صحنه و فضای جامعهی ایران را سران حکومت به صحنهی مرگ و وحشت تبدیل نمودهاند. چکاندن ماشهی اسلحه بر روی مخالفین و معترضین، بهکارگیری باطوم و طناب دار بهعنوان ابزارهای تعرض و مرگ همچنان دارد بر افکار و شانههای کارگران و دانشجویان سنگینی میکند. سردمداران رژیم جمهوری اسلامی روزی بنابه منفعت و مصلحتهایی اعدامهایی خیابانی را قطع و روزی دیگر بر تداوم چنین صحنههای "عبرت" انگیزی پای میفشارند. علم نمودن چنین صحنههای دردناک و روغن کاری دائمی ماشین سرکوب در ابران قطع نشدنیست و سران حکومت دارند، با توسل جستن به این نوع ابزارها و روشها، عمر بهناحقشانرا طولانیتر مینمایند. واقعیت این استکه در زیر حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی مشاهدهی چنین رخدادهای شنیع و شنیدن خبرهای دردناک و ناگوار امر عجیب و غریبی نیست. نبود آن سئوال برانگیز است. مگر این رژیم با ارتکاب این همه جنایات، توهمی برای کسی بر جای گذاشته است؟ مگر هزاران انسان را در دادگاههای چند ثانیهایی به مرگ محکوم نهنموده است؟ مگر هزاران انسان را آواره نهنموده است؟ مگر هم اکنون دهها کودک در صف اعدام این جانیان بشریت قرار نهدارند و منتظر مگر ناخواستهی خویش نمیباشند؟ جمهوری اسلامی از کُشت و کُشتار انسانها دست نهخواهد کشید و حقیقتاً که زندگی سیاسی سران حکومت با به فلاکت کشاندن هر چه بیشتر تودههای محروم رقم خورده است و نمیتوانند در جهت خلاف آن به پیش روند. مضافاً اینکه فقر در ایران دارد مسیر تصاعدی را طی میکند و در این میان کسی حق اعتراض نهدارد و جواب آن از جانب قدارهبندان همانیست که تا کنون ما در صحن جامعه شاهد آن بودهایم. دارند آزاد اندیشان و مخالفین خود را به صلابه میکشند تا دنیای پر از لجن و جنایت خود را پا بر جا نگه دارند. سرمایهداران، دنیای کنونی و جامعهی ایران را به دنیا و جامعهی پر از درد و رنج میلیونها انسان محروم تبدیل نمودهاند؛ دنیایی که در آن هیچ نشانهای از سعادت و خوشبختی کارگران و زحمتکشان نیست. فلاکت و بدبختی همهگیر شده است و به تبع از آن سایهی سرکوب و مرگ مخالفین و قربانیان نظام در همه جای ایران گسترده شده و دامان همه را در بر گرفته است. کار یک روزه و دو روزهی رژیم جمهوری اسلامی نیست و چشماندازی برای پایان آن وجود نهدارد؛ چرا که زبان و منطق سران حکومت با زور و سرکوب تعریف گردیده است و راه و چارهای دیگر، در قبال مطالبات اولیهی میلیونها انسان محروم و مخالفین خود نهدارند. ربودن و دستگیریها و فشردن طناب بر گردن مخالفین و قربانیان نظام و شکنجهی مبارزین هم تمامی نهخواهد داشت و سراسر ایران را سران حکومت به میدان یکهتازی خود تبدیل نمودهاند. آنان به هیچ قانونی پایبند نیستند و در عمل مدافعی آن قوانینیاند که منفعت آنرا تأمین مینماید. شاهد بودهایم که کارگر، دانشجو، زن، کودک و همه و همه را مورد تعدی و تعرض خود قرار دادهاند. شنیدهایم و دیدهایم که خانه و کاشانهی تودهها را سوزاندند و دسته دسته جوانان را به میدانهای تیر و مرگ روانه نمودهاند تا بر حاکمیت خویش تداوم بهخشند. متأسفانه کسی نیست تا به داد مردم محروم بهرسد. کسی نیست تا سران حکومت را از اعمال جنایتکارانهاش باز دارد و دستان کثبفشانرا پس زند و پاسخی متقابل و در هم کوبنده به آنان دهد. حقوق انسانی – اجتماعی در زیر حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی کاملاً دارد لگدمال میشود و در این میان هیچگونه زبان مشترک و گفتمانی فیمابین سران حکومت و مردم ستمدیده وجود ندارد
یکطرف سران حکومت با ابزارهای گوناگونِ شکنجه و سرکوب به صف شدهاند و در طرف دیگر آن میلیونها انسانِ محروم و بی سلاحی قرار گرفتهاند که شبانهروز در معرض ظلم و ستماند. بدون شک سازمان دادن چنین فضا و جامعهای منطبق با خواستههای سازندگان اصلی آن - که کسانی جز کارگران نمیباشند . دارند با زور و چماق حکمرانی میکنند و دارند به بهانهی "امنیت اجتماعی" بر مزاحمتهای سیاسی – اجتماعی میلیونها زن و مرد ستمدیده میافزایند. کاملاً بر زمین و میدان بازی تسلط یافتهاند و هر گونه که خود صلاح میدانند، دارند مخالفین خود را سازمان میدهند. خون و خونریزی و کار بست سلاح علیهی محرومان، با خون سران حکومت عجین شده است و به رویهی همیشگیشان تبدیل گشته است. میدانند که بدون تعرض به جان و مال کارگران و فرزندانشان هیچاند و یک روز قادر به دوام نمیباشند. بی دلیل نیست که به بهانههای متفاوت بر یورش خویش میافزایند. بهخیال خود قصد دارند تا با تصویب لوایح و قوانین ارتجاعی، جامعهی دلخواهی خود را بر میلیونها تودهی محروم تحمیل نمایند. قصد و نیتشان بر آن است تا همه را به بند کشند و هر ندای حقطلبانه و هر مخالفتی را در نطفه خفه سازنند. به همین دلیل استکه تور پلیسیشان را روز به روز گستردهتر مینمایند تا ، آزادیخواهان و مبارزین را در دام خویش گرفتار سازنند. بهواقع که حیات هر روزهی رژیم جمهوری اسلامی مترادف با تباهی هر روزهی تودههای ستمدیده است. این رژیم در عمل ثابت نموده استکه وظیفهای جز به یغما بردن اموال عمومی و به فلاکت کشاندن هر چه بیشتر زندگی کارگران و زحمتکشان بر عهده نهدارد؛ به اثبات رسانده استکه با هر گونه اعتراض و مخالفتی سر جنگ دارد و با تمام قوا آنها را سرکوب خواهد نمود؛ به اثبات رسیده استکه رژیم جمهوری اسلامی را نمیتوان با اتخاذ سیاستهای مداراجویانه و با جمعآوری طومار و حمایتهای بهاصطلاح نهادها و سازمانهای حقوق بشری، به عقب راند. واقعیت این استکه میدان را به دست سران حکومت دادهاند تا بازی دلخواهی سرمایهداران و سودجویان را سازمان دهد. بی دلیل نیست که هر روزه دارد به کارگران و دانشجویان ، زنان، جوانان و قربانیان نظام یورش میآورد و دارد زندانیان سیاسی مقاوم را به مسلخ مرگ میکشاند. هدف جمهوری اسلامی گستردگی رعب و وحشت در درون جامعه و به تمکین واداشتن مخالفین از مطالبات بهحق خویش میباشد. میخواهد با سرکوب و اعدام، صدای آزادیخواهی را در گلو خفه سازد؛ میخواهد تا آنجائیکه در چتنه و توان دارد منفعت ارباباناش را تأمین و سیاستهای آنانرا به پیش بهبرد. بنابراین رهائی از شر رژیم سراپا خشن و مسلح منوط به سازمان و سازمانیابی و به تبع از آن اتخاذ روشهای مقابلهای فعال و بی وقفه از جانب مبارزین میباشد. این رژیم به یمن زور سلاح پا بر جا مانده است و بدون بهکارگیری زور و سلاح نمیتوان آنرا بهزیر کشید. شاهد بودهایم که روشهای اتخاذ شدهی تا کنونی منفعتی برای جنبشهای کارگری – اعتراضی و دمکراتیک به ارمغان نیآورده است و بر تل هرینهها افزوده است. تنها با شیفت نمودن از موقعیت مبارزاتی فعلی به موقعیتی بُرندهتر و والاتر استکه میتوان به دنیایی روشن و آیندهای سرشار از آزادی و رهائی اندیشید.
.
برای رسیدن به آزادی باید از دشت تاریک نادانی و بی خبری عبور کرد آگاهی تنها ستاره روشنگر این راه است
۱۳۸۷ شهریور ۸, جمعه
۱۳۸۷ شهریور ۶, چهارشنبه
چرا حکومتهای مستبد نمی توانند مردم دلاور بلوچ را تحمل کنند ؟؟
هنگامی که این روزها به تاریخ مردم بلوچ و سرزمین بلوچستان می نگرم به روشنی می بینم که همهء فاتحان و دیکتاتورهایی که بلوچستان را فتح کرده و نیروی سرکوب خود را علیه مردم آن به کار برده اند عاقبت قربانی بدکاری های خود شده اند. بلوچستان از این بابت معجزه های بسیاری را در آستین دارد که مقام آنانی را به مردم بلوچ و سرزمین بلوچستان خدمت می کنند تعالی بخشیده و آنانی را که بد کرده اند از میان برمی دارد. به نظر می رسد که این امر در تاریخ این منطقه آنچنان مکرر اتفاق افتاده است که می توان آن را نوعی روند تاریخی دانست.
نخستین شواهد مستند تاریخی در این زمینه به شاهان ساسانی در دوران پیش از اسلام برمی گردد. آخرین پادشاهان این سلسله مردم بلوچ را به شدت سرکوب کردند. فردوسی شرحی از بدکاری های آنان را در کتاب شاهنامه ضبط کرده است. همو نقل می کند که در یک مورد نیروهای ساسانی به «هامون»، که مرکز بلوچستان است، حمله ور شده و عدهء زیادی از بلوچ ها را کشتند به طوری که گوسفندان و بزهای بلوچ ها بدون چوپان و زارع ماندند. آنگاه، چند سال بعد، اعراب به ایران حمله ور شده و سلسله ساسانی را برانداختند.
سلطان محمود غزنوی قدرتمند دیگری بود که عده زیادی از بلوچ ها را کشت اما، بلافاصله پس از این کشتار، چشم از جهان فرو بست و دو پسرش در گیر جنگی در میان خود شدند که به اقتدار این سلسله پایان داد.
ناصرالدینشاه قاجار هم جنایاتی باورنکردنی در بلوچستان انجام داد. هر کجا که مردم از پرداخت مالیات عاجز می ماندند مأموران او زنان و بچه هایشان را تصاحب می کردند. این واقعه در سال هائی اتفاق افتاد که بلوچستان مدت درازی دچار خشکسالی بود. مأموران جمع آوری مالیات فرستاده شده از جانب ناصرالدینشاه چنان بیرحم بودند که وقتی می دیدند مردم توان پرداخت مالیات شان را ندارند زنان و فرزندانش آنها را به بردگی می گرفتند. چند سال پس از این واقعه ناصرالدینشاه به قتل رسید.
ذولفقار علی بوتو در 1973 پارلمان بلوچستان را منحل کرد، رهبران بلوچ را به زندان افکند و در پی آن جنگی داخلی در گرفت که طی آن هزاران بلوچ کشته و زخمی شدند. بوتو از ارتش پاکستان برای سرکوب مردم بلوچ استفاده می کرد، اما همان فرماندهی که از جانب او به سرکوب بلوچ ها دست زده بود خود طی کودتایی علیه بوتو او را دستگیر کرده و چندی بعد به دار آویخت.
ژنرال پرویز مشرف نیز، بی اعتنا به تاریخ بلوچستان، همان روش بوتو را به کار برد. صدها بلوچ را کشت، هزاران نفر از آن ها را به زندان افکند، هزاران تن دیگر را از خانه و زمین شان آواره ساخت، و اکبرخان بوگتی، رهبر بلوچ ها، را به قتل رساند. و امروز می بینیم که او نیز با عاقبتی همچون پیشینیان خود روبروست.
من، همچنان که به مردم بلوچ و سرزمین بلوچستان فکر می کنم، وجود معصومیت شدیدی را در این مردم حس می کنم که خود را در آنان بصورت در خواست عدالت متجلی می کند. و هنگامی که دیکتاتورها از میان برداشته می شوند این جویندگان عدالت حس می کنند که عدالت در حق آنان جاری شده است. بدینسان می توان گفت که تا کنون هیچ کس از این معصومیت عدالت خواه جان به در نبرده است. و به همین دلیل است که من آن را شبیه معجزه می بینم. آنهائی که بلوچ ها را می کشند خود به دست دیگران کشته می شوند؛ و عنصر حیرت انگیز در این معادله آن است که قاتلان بلوچ ها و ویران کنندگان بلوچستان نه به دست بلوچ ها که به دست دیگران از میان برداشته می شوند ـ آن گونه که گوئی سرچشمه ای متعالی از عدالت در جهان وجود داشته باشد که به آن منطقه و مردم بی گناهش می نگرد و برای آنان که به این مردم ستم می کنند مجازات مقرر می کند.
معصومیت جویندهء معصومیت است. عدالت نیز در جستجوی عدالت است، و تساوی نیز تساوی جو است. هنگامی که معصومیت به جستجوی معصومیت برمی خیزد و جنایتکاری راه این جستجو را می بندد معصومیت نمودی زنده می یابد و جنایتکاران را از میان برمی دارد. به همین گونه، هنگامی که عدالت به جستجوی عدالت برمی خیزد و دیکتاتوری راه را بر او می بندد عدالت نیز به صورتی شگفت به مادهء زنده تبدیل شده و دیکتاتورها را یافته و آن ها را بر می اندازد. همچنین، هنگامی که مساوات در جستجوی مساوات باشد و تبعیض گری راهش را سد کند، مفهوم تساوی به صورت نیرویی مادی درآمده و تبعیض گر را از میان برمی دارد.
آن چه مردم بلوچ را تا کنون از خطرات مهلک گوناگون نجات داده کیفیات والای انسانی آن هاست که هنوز هم در بلوچستان وجود دارد و در آینده نیز نجات بخش بلوچستان و مردمش خواهد بود. یعنی، از این پس نیز کسی دست به انهدام مردم بلوچ نخواهد زد مگر آن که در این راه اسباب انهدام خود را فراهم کرده باشد. و این هشدار روشنی برای آنانی است که بدخواه بلوچستان اند: اگر به کشتن بلوچ اقدام کنید خودتان نیز کشته خواهید شد!
۱۳۸۷ شهریور ۵, سهشنبه
امنیت و حفاظت اینترنتی در مقابل رژیم
همه چت ها اعم از نوشتاری (text ) و یا صوتی و تصویری (voice – video )، قابل کنترل هستند. گِـرِه ها (یا node ) های اینترنت دروازه هائی هستند که شما از طریق آنها به شبکه جهانی اینترنت وصل میشوید. این گره ها در واقع کامپیوترهائی هستند که در اختیار شرکت تامین کننده اینترنت شما و یا موسسهای که اتصال اینترنت به ماهواره را تامین میکنند (یعنی شرکت مخابرات) است. تمام ارتباطات اینترنتی مرتبط با ایران در نهایت از یکی از این دروازه ها (کامپیوترها یا سرورهای) متعلق به شرکت مخابرات جمهوری اسلامی عبور میکنند.
سوال ١ – آیا چت (chat ) روی اینترنت قابل کنترل است؟ چه کسی میتواند این چت ها را کنترل کند؟
پاسخ: بله، همه چت ها اعم از نوشتاری (text ) و یا صوتی و تصویری (voice – video )، قابل کنترل هستند. گِـرِه ها (یا node ) های اینترنت دروازه هائی هستند که شما از طریق آنها به شبکه جهانی اینترنت وصل میشوید. این گره ها در واقع کامپیوترهائی هستند که در اختیار شرکت تامین کننده اینترنت شما و یا موسسهای که اتصال اینترنت به ماهواره را تامین میکنند (یعنی شرکت مخابرات)است. تمام ارتباطات اینترنتی مرتبط با ایران در نهایت از یکی از این دروازه ها (کامپیوترها یا سرورهای) متعلق به شرکت مخابرات جمهوری اسلامی عبور میکنند. این دروازه ها علاوه بر شرکت های تامین کننده اتصالات اینترنتی و شرکت های مخابراتی توسط دولت قابل کنترل هستند. لذا دولت ها و پلیس کاملا به ترافیک اینترنتی دسترسی دارند.
محموله اینترنتی درست مثل پست که از ایستگاه های پستی عبور میکند، تحت کنترل دولت است. همانطور که محمولات پستی توسط دولت قابل کنترل است، محمولات پست الکترونیکی و اینترنتی هم توسط پلیس قابل کنترل است. تمام ارتباطات اینترنتی از دروازه های تحت کنترل پلیس عبور میکنند.
سوال ٢ – آیا بطور اخص چت دو نفری و یا جمعی روی یاهو مسنجر، گوگل تاک و پال تاک قابل کنترل است؟
پاسخ: این چت ها اتفاقا جزو قابل کنترل ترین ارتباطات اینترنتی هستند. برنامه های مختلف چت، مانند یاهو، گوگل، پال تاک، و غیره ( شاید برای تسهیل کنترل) اطلاعات را بدون هیچ رمز کردنی مبادله میکنند. در نتیجه چت شما به صورت کشف (یعنی غیر رمز) از دروازه های اینترنتی تحت کنترل پلیس عبور میکنند و بالقوه قابل کنترل هستند.
سوال ٣ – آیا اطاق های مخفی در یاهو یا پالتاک و یا برنامه های مشابه قابل کنترل هستند؟
پاسخ: مخفی بودن اطاق به معنی آن است که سایر استفاده کنندگان معمولی آن را نمیبینند. این اطاق ها کماکان از همان کانال های معمولی و به شیوه غیر رمز از دروازه های کنترل شده اینترنت عبور میکنند. در نتیجه مخفی بودن یا نبودن اطاق هیچ تغییری در امکان کنترل آن به وجود نمی آورد. تاکید میکنیم که تنها سایر استفاده کنندگان معمولی این برنامه ها شما را نمیبینند و نه کسانی که به گره ها یا ایستگاه های اینترنتی دسترسی دارند. این دسته به کل ترافیک اینترنت در حال عبور از سرور هایشان دسترسی دارند
سوال ۴ - در حالیکه ممکن است ده ها یا صد ها هزار نفر در آن واحد در حال چت و یا بحث کردن باشند چگونه پلیس میتواند همه را کنترل کرد؟ آیا انجام این در امکانات جمهوری اسلامی هست؟ این کار چگونه انجام میشود؟
پاسخ: بله. قطعا این کار ممکن است. اگر بدانیم که سیستم چگونه کار میکند متوجه میشویم که انجام این کار نتنها از جمهوری اسلامی بلکه حتی از یک هکر قابل ساخته است. در نتیجه داشتن یک تصویر تقریبی و کلی از چگونگی رد و بدل شدن اطلاعات روی اینترنت مفید است.
کامپیوتر شما تمام اطلاعاتی که شما با دیگران رد و بدل میکنید را تکه تکه، به تدریج و به صورت بسته های کوچک الکترونیکی در می آورد و آنها را درست مثل بسته های پستی روی شبکه جهانی اینترنت می اندازد. اما برای اینکه این بسته ها در راه و در میان میلیون ها میلیون بسته دیگر گم نشوند و بدست کامپیوتر طرف مقابل شما برسند حاوی آدرس و مشخصات لازم است. روی همهی این بسته ها از جمله اطلاعات زیر هست:
آدرس اینترنتی (یا آی پی) فرستنده و گیرنده،
شماره بسته قبلی،
شماره بسته بعدی
و مقداری اطلاعات دیگر
در درون بسته هم بخشی از چت، فایل، یا صحبتی که میکنید وجود دارد. البته این بسته ها بیش از آنکه شبیه پاکت باشند شبیه کارت پستال هستند یعنی محتوی آنها برای کامپیوترهائی که از آن عبور میکنند قابل رویت است. دیده اید که گاهی ارتباط شما قطع میشود و یا بقول معروف دیسی میشوید. این معمولا وقتی است که یکی از این بسته ها در راه گم و یا معطل میشود و در نتیجه بسته بعدی که کامپیوتر شما میفرستد و احتمالا از مسیر دیگری در راه است، راهش را گم میکند.
اما روشن است که پلیس برای کنترل این بسته های اینترنتی نمیتواند به تعداد آنها آدم بگذارد، همه اینها را کنترل کند و یا اول آنها را کنترل کند و بعد بفرستد. نه این تعداد آدم را دارد و نه میشود این بسته ها را معطل کرد. در نتیجه پلیس نه میتواند همه ارتباطات را با هم کنترل کند و نه میتواند مثل پست بسته را نگاه دارد و بعد از کنترل آنها را بفرستد. سرعت کار اینترنت بر عکس پست معمولی در کنترل پلیس نیست. اما راه های دیگری برای کنترل وجود دارند که تقریبا همه پلیس ها و دستگاه های اطلاعاتی دنیا از آنها استفاده میکنند. بخصوص دولت های ایران و چین در این زمنیه به عنوان دولت های "پیشرفته" شناخته میشوند. کار به این صورت انجام میگیرد که:
الف – بجای خواندن همه چت ها و یا ای میل ها برنامه های فیلتر بسیار ساده ای وجود دارد که درست مثل سگ های پلیس که مثلا در فرودگاه ها مردم و بسته ها را بو میکشند، بسته های اینترنتی که از هر کامپیوتر عبور میکند را بو میکشند. اتفاقا این برنامه ها، به تبع عنوان همان سگ ها، برنامه sniffer یا بوکش نامیده میشوند. این برنامه ها، که روی هر سرور (server ) اینترنت قابل نصب است، میتواند محتویات هر بسته اینترنتی را برای وجود اسامی، کلمات یا عبارات خاص و "بو دار" بو بکشد. در صورتی که کلمات خاص مورد استفاده در چت های سیاسی یا ممنوعه و یا اسامی اینترنتی شناخته شده و یا آی پی های خاصی در آنها وجود داشته باشد، از آن چت یا ای میل در حال عبور و بدون معطلی کپی برمیدارد. در آخر روز قاعدتا برنامه فیلتر صد ها و شاید هزاران چت که کلمات مشکوک در آنها هست را ضبط کرده است. این چت ها یا سر فرصت از فیلتر های بیشتری عبور داده میشوند و یا مشکوک ترین آنها در اختیار مامورین اطلاعات قرار میگیرند تا آنها را دستبندی کنند و یا دور بریزند.
با این روش پلیس با فاصله چند روز، بسته به تعداد افرادی که به این کار اختصاص میدهد و یا کارائی فیلترها، به چت یا ای میل رد و بدل شده دسترسی پیدا میکند. و میتواند از آنها استفاده کند.
ب – علاوه بر سیستم فیلتر و بو کش، پلیس همیشه رد و بدل اطلاعات با آدرس های ای میل علنی یا کشف شده توسط پلیس، اسامی مستعار اینترنتی (آی دی ها)، آی پی ها کامپیوتر ها و شبکه های اینترنتی متلعق به جریانات سیاسی و یا مورد استفاده آنها را بطور دائم مونیتور میکند و کل ارتباطات میان آنها را کپی میکند. اینجا ممکن است مونیتور زنده باشد و یا نباشد، یعنی اطلاعات با فاصله، گرچه با فاصله کمتر از بند بالاتر، در اختیار پلیس قرار گیرد..
ج – روش های پیچیده و پیشرفته تری هم وجود دارد که اینجا به آنها نمیپردازیم.
در نتیجه باید فرض را بر این گذاشت که پلیس، گرچه غالبا به صورت غیر زنده یعنی با فاصله زمانی چند روزه، به چت ها و ای میل های رد و بدل شده "بودار" و مشکوک دسترسی پیدا میکند.
سوال ۵ – آیا صحبت شفاهی، با صدا (voice ) هم قابل کنترل است؟ اگر آری چگونه میشود فهمید چه کسانی با هم در حال بحث هستند؟
پاسخ: قطعا قابل کنترل است. پلیس به همان شیوه توضیح داده شده در سوال بالا میتواند مکالمات را هم کنترل کند. در مورد مکالمات هم فیلتر اینترنتی پلیس میتواند به دو شکل کار کند:
الف – با فیلتر کردن بر اساس اسامی یا آی دی ها حاضر در مکالمه
ب – با در اختیار داشتن نمونه کوتاهی از صدای آدم های مشکوک یا تحت نظر و یا فعالین شناخته شده. اینجا برنامه بوکش وجود صدا های خاصی را بو میکشد و درست مانند چت های کتبی مکالمات رد و بدل شده مشکوک را کپی میکند و بعدا این فایل های صوتی در اختیار مامورین پلیس قرار میگیرد تا گوش کنند و آنها را غربال نمایند.
سوال ۶ - آیا این کنترل شامل ای میل ها و چت های رد و بدل شده میان دو کامپیوتر در خارج ایران هم میشود؟ یعنی پلیس جمهوری اسلامی میتواند این ای میل ها و یا چت ها را کنترل کند؟
پاسخ: بطور روتین نه. یعنی پلیس جمهوری اسلامی میتواند تنها اطلاعاتی را کنترل کند که از طریق کامپیوتر ها و شبکه مخابراتی جمهوری اسلامی رد و بدل میشوند. اما اینجا هنوز دو فرصت برای پلیس جمهوری اسلامی هست:
الف: وقتی که دستگاه مخابرات جمهوری اسلامی بخشی از شبکه جهانی اینترنتی است، بخشی از مبادلات اینترنتی جهانی هم از آن عبور میکند، مثل ترانزیت فرودگاه. مثلا وقتی شما از سوئد ای میلی را برای کشور دیگری میفرستید، بویژه اگر آن کشور دور باشد، این ای میل میتواند از طریق مسیری عبور کند که بخشی از آن در ایران است. نکته این است که مسیر اینترنت مثل مسیر پرواز هواپیما نیست که کوتاه ترین مسیر جغرافیائی را طی کند. بسیاری از اوقات اتفاقا، از نظر فاصله، مسیر طولانی تر طی میشود. در نتیجه یک چت میان سوئد و مثلا آمریکا کاملا ممکن است از ایران یا هر کشور دیگری مثل چین و یا سوریه و غیره عبور کند.
ب - جمهوری اسلامی میتواند از طریق درست کردن شرکت های اینترنتی در کشور های دیگر و یا با خریدن کسانی که در مراکز مهم اینترنتی در اروپا یا آمریکا کار میکنند به سیستم های آنها دسترسی پیدا کند.
سوال ۷ – آیا ای میل و ای میل های وب سایتی مثل gmail یا yahoo mail هم اینترنت قابل کنترل هستند؟
پاسخ: همه اینها درست مثل چت ها قابل کنترل هستند. بیاد داشته باشید که وقتی به یاهو یا جی میل و یا هر برنامه ای میلی دیگری وصل میشوید، ارتباط شما با یاهو یا جی میل از طریق شبکه مخابراتی جمهوری اسلامی وصل میشود و اطلاعات رد و بدل شده قابل کنترل هستند.
سوال ۸ –راه جلوگیری از کنترل چت توسط پلیس چیست؟
پاسخ: کلا استراتژی باید این باشد که چت توسط سگ های بو کش اینترنتی پلیس (برنامه های فیلتر) قابل تشخیص نباشد و یا اگر هم چت اتفاقی کپی شد برای پلیس قابل خواندن نباشد. برای این کار باید لااقل همیشه چند تاکتیک را همزمان بکار برد:
الف - مطلقا از ایدی های شناخته شده ای میلی و یا چت برای رد و بدل اطلاعات و چت در مورد مسائلی که نمیخواهید پلیس از آنها مطلع شود استفاده نکنید. بیاد داشته باشید که ارسال ای میل از آدرس های شناخته شده، ارسال ای میل به آدرس های شناخته شده، و چت آیدی های شناخته شده صد در صد توسط پلیس کنترل میشوند.
ب - برنامه های ویژه ای برای رمز کردن چت وجود دارد. هم برای رمز کردن چت کتبی و هم برای رمز کردن مکالمات شفاهی.
مثلا برای رمز کردن یاهو مسنجر، گوگل تاک میتوانید از برنامه Simp استفاده کنید.
برنامه سکایپ را هم میشود رمز کرد که بعدا معرفی خواهیم کرد اما بیاد داشته باشید که برنامه سکایپ از استاندارد بالای امنیتی برخوردار است و خود اطلاعات رد و بدل شده را رمز میکند. در نتیجه توصیه میکنیم تا آنجا که میتوانید از این برنامه استفاده کنید.
ج - برای تمام امنیت ای میل و کلا امنیت کامپوترتان باید از برنامه PGP استفاده کنید. این برنامه را از اینجا میتوانید داون لود کنید. راهنمای استفاده از این برنامه ها همراه آنها هست و ما هم متعاقبا راهنمای ساده استفاده از آنها ها را منتشر خواهیم کرد.
۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه
چرا ملت ایران هر روز منفعل تر می شود ؟؟؟
انفعال و بی تفاوتی، بزرگترین آسیبی است که می تواند بر روح جمعی یک ملت وارد شود و متاسفانه نشانه های نگران کننده ای از این بیماری را می توان در مردم ایران سراغ گرفت.
هر چند شیوع این پدیده در میان یک ملت، می تواند برای حکومتگران، خوشایند باشد، لکن در نهایت امر، هیچ کس، حتی حاکمانی که از رهگذر بی تفاوتی مردم آسوده تر حکم می رانند، طرفی از انفعال ملت نخواهند بست.
مطلب را بیشتر باز می کنم:
چند ساعتی را بین مردم بگذرانید، با آنها صحبت کنید و رشته سخن را به مسایل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه بکشانید. خواهید دید که چه نقدهای روا و ناروایی از سوی همه هم صحبتان شما مطرح می شود: شکایت از اوضاع نابسامان معیشتی، بی احترامی های مکرر به مردم از سوی تصمیم سازان و مجریان، اعتراض به تصمیمات خلق الساعه، فغان از سوء مدیریت ها، ناله از رشاء و ارتشاء و اختلاس و زدوبندها، نقد سیاست، شکوه از وضعیت فرهنگی و ...
اینها، سرفصل های مشترکی هستند که هر کسی از ظن خود و با گفتار و ادبیات خاص خود بدان ها می پردازد و سری به تاسف تکان می دهد.
با این حال، تمام این اعتراضات و شکایات و انتقادات، در همان گفت و گوی خودمانی تمام می شود و در عرصه عمل، همه آن منتقدان وشاکیان و برافروختگان، جز تحمل و دم برنیاوردن و البته در خفا غر زدن، گزینه ای را سراغ نمی گیرند.
علت را هم که جویا می شوی، پاسخ این است: "دنبال دردسر نیستیم."
این، یک پاسخ بسیار نگران کننده است و نشان می دهد که بسیاری از مردم بر این باورند که اعتراض و انتقاد، مستوجب عواقبی دردسرساز است و از این رو، در زمانه ای که حتی اگر یک روز هم از کار و زندگی بیفتید، معیشت خانواده دچار نقصان می شود، کسی دنبال دردسر (شما بخوانید اعتراض به وضع موجود) نیست و این، ریشه انفعالی است که در صدر مطلب، از آن سخن گفتیم.
اما این وضعیت، هرگز به معنای نبودن "آتش اعتراض" در زیر "خاکستر سکوت وانفعال" نیست و هر از گاهی شاهد جرقه هایی از آن مثل اعتراض به نحوه برخورد پلیس با دختر "بدپوشش" در میدان صادقیه تهران و ماجرای آتش زدن پمپ بنزین ها هستیم که طی آن، بخشی از این انرژی نهفته، آزاد می شود ولی در نهایت، هیچ تغییری در انفعال رو به گسترش جامعه به وجود نمی آید.
بی گمان وقتی مردم درباره آنچه مستقیما به زندگی، اقتصاد و معیشت فردی آنها مربوط می شود این چنین منفعلانه رفتار می کنند، در دراز مدت ، نمی توان از آنها انتظار داشت نسبت به منافع ملی و مشترک، تحرکی نشان دهند و به جای انفعال، رویکردی فعال داشته باشند و این ،معنای همان نکته ای است که در سطرهای نخستین این یادداشت به آن اشاره شد: "هیچ کس از انفعال ملت سود نمی برد." و اصلاح می کنم: "هیچ کس ، به جز غریبه ها."
حال پرسش راهبردی این است که برای جلوگیری از نهادینه شدن این انفعال به عنوان بخشی از سرشت مردم ایران چه باید کرد؟
هر چند می توان از زوایای مختلفی به بحث نگریست اما به نظر می رسد مهم ترین اقدام اصلاحی در این باره، کاستن واقعی از هزینه های اعتراض است تا این گزاره رفته رفته از بین برود که "اعتراض مساوی است با دردسر".
البته در یک جامعه نظام مند و مدنی، اعتراض به معنای شورش و نقض قانون و سلب آسایش شهروندان و آسیب رساندن به اموال عمومی و خصوصی نیست بلکه راههای مسالمت آمیز و موثر خود را دارد که از آن جمله می توان به انتقادات صریح رسانه ای، راه پیمایی، تجمع، تحصن و اعتصاب اشاره کرد.
اما این اعتراضات قانونمند را چه اشخاصی باید ساماندهی کنند؟
طبیعی است که فرد فرد اعضای یک جامعه نمی توانند رأساً مبادرت به چنین کارهایی کنند و یا دیگران را دعوت به تظاهرات یا تجمع اعتراض آمیز- ولو قانونی- کنند.
اینجاست که درد دیرین جامعه ما بار دیگر عیان می شود و آن، فقدان احزابی است که هر کدام بخشی از تفکرات جامعه را نمایندگی کنند و در مواقع لازم، همفکران و همدردان خود را به ابراز جمعی عقاید و اندیشه ها و اعتراضات خود دعوت کنند.
تردید نکنید اگر تحزب در ایران شکل نگیرد، زیرساخت های اعتراض نیز فراهم نخواهد آمد و ملتی که نتواند اعتراض کند، در گذر زمان، به موجودی منفعل تبدیل خواهد شد که ابتدا از کارگزاران حکومت خویش و سپس از بیگانگان توسری خواهد خورد و آرام آرام در غبار تاریخ فراموش خواهد شد و چنین سرنوشتی در انتظار ایران و ایرانی مباد!
۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سهشنبه
خوابند وزیران و خرابند وکیلان یارب بستان داد فقیران ز امیران ؟؟؟
با درود و سلام خدمت تمام مسئولين محت
تمام آنهايي كه تمام هم و غمشان مردم است و بيت المال و پيشرفت و آباداني ام القراي اسلامي
تقديم به تمام آن نخبگان تكيه زده بر كرسي هاي پارلمان كشورم
تقديم به آن پنجاه درصد نماينده دو زنه و بيشتر ...
تقديم به تمام فرزنداني كه بعد از اين حاصل اين تلاش واقعا بي شرمانه لايحه ضد خانواده پا بر اين كره
خاكي مي گذارند
مادر بی پناهم
سرانجام، تن خود را فروخت
امین حدود ٢ ماه پیش فهمید مادرش، شروع به «تن فروشی» کرده است! مادرش که «یک تنه» سرپرستی او و خواهر کوچکترش را برعهده دارد و زن جوانی است که امین می گوید «زنی معصوم مثل یک فرشته» است. اما اگر شما جزو جمعیت پانزده میلیونی فقیر این مملکت نیستید، لابد اینجا و آنجا «شنیده اید» که در این سرزمین، «خط فقر» به چنان جایی رسیده که فرشته های بسیاری به تن فروشی مجبور شده اند! امین از روز اولی که مادرش بالاخره مجبور شد خودفروشی کند و به خانه دو پسر پولدار و نشئه رفت، خاطره سیاهی دارد. امین گفت آن روز مادرش دیگرناچار بود، زیرا «هیچ هیچ هیچ راهی برای سیر کردن من و خواهر ٨ ساله ام سراغ نداشت»!
مادر بیچاره و مستأصل، پیش از رفتن به خیابان و شروع فحشاء، حتی نماز هم خوانده بود و این طنز سیاه روزگار ماست. کاش می شد فهمید او با خدا چه ها گفته است؟ در شبی که قصد کرده برای نجات فرزندانش از زردی و گرسنگی، به آن عمل تن دهد. بعد به قول امین با دلزدگی و اشکی که تمام مدت از بچه هایش پنهان میکرد، کمی به خودش رسید و خانه و خواهر کوچکتر را به امین سپرد و رفت! امین مطمئن شده بود مادرش تصمیم سخت و مهمی گرفته است. چون در آخرین نگاه، بالاخره خیسی چشمان مادر بیچاره را دید. چند ساعتی گذشت. خواهرش خوابید ولی امین با نگرانی، چشم براه ماند: «حدود ١٢ شب مامانم کلید انداخت و اومد تو! ظاهرش خیلی کوفته و خسته تر از وقتای دیگه ای بود که برای پیدا کردن کار یا پول یا خریدن جنس قرضی بیرون می رفت و معمولاً سرخورده و خسته برمی گشت. مانتوش بوی سیگار می داد. مادرم هیچوقت سیگارنمی کشه. با اینکه نا نداشت، ولی مستقیم رفت حمام. رفتم روسری و مانتوشو بو کردم. مطمئن شدم لباسهاش بوی مرد میدن. از لای کیفش یه دسته اسکناس دیدم! با اینحال یکهو شرم کردم. از اینکه درباره مامان خوبم چنین فکر بدی کرده ام، خجالت کشیدم. گفتم شاید توی تاکسی، بوی سیگار گرفته باشد! گفتم شاید پولها را قرض کرده باشد! اما یکهو ازداخل حمام، صدای ترکیدن یک چیز وحشتناک بلند شد. بغض مامان ترکید و های های گریه اش بلند شد...»
دو جوان که در آن شب، فقط به اندازه اجاره ٢ماه خانه خانواده امین، گراس و مشروب و مخدرمصرف کرده بودند، طبیعتاً آنقدرها جوانمرد نبودند که از یک «مادر مستأصل» بگذرند و او را بدون آزار و با اندکی کمک وامیدبخشی از این کار پرهیز دهند. امین از آن شب که مادر را مجاب کرد با او صادق باشد و همه چیز را از او شنید، دنیای متفاوتی را پیش روی خود دید. بقول خودش این اتفاق، یک شبه پیرش کرد. او دیگر نه تمرکز درس خواندن دارد و نه دلزدگی و بدبینی، چیزی از شادابی یک نوجوان دوازده ساله برای او باقی گذاشته است. امین آینده ای بهتر از این برای خواهر کوچکش نمی بیند که روزی، به زودی، او نیزبه تن فروشی ناگزیر شود.
چند بار؟ چند بار کبودی آزار مردان غریبه را روی بازوها و پای مادرش دیده باشد، کافی است؟ چند بار دیوانه شدن و به خروش آمدن مادرش را دیده باشد، کافی است تا چنان تصمیمی بگیرد؟ امین کلیه خود را به معرض فروش گذاشته است. اما می گوید تا می بینند بچه ام، پا پس می کشند و گواهی از بزرگترهایم می خواهند: «نه! اینطور نمیشه!» امین می خواهد بداند آیا می تواند کاربزرگتری بکند؟ کاری که مادر فرشته خو و خواهرکش را، برای همیشه از این منجلاب نجات بدهد؟ او واقعاً دارد تحقیق وبررسی میکند که آیا می تواند اعضای بدنش را تک به تک پیش فروش کند؟ و آیا می تواند به کسی اطمینان کند که امانتدارانه، بعد از مرگش، اعضایش را تک به تک به بیماران بفروشد و پولشان را بگیرد و با امانت داری به مادر و خواهرش بدهد؟ و اینکه چگونه مرگی، کمترین آسیبی به اعضای قابل فروشش خواهد رساند؟ تصادف؟ سم؟ سیم برق؟ شاید برای یافتن آن فرد امانتدار، او حاضر شد راز بزرگش را بمن بگوید. منی که کشش درک انجام چنین کاری را از یک پسربچه نداشتم تا آنکه از نزدیک دیدم. و وقتی دیدم، آرزو کردم که ای کاش روزگار از شرم این واقعه، به آخر می رسید. از او خواستهام فرصت بدهد شاید فکری کنم. شاید راهی باشد. از وقتی که با حرفه ام آشناتر شده، اصرار دارد خودم این مسئولیت را قبول کنم و «وکیل بدن» او شوم! خودش این عبارت را خلق کرده. «وکیل بدن»! ذهن این پسر دوست داشتنی، سرشار از ترکیبهای تازه و کلمات بدیع و زیباست. در شروع، سئوالم این بود که امین ١٢ ساله کی و چطور بغضش را فریاد خواهد زد؟ و حال می پرسم وقتی بغض او و امثال او ترکید، این جامعه ما چگونه جامعه ای خواهد شد؟ و چه چیزی از آتش خشم فریاد او در امان می ماند؟ ذهنم بیش از گذشته درگیر این نوع «بدن فروشی» شده و کار این پسر را، یک فداکاری «پیامبرانه» می دانم که پیام بزرگی برای همه ما و شما دارد. این روزها دایم دارم به راهها فکر می کنم. آیا راهی هست؟
براستي براي ملتي كه هيچ نمانده و ديگر اعتقادي به هيچ ندارد راهي هست .... ؟
۱۳۸۷ مرداد ۲۸, دوشنبه
پرویز مشرف دیکتاتور پاکستان تحت فشار شدید مخالفان استعفا داد
پرویز مشرف در یک بیانیه مستقیم تلویزیونی، ضمن دفاع از عملکرد خود، از ریاست جمهوری پاکستان استعفا داد.وی تلاش کرد در این سخنرانی، از خود در قبال اتهام های مطرح شده از سوی ائتلاف حاکم بر دولت پاکستان دفاع کند.او تاکید کرد که هر کاری انجام داده، به خاطر کشور و مردم پاکستان انجام داده است.آقای مشرف در آغاز این سخنرانی، مخالفان خود را متهم کرد که از موضع شخصی و گروهی خود سخن می گویند و به منافع ملت پاکستان نمی اندیشند.او سپس از جنبه های مختلف عملکرد دولت خود در 9 سال گذشته دفاع کرد.پرویز مشرف به رشد اقتصاد کشور، افزایش سرمایه گذاری و رشد ارزش پول ملی در برابر ارزهای خارجی اشاره کرد.رئیس جمهور مستعفی پاکستان همچنین به گسترش شبکه ارتباط جاده ای میان شهرهای مناطق مختلف کشور و رشد مخابرات اشاره داشت.پرویز مشرف گفت که گسترش دموکراسی، از جمله حضور همه احزاب و گروه های در انتخابات ماه فوریه گذشته، از دستاوردهای دولت او بوده است.آقای مشرف گفت پیش از ریاست جمهوری او در پایان دهه نود میلادی، جهان پاکستان را نمی شناخت، و ادعا کرد که عملکرد دولت او، به پاکستان هویتی جهانی بخشید و آن را در نقشه دنیا و اذهان جهانیان برجسته کرد.او با پذیرش اینکه دولت او ضعف هایی نیز داشته است، تاکید کرد که اگر اشتباهی صورت گرفته، عمدی نبوده است. او به خاطر اشتباه هایی که دولت تحت امرش مرتکب شده، از مردم پاکستان پوزش خواست.رئیس جمهور مستعفی پاکستان با تاکید گفت به خاطر دستاوردهای خود خشنود است و هرکاری کرده، به خاطر کشور و مردمش بوده است و نه به خاطر خودش.او گفت: "من همیشه اول به پاکستان فکر کردم، به مردم پاکستان، و به ویژه مردم فقیر پاکستان".
ائتلاف حاکم بر پاکستان از رئیس جمهور این کشور خواسته است تا ظرف امروز یا فردا از مقام خود کناره گیری کند، درغیر اینصورت، استیضاح خواهد شد.این ائتلاف که رهبری آن را حزب بینظیر بوتو - سیاستمدار کشته شده و نخست وزیر سابق - به عهده دارد، آقای مشرف را به بی کفایتی و نقض قانون اساسی پاکستان متهم کرده است.شاهمحمود قریشی وزیر خارجه پاکستان و از اعضای ائتلاف حاکم، پیشتر گفته بود آقای مشرف وقت زیادی ندارد.مقام های ائتلاف حاکم بر پاکستان می گویند پیشنویس اتهام نامه ای که علیه آقای مشرف تنظیم شده، شامل تخطی از قانون اساسی و سوءرفتار جدی است.سخنگوی رئیس جمهور پاکستان پیشتر گفته بود که آقای مشرف استعفا نخواهد داد و از خود دفاع خواهد کرد.برنامه استیضاح رئیس جمهور پاکستان، هفته گذشته از سوی رهبران حزب مردم پاکستان (PPP) و حزب مسلم لیگ - شاخه نواز، به رهبری نواز شریف، نخست وزیر سابق، به راه انداخته شد.یک مقام حزب مسلم لیگ گفته است فهرست اتهام های موجود علیه رئیس جمهور، حداکثر تا روز سه شنبه ارائه خواهد شد.اگر آقای مشرف تصمیم به ادامه کار بگیرد، اولین رئیس جمهور در تاریخ پاکستان خواهد بود که استیضاح می شود.پرویز مشرف در سال ۱۹۹۹، با کودتا علیه دولت به رهبری نواز شریف نخست وزیر وقت، قدرت را بدست گرفت.آقای مشرف بلافاصله پس از رسیدن به قدرت، با وارد آوردن تغییراتی در قانون اساسی کشور، اختیارات رئیس جمهور را افزایش داد.او از متحدان عمده منطقه ای ایالات متحده آمریکا در آنچه نبرد با تروریسم خوانده می شود محسوب می شد.آقای مشرف سال گذشته و تحت فشار مخالفان خود، از مقام سرفرماندهی ارتش کناره گیری کرد. با این وجود، او همچنان حق انحلال پارلمان را دارد.
۱۳۸۷ مرداد ۲۷, یکشنبه
در زندان رجایی شهر (گوهر دشت کرج )جه می گذرد : جهنم واقعی آنجاست
حتما وصف زندان اوین را شنیدهاید. بازجوییهای نیمهشب و سلولهای انفرادی، بندهای مخوف 209 و 325، و تمامی شرایطی که در بندهای عمومی آن گذشته و زندانیان آن را تا مرز جنون برده؛ و علاوه بر آن، دچار انواع بیماریها کرده است. اما «اوین» دیگر سالهاست که در میدان خوف و عذاب زندانیان سیاسی ایران، «یکهتاز» نیست؛ در زندان رجاییشهر (گوهردشت کرج) چه میگذرد.(1)
سال گذشته، ولیالله فیض مهدوی، پس از تحمل 9 روز اعتصاب غذا در بدترین و سختترین شرایط، در اندرزگاه 2 زندان رجاییشهر کرج جان خود را از دست داد؛ و این در حالی است که یکی از خواستهای او، بازگشت و انتقال به زندان اوین بود. اما با توجه به وضعیت اوین، که آن هم در نوع خود میتواند غیرانسانیترین و بدترین شرایط را پیش چشم آورد، در رجاییشهر چه میگذرد که برای زندانیان آن، اوین را چون «بهشت» جلوهگر ساختهاست؟
شرایطی را که بر این زندان حکمفرماست، میتوان بر پایهی سخنان کسانی که از آن جان سالم بهدر بردهاند، متصور شد؛ اما تا زمانی که خود را در آن شرایط قرار ندهیم، نمیتوانیم به عمق فاجعهی در حال وقوع در آن پی ببریم؛ زندانی که تهدید به فرستادن بدان جا، برای زندانیان دیگر زندانها، همچون تهدید به مرگ، وحشتناک است؛ زندانی که بر اساس آمار با گنجایش 1122 نفر بهصورت عادی اکنون بیش از این تعداد و در حدود 5500 نفر را در خود جای داده است.
گویا به زودی، ریاست سازمان زندانهای کشور را به رییس زندانرجاییشهر خواهند داد؛ و علت آن را، سختگیری این زندانبان اعلام کردند که مانع خروج اطلاعات از این زندان شدهاست. چنین به نظر میرسد که شاید این تنها زندانی باشد که توانسته تاحدودی از چشم مدافعین حقوق بشر دور نگاه داشته شود؛ هرچند در سالهای اخیر، خوشبختانه خبرهای بسیاری از آن توانست به بیرون درز کرده و باعث نجات بسیاری شود.
شناختهترین مشخصهی این زندان عدم تفکیک زندانیان است که در سالهای اخیر بیش از پیش خود را نشان داده است؛ بدین صورت که زندانیان در آن براساس جرایم جدا نشدهاند. این موضوع بیشتر درمورد زندانیان سیاسی حساسیت برانگیز و قابل تشخیص بوده است؛ زیرا زندانیان عقیدتی و سیاسیای که غالبا به این زندان آورده شدهاند در اندرزگاههای پرجمعیت 1 و 5 که مربوط به زندانیان خطرناک است، فرستاده میشوند.
نکتهی باعث تاسف این است که زندانیانی که به دلیل ابراز عقیده یا به دلیل فعالیتهای اجتماعی و سیاسی دستگیر میشوند، در صورت تشخیص دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی، روانهی این زندان میشوند تا بهدرجات مختلف تحت فشار قرار گیرند و در فضای وهمآلود این زندان دست از هرگونه مقاومت و تلاش برای نجات خودشان از زندان، بردارند. البته این تنها روی «خوش» ماجراست؛ و همانطور که اشاره شد، دیده میشود که زندانیان سیاسی در آن حتی جانشان را از دست میدهند و مسئولان زندان هیچگونه مسئولیتی را در قبال آن برعهده نمیگیرند.
.
زندان رجاییشهر با چنین بخشهایی شناخته شده است: بند1، بند 4، بند 6، بند فرهنگی (یا «واحد فرهنگی»)، واحد 5، فرعی 5، واحد 2، اندرزگاه 2 و اندرزگاههای 1 و 5، که از پرازدحامترین بخشهای این زنداناند. در این زندان، سلولهایی هست با ابعاد دو در دوونیم متر، و در همین فضای محدود، معمولا در حدود 4 یا 5 زندانی بهسر میبرند. همچنین، زندان دارای دالانهای متعددی است که در آنها سلولهای بیروزنی هستند که شاید پشت درهای آن، انسانهای فراموش شدهای باشند که سالهای متمادی برآنها گذشته باشد؛ بیآنکه کسی از سرنوشتشان باخبر باشد. در هر سلول این زندان، انسانهایی با بیماریها و دردهای بیشمار، در انتظاری جانفرسا برای پایان احکام حبسهای طولانی، اعدام یا سنگسار، بیعدالتیهای آشکاری را که بر آنها رفته است تحمل میکنند. در اسفند سال گذشتهی شمسی، گزارش رسید که 27 تن از زندانیان در همین زندان در اعتراض به شکل نگهداری خود و اعمال نفوذ معاونت قضایی زندان (علی محمدی) و نحوهی برخورد مسئولان زندان، دست به اعتصاب غذای جمعی زدهاند.
طبق روال اکثر زندانهای جمهوری اسلامی، در این زندان نیز فعالین سیاسی را به شکلهای مختلف- ازجمله، با اعلام یکباره و غیررسمی حکم اعدام، یا لغو آن- تحت شدیدترین فشارهای روانی قرار میدهند. مسئولان زندان میتوانند – بهدست خود یا توسط زندانیان شرور- بهراحتی انسانها را دچار نقصعضو کنند، مورد تجاوز قراردهند، یا به قتل برسانند. وصف شخصیت و اعمال مدیر داخلی این زندان، «خادم»، نشان میدهد که چگونه این اشخاص میتوانند بهراحتی انسانها را در این زندان معدوم و مجنون کنند. نیز، میتوان به مورد «محمود مغنیان» اشاره کرد که در پروندهی سال ٨۰ زندان رجاییشهر، ظاهرا دختران جوان زندانی را با همکاری «محمد شکاری»، رییس سابق همین زندان، به قصد سودجویی از تجارت سکس، به دبی صادر میکردند.
زندان رجاییشهر، برای بازجویان دیگر زندانها نیز حکم یک اهرم فشار را یافتهاست که با تهدید زندانیان به فرستادنشان به آنجا، بتوانند آنان را به اعترافات گوناگون واداشته و پروندههای جعلی برایشان بسازند. حتی در صورت مقاومت زندانیان یا عدم همکاری با بازجوها، آنها را برای تنبیه به زدان رجاییشهرمیفرستند تا بهاصطلاح «ادب» شوند. موارد تنبیهی، از جمله فرستادن به بند متهمان سرقت مسلحانه و اشرار، ریختن آب جوش بر دست و پای فرد، تعرض جنسی به او و یا حتی- در مواردی که بخواهند فراتر از تنبیه عمل کنند- فرستادن زندانی به اندرزگاههای 1 و 5 و فشارهای مشابهی را شامل میشود؛ تا بدین وسیله، زندانی را با تهیهی سناریویی در معرض خطر مرگ قرار داده و در صورت نیاز، توسط زندانیان شرور به قتل برسانند.
روشهای تنبیهی در این زندان چنین است: زندانیانی که در اوین مقاومت کنند یا روی خواستهاشان پافشاری کنند و از مواضعشان کوتاه نیایند، با سه نوع سفارش از سوی مسئولان زندان اوین به روسای زندان رجاییشهر معرفی شده و برای زیرفشار قرارگرفتن و خردشدن به آنجا فرستاده میشوند. چنین زندانیانی، پس از ورود به رجاییشهر، بر اساس نوع سفارشی که در مورد او شدهاست، مورد اذیت و آزار قرار میگیرد. مثلا، در صورتی که برای زندانی، سفارش «شمارهی 3» پیشنهاد شده باشد، او را به بند محکومین عادی و افراد نیمهخطرناک میفرستند و با شرایط بد و محدودیتها تنبیهاش میکنند. اگر سفارش، «شمارهی 2» باشد، محکوم مورد نظر را به بند محکومین سرقت مسلحانه و افراد خطرناک و شرور میفرستند و او را با گرفتن رخت و لباس و ساعت و انگشتر و پول، خواباندن در جای بد، ضرب و شتم و زخمیکردنهای خفیف، تعرض جنسی و ریختن آب جوش بر دست و پا و کمرش تنبیه میکنند. البته «خوراندن ادرار و مدفوع» را نیز باید به این فهرست افزود؛ که در صورت سفارش توسط متولیان زندان انجام میشود .
اما اگر سفارش از نوع درجهی 1 باشد-که معمولا موارد اندکی در سال پیش میآید و گویا رییس حفاظت مستقیما و دورادور بر آن نظارت دارد- شخص را به اندرزگاههای5 و1 انتقال میدهند که در آن منتظران اجرای حکم اعدام و زندانیان دارای سابقهی چندین فقره قتل در بیرون از زندان، و یا حتی قاتلین مرتکب چند فقره قتل در زندان، نگهداری میشوند. بیشتر این افراد را متولیان زندان با ترفندهایی معتاد کردهاند تا برای چند گرم مواد مخدر، هر کسی را به راحتی به قتل برسانند. اینان چیزی برای از دست دادن ندارند؛ و این نقطه قوتی برای آلت دست قرار گرفتنشان در راستای اهداف زندانبانان است.
زندانی تازه وارد، به اتاق چنین محکومانی انتقال داده میشود و به یکی از زندانیان سابق زندان خبر میدهند که مثلا 10 روز دیگر تاریخ اعدام و زمان اجرای حکم توست؛ و اولین کاری که آن قاتل و محکوم به اعدام انجام میدهد، این است که- برای اینکه یک سال دیگر زنده بماند و اعدامش به تعویق بیافتد- میهمان تازهوارد و از همه جا بیخبر را سلاخی کند؛ تا با این کار، هم سفارش دهنده به هدفش برسد، هم خودش یک سال بیشتر زنده بماند، و هم با ایجاد رعب و وحشت امتیاز بیشتری در زندان بهدست آورد.
از جمله کارهایی که این زندانیان انجام میدهند، دوختن لباس برای ارتش و سپاه، آهنگری برای شهرداری و تاسیسات زندان، کفش و پوتیندوزی و چندین کار مشابه دیگر است که بیشتر مربوط به خود دولت میشود. گویا، درآمد حاصله از این راه، نه به صندق دولت یا بودجه رسمی زندان، بلکه مستقیما به حساب رییس زندان (محمد حاجیعلی کاظم) و معاون وی (علی محمدی) و گردانندهی اصلی زندان (محمود مغنیان) واریز میشود.
اردیبهشت ماه سال جاری حکم اعدام دو زندانی در این زندان به اجرا درآمد که یکی از آنها یعنی «محمد هوشمند» هنگام ارتکاب جرم، حدود 18 سال یا کمتر سن داشته و نزدیک به 3 سال در انتظار مرگ در زندان بهسر برده بود.
زندان رجاییشهر، فراموشخانهای است که برای خرد کردن جسمانی و روانی زندانیان سیاسی و پنهان کردن از دسترس رسانهها و نهادهای مدافع حقوق بشر بهکار گرفته میشود. کسی که پایش به آنجا برسد، از «انسان بودن» ساقط میشود و حتیبا وجود تلاش فعالان حقوق بشر و رسانهها، تا حد زیادی از انظار عمومی پنهان میماند. زندانیانسیاسی رجاییشهر مجبورند با جنایتکاران خطرناک، قاتلان، متجاوزان ومعتادان یا قاچاقچیان مواد مخدری همسلول باشند که در حمله وهجوم به هم سلولیهای خود تردید نمیکنند. این گونه زندانیان،هیچ چیزی ندارند که از دست بدهند و اغلب نیز محکوم به حبس ابد یا اعدام هستند. همین است که مرگهای مرموز در این زندان را شدت بخشیده و نگرانی مراجع مدافع حقوق بشر را نسبت به این موضوع دو چندان کرده است.
در انتها ذکر چندین مورد از جنایات اتفاق افتاده در زندان، میتواند نظر ما را به یک نیاز مبرم جلب کند؛ یعنی نیاز جدی به توجه عمیق به این که جز اعدام و سنگسار، فراموششدگانی هستند که سالهاست در این سیاهچال اسیرند، کسانی که بیدلیل به قتل رسیده یا جان خود را گرفتهاند، و انسانهایی که تحت فشار شدید، سلامت جسمانی و روانی خود را از دست دادهاند...
۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه
گرجستان قربانی منازعات پنهان آمریکا و روسیه
عفریته جنگ بار دیگر ،در منطقه ای نه چندان دور از مرزهای ایران، انسان های مظلوم را به خاک وخون کشید. در ظاهر امر ، روسیه یکی از استعمار گران معروف تاریخ در« دفاع از اقلیت اوسیت نشین ها» ، وارد جنگ با گرجستان شده است.تاوریش سابق ولادیمیر پوتین ،که تا دیروز در ظاهرمدافع انترناسیونالیسم کمونیستی بود ، و تا دیروز با درجه سرهنگی مامور کا گ ب بود ، و تا دیروز ماتریالیست و بی دین و لامذهب بود، امروز ، به دست بوسی پاپ کلیسای ارتد کس مسکو مفتخر می شودوامروز بر ناسیونالیسم روسیه تکیه می کند ، ملتی را در راستای سیاست متجاوز گرانه اش ، به خاک وخون کشیده است.( خوانندگان توجه بکنند،که این ولادیمیر پوتین ودارو دسته اش است ،که بر روسیه حکومت می کنند ، نه رئیس جمهور جدید مدوید ) . من از نظام حکومتی گرجستان ، که یک نظام فاسد و خود فروخته به آمریکا و سیاست نفوذی غرب در قفقازاست ، دفاع نمی کنم. اما ، قلدوری روسیه را نیز محکوم میکنم. حوادث خونین گرجستان را باید ، در راستای ذخایر نفت و گاز دریای خزر، کشور های آذربایجان ترکمنستان، ازبکستان مطالعه و تحلیل کرد. . امروز دنیای غرب بیش از پیش به انرژی فسیلی ، یعنی نفت و گاز احتیاج دارند. در زمان ابر قدرتی اتحاد جماهیر شوروی ، در یای سیاه ،دریای انحصاری و و دریای اندرونی این قدرت بود. امروز این معادلات بهم خورده است. جمهوری های به ظاهر سوسیالیستی و اقمار کونیستی ،چون اوکرائن ،مستقل شده اند ،و معادلات سابق ،و انحصار طلبی روسیه در این دریا ،که یکی از راه های استراتژیک دریائی و راه انتقال گازو نفت دریای خزر به سایر کشور ها است ، امروز خواب را ازیکی از قدرت استعماری تاریخ ، ربوده است بعداز شکست ، فتحعلیشاه قاجار در جنگ با روسیه ، یعنی از سال 1812 میلادی ، تا کنون ، سرنوشت ملت ایران ، بازیچه رقابت و بده بستان های قدرت های استعماری ،و در راس آن ، روسیه تزاری، روسیه کمونیستی ، ،انگلستان و آمریکا بوده است . در این رقابت ها ،و دعوا ها ، این ملت ایران به خصوص مردم آذربایجان و کردستان بودند ،که بالاترین قیمت ها راپرداخته اند . بعد از انقلاب مشروطیت ، تزار روسیه که از دموکراسی می ترسید،و کودتای محمد علیشاه را علیه مشروطیت راه انداخت ، قشون روسیه تزاری وارد آذربایجان شد . این قشون اشغالگر ، بر این بود که از آزادیخواه ایران ، خصوصأ آذربایجان ، زهر چشمی بگیرد. در روز عاشورای 1911 ، روسهای اشغالگر ،رهبران انقلاب مشروطیت را که بعضی از آنان مقیم تبریز بودند ، چون زنده یاد ثیقته الاسلام ،و همراه با چند نفر منجمله فرزند علی مسیو ، که نو جوانی بود 16 ساله ، به دار آویختند .این نو جوان 16 ساله ،که نه در دانشگاه های غربی ،نه شرقی ، علوم سیاسی خوانده بود ، نه به انترناسونالیزم کمونیستی آگاهی داشت،نه خود را مدافعه کارگران جهان می شناخت ، با آن صداقت . پاکی و میهن دوستی ، قبل از رقفتن به بالای چوبه دار ، می گوید: زنده باد مشروطه زنده باد مشروطه زنده باد ایران.
درست در همان روز عاشورا ، زمانی که قشون متجاوز روسیه دست به چنین جانیت ها ،علیه آزادیخواهان ایران ، خصوصأ آزادیخواهان تبریز می زد ، همان موقع در بازار های تبریز ، یک مشت ملت جاهل نگه داشته شده ، زیر رهبری آخوند های مرتجع، برای شهدای کربلا ، ایرانیان بدبخت ،بر سر خود می زدند ،و می گفتند : ای وای حسین کشته شد ، به خون اش آغشته شد. در حالیکه درست در همان روز ارتش متجاور روسیه تزاری ،در دهات ،و شهر ها ، به ناموس صد ها زن و دخترایرانی مسلمان با نام های فاطمه ، زهرا، سکینه ،و رقیه تجاورز می کردند ، ملت بدبخت و غرق در جهالت ، برای حضرت سکینه ایکه اصلاأ روضه خوانی آخوند ها ،با واقعیت تاریخ همخوانی ندارد ، گریه می کردند !!!. متاسفانه هنوز هم ،یک عده ایرانیان تجزیه طلب نمی دانند ،که قدرت در اتحاد است ،نه در تجزیه . عجیب اینکه بعضی از سایت ها ی ای فارسی زبان ( فارسی زبان عرض می کنم،نه ایرانی) با گرایش کمونیستیسابق خود ،چه بسا امروز ، با وجود اینکه ، نظلام کمونیستی ، در روسیه توسط خود ملت روس برچیده شده است، باز هم از دخالت نظامی روسیه دفاع می کنند. گوئی این حضرات نمک پرورده ارباب خود هستند .آری باور بفرمائید، یک عده بلا نسبت از شما ، افق دیدشان بالاتر از نوکری ،و دست بوسی ، چه دست بوس شاه، چه دست بوس شیخ ؛چه دست بوس تزار سابق، چه دست بوس تزار سرخ،چه دست بوس ، دولت فخیمه انگلیس ،و چه دست بوس ، آمریکا و سایر قدرت های استعماری ، نمی توانند روی پای خود و بر منطق عقل و شعور خود بایستند و از حق و عدالت ، و استقلال و تمامیت ارضی ایران ، وطن خود دفاع بکنند . گوئی طبیعت و یا خدا این ها راذاتأ نوکرو نوکر صفت آفریده است. مهم نیست که ارباب ، تزار باشد و استالین ، سرخ باشد و سفید ، دولار داشته باشد و یا پوند، ریش داشته باشد و بی ریش ، شاه باشد و یا شیخ ، نوکری ،گوئی بر قد وقواره آنها از روز ازل ، دوخته شده است
۱۳۸۷ مرداد ۲۳, چهارشنبه
نجار وزیر دفاع : گزارش ابر قدرتی ایران را برای شروع جنگ اعلام کرد ؟
سردار سرتیپ مصطفی محمدنجار وزیر دفاع کابینه احمدی نژاد، روز گذشته در یک کنفرانس خبری بمناسبت هفته دولت، شرحی از تولیدات نظامی در جمهوری اسلامی و آماگی جنگی داد. از آنجا که زبان فرماندهان سپاه، زبانی است که معلوم نیست خودشان هم آن را می فهمند یا نه؟ از دل این مصاحبه مشروح، نکات خبری آن را بیرون کشیده و به زبانی که مردم بفهمند برگردانده و منتشر می کنیم. سردار نجارگفت:
تولیدات نظامی به مرحله انبوه رسیده است. در بخش دفاع هوایی، موشک دوشپرتاب، سامانههای کنترل آتش و کشف رادار، موشکهای ارتفاع متوسط تولید کرده ایم. ظرفیت گلولههای ضدهوایی و سامانههای ضد موشک کروز را افزایش داده ایم. همچنین در بخش موشکی انواع راکت با بردهای مختلف، موشکهای دوربرد زمین به زمین، موشک هدایت شونده لیزری، موشک حمل ماهواره و انواع ضد زره را تولید کرده ایم که ادامه دارد.
در بخش دریایی، سونار کفخواب، لندینگ(هیچکدام را نتوانستیم بفهمیم چیست!)، کرافت، انواع شناورهای سطحی و زیرسطحی، ناوچههای موشکانداز، ناوشکن و سامانهی کروز دریایی طراحی و تولید کرده ایم.
در بخش زمینی نیز خودروهای تاکتیکی یک چهارم و سه چهارم تن، بمب هدایت شونده، انواع مهمات، از جمله ضدهوایی، توپخانهای و دریایی با کالیبرهای مختلف تولید کرده ایم. البته مهمات هوشمند، کلاه و جلیقههای ضدگلوله، انواع مسلسل و سلاحهای انفرادی، تک تیرانداز، توپخانهای و زرهی و همچنین نارنجکانداز اتوماتیک را هم ساخته ایم.
در بخشهای هوایی و رادار و جنگال (نتوانستیم بفهمیم چیست!) انواع پهتاد(نفهمیدم چیست!)، توپهای هوایی، بالگرد، هواپیماهای ایران 140، تولید هواپیماهای جنگنده و ملخ کامپوزیت برای بالگرد(نفهمیدم چیست!)، رادار بدون انتشار، ردیاب الکترواپتیکی، رادار کشف کروز، رادار موج میلیمتری ساخته ایم. ضمنا در تولید بیسیمهای مختلف نیز به تولید انبوه رسیده ایم.
) به وزیر دفاع که مربوط نیست، اما از رهبر و فرمانده کل قوا باید پرسید: بجای گندم و برنج و چای و شکر و میوه و سیب زمینی و پیاز... اینها را تولید کردید؟ قرار است با خوردن اینها آن 14 میلیونی که زیر خط فقر رفته اند از مرگ نجات یابند؟ و یا با همین تولیدات و رجز خوانی ها آخرین نفسشان هم گرفته خواهد شد؟
به وزیر دفاع هم می توان گفت: اینهائی که بر شمردید نه برای مردم نان و آب و برق و گاز می شود و نه برای امریکا ترس و دلهره! البته وحشت مردم از رفتن به سوی جنگ را موجب می شود!)
۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سهشنبه
مافیای دولت در ستیز با مافیای قدرت : آیا چاقو دسته خودش را میبرد ؟
روزنامه اعتماد در ایران در مورد باندهای مافیائی که در قدرت قرار دارند و دارو دسته های احمدی نژاد را نیز به بازی نمی گیرند مقاله جالبی نوشت.
