می‌کردند. زندان رجایی‌شهر، برای بازجویان دیگر زندان‌ها نیز حکم یک اهرم فشار را یافته‌است که با تهدید زندانیان به فرستادن‌شان به آنجا، بتوانند آنان را به اعترافات گوناگون واداشته و پرونده‌های جعلی برایشان بسازند. حتی در صورت مقاومت زندانیان یا عدم همکاری‌ با بازجوها، آن‌ها را برای تنبیه به زدان رجایی‌شهرمی‌فرستند تا به‌اصطلاح «ادب» شوند. موارد تنبیهی، از جمله فرستادن به بند متهمان سرقت مسلحانه و اشرار، ریختن آب جوش بر دست و پای فرد، تعرض جنسی به او و یا حتی- در مواردی که بخواهند فراتر از تنبیه عمل کنند- فرستادن زندانی به اندرزگاه‌های 1 و 5 و فشارهای مشابهی را شامل می‌شود؛ تا بدین وسیله، زندانی را با تهیه‌ی سناریویی در معرض خطر مرگ قرار داده و در صورت نیاز، توسط زندانیان شرور به قتل برسانند. روش‌های تنبیهی در این زندان چنین است: زندانیانی که در اوین مقاومت کنند یا روی خواست‌هاشان پافشاری کنند و از مواضع‌شان کوتاه نیایند، با سه نوع سفارش از سوی مسئولان زندان اوین به روسای زندان رجایی‌شهر معرفی شده و برای زیرفشار قرارگرفتن و خردشدن به آنجا فرستاده می‌شوند. چنین زندانیانی، پس از ورود به رجایی‌شهر، بر اساس نوع سفارشی که در مورد او شده‌است، مورد اذیت و آزار قرار می‌گیرد. مثلا، در صورتی که برای زندانی، سفارش «شماره‌ی 3» پیشنهاد شده باشد، او را به بند محکومین عادی و افراد نیمه‌خطرناک می‌فرستند و با شرایط بد و محدودیت‌ها تنبیه‌اش می‌کنند. اگر سفارش، «شماره‌ی 2» باشد، محکوم مورد نظر را به بند محکومین سرقت مسلحانه و افراد خطرناک و شرور می‌فرستند و او را با گرفتن رخت و لباس و ساعت و انگشتر و پول، خواباندن در جای بد، ضرب و شتم و زخمی‌کردن‌های خفیف، تعرض جنسی و ریختن آب جوش بر دست و پا و کمرش تنبیه می‌کنند. البته «خوراندن ادرار و مدفوع» را نیز باید به این فهرست افزود؛ که در صورت سفارش توسط متولیان زندان انجام می‌شود . اما اگر سفارش از نوع درجه‌ی 1 باشد-که معمولا موارد اندکی در سال پیش می‌آید و گویا رییس حفاظت مستقیما و دورادور بر آن نظارت دارد- شخص را به اندرزگاه‌های5 و1 انتقال می‌دهند که در آن منتظران اجرای حکم اعدام و زندانیان دارای سابقه‌ی چندین فقره قتل در بیرون از زندان، و یا حتی قاتلین مرتکب چند فقره قتل در زندان، نگهداری می‌شوند. بیشتر این افراد را متولیان زندان با ترفندهایی معتاد کرده‌اند تا برای چند گرم مواد مخدر، هر کسی را به راحتی به قتل برسانند. اینان چیزی برای از دست دادن ندارند؛ و این نقطه‌ قوتی برای آلت دست قرار گرفتن‌شان در راستای اهداف زندانبانان است. زندانی تازه وارد، به اتاق چنین محکومانی انتقال داده می‌شود و به یکی از زندانیان سابق زندان خبر می‌دهند که مثلا 10 روز دیگر تاریخ اعدام و زمان اجرای حکم توست؛ و اولین کاری که آن قاتل و محکوم به اعدام انجام می‌دهد، این است که- برای این‌که یک سال دیگر زنده بماند و اعدامش به تعویق بیافتد- میهمان تازه‌وارد و از همه جا بی‌خبر را سلاخی کند؛ تا با این کار، هم سفارش دهنده به هدفش برسد، هم خودش یک سال بیشتر زنده بماند، و هم با ایجاد رعب و وحشت امتیاز بیشتری در زندان به‌دست ‌آورد. از جمله کارهایی که این زندانیان انجام می‌دهند، دوختن لباس برای ارتش و سپاه، آهنگری برای شهرداری و تاسیسات زندان، کفش و پوتین‌دوزی و چندین کار مشابه دیگر است که بیشتر مربوط به خود دولت می‌شود. گویا، درآمد حاصله از این راه، نه به صندق دولت یا بودجه‌ رسمی زندان، بلکه مستقیما به حساب رییس زندان (محمد حاجی‌علی کاظم) و معاون وی (علی محمدی) و گرداننده‌ی اصلی زندان (محمود مغنیان) واریز می‌شود. اردیبهشت ماه سال جاری حکم اعدام دو زندانی در این زندان به اجرا درآمد که یکی از آنها یعنی «محمد هوشمند» هنگام ارتکاب جرم، حدود 18 سال یا کمتر سن داشته و نزدیک به 3 سال در انتظار مرگ در زندان به‌سر برده بود. زندان رجایی‌شهر، فراموش‌خانه‌ای است که برای خرد کردن جسمانی و روانی زندانیان سیاسی و پنهان کردن از دسترس رسانه‌ها و نهادهای مدافع حقوق بشر به‌کار گرفته می‌شود. کسی که پایش به آنجا برسد، از «انسان بودن» ساقط می‌شود و حتیبا وجود تلاش فعالان حقوق بشر و رسانه‌ها، تا حد زیادی از انظار عمومی پنهان می‌ماند. زندانیانسیاسی رجایی‌شهر مجبورند با جنایتکاران خطرناک، قاتلان، متجاوزان ومعتادان یا قاچاقچیان مواد مخدری هم‌سلول باشند که در حمله وهجوم به هم سلولی‌های خود تردید نمی‌کنند. این گونه زندانیان،هیچ چیزی ندارند که از دست بدهند و اغلب نیز محکوم به حبس ابد یا اعدام هستند. همین است که مرگ‌های مرموز در این زندان را شدت بخشیده و نگرانی مراجع مدافع حقوق بشر را نسبت به این موضوع دو چندان کرده است. در انتها ذکر چندین مورد از جنایات اتفاق افتاده در زندان، می‌تواند نظر ما را به یک نیاز مبرم جلب کند؛ یعنی نیاز جدی به توجه عمیق به این که جز اعدام‌ و سنگسار، فراموش‌شدگانی هستند که سالهاست در این سیاه‌چال اسیرند، کسانی که بی‌دلیل به قتل رسیده‌ یا جان خود را گرفته‌اند، و انسان‌هایی که تحت فشار شدید، سلامت جسمانی و روانی خود را از دست داده‌اند...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر