نشانه های مهمی از تقابل روحانیون حوزه های علمیه مذهبی ایران و بویژه حوزه علمیه قم با دارو دسته تازه نفس حجتیه که در زیر مجموعه مصباح یزدی در موسسه افکار وی – با نام مستعار اندیشه های خمینی- جمع شده اند بروز کرده است. این دارو دسته و شخص مصباح یزدی و همفکران او در برخی شهرها و در میان برخی امام جمعه ها، یگانه پشتیبان روحانی احمدی نژاد اند و به همین دلیل حرکت جدید را نه تنها باید جدی گرفت، بلکه آن را آغاز فعل و انفعالاتی در میان فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی نیز باید به حساب آورد. چرا که برخی از فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی که درکنار احمدی نژاد قرار گرفته اند یا وابسته به گروه مصباح اند و یا متمایل به اندیشه های او.
نخستین نشانه های این حرکت در انتخابات هیات رئیسه مجلس خبرگان مشاهده شد که درآن احمدجنتی علیرغم همه حمایت مصباح یزدی و روحانیون همفکر او از هاشمی رفسنجانی شکست خوردند. نشانه دوم انتخابات میان دوره ای مجلس خبرگان رهبری بود که درآن آیت الله مهدوی کنی را به این مجلس فرستادند. روحانی پرنفوذی که تا حدودی هم میانه اش با علی خامنه ای شکراب است و همیشه نگران تکرار مشروطه و سر برآوردن یک رضا شاه از درون جمهوری اسلامی است. دیدار اخیر او با احمدی نژاد و تاکید صریح او بر قدرت روحانیت با این جمله خطاب به احمدی نژاد:" روحاینت ابزار دست شما نیست!"، نشانه دیگری بود که مقدمه انتخابات اخیر حوزه علمیه قم شد. انتخاباتی که جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با انتشار اطلاعیهای نتیجه آن را به این شهر اعلام کرد:
«اعضای دور پنجم شورای عالی حوزه علمیه قم به این شرح انتخاب شدند: رضا استادی، مرتضی مقتدایی، محمد مومن، محمد یزدی، سیداحمد خاتمی و حجج اسلام سیدهاشم حسینی بوشهری، محمود رجبی، محمود عبداللهی و سیدمحمد غروی. این انتخاب به تائید مقام رهبری و مراجع تقلید رسید.»
پس از انتشار این اطلاعیه، مطبوعات و خبرگزاری های داخل به نکته مهمی اشاره کردند. آنها نوشتند مصباح یزدی تا قبل از این انتخابات عضو شورای عالی حوزه علمیه قم بود و در این انتخابات رای نیآورد و کنار گذاشته شد. َ
پیش از این انتخابات و قبل از دیدار آیت الله مهدوی کنی و احمدی نژاد، موسوی لاری دومین وزیر کشور کابینه خاتمی نیز درجریان یادبود آیت الله توسلی رئیس دفتر آیت الله خمینی اشاره به نکاتی در همین ارتباط، یعنی مخالفت آیت الله خمینی با مصباح یزدی کرده بود، اما یا وی در آن سخنرانی مستقیما اسم مصباح یزدی را نیآورده بود و یا مطبوعات وخبرگزاری های داخلی هنگام انتشار این سخنرانی اسامی مصباح یزدی و عراقی داماد او را سانسور کرده بودند. به همین دلیل خوانندگان مطبوعات ایران در نظرسنجی های این مطبوعات اغلب باعصبانیت نوشته بودند که یا خبر منتشر نکنید و یا دست از این "یک کسی"، "یک جریانی"، "یک فردی" بردارید که بیشتر مردم را گمراه و عصبانی می کند تا آگاه.
در این ارتباط نیز روز گذشته محمد علی ابطحی رئیس دفتر و سپس معاون پارلمانی خاتمی در دوران ریاست جمهوری وی، برای نخستین بار پرده از "یک فردی"، "یک کسی" و "یک جریانی" برداشت و طشت ماجرا را از بام انداخت. او در وبلاگ خود نوشت:
«بازی سیاست رسانه ای بازی بامزه ای است. بخصوص اگر کیهانی ها بازیگر آن باشند که همیشه گمان می کنند کسی بازی آنها را نمی فهمد آقای موسوی لاری در مراسم چهلم آیه الله توسلی به ماجرای بسیار مشهوری که همه نزدیکان امام آن را شنیده اند. از قول آقای توسلی اشاره کرد که بعد از شهادت آقای شیخ فضل الله محلاتی به امام پیشنهاد دادند که آقای محمدی عراقی که حالت جانشین آقای محلاتی را داشت به عنوان نماینده امام در سپاه معرفی شود، امام گفته اند که چون ایشان داماد آقای مصباح است و ممکن است افکار آقای مصباح در سپاه مترقی آن روز تاثیر بگذارد، لذا راه برای طرح افکار ایشان در سپاه نباید باز باشد و به همین دلیل به آقای محمدی عراقی حکم نداده اند. این حساسیت امام در مورد افکار آقای مصباح موضوع بحث و سخنرانی آقای موسوی لاری بود که شاید برای خیلی از نسل جوان انقلابی، سپاهی و یا بسیجی امروز که هم به امام علاقمندند و هم گمان می برند آقای مصباح همان خط را ادامه می دهد روشن شود که امام در این مورد چه حساسیت ویژه ای داشته است. این حرف را نه تنها آقای توسلی بارها در جمع بزرگان کشور زده است و دهها شاهد دارد، بلکه از میان زندگان نیز از چندین نفر از افراد مشهور کشور و نزدیک به امام در همین دو روزه شنیده ام که عیناً همان مساله را از امام نقل می کرده اند و شهادت می دادند. آقای محمدی عراقی، بدون حکم ماندند تا امام به آقای عبدالله نوری حکم نمایندگی خود را دادند. کیهان و صدا و سیما و سایتهای نزدیک به دولت در یک کار بامزه ی رسانه ای بحث را بردند روی آقای محمدی عراقی که حکم از امام دارد یا ندارد. بعد هم به جای آنکه متن حکم نداشته ایشان را منتشر کنند از نماینده فعلی رهبری در سپاه و آقای محسن رضایی نقل قول کردند که امام به ایشان حکم داده است. آقای محمدی عراقی شخصیت محترمی است که همیشه با سلامت نفس و نسبتاً دور از جنجال ها فعالیتهای مثبتی داشته است. با آقای موسوی لاری دیشب صحبت می کردم او هم همین عقیده را داشت و از کار کیهانی ها که صورت مساله طرز تفکر آقای مصباح و خطرات آن را برای کشور تبدیل به داشتن و یا نداشتن حکم آقای محمدی عراقی کرده اند، یک تقلب بزرگ رسانه ای می دانست. آیه الله توسلی خیلی اصرار داشت این ماجرا را نقل کند تا مردم و بخصوص سپاهیان و بسیجیان صادق بدانند که امام چه دیدگاهی در مورد مراد رئیس جمهور فعلی داشته اند.»
بدین ترتیب، آن انتخابات حوزه علمیه قم که در بالا ذکر شد، رنگ و نشانه هائی جدی تر از انتخابات شورای حوزه علمیه قم می تواند داشته باشد. بویژه که ابطحی بدرستی اشاره به كژراهه فرماندهان سپاه و بار کجی می کند که سپاه در کوله پشتی اش حمل می کند. آیا می خواهند سر چشمه را پیش از آنکه سیل راه بیفتد با یک بیل خاک ببندند؟ آینده نزدیک نشان خواهد داد.
برای رسیدن به آزادی باید از دشت تاریک نادانی و بی خبری عبور کرد آگاهی تنها ستاره روشنگر این راه است
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۰, سهشنبه
۱۳۸۷ اردیبهشت ۶, جمعه
افشای تصویر و ماهیت قاضی حسن حداد عامل قتل عام و سرکوب مردم
قاضی حسن حداد، با نام اصلی حسن زارع دهنوی، ۵۲ ساله فارغ التحصیل حقوق از دانشگاه بهشتی است با روی کار آمدن جمهوری اسلامی در سنین جوانی وارد سیستم قضائی کشور شد.
او از طریق اسدالله لاجوردی به تیم دادستانی اوین پیوست و پس از مدتی دادیار زندان اوین شد. قاضی حداد در طول فعالیت خود در دادیاری زندان اوین حکم های سنگینی صادر کرده است .
او در سال ۶۸ به دلیل تخلفات مالی گسترده و همچنین اخلاقی از جمله رابطه نامشروع با چند زندانی توسط حفاظت زندان شناسایی و از مقام خود برکنار شد. و مدتی نیز در “ستاد اجرایی فرمان حضرت امام” مشغول به بررسی املاک مصادره شد که چندی بعد به دلیل اختلاس مالی مجددا برکنار شد.
وی مجددا وارد دستگاه قضایی شد و ریاست شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب را بر عهده گرفت که پرونده های مربوط به جرایمی چون قاچاق مواد مخدر و عتیقه جات را بر عهده داشت و احکام اعدام زیادی را در این مدت صادر کرد وی پس از قیام دانشجویی ۱۸ تیر ماه ۷۸ پرونده بسیاری از فعالان دانشجویی را در دست گرفت و با صدور احکام سنگین آنها را به تحمل حبس و اعدام محکوم نمود.
وی در سال ۷۹ با حضور در پرونده اکبر گنجی نیز بار دیگر اثبات کرد که یکی از مهره های کلیدی سرکوب جنبش های سیاسی و مدنی ایران است و با صدور احکام سنگین می تواند به مدارج عالی دست یابد.
قاضی حداد کسی است که از سال ۱۳۷۸ تا سال ۱۳۸۵ بسیاری از فعالان احزاب و سازمان های سیاسی و دانشجویی و مدنی را با حضور در شعبه ۲۶ بعنوان قاضی دادگاه انقلاب و صدور احکام سنگینی راهی مسلخ اعدام یا زندان ها نموده است. رسیدگی به پرونده های مهمی در ارتباط با فعالیت های تشکل ها و جریان هایی مانند نهضت آزادی ایران، جنبش مسلمانان مبارز، ائتلاف ملی مذهبی ها، جبهه ملی ایران، جبهه متحد دانشجویی، جبهه دمکراتیک ایران، دفتر تحکیم وحدت، حزب ملت ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، جندالله، انجمن پادشاهی ایران و غیره بر عهده ایشان بوده است.
وی به سبب خوش خدمتی ها و نشان دادن ماهیت ضد انسانی خود طی حکمی در ۱۹ تیر ماه ۸۵ از سوی سعید مرتضی، دادستان عمومی و انقلاب تهران به سمت معاون امنیت دادسرای عمومی و انقلاب تهران منصوب شد. نامبرده پس از این انتصاب با تلاشی دو چندان در نقش هدایت سرکوبها برآمد به طوریکه قتل و عام اعضای گروه جندالله، پرونده دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب، سرکوب فعالان جنبش زنان، سندیکای کارگران شرکت واحد، صدور حکم اعدام اعضای حزب حیات آزاد کردستان و صدها احضار و بازداشت فعالان مدنی که جدیدترین آن را باید محکومیت دانشجویان دربند پلی تکنیک تحت اعمال فشار وی در روز گذشته دانست.
آنچه در پیوست می آید تصویری منتشر نشده از این چهره مخفی نگاه داشته سیستم اطلاعاتی - قضائی است. این مجموعه اعتقاد دارد که افشاء و انتشار تصویر و اطلاعات وی به عنوان مهره ای کلیدی در سرکوب جامعه مدنی و سیاسی ایران مسلماٌ نتایج مثبت و ارزنده ای را به همراه خواهد داشت.
فعالان حقوق بشر در ایران
۱۳۸۷ اردیبهشت ۵, پنجشنبه
چرا دانش جعفری وزیر اقتصاد دولت احمدی نژاد بر کنار شد ؟
دانش جعفری در مراسم تودیع خود با اشاره به انتقادها و ناملایمات دوران وزارت خود ضمن دفاع از عملکردش به ایرادات و موانع پیش روی اقتصاد کلان کشور پرداخت . به گزارش خبرگزاری فارس متن کامل سخنان دانش جعفری در مراسم وداع با وزارت اقتصاد و دارایی را در ذیل می خوانید: معمول این نوع جلسات این است که آمار عملکرد بدهیم. من به نظرم رسید این زحمت روتین را به روابط عمومی بدهیم و یا حداقل من خیلی مختصر در این رابطه وارد شوم تا اینکه وقت بیشتری برای طرح مسایل مهمتر باشد. مهمترین ویژگی عملکرد من این بود که در دورهای مسوولیت پذیرفتم که ناهمواریهای بسیاری برای انجام کار وجود داشت و خیلی از مسایل غیرقابل پیشبینی بود. اول - نسبت به تجربه گذشته کشور و یا آدمهایی که تجارب خوبی داشتند نظر مثبتی وجود نداشت و حداقل این بود که با ابهام به آن نگریسته میشد. این درحالی بود که هنوز نقشه راه برای آینده موردنظر نیز آماده نشده بود. بسیاری از مفاهیم پذیرفته شده علم اقتصاد در دنیای امروز از قبیل تاثیر نقدینگی در تورم و یا چگونگی تقسیم کار مطلوب بین دولت و مردم زیر سوال بود. به برنامه چهارم به عنوان سندی لازم الاتباع نگاه نمیشد این درحالی بود که هیچ تلاشی برای تغییر آن نیز نمیشد. دوم - مسایل جنبی دست چندم کشور که اصولا اهمیت نداشتند در شرایطی، تبدیل به مساله دست اول کشور میشدند. مثل تعیین ساعت کار بانکها که ماهها ما را به خود مشغول کرد. در مسایل جاری و اجرایی دستگاههای وابسته نیز ما همواره شاهد فعالیت گروههای فشار بودیم که سعی میکردند با اطلاعرسانی غلط حرکت امور را در جهت مورد نظر خود تغییر دهند. در موارد زیاد پیامکهای دستهجمعی قبل از رسیدن حکم به ما دریافت میشد. در حالی که در موارد زیادی به اقتصاد کشور آسیب میرساندند. سوم - دولت به دلایل متعدد با حوزه پیرامونی خودش دچار مساله میشد و این فضای سنگین بر کار دستگاههایی مثل وزارت امور اقتصادی و دارایی سایه افکنده بود. مسایلی که هنوز هم بسیاری از آنها حل نشده است. - مشکل با مجلس. - مشکل با مجمع تشخیص مصلحت نظام. مشکل با اشخاص خاص. - مشکل با صدا و سیما. - مشکل با روزنامهها. - مشکل با نامزدهای رقیب در انتخابات قبلی ریاست جمهوری - مشکل با نامزدهای بالقوه در انتخابات دهم. - و دهها مساله دیگر که قابل ذکر نیست. این مسایل هرکدام به تنهایی کافی بودند که حرکت تند و سریع و پرشتاب را از دستگاههای اجرایی بگیرند. چهارم - در طول این دوره به نظر میرسید مهمترین برنامه دولت مبارزه با برنامه تحریم فزاینده مالی آمریکا علیه ایران باشد و قاعدتا میبایستی همه توان خود را حول این محور بسیج میکردیم. ما وارد یک بازی سنگین و نفس گیر شطرنج با وزارت خزانهداری آمریکا شده بودیم. آنها یک معاون صهیونیست خود را به نام استوارت لوی مامور متوقف کردن اقتصاد ایران نموده بودند. این فرد شخصا به اکثر کشورهای دنیا سفر میکرد و با اشخاصی که از نظر تشکیلاتی چند رده پائینتر از او بودند ملاقات میکرد. اول از طریق تشویق و تطمیع تقاضای همکاری بر علیه ایران میکرد و اگر به نتیجه نمیرسید با تهدید کار خود را دنبال میکرد. به لطف خدا در سال گذشته موفق شدیم روی حریف را کم و او را مات کنیم در حالی که خیلی زودتر باید این کار را میکردیم. آنها تحریم مالی بانکی علیه ما به راه انداختند تا تجارت خارجی مارا متوقف کنند، اما ما نگذاشتیم و مردانه ایستادیم. در این دوره مدیران شایستهای ظهور کردند و زندگی خود را در این راه فدا کردند باید از آنها به عنوان یک قهرمان ملی ستودنی یاد کرد. افرادی مثل آقای درخشنده که نگذاشت بانک سپه این بانک مهم کشور در این فشارها دچار افت شود. علیرغم همه فشارهایی که به ما وارد شد، ما نگذاشتیم طرح شیطانی لطمه زدن به اقتصاد کشورمان عملی شود و تجارت بینالمللی پرشتاب نیز به راه خود ادامه داد. - در سال گذشته خوشبختانه میزان صادرات نفت و گاز به حدود ۶۱ میلیارد دلار رسید. - میزان صادرات غیر نفتی با احتساب میعانات گازی به حدود ۲۱ میلیارد دلار رسید. - میزان واردات ما نیز به ۴٨ میلیارد دلار رسید. بدخواهان شکست خوردند و اقتصاد ما به راه تعالی خودش ادامه میدهد. البته باید اذعان کرد که به مردم فشار آمد. اما چه باید کرد؟ جنگ اقتصادی را دشمن آغاز کرده بود همانطوری که صدام جنگ نظامی را آغاز کرد و طبعا در جنگ وظیفه ما دفاع بوده است. آنچه در این کارزار ابهام انگیز است، این است که در این دوره که بیشترین فشار خارجی به نظام مالی کشور وارد میآمد به ویژه در بخش بانک و بیمه، عدهای نیز در داخل با نقد غیرمنصفانه موجبات تضعیف آن را فراهم مینمودند. انتقادهایی که میشد گاهی به اتهام و شبهه ربوی بودن بعضی از عملیات بانکی، گاهی به خاطر بالا بودن سود بانکی، گاهی برای تبدیل بانکها به بانک قرضالحسنه، گاهی به دلیل داشتن ارتباط سیاسی بعضی از مدیران با بعضی از اشخاص با نفود،گاهی به خاطر معوق شدن بازپرداختها، گاهی به خاطر دادن تسهیلات به اشخاص خاص، گاهی به خاطر ندادن تسهیلات کافی به طرحهای مورد نظر دولت،داستان بیمه ایران هم برنامهای بود که در نهایت همه مطلع شدند، اما موجبات تضعیف نظام بیمهای کشور را فراهم نمود. آتش تهیه این حملات عموما از طرف کسانی ریخته میشد که حتی یک روز هم سابقه فعالیت در نظام بانکی و بیمهای کشور را نداشتند و صرفا با برداشتهای غیر اجرایی خود عملکرد این مجموعهها را نظاره میکردند. عدهای سعی میکردند با اعمالنظرهای مختلف در ظاهر تحولی بوجود آورند ولی ما عملا مشاهده کردیم که آنها دارند این مجموعههای ارزشمند را از کار میاندازند، زیرا که طرحی جایگزین نداشتند و صرفا از وضع موجود ایراد میگرفتند. در هر صورت نظام بانکی در این دوره به صورت مستمر تحت فشار قرار داشت. من وقتی نگاه آنها را به نیمه خالی لیوان دیدم، جلوی آنها ایستادم و اجازه ندادم جلوتر بروند زیرا فکر میکردم این نوع برنامهها فراتر از وظیفه یک دستگاه است و باید برای انجام آن توافق ملی و حتی قانون وجود داشته باشد. به یاد ایده انحلال ارتش افتادم که عدهای در آن موقع چهها برای آن میگفتند ولی امام چگونه مساله را با دوراندیشی هدایت کرد و آنوقت دیدیم که همین ارتش در دوره دفاع مقدس چه خدمات ارزندهای به انقلاب اسلامی نمود.صیاد شیرازیها هدیه همین ارتش بودند. در طرح مربوط به انحلال سازمان برنامه هم دیده بودم که این اقدام حساب شده نبود و جز ایجاد سرخوردگی و یاس برای کارکنان این سازمان عظیم اثر دیگری نداشت. از ویژگیهای دیگر این دوره هیجانی بود که هر کس به خود اجازه میداد در مسایل کلان اقتصادی کشور دخالت کند. نمیدانم چه فایدهای از این کار میبردند. یک بار آقای دکتر رحیمی رئیس کل دیوان محاسبات در یک مصاحبه داخلی - خارجی اعلام نمود که یکی از قراردادهای نفتی که در دولت قبل منعقد شده، مسالهدار است و لذا باید این قرارداد را که ۲۰ میلیارد خسارت به کشور میزند لغو شود. هم من و هم وزیر نفت جداگانه با ایشان صحبت کردیم و گفتیم این نحوه رفتار شما با قراردادهای بینالمللی حیثیت ما را زیر سوال میبرد و دیگر در بستن قراردادهای جدید به ما اعتماد نمیکنند. اگر اشکالی وجود دارد باید آن را رفع کرد و نه اینکه با مصاحبه مطبوعاتی هو و جنجال راه بیاندازیم. از طرف دیگر دلیلی وجود ندارد که قبل از اینکه این پرونده رسیدگی شده باشد و حکمی صادر شده باشد این بحثها رسانهای شود. ایشان خیلی ساده گفت: من از شما دستور نمیگیرم، بعد از آن با هیات رئیسه مجلس صحبت کردم و خوشبختانه آنها با روشهای خود، فتیله این بحث را پائین آوردند. به نظرم میرسد ریشه این هیجانات برمیگردد به یکسری اطلاعات کارشناسی نشده یا پردازش نشده که بدون بررسی به مراجع بالاتر میرسد. به قرار اطلاع در قسمت بازرسی رئیس جمهور افرادی نفوذ کرده بودند که جزء ناراضیهای دستگاهها بودند. عدهای هم بودند که صلاحیت پذیرش شغل را نداشتند. بطور مثال معاون اقتصادی بازرسی یک دامپزشک بود. قاعدتا اشراف او به مسایل اقتصادی نمیتواند بالا باشد. این افراد با دسترسی محدودی که داشتند، به خود اجازه میدادند در مسایل پیچیده گزارش تهیه کنند و با دسترسی آسانی که به مقام بالا داشتند، ذهنیت کارشناسی نشده خود را منتقل کنند. اینها مدیران بالای دستگاههای اجرایی، حتی وزرا را نیز که منتخب مجلس رئیس جمهوربودند و از مجلس رای اعتماد گرفته بودند، به راحتی زیر سوال میبردند و در موارد بسیاری باعث شکلگیری مدیریت دوگانه یا موازی در دستگاه . البته تهیه این نوع گزارشات فقط مختص بازرسی رئیس جمهور نبود و از اشخاص درون دستگاهها هم استفاده میشد. گاهی با تشویق و گاهی هم با تهدید. ولی ویژگی همه این گزارشات این بود که با رئیس دستگاه مشورت نمی شد و به یکباره تصمیم بر علنی شدن گزارش میگرفتند: یک بار نامه آورند که کلیه مدیران شعب خارجی بانکها به دلیل اینکه بازنشسته هستند باید برکنار شوند .کی؟ موقعی که تحریم بانکی شروع شده بود! یکبار نامه آوردند که گروهی از مدیران سطح میانی بانکها به دلیل حرف گوش نکردن باید برکنار شوند. از شش ماه قبل فشار برای برکناری بیدلیل آقای درخشنده این جانباز فعال که الحق نقش برجستهای در بازسازی بانک سپه شروع شد ولی من همه اینها را علیه منافع ملی میدانستم و لذا همکاری نکردم. فشار بیمه ایران، از ناحیه دیگر اعمال شد. یک گزارش ساده در مورد تخلف مدیران قبلی بیمه ایران که در دوره من هم نبود، به زودی تبدیل به یک مسئله ملی شد و بعد جمع کردن موضوع چقدر نیرو برد! در همین سخنرانی اخیر قم نیز که بازتاب وسیعی داشت، ریشههای این نوع گزارشات غیرکارشناسی که بدون چک کردن به مراجع بالاتر رسیده به راحتی قابل مشاهده است. در جلسه دولت با جناب آقای دکتر صحبت کردم و گفتم طرح این بحثها به کشور آسیب میرساند. ایشان گفتند منظور من این بوده که مشکلات نظامهای مالیاتی، گمرک و بانک را بشکافم و قصد دیگری در کنار نبوده است. با این حال وقتی بعدا به مطلب دقیق شدم، همان نگرانی که داشتم، بیشتر شد. اولا هیچ یک از روسای گمرک، مالیات و یا دخانیات از مسایل مطروحه با خبر نبودند و ایرادات اشاره شده جملگی قابل خدشه است. به طور مثال همه میدانند که در حال حاضر واردات سیگار در کشور کاملا آزاد است و هیچ امتیاز انحصاری به کسی داده نشده است. ۲۱ شرکت بزرگ و کوچک، بازار واردات رسمی سیگار ایران را در اختیار دارند و در سال ۱٣٨۶ حدود ٣۰۰ میلیون یورو واردات داشتهاند. چطور ممکن است فردی برای گرفتن مجوز واردات سیگار که هیچ مانعی هم برای آن وجود ندارد، حاضر باشد ۵ میلیارد حق حساب بدهد؟! این بحث منطقی به نظر نمیرسد! و یا این مطلب که گفته شد دو کارخانه مثل هم که هر دو یک چیز تولید میکنند و به یک اندازه تولید خود را فروختهاند، چرا از یکی ٣۰۰ میلیون تومان و از دیگری ٣ میلیون تومان مالیات گرفتهاند؟! بررسیهای انجام گرفته نشان میداد چنین موضوعی هیچ سابقهای در سازمان مالیاتی ندارد. تازه نظام مالیاتی ما بر اساس فروش نیست که هر دو به یک اندازه مالیات بدهند. در نظام مالیاتی ما، بر اساس درآمد (یعنی فروش منهای هزینه) مالیات تعیین میشود. این امکان وجود دارد که هزینه دو کارخانه به هر دلیل متفاوت باشد. ای کاش جزئیات موضوع قبلا مورد بررسی دستگاه مربوطه قرار میگرفت و اینطور شتابزده عمل نمیشد! در مورد دخالت بانکهای خصوصی و موسسات اعتباری در بازار مسکن نیز تاملاتی وجود دارد! رشد مانده تسهیلات بانکهای خصوصی در بخش مسکن در سال ۱٣٨۶ فقط ۱۶ درصد بوده است. به طور کلی باید توجه داشت که برای تحلیل مشکلات بخش مسکن باید خیلی از نکات را مورد توجه قرار دهیم. پرسیدند: چه کسی میگوید افزایش تولید بد است؟! گفتم: افزایش تولید خوب است ولی باید توجه داشت که تا موقعی که تولید به بهرهبرداری نرسیده باشد، این فعالیت تورمزا خواهد بود. از طرف دیگر سوال اینجاست که وقتی هزاران طرح نیمه تمام داریم، چه ضرورتی دارد که طرح جدیدی را شروع کنیم. قاعده اقتصادی میگوید اگر یک میلیارد تومان پول داشته باشیم و با آن فقط یک طرح را در یک سال میتوان به پایان برد، وقتی دو طرح را شروع میکنیم _ البته با قصد خدمت _ حتما به بزودی در خواهیم یافت که هر دو طرح در پایان سال فقط میتواند ۵۰درصد پیشرفت فیزیکی نمایند و لذا مردم را برای یک سال از بهرهبرداری از همان یک طرح اولی محروم کردهایم. نکته دیگر اینکه عمده افزایش تقاضای مسکن مربوط به افزایش تقاضای واقعی یا نیاز واقعی نیست و بلکه بخش اصلی را تقاضاهای سوداگرانه با هدف سرمایهگذاری برای فروش مسکن تشکیل میدهد. بگذارید یک داستان واقعی را برای شما بازگویی کنم: سال گذشته خانم من برای نیاز دندانپزشکی، پیش یک خانم دکتری میرفت، بعد از چند جلسه خانم دکتر برای من پیغام داده بود. محتوای پیام این بود: «من ٣۰۰ میلیون تومان پسانداز دارم. آقای دکتر دانش جعفری مرا راهنمایی کند، با این پول چه باید بکنم؟ او گفته بود علاقمند به تولید است ولی حوصله دوندگی ندارد. از طرفی نمیداند راه و روش تولید چیست؟» و در خاتمه گفته بود «اگر دکتر دانشجعفری جواب مرا ندهد، مجبورم برم یک تکه ملک بخرم.» این واقعیت اقتصاد ماست، چرا نمیخواهیم آن را بپذیریم. حتی من در همین وزارتخانه با یک پدیده مشابهی برخورد کردم. چند نفر از کارمندان ما با ابتکار خودشان جمع شده بودند هر کدام از ۱۰۰ هزار تومان تا چند میلیون گذاشته بودند و یک آپارتمان مشاع خریده بودند و گذاشته بودند تا قیمت بالا برود. در همان گزارش عملکرد ۹ ماهه بانک مرکزی میگوید در حالی که در سال گذشته نرخ بازدهی اوراق مشارکت ۵/۱۵ درصد بوده است؛ اما نرخ بازده سهام ۰/۱۹ درصد تغییرات قیمت سکه بهار آزادی ۱/۷ درصد تغییر قیمت دلار ۱/۱ درصد در ضمن شاخص قیمت زمین در مناطق شهری؛ ۲/۴٣ درصد تغییر داشته و این تغییر در شهر تهران به ۵٨ درصد رسیده است. از طرف دیگر خیلی از بازارهای سنتی ما که مردم کوچه و بازار در آن سرمایهگذاری میکردند مثل خودرو و تلفن همراه اخیرا جاذبه ندارند. بنابراین طبیعی است که تقاضاهای سوداگرانه، به بخش مسکن روی آورد زیرا سودآوری آن در مقایسه با بقیه فعالیتها بالا بوده است. آنچه که در این رابطه مهم است این است که چرا زمینههای تحریکهای این چنینی در اقتصاد ما وجود دارد؟! چرا در کشورهای دیگر این اتفاق نمیافتد و یا کمتر میافتد؟! وقتی قدرت خرید اقتصاد سالیانه با تزریق رشد نقدینگی ٣۵ _ ۴۰ درصد بالا می رود، طبیعی است که با پول بیشتر باید کالای بیشتری خرید، اگر میزان کالا کافی نباشد، همان کالای موجود قیمتاش بالا میرود. اگر میخواهیم رشد تورم متوقف شود باید ریشههای تحریک کننده آن را بخشکانیم. یعنی کنترل رشد نقدینگی. این همان مطلبی است که من در مراسم رای اعتماد در مجلس گفتم. ریشه اصلی رشد نقدینگی فزاینده در اقتصاد ما را باید در بودجه دولت، در کسری بودجههای آشکار و پنهان و یا در اضافه خرجهای آشکار و پنهان آن جست و جو کرد. آیا میشود انتظار داشت که برای انجام تکالیف بودجه ۱٣٨۷ نزدیک به ۶۰ میلیارد دلار دلار نفتی توسط بانک مرکزی تبدیل به ریال شود، ولی نقدینگی بالا نرود؟! هر کس بلد است بفرماید انجام دهد. یا اگر نقدینگی بالا رفت، کاری کنیم که تورم بالا نرود؟! هر کس میتواند بفرماید انجام دهد. تورم نتیجه محتوم این سیاست است، و نمیشود از واقعیت فرار کرد. در طول این دوره هر قدر من و بانک مرکزی تلاش کردیم این دوست صمیمی و دوست داشتنی مان جناب آقای دکتر جهرمی را که اخیرا از حوزه سیاسی وارد فعالیتهای اقتصادی شده، متقاعد کنیم که چاپ اسکناس برای ایجاد اشتغال مفید نیست، اماموفق نشدیم. حتی اگر هم بانکها منابع مختصری را برای طرحهای مورد نظر اختصاص می دهند، باید دید طرحهای زودبازده جدید مهمتر هستند یا تامین سرمایه در گردش طرحهای تمام شده قبلی؟! آقای دکتر جهرمی بارها در دولت میگفت: نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی در کشور ما پایین است! عده ای هم میگفتند نباید از افزایش رشد نقدینگی نگران بود، چرا که ما تلاش میکنیم آن را به سمت تولید ببریم! تا وقتی چنین دیدگاههایی در کشور غلبه داشته باشد، نبایستی سوال کرد چرا در کشور تورم بالاست؟ دلایل توفیق دولت در آن سال چی بود؟ به نظرم میرسد اگر میخواهیم در اقتصاد موفق باشیم باید با قاعده این علم آشنا باشیم و به اصول آن پای بند. بعضیها فکر میکند نابسامانیهای اقتصادی ما به ویژه در تورم و بخش مسکن ناشی از فعالیتهای بدخواهانه علیه دولت است. من اذعان میکنم، تجربهای در ارتباط با مبارزه با مافیا ندارم! باید کارشناسان خبره اطلاعاتی و امنیتی را وارد این کار کرد. ولی به نظرم میرسد حتی برای خنثی کردن فعالیت مافیایی البته اگر وجود خارجی داشته باشد! حتما کنترل رشد نقدینگی نیز مفید است. و اما چند نکته نیز در مورد سود بانکی عرض کنم. در سال گذشته در همین دوران بود که شورای عالی پول و اعتبار تشکیل جلسه داد. اکثریت اعضای شورا از جمله من و دکتر شیبانی با کاهش نرخ سود بانکی مخالف بودیم. فضای غالب جلسه این بود که چون تورم سال ۱٣٨۵ بالا رفته، باید سود بانکی نیز متناسب با آن افزایش یابد. اما چون محدودیتهای سیاسی دولت قابل درک بود، لذا شورا به رئیس جمهور پیشنهاد نمود درسال ۱٣٨۶ هیچ کاهشی متوجه نرخ سود بانکی نشود. علیرغم این همکاری شورا، جناب آقای رئیس جمهور این پیشنهاد را قبول ننمودند و تلویحا گفته شد اگر برای بار دوم هم نظر دولت رعایت نشود بازهم نظر شورا تایید نمیشود و لذا وقتی مجددا این موضوع در شورا بحث شد اکثریت اعضای جلسه با درک خوب از شرایط زمان به آن رای مثبت دادند و لذا تنش خوابید! اما استدلالهایی که برای جلوگیری از کاهش نرخ سود بانکی در آن مقطع وجود داشت بعدها نشان داد که این پیشنهاد کاملا کارشناسی بوده است زیرا در سال ۱٣٨۶ عملا ما دیدیم که رشد منابع بانکی به ویژه در بانکهای دولتی در مقایسه با سال قبلی آن کاهش یافت در حالی که رشد نقدینگی کماکان بالا بود. این یعنی که بخشی از این منابع نقدینگی متوجه بازارهای دیگر، مثل مسکن شده است. وقتی افزایش تقاضا برای فعالیت سوداگرانه و سفتهبازی در بخش مسکن بوجود می آید لزوما" لازم نیست این کار از طریق تسهیلات بانکی باشد. کافی است آنها از منابع کسانی که پس اندازهای خود را در اختیار بانکها قرار نمیدهند استفاده کنند! داستان تعیین دقیق نرخ سود بانکی در اقتصاد یک فرآیند علمی دارد وسلیقهای نیست. بعضیها متاسفانه آن را با مسایل شرعی مرتبط کردند. آنها میگفتند وقتی سود بالا ممیرود، یعنی شبهه ربوی دارد. غافل از اینکه، اگر بازده پول کمتر از نرخ تورم باشد، تقاضا برای کالای بادوام در جامعه بالا میرود و چون این کالاها به اندازه کافی وجود ندارد پس به ناچار تورم بیشتر میشود. برای اینکه هر کس فکر میکند کالایی را که فردا هم احتیاج دارد همین امروز خریداری کند. در سال گذشته که این بحث سود بانکی داغ بود یکی از مراجع عظام قم پیامی را از طریق نماینده خود برای من ارسال نمودند. سوال ایشان این بود که با توجه به شناخت مثبتی که از من وجود دارد، چرا من با کاهش نرخ سود در جلسه شورا مخالفت کردهام؟! در پاسخ عرض کردم که اصولا من با کاهش سود بانکی مخالف نیستم و یکی از آرزوهای من این است که در این دوره بتوانم به این توفیق دست یابم. همچنین عرض کردم اما برای انجام این کار، یک مقدمه واجب وجود دارد! اگر این مقدمه تامین نشود معلوم نیست به هدف برسیم. برای ایشان توضیح دادم اگر ما امروز تصمیم بگیریم که بطور مثال در سال ۱٣٨۶ از همین فردا شروع کار بانکها را به ساعت ۱۰ صبح موکول کنیم، مقدمه چندانی لازم نیست ولی اگر میخواهیم تولید ناخالص داخلی کشور را امسال بالا ببریم و یا