اگر تصور کنیم که احمدی نژاد برای توجیه شکست سیاستش در زمینه اقتصادی به این ابزار توسل جسته است در اشتباهیم. زیرا وجود چنین باندهائی در ایران واقعیت است و نه افسانه. کار تنها به آنجائی رسیده است که احمدی نژاد که مسئولیت دولت را بعهده دارد نیز ناچار شده است به صدا در آید. وی بعنوان مسئول دولت قادر نیست در مقابل این “خودسریهای“ اقتصادی شاخ و شانه بکشد و کشور را اداره کند. “سخنان احمدی نژاد در باره وارد آوردن خدشه به برپائی عدالت در جامعه به وسیله ایجاد انحصارات اقتصادی برای ثروت اندوزی، وجود شبکه های انحصاری واردات یا صادرات با دور زدن گمرک در خارج از چارچوب دولت و از همه مهم تر و خطرناکتر اینکه این شبکه ها به نقل از احمدی نژاد، “می تواند در مراجع تصمیم گیری مصوباتی داشته باشد“ و در نهایت اعلام این نکته که “دولت تلاش می کند دست اینها را قطع و با این شبکه ها برخورد کند“، به زبان ژورنالیستی خبر از مبارزه با باندههای مافیائی می دهد که دولت برای مبارزه با آنها باید ملت را پشت سر خود داشته باشد“.
یکی از ارکان قدرت و پیروزی رژیم جمهوری اسلامی تکیه بر مردم بود. اسلامیستهای ایران که در زمان کودتای خائنانه 28 مرداد سال 1332 با الهام از آیت اﷲ کاشانی از اهمیت نقش رجاله ها نظیر شعبان بی مخ، طیب، امیر موبور، رمضان یخی ، پری بلنده و.... در سرکوب نیروهای انقلابی آگاه بودند با تکیه بر همان عناصر، با تکیه بر چاقوکشان، قوادان، کلاهبرداران، جیب برها، چاله میدونی ها که از دزدیهایشان سهم امام می دادند و در مساجد وتکایا سینه سپر می کردند و علم و کتل بپا می داشتند بعد از پیروزی انقلاب میدانداری کردند و به ضرب دشنه و چاقو و تجاوز، نیروهای انقلابی را قلع و قمع نمودند. این عناصر کسانی نبودند که بتوان سر آنها را بعد از این همه “خدمات طولانی“ یک امروز به فردا به زیر آب کرد. رژیم به این آدمکشان حرفه ای حتی تا به امروز نیز نیاز دارد زیرا آتش انقلاب در ایران تنها در زیر خاکستر است و هر لحظه ممکن است مجددا سر بکشد. ایران انقلابی هنوز می جوشد و ملتهب است این است که رژیم جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته بدون زور و اختناق، بدون آدمکشی و ایجاد ارعاب، بدون سرکوب، زندان و شکنجه و اعدام به عمر خود ادامه دهد. هنوز در ایران 30 سال بعد از انقلاب وضعیت اضطراری حاکم است. حضور دائمی بسیج و نیروهای سرکوب در خیابانها حاکی از حکومت نظامی است. چنین رژیمی طبیعتا باید رجاله های خویش را بخوراند و پروار نگهدارد. بارها و بارها خوانده ایم که مسئولین بالای کمیته ها را بجرم تجاوز و دزدی بعد از اینکه امکان کتمان آن نبوده است دستگیر کرده اند. ما خوانده ایم که پرونده این افراد پرونده قطوری از شرارت بوده که با زور اسلحه مال اندوزی نموده و به ناموس مردم به عنف تجاوز کرده اند. شکایت مردم از این راهزنان هولناک به هیچ جا نمی رسیده است. نه گوش شنوائی و نه مرجعی برای رسیدگی باین راهزنی ها نبوده است. همین چندی پیش سردار زارعی را که یکی از همین رجاله هاست و فرمانده انتظامی نیروهای تهران بود، از اتهامات وارده تبرئه کردند و تهدید نمودند که نباید با آبروی مردم بازی کرد. باین ترتیب اعمال زشت، توهین آمیز و منافی عفت عمومی این فرمانده لوث شد. سخن بر سر این است که این چه نیرو و چه دستگاه پر وقاحتی است که بخود جرات می دهد از چنین اعمال زننده با وقاحت کم نظیر دفاع کند؟ سردار زارعی تنها نیست دستگاهی در پشت سر سردار زارعی حضور دارد. سردار زارعی ها دراین مدت توانسته اند دستگاه خویش و به سخنی “لژ فراماسیونی“ خویش را شالوده ریزند که هر کدام هوای دیگری را داشته باشند. این وضعیت، قانون بقاء جمهوری اسلامی است.
در زمان قتلهای زنجیره ای نیز وضع بهتر از این نبود. در آن زمان نیز روشنفکران را برای “درمان اجتماعی“ قتل عام می کردند و دولت خاتمی توانائی مبارزه با آنها را نداشت. معلوم شد که فلاحیان و رفسنجانی در پشت این قتلها بوده اند که از جانب سایر مراجع تقلید نیز حمایت می شدند. در آن زمان هم “خود سری“ حاکم بود. پس وضع کنونی تنها مربوط به دوره احمدی نژاد نیست. از زمان رفسنجانی در بر این پاشنه می چرخیده است. این قصه سر دراز دارد.
در زمان همین اصلاح طلبان بود که مجاز دانستند که سپاه پاسداران در پی تهیه بودجه خودش باشد. آنها با این طرحها نظام اداری را لت و پار کردند و کار به جائی رسید که سپاه پاسداران اسکله های خویش، فرودگاه خویش و نظام اداری خویش و دولتی در داخل دولت داشت. تعداد زندانهای باندازه تعداد مراجع تصمیم گیری شد. مانند دوران فئودالها که هر خانی دهقانان بی زبان خویش را در دخمه های شخصی بر اساس هوی و هوسش زندانی می کرد و مجازات می نمود و به کسی حساب پس نمی داد امروز نیز چنین وضعی را ملاها در ایران استوار ساخته اند.
همه خوانده و می دانند که دسته دسته دختران ایرانی را برای روسپیگری به امارات متحده عربی می برند. چنین کاری در زمانیکه دختران بدون اجازه پدر و شوهر حق ترک کشور را ندارند حیرت انگیز می آید. ولی آنچه برای من و شما حیرت انگیز است برای باندهای مافیایی که از این راه میلیاردها دلار به جیب می زنند مانند آب خوردن است و به شرافت اسلامی مراجع تقلید و روسای مملکت نیز بر نمی خورد. در ایران همه جا در بر این پاشنه می گردد.
هر روز که می گذرد شما با واقعیت جدیدی آشنا می شوید. اعتصاب کارگران کارخانه دولتی نیشکر هفت تپه که به آوارگی هزاران خانواده منجر شد این حقیقت را بر ملا کرد که متصدیان امور که در راس قدرت قرار دارند بی توجه به نیاز کشور با اجازه دولت و اعتبار بانکی از خارج شکر وارد می کنند و صنایع ملی را نابود می نمایند. یعنی در ایران یک مافیای شکر وجود دارد که با پول نفت، بر ضد مصالح ملی و انسانی و مردمی برای پر کردن جیبهای خودش بهر شناعتی دست می زند. جان انسانها برای آنها بی ارزش است.
سی سال بعد از انقلاب در ایران هنوز امنیت اقتصادی وجود ندارد. هنوز کسی نمی تواند بگوید که قانون از من حمایت می کند. وقتی خود دولت قانون اساسی خودش را زیر پا می گذارد. وقتی قوانین موضوعه یکی بعد از دیگری به زیر پا گذارده می شوند و این در جامعه به ایجاد عدم امنیت منجر می شود و کسی نیست که به آن رسیدگی کند و مرجعی وجود ندارد که شما از آن دادخواهی کنید، عملا هرج و مرج اسلامی همه جا را می گیرد و این هرج و مرج، بهترین محیط تغذیه برای رشد مافیاست. ارباب صنایع حتی کارخانجات را به ورشکستگی می کشانند تا از فروش زمینهای آن بهره برند زیرا سودی که از این راه نصیب آنها می شود از تولید کارخانه نصیبشان نمی شود.
آقای مصباح یزدی مافیای حود را دارد، آقای رفسنجانی مافیای خود را دارد، آقای جنتی و کروبی و... مافیای خود را دارند. هیچکس از آنها با حساب و کتاب و رسیدگی موافقتی ندارد. سراپای دستگاه حکومتی دستگاه مافیائی است.
روزنامه اعتماد ادامه می دهد: “مصداقهای عمل مافیائی که از مبارزه آنها سخن گفته شده است در باره باند داخلی قاچاق سیگار و حضور شخصیتهای ظاهرالصلاح در آنها با ذکر این نکته از سوی وی که “افرادی که شاید زمانی مدعی حمایت از برخی ارزش ها بودند، امروز آنها را در مقابل خود می بینیم“، تائید سوء استفاده در دستگاه مالیاتی کشور، سوء استفاده برخی از بانکها از موقعیت خود و در نظام وام دهی و ورود سرمایه های کلان و منابع بانکی به عرصه مسکن برای افزایش قیمت ها، مقاومت در بعضی وزارتخانه ها در برابر دستورات و انتصاب ها و جو سازی در برابر اقدامات دولت از دیگر سرفصل های سخنان احمدی نژاد بود.“
می بینیم که آقای احمدی نژاد که خودش نیز جز یکی از این باندهای مافیایی است نمی تواند از ابزار دولتی در اثر مقاومت رقبا به کمال مطلوب برای مقاصد گروه خویش استفاده کند و باید منافع دیگران را نیز در نظر بگیرد. مافیایی که در کار احمدی نژاد سنگ می اندازد، همان مافیایی است که قبل از احمدی نژاد نفوذ داشته و احمدی نژاد را بر سر کار آورده است. پیدایش مافیا از زمان آقای احمدی نژاد نیست.
یک لحظه خودنمائی آقازاده ها را بیاد بیاورید. فرزندان و نزدیکان ملاهای مفتخور تمام نبض اقتصادی ایران را به چنگ گرفته اند و با حمایت دولت از طریق اعتبارات بانکی پول نفت را بالا می کشند. اشتباه رفسنجانی در این بود که تخم و ترکه های خود عیان کرد و بر سر مناصبی گذاشت که چشمگیر بودند و این است که امروز همه کاسه کوزه ها را برسر آقازاده های رفسنجانی می شکنند حال آنکه آنچه آخوندها کم ندارند آقازاده های ریز و درشت است که کسی حتی نام آنها را نمی داند. آیات عظام پس از تجربه رفسنجانی یاد گرفته اند که نام خانوادگی دامادها، عروسها، فرزندان و بستگان نژدیک خود را و وابستگیهای خانوادگی آنها را با یکدیگر پنهان کنند تا مردم از وجود این آقازاده ها با خبر نشوند. آقازاده ها کسانی هستند که در راس این سازمانهای مافیای قرار دارند و به مصداق بعد از مرگ من چه دریا چه سراب در پی مال اندوزی بر ضد مصالح مردم ایرانند.
تاریخ جمهوری اسلامی تاریخ دزدی و چپاول، عدم امنیت، خودسری، قتل، آدمکشی، تجاوز، تبرئه جنایتکاران و حمایت از آنها، دزدی و راهزنی و کلاهبرداری نظام یافته بوده است.
زمانیکه اصلاح طلبان بر سر کار بودند ما با همین بازی روبرو بودیم. بهزاد نبوی هر روز نطق می کرد و رقیب در پرده را تهدید می کرد که اگر دست از کارهایش بر ندارد اسامی آنها را منتشر می کند. و یا ناله می کرد که نمی گذارند کار کنیم. ولی نمی گفت آنها که نمی گذارند دولت کار کند در کجا نشسته اند و نامشان چیست؟ نمی گفت چرا دولت از مبارزه با آنها هراسناک است؟
نشریه اعتماد با توجه به عمق و فراگیری این طاعون پیشنهاد می دهد: “برای چنین مبارزه ای آقای احمدی نژاد باید ملت را پشت سر خود داشته باشد. داشتن ملت فقط از این مسیر ممکن است که باور کنند وی عزم چنین مبارزه ای دارد و برای به دست آوردن باور مردم باید عمل کرد. سخنان مکرر رئیس جمهوری در باره باندهای مافیائی و اشاره به مختصات آنها وقتی تاثیر پذیر می شود که ملت نمونه های عملگرائی او را ببیند.
پس ملت انتظار دارد آقای رئیس جمهور در این زمینه نام اعلام کند گرچه اعلام نام مفسدان مشکل ترین بخش کار است، چرا که شاید قوانین اجازه آن را ندهند، ولی به نظر می رسد برای رئیس جمهوری که در مبارزه با مافیا وارد عمل شده است، اختیاراتی در این زمینه وجود دارد. رئیس جمهوری می تواند با تقدیم یک لایحه دو فوریتی به مجلس برای اعلام اسامی مافیا و محاکمه آنها در یک دادگاه اختصاصی و ملی نخستین گام را بردارد و مطمئن باشد پس از نخستین گام، گامهای محکم ملت را پشت سر خود خواهد داشت.“
حسن نیت نشریه اعتماد قابل تحسین است ولی خوشخیالی آنها را نمی توان براحتی بخشید. این سخن درستی است که با مافیای در قدرت که همان جمهوری اسلامی باشد باید بر مردم تکیه کرد. ولی رهبری این مبارزه نمی تواند در دست احمدی نژاد باشد. زیرا وکلای مجلسی که باید با قید دو فوریت لایحه آقای احمدی نژاد را به تصویب برسانند خودشان با یاری مافیای شورای نگهبان بر سر کار آمده اند. آنها آقای احمدی نژاد را که خودش با یاری مافیا بر سر کار آمده است استیضاح کرده و از کار خلع نموده و به جرم ایجاد تشویش در افکار عمومی و مشوب کردن ذهن مردم نسبت به نظام جمهوری اسلامی به زندان خواهند انداخت. هیچ چاقوئی دسته خودش را نمی برد. با ابزار مافیا نمی توان به جنگ مافیا رفت. از این گذشته فراموش می شود که این دستگاه مافیائی صدها هزار نان خور و طفیلی بار آورده که مانند انگل به پول نفت چسبیده اند و می خواهند این ثروت ملی فقط در جیب آنها سرازیر شود. این دستگاه مافیائی بهر صورت پایگاه اجتماعی دارد. یک نیروی مادی است. نیروئی است که به ماشین دولتی تکیه دارد و فرقش با مافیای سایر کشورها در بهره برداری از درآمد نفت است. خورد کردن ماشین دولتی از طریق چند نطق و تصویب لایحه مقدور نیست. اصل را بر این قرار دادن که احمدی نژاد خود بی گناه است و لیاقت کسب رهبری مردم را دارد و مردم نیز این رهبری را می پذیرند و در عین حال به این پندار واهی دچار بودن که مافیای حاکم کوچکترین مقاومتی نمی کند خیال خام ژورنالیستی است.
