.
به همه ما ایرانیان درعمل ثابت شده است که آقایان بنیادگرا، مرتجع و واپس گراهستند ولی درزمینه حفظ قدرت احمق نیستند و منافعشان را که در قدرت ماندن به هربهایی باشد را بخوبی درک میکنند و بارها نشان داده اند که اگر بیضه اسلام در خطر باشد(بخوانید قدرتشان در خطرباشد) حاضرند اصول و فروع دینشان را یک قلم در یک قیام و قعود با دیسکو دنس هم تاخت بزنند و با خود شیطان هم دست دوستی بدهند؛ تا چه رسد به اینکه مثلا با اهل سنت یا دیگر اهل کتاب نتوانند کنار بیایند. پس این همه فشار به اقلیتهای قومی و مذهبی ؛ آنهم در زمانی که رژیم در بدترین شرایط جهانی و فشار بین المللی قراردارد و بیش از هر زمان به حمایت تودهها نیازمند است چه توجیهی میتواند داشته باشد ؟
به باور من اتحاد ملی و هرآنچه به تقویت همبستگی ملی بیانجامد کابوس رژیم است و آنرا به منزله تیرخلاصی بر شقیقه خود احساس میکند ؛ درس گرفتن از تجربه انقلاب ویرانگر اسلامی که نظام پیشین را به زانو درآورد, در اتحاد و همبستگی همه مردم ایران نهفته بود و این چیزی نیست که رژیم انرا فراموش کرده باشد. بنابراین برای ماندگاریش اتحاد ملی را آماج حمله قرار داده و با توسل به شعار تفرقه بینداز حکومت کن قصد دارد خود را از مهلکه رهانده و مابه ازا رهایی خویش ایران متحد را به ورطه اضمحلال بکشاند.
ایران متحد نه به این معنا که خواهان تجزیه آن باشند ؛ کاملا بر عکس خواهان ماندگاری ایران هستند و این گاو شیرده را درکلیتش میخواهند، اما ایرانی از نظر سیاسی و اجتماعی متفرق که هر قوم ومذهبی فقط داعیه حقوق خود را داشته باشد و دیگری را دشمن خود بداند . سنیها دشمن شیعه ها باشند و بهاییان , یهودیان و مذاهب دیگر مسلمانانرا دشمن خود بدانند و کرد و ترک و اذری وبلوچ دشمنشان را در چهره فارس ببینند . دراینچنین شرایطی دشمن اصلی همه مردم ایران یعنی نظام اسلامی فراموش میشود و توان اقوام و فرق مذهبی برعلیه هم بکار میرود. بعلاوه نیروهای مخالف بجای سازماندهی کردن یک حرکت هماهنگ و متحد برعلیه نظام به گروههای متخاصم و بازدارنده هم مبدل شده وتوان خود و جامعه را در جنگی بی حاصل میفرسایند . البته برای براه انداختن معرکه جنگ نژادی و قومی و ایضا جنگ فرقه ای رژیم در انسوی بازار سیاست احتیاج مبرم به کسان و یا گروههایی دارد که دقیقا مثل خودش به لیبرالیسم و دموکراسی بی اعتقاد بوده و مردمسالاری را نتوانند تاب بیاورد و در یک کلام دموکراسی بلای جانشان باشد. ازاینرو 1- رژیم میبایست فضای آرام سیاسی را متشنج کند و مخالفانی که به گفتمان دموکراسی و حقوق بشر معتقدند رادور زده و به اپوزیسیونی مجال اقدام دهد که به منطق « قدرت سیاسی از دهان توپ بیرون میاید» قائل هستند 2- فضا را امنیتی کند و با به آشوب کشاندن شهرها دوباره پروانه قتل و عام مخالفین را بدست آورد . برای این منظور به یکی از نقاط ضعف جامعه که در کثیرالاقوام و کثیرالمذاهب بودن است چشم دوخته است .