نرخ بیکاری را کاهش دهیم، مثلا به اندازه ٣ درصد، در این صورت باید حتما مقدمات آن طی شود وگرنه به هدف نمیرسیم. نمیتوان تصور کرد که بدون سرمایهگذاری جدید و یا افزایش بهرهوری، تولید بالا برود و یا بیکاری پایین بیاید! در ادامه عرض کردم که مقدمه واجب کاهش نرخ سود بانکی این است که تورم هم پایین بیاید. ایشان پیام را منتقل کردند ولی من احساس میکردم استدلال من افاقه نکرده است. چند روز پیش باز همان نماینده آمدند و از قول معظمله به من پیام دادند که برداشت من صحیح بوده و ایشان هم به این نتیجه رسیدهاند که حرمت تورم بالا مهمتر از حرمت بالا بودن سود بانکی است! روشن است اگر ما میتوانستیم رشد نقدینگی را به ۱۵% محدود کنیم و برنامههای اقتصادی خود را با این فرض انجام میدادیم، ما نمیبایستی نگران تورم بالا باشیم ولی الان که رشد نقدینگی ۴۰ - ٣۵ درصد است حتما باید در مورد کاهش نرخ سود بانکی نگران بود. نتیجه کاهش سود بانکی فقط رانتها نیست بلکه اختلال در بازار کالا و ایجاد تورم بیشتر از مساله رانت هم مهمتر است. در مورد عملکرد وزارتخانه هم چند نکته مختصر را ذکر میکنم: ۱ - سیستم خزانه در این دوره «برخط یا on-line» شد. با ایجاد این سیستم مکانیزه عملا انضباط بیشتر در هزینه کرد بودجود آمد. در ضمن برای اولین بار در تاریخ این وزارت، پرداخت حقوق و مزایای مستمر کارکنان رسمی و پیمانی دولت به صورت متمرکز به حساب اشخاص واریز شد. ۲ - در نظام مالیاتی، طرح عظیم مالیات بر ارزش افزوده با همه فراز و نشیبی که داشت به سرانجام رسید. نسبت در آمد مالیاتی به دریافتهای دولت که در سال ۱٣٨۴ تنها ۲/۱٨ درصد بود در سال ۱٣٨۶ علیرغم افزایش دریافتها به میزان ۵/٣۰ درصد رسید. ٣ - میزان واگذاریهای دولت در این دوره مجموعا به بیش از ۲۲۰ هزار میلیارد ریال رسید که ٣/۷ برابر واگذاریهای دوره ۱٣۷۰ تا ۱٣٨۵ است. همچنین در این دوره مهمترین و فنیترین لایحه اقتصادی دولت در دهههای اخیر در مورد اجرائی کردن سیاستهای کلی اصل ۴۴ به مجلس داده شد. ۴ - میزان جذب اعتبارات بانکی از بانک جهانی در سال ۱٣٨۶ به ۷ برابر قبل رسید. همچنین تسهیلات جذب شده بانک توسعه اسلامی نیز به ۲۷/۱ برابر افزایش یافت. میزان امضای موافقتنامه امضا شده با سرمایهگذاران خارجی در سال ۱٣٨۶ به رکورد بیسابقه ۹/۱۱ میلیارد دلار رسید. طرح تمرکز تامین مالی خارجی با موفقیت در این وزارت پیاده شد. ۵ - در قسمت بانک و بیمه برای ایجاد اصلاحات مورد نظر، بیش از ٣۵ برنامه و ۷۰ راهکار اجرائی تهیه شده که عموما تصویب شده یا در مرحله مصوب قرار دارد. تشکیل کارگروههای خصوصی سازی بانکها، اصلاح نظام بانکی، هماهنگی برای تشکیل و تاسیس نهادهای جدید پولی و بانکی مثل موسسه ساماندهی مطالبات معوق، بانک جامع اطلاعات مشتریان، موسسه مشاوره سرمایهگذاری، موسسه تضمین اعتبار، موسسات رتبهبندی و اعتبار سنجی مشتریان به منظور تخصصی کردن عملیات بانکی، تقویت توان نظارتی بانکها، تقویت بانکداری الکترونیک، تشکیل بانک قرضالحسنه جدید از جمله اقداماتی است که در این حوزه صورت گرفته است. در قسمت بیمه نیز علاوه بر فراهم اوردن زمینه واگذاری بیمههای آسیا، البرز، دانا، همچنین تشکیل کار گروههایی در حوزههای مالی، حقوقی، اصلاح ساختار و نیروی انسانی و شناسایی چالشها را میتوان یاد کرد که منجر به تهیه لایحه اصلاحی قانون بیمه، لایحه اصلاحی بیمه شخص ثالث و اصلاح آییننامههای اجرایی قانون بیمه شخص ثالث شده است. ۶_ نقش گمرک در اعمال سیاستهای تعرفهای، شفاف سازی اقتصادی و جلوگیری از اقتصاد زیرزمینی بر همگان روشن است. درآمد گمرکی بعد از نفت و مالیات سومین منبع مهم درآمد عمومی دولت است. در عین حال ضمن تقویت نظارت بر اجرای کنوانسیونهای گمرکی، چهار گمرک عمده ترانزیتی به دستگاههای x _ ray مجهز شد. شیوه ارزش گذاری کالاهای وارداتی نیز واقعیتر شد. ۷_ امضای تفاهمنامه با بورس های مالزی، راهاندازی بورس نفت، تشکیل کمیته فقهی در سازمان بورس، افزایش تعداد شرکتهای بورسی و حجم معاملات آ»، بازگشت اعتماد به بورس و انجام معاملات بلوکی بزرگ در حد ارزش ۱۰۰۰ میلیارد توما در بورس از جمله اقدامات در این حوزه است. ٨_ در امور داخلی کارکنان، نظام مند نمودن و برقرار عدالت در پرداخت پاداشها _ برقراری پرداخت فوقالعادههای ویژه ٣۵ درصد و ۵۵ درصد برای کلیه کارکنان مشمول. _ امکان برخورداری از خدمات رفاهی برای کلیه کارکنان _ احداث درمانگاه و دندانپزشکی ویژه در وزارتخانه. را میتوان نام برد. کلام نهایی؟ کار اصلی من در وزارت امور اقتصادی و دارایی ایجاد آرامش در اقتصاد کشور بود. به دور از هیجان کار کردم و سعی کردم هر فردی یا دستگاهی که با مانعی در انجام کار اقتصادی خود برخورد مینمود را برطرف کنم. سعی کردم از همه کسانی که کار بلد هستند که عمدتا از مجموعه کارکنان این وزارت بود استافده کنم. فضای داخلی را برای کار خلاق آرام نگهداشتم و علیرغم اینکه خودم تحت فشار بودم سعی کردم حتیالمقدور آن را به سازمان منتقل نکنم. از اتوبوس هم استفاده نکرده، تنها آمده و تنها میروم. ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و از هر دو جهانم بستان با هرچه دلم قرار گیرد بیتو آتش به من اندر زن و آنم بستان والسلام علیکم و رحمها... و برکات
۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه
هولوکاست یا اردوگاههای مرگ هیتلر واقعیتی که غیر قابل انکار است
انکار هولوکاست و تحریف آن نمیتوانست بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم و یا در یکی دو دهه پس از آن شکل گیرد. هنگامی که زمان میگذرد و نسلها عوض میشوند، خطر فراموشی همواره این امکان را به وجود میآورد تا کسانی که هنوز زندانی چهارچوبهای فکری خود هستند، تاریخ را تحریف و جنایات همفکران خود را انکار کنند و آن را دروغ «دشمنان» بنمایانند.
یازدهم تا چهاردهم آوریل (23 تا 26 فروردین 87) گروهی از ایرانیان ساکن آلمان با پشتیبانی «کارگاه آموزش برلین» وابسته به بنیاد هاینریش بُل و «محفل دیالوگ ایرانیان» در یک سفر نمادین به اردوگاههای مرگ آشویتس Auschwitz و بیرکنائو Birkenau در لهستان با قرار دادن تاجهای گل بر یادبود قربانیان فاجعه هولوکاست، خاطره غمانگیز آنها را گرامی داشتند.
دو اردوگاه مرگ آشویتس و بیرکنائو که در واقع زیر عنوان شماره یک و دو مکمل یکدیگر بودند، تقریبا در هفتاد کیلومتری شهر قدیمی کراکو که زمانی بر سر راه جاده ابریشم بود، قرار دارد که با دانشگاهاش از نیمه قرن چهاردهم از مراکز فرهنگی اروپا به شمار میرفت. در حمله ارتش نازیها به لهستان، شهردار کراکو پیشاپیش کلید آن را به اشغالگران هیتلری سپرد تا از ویرانی و بمباران این شهر چندهزار ساله که هنوز بافت قدیمی خود را حفظ کرده است، جلوگیری کند. آلمانیها ورشو را اما تقریبا با خاک یکسان کردند.
.
کشتار سازمانیافته
هولوکاست که قرار بود در یک برنامه حساب شده و با سریعترین تکنیک خفه کردن با گاز و سوزاندن اجساد در کوتاهترین مدت، بطور انبوه یازده میلیون یهودی را از سراسر اروپا در اردوگاههای مرگ نابود کند، بدون همکاری خدمتگزاران نظام هیتلری و همراهی ادارات و برخی اهالی کشورهای اشغال شده، و بدون سکوت دیگران و همگامی خاموش «روشنفکران» هرگز نمیتوانست به وجود آید. از همین رو کسانی که هولوکاست را انکار میکنند، در حقیقت منکر رژیم هیتلری و نابودی سازمانیافته یهودیان و سکوت جامعه آلمان و دولتهای اروپایی میشوند. حال آنکه این همه درست مانند انکارکنندگان هولوکاست واقعی است و همگی صفحاتی از تاریخ بشری را مینویسند و همزمان سرنوشت انسانهایی را رقم میزنند که هرگز چرایی جنایت توصیفناپذیری را که بر آنها رفت در نیافتند و ندانستند چرا باید از خانه و کاشانه خویش رانده میشدند، چرا باید در بدترین شرایطی که تصور میتوان کرد، در سلولهای چوبی بسر میبردند و اصلا چرا نباید وجود میداشتند!
هولوکاست و اوج رذالت بشری و عظمت مصیبتی را که در پس آن پنهان است، شاید بتوان در دو هزار کیلو مو، هزاران کفش، لباس، چمدان، وسایل شخصی مانند عینک و مسواک و یا شیشه شیر و کفش و لباس نوزادانی دریافت که آن سوی قاب های شیشهای در کنار پارچهای بافته شده از موی قربانیان به نمایش گذاشته شدهاند که قرار بود به اونیفورم سربازان ارتش آلمان تبدیل شود. و اینها تنها نشانههای کوچکی هستند از آن سالهای تلخ که باد بوی مرگ را هر روز و هر ساعت بر فراز شهر پخش میکرد.
آن سوی هولوکاست برپاکنندگان نظامی ایستادهاند که تمامی هوش و ابتکار خود را به کار گرفتند تا به بهانه و توهم جامعهای برتر با انسانهایی از نژاد برتر، هر آن کس را که پست میشماردند از میان بردارند. از یهودیان و اسلاوها، تا کولیان و بیماران جسمی و ذهنی و سالخوردگان. از کمونیستها و مخالفان سیاسی تا همجنسگرایان و دگرباشان. و کیست که نداند تلاش برای تحقق رؤیای یک جهان منزه و یکصدا و یکرنگ که در آن نه «دیگران» باشند و نه هیچ دگراندیش و دگرباش و مخالفی وجود داشته باشد، تنها و تنها با کشتار همگانی و جنایت انبوه ممکن است بدون آنکه آن مدینه فاضله و اتوپی نژادی، طبقاتی و مذهبی هرگز قابل پیاده کردن باشد.
علیه فراموشی
امروز تقریبا هفتاد سال از آن روزها میگذرد. افراد گروه ایرانی که از برلین رهسپار آشویتس شدند، در کشوری زندگی میکنند که اگرچه سالهاست آثار ویرانیهای نازیسم و نژادپرستی هیتلری از زندگی شهروندانش زدوده شده، لیکن در آن هرگز هیچ فرصتی برای یادآوری قربانیان هولوکاست و اندیشیدن درباره مسببانش از دست نمیرود. آنچه این گروه ایرانی با سفر خود به اردوگاههای مرگ انجام داد، تنها یک ابراز همدردی و یادآوری این نکته سعدیانه بود که درک «درد و بیقراری» انسانها ورای همه مرزهای ملی، نژادی، جنسی، دینی و ایدئولوژیک است. این کنش سیاسی اتفاقا واکنش کسانی را به همراه داشت که سخت زندانی همین مرزهای خودساختهاند.