ولی این گفته درست است که باید مردم را برای مبارزه با مافیای قدرت بسیج کرد، بدون حضور مردم کاری از پیش نمی رود. ولی برای بسیج مردم باید آزادیهای دموکراتیک وجود داشته باشد، باید احزاب سیاسی که ضامن استمرار کار باشند حضور داشته باشند در غیر این صورت از بسیج مردم سخن گفتن حرف مفتی بیشتر نیست و در روی کاغذ باقی می ماند. رژیم مافیایی در بن بستی گیر کرده است که می بیند فساد، کلاهبرداری، سوء استفاده، پارتی بازی، رفیق بازی، باند بازی، ارتشاء، جنایت و... چون خوره رژیم را از درون می خورد. آنها از مرگ رژیم جمهوری اسلامی می هراسند. مبارزه با مافیا یعنی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی. تهدیدات جرج بوش برای تجاوز به ایران تنها به نفع رژیم مافیائی جمهوری اسلامی در سرکوب مردم و وحدت درونی حاکمیت تمام می شود. همین اظهارات و اعترافات احمدی نژاد نشان می دهد که این رژیم از درون تا به چه حد پوشالی و مجوف است. همین باندهای ما فیائی هستند که به مجرد تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم به ایران بار خود را بسته و ایران را ترک می کنند. با باندهای مافیائی نمی توان در مقابل امپریالیسم مقاومت کرد.
۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه
طرح تحول اقتصادی دولت در بن بست تورم محکوم به شکست است ؟
با گذشت بیش از سه ماه از تودیع داود دانش جعفری، وزیر سابق اقتصاد، هنوز کاملا ابعاد بنبستی که وی در مراسم تودیع خود به آن اشاره کرد و حرکتهای اقتصادی دولت نهم را با آن روبهرو دانست، تبیین نشده است. این بنبست که به تعبیر معاون اول ریاستجمهوری و تئوریسین اقتصادی دولت نهم، مانعالجمع بودن اهداف اقتصادی نظیر رشد اشتغال و کاهش تورم است، موجب شده تا پس از سه سال و به رغم تزریق دویست میلیارد دلار درآمد نفتی به اقتصاد کشور، شرایط اقتصادی جامعه نه تنها بهبود نیافته، بلکه با یک جهش تورمی، رکود و بحران انرژی نیز روبهرو شده است. به عبارت دیگر، استراتژی ساده اقتصادی دولت نهم ـ که صورت عوامانه آن آوردن نفت بر سر سفره مردم و شکل آکادمیک آن، ایجاد رونق با تزریق درآمدهای نفتی به اقتصاد کشور بوده ـ در گردنه تورم متوقف شده است. دو برابر شدن بودجه عمومی دولت و شرکتهای دولتی در تنها سه سال که نشان از یک سیاست انبساطی پرشتاب دارد و میتوانست به رونق اقتصادی، افزایش درآمد عمومی و بهبود سطح رفاه جامعه منجر شود، به دلیل پیشبینی نکردن پیامدهای تورمی آن، نه تنها نتوانسته به اهداف خود دست یابد، بلکه منجر به کاهش قدرت خرید اقشار متوسط به پایین جامعه و تشدید مشکلات معیشتی برای بیشتر مردم شده است. در سال گذشته، نرخ رسمی تورم بیش از دو برابر گردید و به مرز ٣۰ درصد نزدیک شده است و در حالی که در طول دوره دولتهای پیشین مازاد درآمد ارزی کشور منجر به شتاب رشد اقتصادی میشد، در سه سال اخیر و به رغم مصرف کردن بیش از دویست میلیارد دلار درآمد ارزی توسط دولت نهم، رشد اقتصادی کشور با وجود تلاشهای گسترده در راستای بالا نشان دادن آن، در حد ۷ / ۶ درصد باقی مانده است. در صورتی که به صورت طبیعی و در مقایسه با دیگر کشورهای مشابه، باید رشد اقتصادی کشور دو رقمی میشد. از سوی دیگر، سطح اشتغال نیز بهبود واقعی نیافته است و به رغم تغییر در معیارهای اشتغال توسط مراکز آمارگیری و شاغل به شمار آوردن افرادی که تنها یک ساعت در هفته کار میکنند، نرخ بیکاری دورقمی باقی مانده و بر مبنای شیوه پیشین محاسبه نرخ بیکاری از ۱۲ درصد به ۱۵ درصد رسیده است. همه این رخدادهای نامطلوب، نشان از ناکامی طرح اقتصادی دولت مبنی بر آوردن نفت بر سر سفره مردم دارد، چراکه در یک سال گذشته و با وجود اعلام رسمی تورم ۲۶ درصدی، حقوق کارمندان دولت، تنها ۱۰ درصد افزایش یافته که درواقع از کاهش ۱۶ درصدی قدرت خرید آنان خبر میدهد. از سوی دیگر، به دلیل سیاستهای شدید انبساطی و سرمایهگذاری ناکافی در حوزه انرژی، شاهد سهمیهبندی بنزین، قطعی گسترده گاز در زمستان و قطعی فراگیر برق در تابستان هستیم که در صورت تداوم این شرایط در زمستان پیش رو، قطعی گاز و برق همراه با کمبود بنزین را همزمان تجربه خواهیم کرد. در کنار این وقایع ملموس، حقایق هشداردهنده دیگری نیز در حال رخ دادن است؛ سیستم بانکی کشور به دلیل پرداخت گسترده و فلهای اعتبارات مصوب در سفرهای استانی و با نام طرحهای زودبازده در آستانه ورشکستگی قرار دارد. مطالبات معوق غیردولتی سیستم بانکی در سه سال گذشته چهار برابر شده و بانکها در اوضاع کنونی موظفند، تتسهیلات را با سود ۱۰ تا ۱۲ درصد به متقاضیان ارایه داده و به سپردهگذاران خود، سودی بیش از ۱۶ درصد پرداخت کنند که این به معنای ورشکستگی تدریجی سیستم بانکی است. از سوی دیگر، ورود حجم گسترده این اعتبارات به بازار محدود کالا و خدمات کشور، به تورم بیسابقه در بازار مسکن دامن زده است. در این شرایط، آیا طرح تحول اقتصادی که صورت عینی آوردن نفت بر سر سفره مردم است، موفق خواهد شد؟ شرط نخست موفقیت این طرح، جلوگیری از ظهور پیامدهای تورمی است؛ همان عاملی که تاکنون دیگر برنامههای اقتصادی دولت نهم را با ناکامی روبهرو کرده است. به عبارت دیگر، بنا بر محور طرح تحول اقتصادی که نقدی پرداخت کردن بخشی از یارانههای انرژی است، نیمی از نفت و گاز تولیدشده در کشور که در شرایط کنونی در بازار داخل مصرف میشود، به قیمت واقعی به مصرفکنندگان عرضه و مابهالتفاوت آن با قیمتهای فعلی به صورت نقدی به مردم پرداخت میشود. در صورت اجرای این طرح، همان گونه که هماکنون در قبضهای گاز و برق مشترکان درج میشود، سهم یارانه دولت در این فراوردهها و دیگر حاملهای انرژی مانند بنزین، گازوئیل و نفت به صفر میرسد و عملا مصرفکنندگان باید هشت تا ده برابر رقم کنونی را بابت همین مقدار مصرف بپردازند. طبیعی است در صورت اجرای این اقدام، مصرف انرژی کشور یعنی گاز، برق و فراوردههای نفتی به شدت کاهش مییابد و این کاهش موجب میشود تا منبعی که دولت برای پرداخت یارانه نقدی به مردم در نظر گرفته بود، تأمین نشود. در این شرایط، دولت ناگزیر است با تبدیل ارز به ریال، منابع مورد نیاز خود را تأمین کند که این پدیده به تورم بیشتر و بیشتر منجر میشود. به عبارت دیگر، عاملی که در سه سال گذشته، اثربخشی اقدامات اقتصادی دولت نهم را از بین برده است، سرنوشتی مشابه را برای طرح تحول اقتصادی رقم خواهد زد. با وجود این، تاکنون هیچیک از مسئولان دولت، پاسخی قانعکننده برای رفع بزرگترین ابهام طرح تحول اقتصادی یعنی تشدید موج تورمی موجود، ارایه ندادهاند. دلیل دیگر این پرسش آن است که با توجه به قیمتهای جهانی و منطقهای، هماکنون در ایران هزینه مسکن و بسیاری از مواد خوراکی به استثنای نان، تحصیل و بهداشت، گرانتر از قیمتهای جهانی است و تنها عاملی که موجب میشود. شهروندان ایرانی قادر به تأمین هزینههای خود باشند، یارانه بخش انرژی و نان است. حال اگر یارانه این بخش حذف شود، درواقع سطح قیمتها در ایران با رشد سریع از قیمتهای جهانی نیز گذر کرده و ایران را به یکی از کشورهای گران منطقه و جهان تبدیل میکند. در این شرایط، آیا سطح درآمد مردم یا دستمزدها نیز در سطح جهانی خواهد بود؟ آمارها نشان میدهد که در اوضاع کنونی حداقل دستمزد در قانون کار و برای بازنشستگان دولت، ماهانه دویست دلار است و متوسط ارزش حقوق کارکنان دولت نیز در حد سیصد دلار است، در حالی که حداقل دستمزدها در کشورهایی با اقتصاد آزاد بدون یارانه، دستکم دو هزار دلار است. این به معنای شکاف پنج تا ده برابری میان درآمد کنونی بدون یارانه و هزینههای کنونی بدون یارانه است. در این صورت، اگر دولت بخواهد با حذف یارانهها، عملا هزینههای شهروندان را به سطح جهانی برساند، باید درآمد آنها یا دستکم درآمد حقوقبگیران را متناسب با درآمد جهانی کند که لازمه آن، افزایش ۵۰۰ تا هزار درصدی حقوق کارمندان و کارگران است که این امر با وجود برنامههای فعلی اقتصادی دولت، به هیچ وجه ممکن نیست؛ بنابراین، شرایط فعلی، حکایت از آن دارد که طرح تحول اقتصادی تنها بر پایه یک روی سکه، یعنی افزایش قیمتهای انرژی و حذف یارانهها طراحی شده است و کفه دیگر ترازو که افزایش درآمدهای جامعه متناسب با افزایش هزینههاست، در این طرح، تا اندازهای نادیده گرفته شده است که نتیجه آن، ایجاد شکاف شدید میان درآمدها و هزینههای مردم خواهد بود، به گونهای که هر خانواده چهار نفره به طور متوسط با افزایش یک میلیون تومانی هزینههای زندگی بر اثر حذف یارانهها روبهرو خواهد شد و در عوض، حداکثر مبلغی بین سیصد تا چهارصد هزار تومان به عنوان یارانه نقدی دریافت میکند که عملا به مشکل شدن زندگی برای شهروندان و کاهش سطح رفاه جامعه منجر میشود.
۱۳۸۷ مرداد ۱۸, جمعه
عبدالمالک ریگی خواهان مذاکره با رژیم تهران برای تسلیم شدن شد ؟؟؟
بدبخت ملتی که قهرمان ندارد --- بدبختر ملتی که دنبال قهرمان میگردد
عبدالمالک ريگی، رهبر گروه جندالله، گفته است که گروه وی تمايل دارد با دولت ايران وارد گفت وگو شده و در صورت برخورداری
از حقوق خود، به عنوان يک حزب سياسی به فعاليت ادامه دهد.به گزارش خبرگزاری رويترز، آقای ريگی، که دولت ايران او را متهم می کند با گروه تروريستی القاعده مرتبط است، روز پنج شنبه در گفت وگو با شبکه تلويزيونی العربيه گفت: آماده است تا با دولت ايران وارد گفت وگو شود.آقای ريگی به اين شبکه تلويزيونی وابسته به دولت عربستان گفت: «اگر به ما اجازه داده شود که به طور کامل از حقوق خود برخوردار باشيم، ما مايليم که سلاح خود را بر زمين بگذاريم و وارد زندگی سياسی بشويم.»عبدالمالک ريگی همچنين گفته است که گروه جندالله در صدد است تا برای دفاع از «حقوق اهل تسنن» عمليات خود را به مناطق ديگر ايران از جمله تهران گسترش دهد.ايران گروه جندالله را یک گروه تروریستی معرفی کرده است و به گفته خبرگزاری رویترز، تهران می گويد که عبدالمالک ريگی یکی از رهبران شبکه القاعده در ايران است.شانزده گروگانگروه جندالله در اواخر خردادماه سال جاری با حمله به يک پاسگاه مرزی ايران در بخش سراوان استان سیستان و بلوچستان شانزده سرباز را به گروگان گرفت.براساس گزارش هایی که شبکه العربيه منتشر کرده است گروه جندالله تا کنون چهار سرباز از شانزده گروگان خود را به قتل رسانده است.سخنگوی گروه جندالله که خود را عبدالرئوف معرفی کرد، اواخر خرداد ماه در گفت و گوی تلفنی با شبکه العربيه گفته بود: «اگر حکومت ايران ۲۰۰ عضو جندالله را که در زندان زاهدان بازداشت هستند، آزاد نکند اين گروه گروگان های باقی مانده را به قتل خواهد رساند.»پيش از اين ايران در واکنش به اين گروگانگيری اعلام کرده بود که به هيچ وجه به درخواست های اين گروه برای آزادی زندانيان وابسته به «جندالله» پاسخ مثبت نخواهد داد.دو روز بعد از گروگانگيری شانزده سرباز در سراوان، دولت پاکستان چهار ايرانی که گفته شد عضو «جندالله» بوده اند را به ايران تحويل داد. عبدالحميد ريگی، برادر عبدالمالک ريگی رهبر اين گروه نيز جزو تحويل شدگان بود.در همين زمينه، دادگاه انقلاب اسلامی، روز دوشنبه يعقوب مهر نهاد و عبدالناصر طاهری صدر را به اتهام «محاربه و فساد فی الارض» از طريق عضويت و همکاری با «گروهک تروريستی موسوم به جندالله به سرکردگی عبدالمالک ريگی» را اعدام کرد.سیستان و بلوچستان طی سال اخیر شاهد درگیری نیروهای دولتی و گروه های مسلح بوده است که به کشته شدن تعدادی از افراد دولتی وغیر نظامی ها در این استان منجر شده است.در ۲۵ بهمن ماه 1385 انفجار بمبی قوی در نزديکی اتوبوس متعلق به «منطقه مقاومت بسيج زاهدان» در زاهدان ۱۸ کشته و چندين زخمی برجای گذاشت .اين بمب که در يک دستگاه خودرو پيکان جاسازی شده بود در مسير عبور اتوبوس سرويس کارکنان « قرارگاه شهيد ميرحسينی» نيروی زمينی سپاه منفجر شد که باعث کشته شدن اعضای سپاه پاسداران شد .