راست این است که کم نبودند لحظاتی که انسان بیاختیار به یاد آنچه میافتاد که بر سر دگراندیشان و دگرباشان ایران رفته و میرود. مگر میشد در عکسها به چشمان زنان و مردانی نگریست که نمیدانستند چه در انتظارشان است و به یاد کشتارهای دهه شصت و خاوران و گورهای دستهجمعی نیفتاد؟ مگر میشد سرنوشت خانوادههایی را به یاد نیاورد که تنها به دلیل دگراندیشی، چندین نفر از اعضای خود را از دست دادند و کودکانی را در برابر چشم مجسم نکرد که خود در زندانها به دنیا آمدند و یا شاهد شکنجه و نابودی پدر و مادر خود بودند؟ مگر میشد محفظههای بتونی شکنجه را دید که به طول و عرض نود سانتیمتر در اتاقکهای تاریک تعبیه شده بودند تا در هر کدام از آنها، چهار زندانی متخلف پس از دوازده تا چهارده ساعت کار روزانه، شب تا صبح، برهنه، بایستند، و به یاد جعبهها و تابوتهای حاج داوود نیفتاد؟ مگر میشد هر بار قرینهای با آدمرباییها و قتلهای زنجیرهای نیافت، و رنج و درد دگراندیشان و آزادیخواهان زندانی و هراس محکومان به اعدام و سنگسار و قصاص را، در همین روزها، به یاد نیاورد و تصویر خشن دستگیریها و اعدامهای خیابانی را از خاطر راند؟
انکار هولوکاست و تحریف آن نمیتوانست بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم و یا در یکی دو دهه پس از آن شکل گیرد. هنگامی که زمان میگذرد و نسلها عوض میشوند، خطر فراموشی همواره این امکان را به وجود میآورد تا کسانی که هنوز زندانی چهارچوبهای فکری خود هستند، تاریخ را تحریف و جنایات همفکران خود را انکار کنند و آن را دروغ «دشمنان» بنمایانند. اگر رشد و تکوین جامعه آلمان در آزادی و دمکراسی سبب شد تا به شدت با این نوع تحریفات مقابله شود، خطر این نوع تحریف اما برای ایرانیان بسیار جدیست. زیرا هنگامی که نسلهای شاهد و کسانی که بر آنها و خانوادههایشان جنایت رفته است، از بین میروند، بدون آنکه امکان آزادانه گردش اطلاعات و انتشار دیدهها، شنیدهها و تجربیات خود را در اختیار داشته باشند، آنگاه دور نخواهد بود که «اوین» و «گوهردشت» و «خاوران» انکار شوند، و کشتار همگانی را که به هیچ قوم و مذهب و عقیده سیاسی و دگرباش و دگراندیشی رحم نکرد، به عنوان دروغ به «دشمن» نسبت داده شود. بعید نیست همان گونه که رژیم هیتلری تلاش کرد با انفجار و بمباران اردوگاههای مرگ و کورههای آدمسوزی، نشانههای جنایات خود را از بین ببرد، رژیم کنونی ایران نیز که تاریخ جهان را هم تحریف میکند، از سالها پیش و هم اکنون با خیال آسوده به سندسازی و پاک کردن آثار جرم خود مشغول باشد.
تصویر ایرانیان
و به یاد رویدادی معروف میافتم که در دهه هفتاد میلادی در سیاست خارجی آلمان نسبت به کشورهای اروپای شرقی نقشی تعیینکننده بازی کرد. روز هفتم دسامبر 1970 ویلی برانت، صدر اعظم آلمان، که برای امضای پیمان ورشو به لهستان رفته بود، در یک مراسم رسمی، پس از آنکه تاج گل را بر یادبود گتوی یهودیان در ورشو قرار داد، بدون آنکه از پیش برنامهریزی شده باشد، به احترام و پوزش در برابر آن زانو زد و در واقع به نوبه خود و به نام دولت آلمان، شانه خود را زیر بار عظیم جنایتی گرفت که دولت آلمان سی سال پیش از آن در مورد یهودیان مرتکب شده بود. اگرچه ایران هم اکنون مشابه چنین شخصیتهایی را در خود میپروراند تا روزی، بار گفتار نسجیده و کردار ناپسند و زشت دولتهای رژیم کنونی را بر دوش گیرند، ولی گمان میکنم این گروه ایرانی نیز چیزی جز این نکرده است. شانه همه ما زیر بار هر آن چیزیست که به نام ایران انجام میشود.
۱۳۸۷ فروردین ۳۱, شنبه
انتقاد شدید مهدوی کنی از عملکرد دولت احمدی نژاد
آیت الله مهدوی کنی دبیرکل جامعه روحانیت و عضو جدید مجلس خبرگان رهبری در گردهمایی علما و ائمه جماعات در مسجد مطهری واقع در میدان بهارستان شرکت کرده و برای حاضران سخنرانی کرد. او در این سخنرانی با صراحت نظرات انتقادی خود را نسبت به احمدی نژاد و نتایج عملکرد دولت او بیان داشت. آنچه در این سخنرانی طرح شده، قبل از هر چیز نشان دهنده رشد تقابل میان دو گروه روحانیون جناح راست است. از مصباح یزدی تا آیت الله کنی و پاسخ به مانورهای احمدی نژاد برای دور زدن دو گروه روحانیون عضو مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت مبارز با هدف تقویت روحانیون وابسته به مصباح یزدی و موسسه افکار او در شهر قم. موسسه ای که ستاد واقعی تفکر حجتیه و ظهور امام زمان است.
آیتالله مهدوی کنی در این مراسم با اشاره به مشکلات اقتصادی کشور گفت:
مشکلات و قصورها را فرافکنی میکنیم و برای تبرئه خود میگوئیم که اشتباه از دیگران است، درحالی که تقصیر به گردن ماست. مردم امروز زیاد حرف میشنوند و بیش از سابق بحث دینی داریم، ولی مساله تربیت و تبلیغ غیر از گفتار است.
روحانیون برای بیان حقیقت نباید از کسی بترسند.
من در هیچ انتخاباتی در جمهوری اسلامی داوطلب نبوده ام، به جز دور اول ریاست جمهوری مقام معظم رهبری که به طور صوری با تعدادی دیگر از آقایان نامزد شدیم و بعد هم یک روز قبل از انتخابات انصراف دادم. در روز انتخابات عدهای نمیدانستند که من انصراف دادهام و به من رای میدادند. من هم که در آن زمان نخست وزیر بودم به توصیه آقای رفسنجانی در همان روز مصاحبهای کردم و به مرم گفتم که به من رای ندهید.
در این دوره هم به دعوت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم آمدهام و اگر هم رای (برای رفتن به مجلس خبرگان) نمیآوردم هیچ ناراحت نمیشدم. حالا هم که رای آوردهام خیلی خوشحال نشدم. ولی به هر حال وظیفه دارم که از مردم تشکر کنم.
در ملاقات خود با آقای احمدینژاد به ایشان گفتم که ما را ابزار فرض نکنید. ما پیش و پس از انقلاب مبارز بودیم و با فساد و آنچه مخالف مصالح دین و کشور است مبارزه میکنیم. در عین حال که نباید دولت را تضعیف کرد، نباید چشمهای خود را هم ببندیم و بگوئیم همه چیز خوب است.
فرافکنی تقصیرها درد مردم را دوا نخواهد کرد و شکی نیست که تقصیر به گردن همه است.
۱۳۸۷ فروردین ۲۷, سهشنبه
بمب گذاری حسینیه ره پویان وصال شیراز پیامد خودکامگی و سرکوب ؟
پیدایش و رشد سازمان های چریکی و گرایش جامعه به شورش علیه نظام پادشاهی که به انقلاب انجامید نتیجه منطقی سرکوب آزادی در کشوری بود که در اوایل قرن بیستم نخستین انقلاب دموکراتیک را در قاره آسیا پشت سر خود داشت. اینک سی سال از آن انقلاب می گذرد و جامعه ما در پی یک صد سال آرزوی آزادی و حاکمیت برآمده از اراده ملی دوباره به همان نقطه ای می رسد که پیش از انقلاب رسیده بود. وقتی همه راه های مسالمت آمیز تغییر و حتی تعدیل و اصلاح قدرت مسدود می شود و نسل های جوان که مشتاق سهیم شدن در تعیین سرنوشت خود هستند همه درهای مشارکت را به روی خود بسته می بینند، آن هم در جامعه ثروتمندی که فقر و بی عدالتی در آن به اوج رسیده است، انفجار محتمل ترین اتفاقی است که در چشم انداز خودنمایی می کند! انفجار اجتماعی و انقلاب همیشه محصول ناسازگاری قدرت حاکم با آرزوهای مردم و الزامات گریزناپذیر تحول و نیز اصرار حاکمان در حفظ قدرت به هر قیمتی است. و تقریبا همیشه پیش از آن که جامعه به نقطه انفجار برسد، تلاش های مصلحان و نیک خواهان برای تغییر و تحول آرام و مسالمت آمیز از جانب حاکمیت خودکامه سرکوب می شود! و طرفداران اصلاحات آرام و مسالمت آمیز به حاشیه رانده می شوند. در ایران همیشه چنین بوده است. چه در استبداد صغیر محمدعلی شاه، چه در دوران رضاشاه و چه در حکومت محمدرضا شاه و چه امروز در حکومت سیدعلی خامنه ای. اگر محمدعلی شاه مجلس را به توپ نمی بست، اگر رضاشاه به ویژه در سال های میان ۱٣۱۵ تا شهریور ۲۰ راه خودکامگی مطلق پیشه نمی کرد و به نصایح فروغی و سایر مصلحان گوش فرا می داد، اگر محمدرضا شاه حتی پس از کودتای ۲٨ مرداد راه را بر همه اصلاحات سیاسی و اعاده قانون اساسی سد نمی کرد... نه خود آن حاکمان به آن گونه از صحنه سیاسی حذف می شدند و کارشان در تاریخ ایران به بدنامی می کشید و نه جامعه به همین راهی می رفت که رفته است. اما شگفتا که هیچ یک از خودکامگانی که در این یک قرن در ایران روی کار آمده اند از سرنوشت سلف خود درسی که می بایست نگرفته اند. این خاصیت اصلی استبداد مطلقه است که چشم و گوش خودکامه را بر حوادث گذشته و واقعیت های زمان حال می بندد. به گونه ای که او تنها همان صدایی را می شنود که دوست دارد و همان واقعیت هایی را لمس می کند که می خواهد. بمب گذاری در گردهمایی انجمن بسیجیان (ضد بهایی) "رهپویان وصال" نشانه نگران کننده ای است که از گرایش به اقدامات مسلحانه، و یا این که مقامات حکومتی بکوشند آن را به یک اتفاق معمولی و تصادفی نسبت دهند که می دهند، در اصل ماجرا هیچ تغییری نمی دهد. سیدعلی خامنه ای همه راه های تحول مسالمت آمیز و مشارکت دموکراتیک را در ایران، ایرانی که صد سال است در اشتیاق دموکراسی و حکومت قانون تقلا می کند، بسته است. او و هیئت حاکمه همدست او، که انگار فراموش کرده اند هدف انقلاب آن نبود که مردم سلطلنت شاه را با سلطنت آخوند که از آن هم بدتر است عوض کنند! انقلاب برای آن نبود که اقلیتی کوچک همه ثروت های سرشار ایران را ببلعند و اکثریت عظیم مردم در فقر و تنگدستی غوطه ور شوند! انقلاب برای آن نبود که مردم برای دسترسی به اخبار و اطلاعات معمولی کشور خود به رسانه های بیگانه وابسته شوند! انقلاب برای تسلط نظامیان بر شئون جامعه ایران نبود! انقلاب برای سرکوب هنرمندان، نویسندگان و فرهیختگان جامعه ایران نبود! انقلاب برای "آبادکردن زندان ها و قبرستان ها" نبود! انقلاب برای آن نبود که دوباره در ایران مجلس فرمایشی و گوش به فرمان تشکیل شود! انقلاب برای آن نبود که هر انتقادکننده ای را مرعوب کنند و صاحبان قلم از نقد فساد و بی کفایتی حاکمیت بترسند! مردم با این امید به میدان انقلاب آمدند که از بند استبدا رهایی یابند و سرنوشت خود و اداره ثروت های عظیم ملی خود را دردست بگیرند. و چون ٣۰ سال پس از انقلاب حاکمان جمهوری اسلامی و در راس آن ها آقای خامنه ای همه صداهای منتقد و مخالف را سرکوب کرده اند، گرایش به قهر و خشونت و مقابله با مثل با حاکمیت در جامعه اجتناب ناپذیر شده است. بمب گذاری اخیر در شیراز هشداری است که گمان نمی کنم حاکمان جمهوری اسلامی و شخص آقای خامنه ای را از خواب غفلت بیدار کند. کاهش فعالیت های سیاسی احزاب اصلاح طلب و طرفداران مبارزه سیاسی غیرقهرآمیز که نتیجه مستقیم ادامه سرکوب و اختناق حاکم است. دوباره گرایش به قهر و خشونت را در ایران دامن زده است. اگر مبارزه قهرآمیز دامن گیر شود به ناچاراصلاحگران و اصلاح گران به حاشیه رانده می شوند و جامعه ایران دستخوش قهر و خشونت خواهد شد. در آن زمان دیگر صدای مصلحان به گوش نسل به خشونت گراییده نمی رسد و کار از کار گذشته است. آیا برای اجتناب از فاجعه هنوز راهی و فرصتی باقی مانده است؟
۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه
چه دستهائی ایران را به سوی جنگ سنی و شیعه هدایت میکند ؟
انفجار بمب کارگذاری شده در حسینیه کانون راه پویان وصال (اشاره به وصال امام زمان) در شهر شیراز، علاوه برتلفات جانی گسترده، شهر شیراز را از شب گذشته درحالت فوق العاده فرو برده است. حادثه شامگاه و پس از انجام نماز مغرب و عشاء بوقوع پیوست.
این کانون از مراکز تمرکز طرفداران مصباح یزدی و احمدی نژاد در شیراز است و در انتخابات اخیر مجلس هشتم نیز ستاد فعالیت طرفداران احمدی نژاد بود.
خبر انفجار بلافاصله از سوی خبرگزاری های جهان مخابره شد و چند سایت خبری داخل کشور نیز خبر کوتاه و سانسور شده آن را منتشر کردند ولی اشاره به تلفات آن نکردند. این درحالی است که بموجب اطلاعات مستقیم از شیراز در همان ساعت اولیه پس از انفجار ظرفیت بیمارستان نمازی شهر شیراز که بیمارستان اصلی این شهر است پر شده و مسئولین بیمارستان از پذیرش مجروحان انفجار خود داری کردند و مجروحین به بیمارستان های دیگر منتقل شدند. نخستین گزارش ها که مربوط به ساعات اولیه انفجار است حاکیست که حداقل یکصد تن کشته و مجروح شده اند.
ظرفیت کانون وصال بیش از یک هزار نفر است و انفجار در زمانی روی داد که جمعیت زیادی در آن حضور داشتند. شاهدانی که مشاهدات خود را دراختیار l
قرار داده اند وجود قطعات بدن انسانی در اطراف محل انفجار را تائید کردند.
پس از انفجار، نیروهای امنیتی در شهر شیراز مستقر شدند و حداقل 40 آمبولانس کار انتقال مجروحان به بیمارستان های شهر را انجام دادند، که صدای آژیر آنها شهر را در وحشت فرو برد.
بلافاصله پس از این انفجار، اذهان سیاسی آن را به ماجرای اعدام دو مولوی اهل تسنن در زاهدان وصل کرد که پیش از این انفجار در زاهدان به دار کشیده شدند. اگر این دو رویداد با هم در ارتباط باشد، آنگاه این گمان که دست هائی در داخل حاکمیت جمهوری اسلامی سرگرم سازمان دادن جنگ شیعه و سنی در ایران است به واقعیت نزدیک می شود.
۱۳۸۷ فروردین ۱۹, دوشنبه
نگاهی دیگر به نمایش انتخابات مجلس هشتم و پیامدهای حضور نظامیان ؟
نمایش انتخابات که از ماه ها پیش طراحی شده بود و به کارگردانی نیرو های نظامی و امنیتی مدیریت می شد با بازیگری تعدادی از افراد نظامی و امنیتی ناشناخته و گاهی شناخته شده به پایان رسید. تهیه کنندگان، کارگردانان ، طراحان و بازیگران همگی از بازی و عملکرد خود راضی بودند زیرا بر این باور بودند که با آمار ساختگی مشروعیت لازم و ضروری را برای ادامه حکومت خود بدست آوردند. آنان توجهی به خواست مردم، تماشگران و تحریم کنندگان نمایش نداشتند، از آن رو با پایان نمایش، سیل تبریک و تهنیت را بهم آغاز کردند و از توانایی های یکدیگر سخن گفتند. آنان بر این باور بودند که در روز 24 اسفند حماسه آفریدند و توده های مردم را به پای صندوق های رأی کشاندند تا به مردم دنیا نشان دهند که پایگاه اجتماعی گسترده دارند و از مشروعیت حکومت برخوردارند. به نظر می رسد که دولت مردان جمهوری اسلامی ایران که خود را بازیگر و کارگردان توانایی می پندارند در زمان حال زندگی نمی کنند و با راز و رمز دنیای اطلاعات و گردش سریع و گسترده اطلاعات در بین مردم در دنیای امروز آشنایی ندارند ویا بهایی به آن نمی دهند، از آن رو گاهی به شگرد های خنده داری دست می زنند، از یک سو بیانیه اتحادیه بین المجالس را در مارس 1994 امضاء می کنند و خود را پایبند آن می دانند که در آن انتخابات آزاد، عادلانه، سالم، مخفی با نظارت بر اخذ و شمارش آن الزامی است از سوی دیگرماده 3 از قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی را مطرح می کنند و بکار می برند که در آن می گوید، ً نظارت بر انتخابات مجلس شورای اسلامی به عهده شورای نگهبان می باشد، این نظارت، استصوابی و عام و در تمام مراحل در کلیه امور مربوط به انتخابات جاری است، بند های 1 و 3 از ماده 28 قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی هم اضافه می کند، ً اعتقاد و التزام عملی به اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و ابراز وفاداری به قانون اساسی و اصل مترقی ولایت مطلقه فقیهً . بنابرین دست گروه های اجرایی و نظارتی باز می گذارند که بتوانند با برداشت های یک سویه از این قوانین غیر دمکراتیک هرکسی را که خواهان شرکت آنها در این نمایش انتخاباتی نباشند از دور خارج کنند و با اندازه گیری اعتقاد آنها که امر درونی و قلبی است اتهامات مختلفی را بر آنها وارد سازند، در این راستا تعداد کثیری از کاندیداهای نمایندگی مجلس هشتم را در همان مراحل نخست رد صلاحیت کردند و با تعداد اندکی که مورد تأیید بودند وارد انتخابات 24 اسفند شدند. دو گروه در انتخابات به نام های اصولگرا و اصلاح طلب نمایش انتخابات را پیش بردند. هرکدام از این دو گروه به دو بخش تقسیم شدند. گروه اصولگرایان متحد وفراگیر اغلب از افراد نظامی و امنیتی تشکیل شده، تعداد کمی روحانی در ترکیب آنها قرار دارد، این گروه ها بویژه اصولگرایان متحد در ظاهر از حمایت رهبری برخوردار است. گروه اصلاح طلب هم از دو بخش تشکیل شده، رهبری هر دو بخش در دست روحانیت است. این دو روحانی یکی 8 سال رئیس قوه مجریه و مجری قانون اساسی بود و دیگری ریاست قوه مقننه را در دست داشت، بنابرین هر دو از کارگردانان کار کشته و بازیگران بنامند. جنبش اصلاحات یکی از جلوه های جالب و ویژه تاریخ کشور ماست. ایران کشوری است که سه دهه است این کشور از سوی روحانیت اداره می شود، همه ارگان ها تحت نظارت و کنترل آنهاست و برخی از آنها خود را اصلاح طلب می نامند و خواهان اجرای قوانین و قواعد دمکراسی در کشور هستند و یا آنگونه خود را نشان می دهند و در این راستا تعدادی از روشنفکران را هم مجذوب خود کردند و گاهی هم به مظلوم نمایی می پردازند. نامه اخیر کروبی و خاتمی برای شمارش مجدد آرا در تهران در این راستا است، به نظر می رسد بازی دیگری در شرف تکوین است، باید هوشیار بود و گول این بازی ها را نخورد که سال ها است تکرار می شود.
به هر رو انتخابات با تبلیغات وسیع و گسترده ای از سوی صدا و سیما آغاز شد، هیچکدام از گروه ها و نمایندگان برنامه ای که نشان دهد در صورت انتخاب چه کار هایی خواهند کرد ارائه ندادند، تنها هدف آنها کشاندن مردم به پای صندوق های رأی بود. برخی از رهبران مذهبی و آیات عظام با حکم شرعی خواندن انتخابات مردم را به رأی دادن تشویق کردند، رهبری اصلاحات که خود مجری قانون اساسی در انتخابات مجلس هفتم بود و روند بد اخلاقی در اجرای انتخابات مجلس هفتم را مطرح کرده بود، این بار نیز با فاجعه خواندن رد صلاحیت ها از مردم خواست که در انتخابات شرکت کنند و بازی طرف مقابل را برهم زنند. ولی هیچگونه اقدام عملی در حفظ و نگهداری آراء مردم از خود نشان ندادند.به هر رو انتخابات مخدوش و پر از تقلب که برخی از خودی ها هم به آن اعتراض داشتند بگونه دوره های پیشین با اجرا در آمد. در پایان روز انتخابات برای نشان دادن استقبال پر شور مردم ساعت انتخابات را تمدید کردند و در نهایت با بسته شدن حوزه ها پیام های تبریک آغاز شد. وزارت کشور میزان شرکت در انتخابات را در همان روز نخست بیش از 60 در صد اعلان کرد که دور از واقعیت به نظر می رسید. سران نظام انتخابات را با سیاست خارجی گره زده، آن را شکست دشمنان و پیروزی نظام جمهوری اسلامی خواندند. رهبر انقلاب و ولی فقیه نظام گفت. انتخابات روز جمعه، آزمون عظیم ملی برای افزایش اقتدار و عزت ملت ایران و نظام اسلامی استً در این راستا محمد علی حسینی سخنگوی وزارت امور خارجه گفت.ً بازنده اصلی این انتخابات آمریکا بودً ، علی لاریجانی دبیر پیشین شورای عالی امنیت ملی و رئیس گروه مذاکره کننده در بحران اتمی که از سوی مردم قم وارد مجلس هشتم شده با حمله به کشور های غربی گفت، ً کشور های غربی کوشیده بودند با صدور قطعنامه و تهدبد مانع از حضور مردم در انتخابات شوند، اما در این تلاش خود شکست خوردند ً. خبرگزاری های وابسته به دولت نهم از جمله خبرگزاری فارس گزارش داد که 70 درصد از مجلس هشتم را اصولگرایان بدست آوردند. احمدی نژاد با خشنودی از این پیروزی خواهان سهم در مدیریت جهان شد و در جمع اعضای دولت گفت. ً سیاست خارجی جمهوری اسلامی باید راه را برای حضور همه دستگاه ها در عرصه جهان هموار کند تا ایران وارد عرصه مدیریت جهان شود. ً با این گونه شعار ها نمایش انتخابات به پایان رسید، تعداد بیشتری از نظامی و امنیتی ها وارد مجلس شدند و تعدادی از نمایندگان مزاحم در مجلس هفتم که اغلب از آذربایجان بودند بعلت عدم التزام عملی به اسلام و نظام از مجلس دور شدند، از این رو در ظاهر مجلس هشتم بمراتب از مجلس هفتم که حداد عادل آن را ساکن و بی سر و صدا خوانده بود، شکل گرفت. این مجلس در ظاهر مظلوم تر و مطیع تر عمل خواهد کرد. البته به نظر می رسد اینگونه نخواهد بود زیرا بحران اجتماعی و اقتصادی هر روز عمیق تر می شود و جامعه ایران در تب و تاب بحران عمیق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به سر می برد، باز تاب اینگونه بحران ها به مجلس اجتناب ناپذیر است. مجلس به اینگونه بحران ها واکنش نشان خواهد داد، هرچند هدف تک صدایی کردن مجلس و قوه مقننه است تا در خدمت نظام و ولایت باشد!!