۱۳۸۷ مرداد ۱۵, سهشنبه
یعقوب مهر نهاد روزنامه نگار و فعال حقوق مدنی در زاهدان اعدام شد
در سکوت! در بلبشو و شلوغ بازار مسئله ها! دور از هر عدالتی! عفریت شیخ تبار دین فروش! از من وتو و زماها! قربانی دیگری گرفت! در رژیمی که زبانها را بریده ، گلو ها را تا به حد مرگ فشرده اند، این حق هر کسی است تا به آن شیوه که در توان و آن وسیله که در اختیار اوست، مبارزه کند! روانش شاد باد! و جلاد ننگت باد!
یعقوب مهر نهاد ، روزنامه نگار، در زاهدان اعدام شد
یعقوب مهر نهاد، روزنامه نگار و فعال مدنی در استان سیستان و بلوچستان، روز دوشنبه همراه با یک فرد دیگر در زاهدان اعدام شد.
به موجب حکم صادره از سوی دادگاه انقلاب اسلامی، يعقوب مهرنهاد و عبدالناصر طاهری صدربه اتهام «محاربه و فساد فی الارض» از طريق عضويت و همکاری با «گروهک تروريستی موسوم به جندالله به سرکردگی عبدالمالک ريگی» به اعدام محکوم شده بودند.
خبرگزاری های ايرنا و ايسنا و سايت تابناک روز دوشنبه اين خبر را به نقل از دادسرای عمومی و انقلاب زاهدان و دادگستری سيستان وبلوچستان اعلام کرده اند.
اين رسانه ها نوشته اند: حکم صادره پس از تاييد از سوی مراجع عالی قضايی و مخالفت باعفو نامبردگان از سوی کميسيون عفو استان، در محوطه زندان مرکزی زاهدان اجرا شد.
يعقوب مهرنهاد، روزنامه نگار و فعال حقوق مدنی
يعقوب مهرنهاد، روزنامه نگار و فعال حقوق مدنی، در دی ماه سال گذشته از سوی دادگاهی در استان سيستان و بلوچستان به اعدام محکوم شده بود.
بر اساس گزارش ها، دادگاه يعقوب مهر نهاد بدون حضور هيات منصفه، وکيل و خانواده او برگزار شد.
بازداشت او توسط نيروی انتظامی جمهوری اسلامی ايران در ارديبهشت سال ۱۳۸۶ و پس از درگيری هايی که بخشی به دليل فعاليت های مسلحانه گروه جندالله به رهبری عبدالمالک ريگی، ايجاد شد، صورت گرفت.
آقای مهر نهاد در آن هنگام همراه با چند تن از فعالان حقوق بشر و روزنامه نگاران بازداشت شده بود.
گزارش ها حاکی است که پس از مدتی، تعدادی از بازداشت شدگان آزاد شدند، اما يعقوب مهرنهاد به اتهامی که از سوی مقامات قضايی همکاری با گروه عبدالمالک ريگی عنوان شده بود، همچنان در بازداشت باقی ماند و حال، خبر اعدام وی انتشار يافته است.
از جمله کسانی که در ارتباط با حکم اعدام برای يعقوب مهر نهاد سخن گفت، عليرضا جمشيدی، سخنگوی قوه قضاييه جمهوری اسلامی ايران، بود که در يک کنفرانس مطبوعاتی، دليل صدور اين حکم را به دليل آنچه که «ارتباط او با گروه جندالله» خواند، اعلام کرد.
او با بيان اينکه اين حکم «قابل تجديد نظر» است، جزيياتی در باره اقدامات آقای مهر نهاد که منجر به محکوميت او شده است، ارائه نکرد.
مرتضی سنی ياری، از فعالان حقوق مدنی در استان سيستان و بلوچستان، پيشتر در اين مورد به راديو فردا گفته بود: «آقای مهر نهاد به همکاری با گروه های مسلح و گسترس خط مشی اين گروه ها از طريق فعاليت در انجمن جوانان صدای عدالت متهم شده است.»
به نوشته خبرنامه اميرکبير، خانواده آقای مهر نهاد گفته بودند که در يکی از ملاقات هايشان با او، آثار شکنجه بر سر و صورت و بدن فرزندشان آشکار بوده و وی به شدت دچار کاهش وزن شده بود.
اين در حالی بود که ماموران امنيتی جمهوری اسلامی ايران در اسفند سال گذشته، ابراهيم مهر نهاد، برادر يعقوب مهر نهاد را نیز بازداشت کردند.
ابراهيم مهر نهاد، يکی از اعضای انجمن جوانان صدای عدالت بود که پيش از اين همراه با برادرش بازداشت شده و چند ماه در زندان بود.
ای مهرنهاد ای مهرنهاد ای خسته از ظلم وفساد
مهرونهادت یاد باد صد دشمنت برباد باد
آن دشمن فریاد تو بر دار باد, برباد باد
یادت همیشه یاد باد, لعنت بر آن جلاد باد
لعنت به آن خصم لعین, باشد مدام او سیه جبین
او داد به توحکمی چنین, لعنت برآن شیاد باد
تو د شمن اهریمنی, تو خلق را زیبنده ای
تو تا ابد پاینده ای, ای مهر نهاد پاینده ای
ای که زبان بگشوده ای, با اهرمن جنگیده ای
خاری به چشم اهرمن, یارضعیفا ن بوده ای
آن نخل شیدا بوده ای, تو راست قامت مانده ای
تو دیوها را رانده ای, تو روشنیها بوده ای
تو نوبهاران بوده ای ,داغ شقا یق دیده ای
همچون شقایق بوده ای, تابه قیامت زنده ای
درس تو بود آزادگی ,بر اهرمنها چیرگی
تو ناجی خلق وبشر درقلب تو دلدادگی
تو را بشارت میدهیم ای مهرنهاد ای مهرنهاد
ما رهروان مکتبت تا به ابد خواهیم ماند
روزت مبارک یعقوب!
ایران از خود کفایی گندم تا واردات انبوه گندم ؟؟
ايران نه تنها بار ديگر به صف وارد کنندگان بزرگ گندم در جهان پيوسته است، بلکه بسياری ديگر از نياز های غذايی خود از حبوبات گرفته تا برنج، جو، ذرت و دانه های روغنی را نيز از خارج خريداری می کند. تبديل ايران از کشور صادر کننده گندم به وارد کننده بزرگ اين محصول، آنهم در فاصله چند ماه، تنها با تکيه بر پديده خشکسالی در کشور، قابل توضيح نيست.
مسئولان ارشد وزارتخانه های جهاد کشاورزی و بازرگانی جمهوری اسلامی شهريور ماه سال گذشته خورشيدی با شادمانی خبر دادند ايران به باشگاه کشور های صادر کننده گندم پيوسته و برای صدور ۵۰۰ هزار تن گندم مازاد بر نياز خود به آفريقا، عمان، هند وجنوب شرقی آسيا، قرار داد بسته است.
واردات انبوه
يازده ماه پس از اعلام اين خبر، ايران بار ديگر در جرگه کشور های بزرگ وارد کننده گندم جای گرفته تا جايی که به نوشته منايع کانادايی، خريد انبوه گندم از سوی جمهوری اسلامی در سال ۲۰۰۸ ميلادی، يکی از دلايل رونق بازار جهانی اين کالا است.
منابع اروپايی حجم گندم مورد نياز ايران در سال جاری ميلادی را پنج ميليون تن ارزيابی می کنند و در ميان کشور های پاسخ دهنده به اين نياز از کانادا، روسيه، اتحاديه اروپا، کشور های بالکان و حتی آمريکا نام می برند.
هيئت وزيران جمهوری اسلامی به تازگی مجوز ورود پنج ميليون تن گندم را تصويب کرده است، ولی بعضی از منابع کارشناسی ايرانی، واردات مورد نياز کشور را در سال جاری برای تامين نياز های داخلی، هفت ميليون تن ارزيابی می کنند.
ايران نه تنها بار ديگر به صف وارد کنندگان بزرگ گندم در جهان پيوسته است، بلکه بسياری ديگر از نياز های غذايی خود از حبوبات گرفته تا برنج، جو، ذرت و دانه های روغنی را نيز از خارج خريداری می کند.
تبديل ايران از کشور صادر کننده گندم به وارد کننده بزرگ اين محصول، آنهم در فاصله چند ماه، تنها با تکيه بر پديده خشکسالی در کشور، قابل توضيح نيست. اين دگرگونی بزرگ، وزنه را به سود کسانی سنگين تر می کند که طی چند سال گذشته سياست و روش های به کار گرفته شده از سوی وزارت جهاد کشاورزی جمهوری اسلامی را در مورد دستيابی ايران به خود کفايی در عرصه گندم، زير پرسش بردند.
از دوران انقلاب اسلامی به اين سو، توليد گندم و دستيابی به خودکفايی در اين زمينه در ادبيات اقتصادی- سياسی ايران جای برجسته ای دارد.
در راستای دستيابی به همين هدف، «طرح محوری گندم» در ۱۳۶۹ خورشيدی به اجرا درآمد، اما با شکست مواجه شد.
بعد ها بر اساس طرح ديگری، که توسط وزارت جهاد کشاورزی تهيه شد و به تصويب مجلس شورای اسلامی رسيد، قرار شد ايران با توليد ۱۷.۵ ميليون گندم در سال ۱۳۸۹، به کلی خود کفا شود.
طی دو سه سال گذشته، وزارت جهاد کشاورزی جمهوری اسلامی از موفقيت طرح اخير، حتی سريع تر از آنچه پيش بينی شده بود، سخن گفت و حتی «جشن خود کفايی گندم» بر پا کرد. اين در حاليست که واردات انبوه گندم در چند ماه گذشته نشان می دهد که کشاورزی ايران، به رغم تبليغات رسمی، همچنان در وضعيت بسيار شکننده ای به سر می برد.
به گفته منتقدين، مسئولان کشاورزی جمهوری اسلامی با استفاده از انواع امکانات يارانه ای و تشويقی، و فدا کردن ديگر محصولات اساسی از جمله جو، حبوبات و يا پنبه، توليد گندم را به گونه ای مصنوعی بالا بردند، ولی نه آنچنان که ايران از لحاظ اين محصول خود کفا شود.
امنيت غذايی
به گفته دکتر بهزاد قره ياضی، معاون پبشين وزارت جهاد کشاورزی، حتی در سال های ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶، به رغم بارندگی کم سابقه، ايران يک ميليون و ششصد هزار تن گندم از خارج خريد. همان منبع می افزايد که بخشی از همين گندم وارداتی در سال ۱۳۸۶ صادر شد تا ثابت شود ايران حتی از مرز خود کفايی گذشته و به صف صادر کنندگان گندم پيوسته است.
دکتر عيسی کلانتری، دبير کل خانه کشاورز و وزير پيشين کشاورزی، نيز تاييد می کند که ۵۰۰ هزار تن گندم صادراتی سال گذشته، در واقع بخشی از گندمی بوده که قبلا از خارج خريداری شده است.
امروز، ايران نه تنها بار ديگر به صف وارد کنندگان بزرگ گندم در جهان پيوسته، بلکه بسياری ديگر از نياز های غذايی خود از حبوبات گرفته تا برنج، جو، ذرت و دانه های روغنی را نيز از خارج خريداری می کند.
پيوستن دوباره ايران به جرگه وارد کنندگان بزرگ گندم در شرايطی روی می دهد که بهای کالا های غذايی در جهان حرکت رو به صعودی را آغاز کرده است. شکست دور اخير گفت وگو های «سازمان تجارت جهانی» نيز، که به ويژه از مسايل کشاورزی منشا گرفت، به تنش در بازار مواد غذايی دامن خواهد زد.
در وضعيت کنونی، با توجه به در آمد های جمهوری اسلامی از محل صادرات نفت، ايران توانايی آن را دارد که بخش مهمی از نياز های غذايی خود را از بازار جهانی تامين کند.
با اين حال، هر گونه نوسان منفی در بازار نفت، امنيت ايران را در عرصه غذايی با چالش های جدی روبرو خواهد کرد.
اين در شرايطی است که تنش در روابط بين المللی جمهوری اسلامی نيز طبعا پرسش های نگران کننده ای را در زمينه دستيابی کشور به بازار های بين المللی مواد غذايی مطرح می کند.
اشتراک در:
پستها (Atom)