در تحلیل انتخابات غیر دمکراتیک، ناسالم، غیر عادلانه در ایران سخن فراوان است، ساختار نظام جمهوری اسلامی با همه ارگان های آن از قانون اساسی گرفته تا نظام اداری و حقوقی غیر دمکراتیک و متضاد با شرایط امروزی جهان است. نمی توان با حفظ این ساختار به آزادی، دمکراسی و حقوق بشر دست یافت. نمی توان در اسارت شورای نگهبان و دخالت مستقیم نظامیان از انتخابات آزاد و مشارکتی سخن گفت، از این رو برخی از افراد سرشناس و گروه های سیاسی از شرکت در نمایش انتخابات خودداری کردند و آن را با این شرایط بی معنی خواندند. به نظر می رسد با عدم شرکت اکثریت مردم در انتخابات، نمایندگان مجلس هشتم همه مردم ایران را نمایندگی نمی کنند، گروه های قومی، ملی و احزاب گوناگون از فرستادن نمایندگان واقعی خود به مجلس محروم شدند، نگاهی به آمار گوناگون که از سوی منابع مختلف و گاهی بی طرف منتشر می شود نشان می دهد که اکثریت مردم در انتخابات شرکت نکرده اند. وزارت کشور واجدین شرایط برای رأی دادن در کشور را 43 میلیون نفر اعلان کرد، در پایان روز رأی گیری تعداد مشارکت مردم 20 میلیون نفر بود، بنابرین میزان شرکت در انتخابات زیر 50 درصد بود و تعداد شرکت کنندگان در شهر های بزرگ بسیار ناچیز بوده است، به نظر می رسد تعداد شرکت کنندگان در حوزه تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر زیر 30 درصد باشد، زیرا مجموع واجدین شرایط بیش از 7 میلیون و شرکت کنندگان در انتخابات زیر دو میلیون بوده است، مجموع رأی نفر اول تهران 844 هزارو 230 رأی( حداد عادل) با 13 درصد و اسداله بادامچیان با 436 هزار و 600 رأی یعنی با 5/6 درصد وارد مجلس شده اند، افراد بین این دو زیر 10 درصد بوده اند. این در حالی است که خاتمی و کروبی در نامه ای به شورای نگهبان و مقامات دیگر خواستار باز شماری آرای تهران شدند و گفته اند بر اساس منابع موثق شائبه و نگرانی زیادی در شمارش آراء وجود دارد و دست اندازی ناروایی از سوی مراکز انجام گرفته است.اگر این ناروایی و دست کاری در تهران صورت گرفته باشد که در آن نمایندگان گروه ها و افراد نظارت مستقیم داشتند، در شهرستان ها و روستاها به مراتب بیشتر بوده است، از آن رو اصل انتخابات و سلامت آن در کل کشور زیر سئوال است. در این رابطه اطلاعات بیشتری در حال گسترش در درون و بیرون کشور است. یکی از ویژه گی های مهم انتخابات مجلس هشتم آن بود که مردم اطلاعات کافی در مورد کاندیدا ها بویژه در شهر های بزرگ نداشتند، برخی از کاندیدا ها تا دو روز پیش از انتخابات از صلاحیت و یا عدم صلاحیت خود اطلاع نداشتند، از آن رو فرصت کافی برای معرفی خود و برنامه های خود را بدست نیآوردند، شاید یکی از دلایل کم رونقی انتخابات در این دوره همین بود. به هر رو عدم اعتماد به دیگران نشانه بارز دیکتاتوری و گسترش آن در جامعه است. نظامیان کشور از ماه ها پیش همه ارگان های تبلیغاتی خود را برای نمایش قدرت در پیوند با مجلس هشتم بکار بردند، جابجایی ها ، برگماری ها و انتصابات در این راستا صورت گرفت تا مجلس یکدست تشکیل شود. علیرضا افشار فرمانده سابق بسیج، معاون سیاسی وزارت کشور و ریاست ستاد انتخابات کشور در هشدار به مطبوعات گفت. ً نتیجه انتخابات هر چه است، نباید آن را زیر سئوال برد.ً این خواست و آرزوی نظامی ها است ولی جامعه با چنان بحران های عمیقی روبرو است که نمی توان عملکرد مجلس هشتم را براحتی پیش بینی کرد، آنچه مسلم است دولت نهم با چالش های جدی در مجلس روبرو خواهد شد، زیرا بحران اقتصادی جامعه را تا پرتگاه سقوط پیش برده است، مجلس هفتم وظیفه نظارتی خود را در رابطه با عملکرد دولت بکار نبرده است، مجلس هفتم در کنترل دولت نهم قرار داشت، از این رو نتوانست وظیفه نظارتی خود را به اجرا در آورد. تزریق دلار های نفتی به اقتصاد کشور، پایین نگهداشتن سود بانکی در حد پایین تر از تورم، اعمال پوپولیستی و پخش پول به پروژه های زود بازده در راستای ایجاد فرصت های شغلی و افزایش بی رویه نفدینگی تا 150 میلیارد تومان و در نهایت تشویق واردات برای پایین کشیدن تورم که خود باعث تعطیلی دهها و صد ها مراکز تولیدی شده است به بحرانی تبدیل شده است که برون رفت و کنترل آن از طریق اعمال قدرت و زور امکان پذیر نیست. مجلس یکدست، دولت نظامی و امنیتی جوابگوی نیاز های امروزی جامعه ایران نیست، هر روز ابعاد بحران گسترده تر می شود، انتخابات یکی از پایه ها و مولفه های مهم دمکراسی و گسترش آن در جامعه است ، در خیلی از کشور های جهان برای مشارکت بیشتر مردم در آن همه اقدامات صورت می گیرد که مجلس قانون گذاری متشکل از افکار و اندیشه های گوناگون باشد تا بتواند همه مردم را نمایندگی کند ، در ایران با طرد غیر خودی ها و دگراندیشان هر روز فاصله دولت و نظام با مردم بیشتر می شود از آن رو نظام به مردم اعتماد ندارد و با هر جنبش اجتماعی ، صنفی و سیاسی به شدت مفابله می کند زیرا موجودیت خود را در خطر می بیند در نتیجه خشونت را در جامعه گسترش می دهد ، بحران همه جانبه در جامعه روزافزون است . بحران اقتصادی به گسترش بحران اجتماعی ، بیکاری وناملایمات دیگر می انجامد ، در این میان تنش بین ملل و اقوام ساکن در گستره ایران رو به افزایش است، تعطیلی مطبوعات، زندانی کردن فعالان کارگری و دانشجویی، فشار بر جامعه زنان و استادان دانشگاه چاره ساز نیست، نگاهی دیگر به نمایش انتخابات و پیآمد های آن
این در شرایطی است که ایران همه ظرفیت های رشد و توسعه پایدار را دارد و می تواند در مدت کوتاهی با همکاری همه ملل و اقوام خود در مسیر رشد قرار گیرد. آنچه ضرورت دارد مشارکت آزادانه مردم در سرنوشت سیاسی خویش است که بتواند نمایندگان واقعی خود را به مجلس قانون گذاری بفرستد و در سرنوشت سیاسی کشور و منطقه خود سهیم باشد...
۱۳۸۷ فروردین ۱۵, پنجشنبه
انسان یا حیوان کدامیک موجود باهوشترند ؟
به جد و یا به شوخی میگویند انسان اشرف مخلوقات است. و سوی دیگر عالمان انسان را از این مقام پائین آورده و عقیده دارند انسان حیوان ناطق است. بی آنکه جبههگیری شود یک چیزی را میتوان به یقین بیان کرد: دنیای حیوانات دنیایی متفاوت از دنیای آدمیزاد میباشد. این برداشتها همه حدسیات میباشند و چون یقین نیست، پس، از فرضیات محسوب میشوند و فرض هم که محال نیست. فرضیات هستند چون خود حیوانات در این رابطه چیزی را بیان نکردند.
گفته میشود دنیای حیوانات متفاوت از دنیای انسانهاست و علیرغم این تفاوتها، نقاط مشترک زیادی دارند و حتی گفته میشود انسان، حیوان تکامل یافته است. انگیزه و محرک حیوانات را غریزه میدانند. خوردن و نوشیدن و جفتگیری از این قبیل است. این رفتارها نه تحمیل شده از دیگران است و نه برنامهریزی شده است.
خیلی از رفتارهای بعضی انسانها، در عین حال که شامل رفتار غریزی است، در عین حال تکامل رفتار غریزی بسوی امیال نیمه غریزی و نیمه هوشمندانه ولی با ماهیتی تماماً خودخواهانه میباشد.
البته یک چیزی بسیار مسلم است در پس هر رفتاری که چه جنگطلبانه و چه مسالمتجویانه، هر دو لذتجویانه است و اگر هم تا کنون بیان نشده است لذت کلید گم شده این دو دنیاست. رفتار و نیازهای حیوانات و جبران آن، تابع قوانین غریزه است برای ارضای خود، قوانین و تبصره ندارند این امورات متعلق به انسانهاست.
مرز اشباع حیوانات در سیر شدن آنهاست. حیواناتی که گلهای زتدگی میکنند تابع قوانین رهبری هستند و قدرتمندترین آنها بر مصدر قدرت مینشیند با کودتا و نقشههای سری به قدرت نمیرسند و نقشه نابودی دشمنان خود را هم ندارند و وقتی هم که به قدرت رسیدند رقیبان خود را تحت عنوان دشمنان نابود نمیکنند، از میان برداشتن مخالفین خود را با قتلهای زنجیرهای پیش نمیبرند. شکنجه دادن رقیبان در کار نیست و از اینکه روزگاری رقیب او مدعی قدرت بوده قصد انتقام و کینه هم ندارند ابزارهای مخوف شکنجه را ندارند و هیچ هم دارای سلاحهای انهدام جمعی نمیخواهند باشند که وای به آن روز!
فصل جفتگیری که برسد در انظار عمومی چنان کنند که گویی اتفاقی نیافتاده است و ضمناً برای چنین کاری نیازی به اوراد ، دعا و صیغه هم ندارند و ستاد مبارزه با منکرات هم ندارند چونکه امر به معروف و نهی از منکر مقوله ای ناشناخته است و خواهران زینب و برادران بسیجی هم ندارند..
غیبتی هم از هم نمیکنند چون اصلاً حرف نمیزنند و اگر چنین میکنند حداقل ما نمیدانیم احتمال اینکه زبان خودشان را داشته باشند اطلاعی در دست نیست.
هر چیزی را با ماهیت بد و خوب ارزیابی نمیکنند چون قرار نیست با ارزشگذاری علمی و دینی، مجازات شده و یا اینکه تاج طلایی کسب کنند از همه مهمتر وعده بهشت و جهنم را ندارند. از غم دنیا آزادند چونکه حیوانند و بنوعی بیخیال هستند. دارای متخصصین هم نیستند که در رشتههای حیاتی از جمله کارشناس جنگ ، کارشناس راکتهای اتمی و سلاحهای بالیستیکی ، کارشناس شکنجه، کارشناس مغزشویی، کارشناس اعترافات تلویزیونی، کارشناس بازجویی، کارشناس روان و جامعهشناسی، کارشناس سود و سرمایهگذاری و غیره ، دارای دکترای ارشد هم نیستند البته این اواخر آدمها کارشناس حیوانات هم پرورش میدهند و احتمالا حیوانات حق دارند بپرسند شما مشکلات خود را حل کردید که حالا نوبت مشکلات ما رسیده باشد و بخواهید آنرا حل کنید؟
حیوانات فاقد ایدئولوژی و مذهب هستند و طبعاً جنایتی هم تحت این عناوین در بین آنها صورت نمیگیرد و اگر هم قتلی صورت میگیرد این قتل نه برای کسب قدرت بلکه صرفاً سیر کردن شکم است و بس و ربطی به قتلهای زنجیرهای ندارد. کشتن و سیر کردن شکم ذاتی است و نمیگویند بکش تا کشته نشوید و تازه کشتن هم به معنی واقعی کلمه جان ستاندن است و لذت حاصل از زجر دادن و ناظر عذاب کشیدن طعمه، هم در این دنیا، یعنی دنیای حیوانات جایی برای خود ندارد میکشد تا زنده بماند و این را طبیعت پیش پای حیوانات قرار داده است نه اینکه میکشد تا خود را اثبات کند و نه اینکه می کشد خود را برتر و دیگران را منحرف و ملحد می داند.
از همدیگر جاسوسی نمیکنند و جاسوس قدرتمند از خودشان هم نمیشوند چون که اصلاً حرف زدن بلد نیستند چونکه در مقابل جاسوسی مزدی در کار نیست و مزدوری مفهومی ناشناخته است. چون چیزی به اسم اخلاقیات و شرف و وجدان ندارند فقط غریزه دارند و بس، چیزی به اسم بد و خوب، درست و نادرست ندارند چون دینی در کار نیست، حلال و حرام هم در کار نیست پس دشمن عقیدتی و دینی هم ندارند. آرزوهای آنچنانی و بلندپروازانه هم ندارند که جاهطلب باشند و بخاطر آن دست به هر جنایتی بزنند و بعد هم شادمانه از آن جنایت لذت ببرند دانستهها حاکیست که حیوانات برای لذت بردن نمیکشند البته این مسئله به یقین نیست چون که انسانها نمیتوانند بمانند خودشان حیوانات را شکنجه دهند و اسرار پنهان آنها را بیرون بکشند نه اینکه نمیتوانند حیوانات را شکنجه کنند، مینوانند شکنجه کنند و میکنند بلکه حیوانات نمیتوانند بنویسند و سخن بگویند البته شاید در آینده بتوانند بواسطه دستگاهها ، اسرار حیوانات را از مغزشان بیرون کشیده و روشن سازند.
حیوانات برای گسترش خاک و محدوده خود نمیجنگند اگر هم جدال باشد فقط برای حفظ محدوده خودشان است و نه ضمیمه خاک دیگران. و حیوانات سیاه و سفید نمیشناسند از هر رنگی که باشند قانون غریزه شامل حالشان میشود و تبعیض و نژادپرستی امری ناشناخته است و تبعیض جنسی هم ندارند.
برتری ناشی از قدرت جسمی میباشد و نه از موذیگری. نه به تشویق احتیاج دارند و نه از توهین و تحقیر هراس دارند بر خلاف انسانها که مرتب خواهان تشویق و ستایش بیپایان میباشند. لابد حیوانات میدانند که تشویق یک حیوان از حیوان دیگر چه نفعی دارد حتی اگر این تشویق به انبوه تشویقها تبدیل شود و حتی اگر تشویقی هم در حیوانات باشد این دلیل بر اسارت دیگران و فخرفروشی و خودخواهی و به گرده دیگران سوار شدن را دلیل نمیشود که آدمها چنین میکنند.
حیوانات ثروتاندوزی ندارند و یه خاطر ثروت همدیگر را سر به نیست نمیکنند و بردهداری در بین آنها مرسوم نبوده است و تئوری کار و سرمایه در بارۀ آنها صدق نمیکند حتماً چون آخرت ندارند قصد خریدن آخرت را با ثروت بادآورده را ندارند. حسادتی نسبت به هم ندارند اصلاً حسادت چیست شاید در دنیای آنها تهی از مفهوم باشد حسادت خاص انسانهاست در دنیای حیوانات گناه و ثواب وجود خارجی ندارد اصلاً چرا حیوانی خود را گناهکار بداند تا بعدش هم با ثواب و مجازات، گناهانش را پاک سازد و چرا اصلاً گناه مرتکب شود تا از صراط مستقیم منحرف شوند این مختصات در حیطه انسانهاست که احساس گناه و یا شقالقمر کنند.
ضمناً حیوانات مدعی ارتباط با عالم غیب و ناپیدا و هاله نورانی هم نیستند و اگر هم هستند برای انسانها هنوز معلوم نگشته است. حیوانات سعی نکردند آدمها را تحت کنترل خود درآورند اما انسانها هم همدیگر را و هم حیوانات را به کنترل خود درآوردند و حتی خواستها و قوانین خود را به حیوانات تحمیل کردند.
حیوانات مرده پرست نیستند و طبعا به روضه خوان و نوحه خوان احتیاجی ندارند .
اگر شما گفتید چه چیزهای دیگر آدمیزاد دارد اما حیوانات ندارند ؟ .
اینکه حیوانات و انسانها هر دو محکومان اجباری سیارهای به نام زمین هستند شکی در آن نیست ولی اینکه کدامیک از این دو، بیجارهتر از دیگری است احتیاج به اندیشیدن دارد؟
۱۳۸۷ فروردین ۱۳, سهشنبه
پنهان کاری سیستم قضائی سرپوشی برای فساد بیشتر سردار زارعیها ؟
سردارزارعی مردی که خشونت او هنگام اجرای طرح مبارزه با اراذل اجتماعی صدای خیلی ها را درآورده بود، به نوشته برخی سایت های خبری- دریک خانه فساد ودرمیان شش زن دستگیرشده است وهم اکنون مقامات قضایی تلاش می کنند بی سروصدا به پرونده او رسیدگی کنند.
ظاهرا این پرونده را آیت الله شاهرودی به صورت مستقیم دنبال می کند تا اعمال نفوذ افراد قدرتمند پرونده را ازمسیر عادی خود خارج نکند و درثانی بیت رهبری نیز درجریان پیگیری پرونده است وندا آمده که به پرونده هم ””ی سروصدا” و هم “بعد از انتخابات رسیدگی” شود. این اولین بار نیست که یکی از مقامات عالی رتبه نظامی یا کشوری مرتکب خلاف می شود. اما پرده پوشی ومخفی کاری مقامات قضایی در مسیر چنین پرونده هایی سنتی دیرینه است. با این وجود اگر این پنهان کاری ده سال پیش درجهت کاهش تبعات منفی وتخریب چهره نیروی انتظامی، مقامات عالی رتبه کشور ودرنهایت نظام جمهوری اسلامی اقدامی بود که ممکن بود جواب بدهد، با توجه به گسترش ابزارهای ارتباط جمعی امروز عملا عکس خود می کند. چنانکه این روزها جایی نیست که جزییات آنچه مقامات تلاش می کنند پنهان نمایند را در وب سایت های خبری و وب لاگ ها منتشر نکند.
درواقع نظام با مخفی کاری وتلاش برای آنچه “بی سروصدا” برگزارکردن چنین پرونده هایی به خرج می دهد، ازجیب آبروی خود هزینه می کند. اطلاع رسانی شفاف ودقیق درمورد پرونده سردارزارعی عملا نظام سیاسی را از چنین افرادی که به سوء استفاده از مقام خود می پردازند وبا حیثیت دستگاه پلیس - به عنوان سرمایه اصلی اش- بازی می کنند، جدا می سازد و مردم را ازقضاوت نادرست برحذرمی دارد. همچنین اطلاع رسانی کامل و تحقیقات بی پرده هراس به دل کسانی خواهد انداخت که به خاطر همین مخفی کاری ها دائم دروسوسه استفاده از قدرت های بی حصرخود هستند درحالی که اگر آنچه می کنند درمحضر مردم عیان شوند، از انجام یا ادامه آنچه می کنند هراسناک خواهند شد.
جالب آنکه درست همزمان با اخباری که از دستگیری سردار با شش زن دروضعیتی که شرح آن درخبرها آمده منتشر می شود، فرماندارقدرتمند شهر ثروتمند نیویورک با افشای رابطه اش با یک شبکه فساد در روزنامه نیویورک تایمز، به جلوی دوربین های تلویزیونی آمد و از خانواده ومردم شهر عذرخواهی کرد وروز گذشته نیزاستعفا کرد. الیوت اسپیتزر، مردی که به عنوان یکی ازستاره های نوظهور دموکرات ها درآمریکا ویکی از چهره هایی که به عنوان کاندیدای بالقوه برای ریاست جمهوری درسالهای آینده مطرح می شد، همان زمان که معلوم می شود دارای چنین رابطه ایی بوده است، توسط رسانه های جمعی و نمایندگان مردم پرسش قرار می گیرد. نظام سیاسی یعنی جمهوری خواهان ودموکرات ها هیچ کدام تلاشی برای پرده پوشی وبی سروصدا برگزارکردن ماجرا ندارد. این فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد که هشت سال درمقام دادستان کل، مسئول بزرگترین پرونده های جرائم اقتصادی دروال استریت نیویورک بوده است و دشمنان زیادی دروال استریت برای خود داشت همه شهرت خود را حول “مردپاک” وطرفدار اخلاق درست کرده بود. برای او همه شهرتش به خاطر پاک بودنش می آمد. دیروز او تنها ترین مرد سیاست آمریکا بود وباید صحنه سیاست را برای مدتها ترک کند ورسانه ها لحظه به لحظه هرچیزی که از پرونده او به دست می آوردند را به اطلاع مردم می رساندند.
اما سردارزارعی، وسردار زارعی ها، با این سیستم پنهان کاری وبی سروصدا برگزار کردن، همواره خود را امن می بینند که از گوشه ای به گوشه دیگر بخزند و در پناه آن سایه امن هر چه می خواهند انجام بدهند.
سوال اینجاست که اگر نظام مردمی است چه چیزی را از مردم پنهان می کند؟ بی اعتماد به نفسی مسئولان عالی رتبه از آنجا نشات می گیرد که گمان می کنند همه مقامات نظام اسلامی باید معصوم باشند واگر کسی خلافی کرد به پای کلیت نظام نوشته می شود وبه همین جهت همه هم وغمشان این است که تا آنجا که می شود چنین مواردی را از مردم مخفی کرد. این هراس تا آنجاست که برای روحانیون دادگاه ویژه روحانیت تشکیل می شود که درتاریخ قضا بی سابقه است که برای یک صنف به خصوص دادگاه مخصوص درست کرد و سایه چنین تفکری می بینیم که هر کسی ازمسئولان گرفته تا خانواده ها وبستگانشان از مصونیت های خاص برخوردارهستند.
درحالی که مردم به مراتب احترام بیشتری برای نظامی قائل هستند که وقتی شهروندانش درهرسطحی از کارمند ادارات گرفته و کسبه بازار تا مقامات عالی رتبه کشوری مرتکب خلافی می شوند، به صورت یکسان برخورد کند. نه آنکه یکی که اتفاقا ازهمان کاری که جناب سردار کرده را در شهر بی آبرو کنند وآفتابه به سرش بکشند ودور خیابان به صورتی تحقیر آمیز بگردانند ولی جناب سردار را درزندانی خاص دور ازچشم شهروندان چنان مراقبت کنند که مبادا دوستان ناراحت شوند.
این است که آبروی نظام را می برد. درواقع مقامات عالی رتبه قضایی با تن دادن به این سنت نامیمون خود را شریک اعمال چنین افرادی می کنند که دورویی وفریبکاری شان به کلیت نظام سیاسی گره می خورد. پس وقتی مردم سردار زارعی را به همه نظام گره می زنند، نباید به آنها خرده گرفت.
دستگیری سردار زارعی، همچنین نشان می دهد کسانی که طرح هایی مانند امنیت اجتماعی را با آن همه عواقب اجتماعی دنبال می کنند، تا چه حد وبه چه دلایلی با آنها موافقت می کنند. کسانی که برای زندگی شخصی وطرز لباس پوشیدن مردم دستورالعمل صادر می کنند ودرخیابان آنها را مورد آزار واذیت قرار می دهند، چنین ایمانی به کارخود دارند. این هم درسی برای برخی ازمسئولان نظام تا نگاهی جدی به سیاست های اجتماعی سال های گذشته خود بیاندازند. اگر چه پیش از هرچیز به نظر می رسد مسئولان قضایی باید با شجاعت جریان امور را با مردم درمیان بگذارند.
پنهان کاری مقامات قضایی وتاکید دفتر رهبری بر اینکه ماجرا بی سروصدا حل شود، همچنین به شایعاتی که درزمینه حضوربرخی دیگر مقامات بلند پایه دراین پرونده وجود دارد دامن می زند. به گونه ایی که درتهران گفته می شود اگر برخی پایشان در پرونده هایی مانند قتل های زنجیره ایی و کوی دانشگاه گیر نکرد، درپرونده سردار زارعی حتما به میان کشیده خواهد شد. رفتارشفاف مقامات عالی رتبه قضایی است که می تواند واقعیت را نشان دهد. برای این کار البته همواره وقت محدودی دراختیاراست. پس ازآن مردم قضاوت خود را خواهند کرد.
اشتراک در:
پستها (Atom)