پس از سرکوبهای اولیه که ازهمان فردای انقلاب آغاز و در سال 67 با کشتار گروهی مخالفین به اوج خود رسید توجیه همیشگی رژیم برای اعمال ددمنشانه اش رویکرد بعضی گروههای سیاسی به جنگ مسلحانه و مقابله با ضد انقلاب مسلح و تروریسم بود؛ تا با مظلوم نمایی کشتارها را توجیه کند. در واقع دست به اسلحه بردن گروههای مخالف سیاسی آمال و آروزی حکومت بود و برگ برائت و مظلوم نمایی بدست رژیم میداد، تا هم مطالبات حق طلبانه مردم را لگد مال کند و هم ضمن چهار قفله کردن فضای سیاسی ؛ کشتار مخالفین را نزد افکار عمومی و جهانیان موجه جلوه دهد. یک چند پس ازفرونشستن چهچهه مسلسلها و آوای هراس آنگیز بمبها که از هردو سوی معرکه یعنی رژِیم و مخالفانی که بدام چاله جنگ مسلحانه پای نهاده بودند , دام چاله ای که در آن هربیراهه ای ؛ شاهراه سعادت و تنها راه رهایی نمایانده میشد و با در هم شکسته شدن طرف ضعیفتر به انجام از فبل معلومش منتهی و یک دهه سکوتی قبرستانی را برای جامعه به ارمغان آورد ؛ چنین بنظر میرسید که همه چیز بر وفق مراد رژیم است تا اینکه به آرامی از خاکستر جنبش به خون خفته و آروزهای برباد رفته , و خواسته های بلاتکلیف ومعطل مانده ملت , ققنوس نطفه های تفکر و گریز از خشونت با برآمدن چند روزنامه و ماهنامه وغیره درراستای احیاء دموکراسی ؛ سکولاریسم ،حقوق بشر ودر یک کلام ؛ فکر نوین؛ پا به عرصه وجود نهادند. از پیکر تنومند ملت جنبش نوین دانشجویی و در پی آن جنبش زنان؛ کارگران , وکلا و نویسندگان دوباره جوانه زدند و حقوق معوقه خویش و جامعه را طلب کردند.
قتلهای زنجیره ای که در پی این جنبش نوین اتفاق افتاد ، به قیمت بسیار سنگینی در داخل و خارج از کشور برای رژیم تمام شد بطوریکه پرونده این قتلها هنوز باز است و حتی عاملان آن هنوز هم میکوشند گناه آنرا به گردن به اصطلاح اصلاح طلبان حکومتی بیندازند وخود را بیگناه نشان دهند. به هر روی برخلاف هیبت هراس آنگیز رژیم در شرایط امروزایران بدلایل بسیاری که درحوصله این مطلب نیست و با وجود سرکوب مداوم جنبشهای مدنی و اجتماعی ؛ این جنبشها خیال خاموشی ندارند ودر حال شکل گیری واعتلا و توسعه هرچه بیشتر هستند. عامل زمان بسود رژیم نیست وتمام مولفه های داخلی و خارجی بضرر حکومت عمل میکنند . در بعد داخلی فعالان سیاسی و آگاهان مسایل اجتماعی مدتها است که حساب خود را از جریانات تام گرا؛ ضد دموکراتیک و همیشه حق به جانب جدا کرده ومردمسالاری را زبان گفتگو میان خود و مردم قرارداده اند و در بعد جهانی رژِم بخاطرحمایت بیدریغش ازتروریسم جهانی و در پی ساختن بمب اتمی بودن در انزوی شدید بین المللی قرار دارد. وضعیت وخیم اقتصادی و فرو غلتیدن روز افزون مردم به خط فقر و زیرخط مطلق قثر فاصله مردم و رژیم را هر روز کهکشانی تر میکند. شاهد مدعا اخرین رسوایی انتخابات بود که در دور دوم آن میزان مشارکت تا چهار در صد افول را نشان میدهد.
قراین نشان میدهد که آگاهانه پرهیز کردن جنبش زنان ؛کارگران؛ دانشجویان وغیره ازخشونت و نیفتادن بدام روشهای تبهکارانه رژیم یه فرهنگ دگردیسی با زبان مسالمت آمیز و اموزس دموکراسی عملی در جامعه انجامیده وعملا حکومت رادر موضع خلع سلاح و آچمز قرارداده است. چون مخالفان به گفتمانی روی آورده اند که رژیم در این زمینه نه تخصص دارد ؛ نه افرادی که زبان منطق داشته باشند واز همه مهمتر نه ماهیتی که به بازی دموکراسی گردن بگذارد. آنها فقط حذف مخالفان را میشناسند واز نظر آنان مخالف خوب ؛ مخالف مرده است. به دلایلی که در بالا ذکر شد موقتا مجوز قتل وکشتار مخالفان مثل سالهای قبل از او گرفته شده و او را به خشم آورده؛ اما این بدان معنا نیست که از ددصفتی حکومت کاسته شده بلکه به این معنا است که هزینه کشتار در شرایط فعلی برای رژیم بسیار سنگین بوده و برای قتل و عام مخالفان و خاموش کردن آهنگ روبه گسترش مردمسالاری ؛ حکومتگران دنبال راه چاره اند تا با نظامی کردن فضا دوباره تر و خشک را یکجا باهم بسوزانند.
آنچه به تقویت اتحاد ملی میانجامد دوری از ایدئولوژی گرایی و نزدیک شدن به عرفیگری و دموکراسی باوری است جمهوری اسلامی و اپوزیسیون ایدئولوژیک رژیم گرچه در دو سوی ایستاده اند اما دشمن واقعی خود را درهرچه سریعتر بالیدن و رشد وگسترش نوباوه دموکراسی خواهی میبینند. هرچه این کودک بزرگتر شده و از نوباوه گی خویش فاصله میگیرد, دو طرف به اصطلاح متخاصم یعنی رژیم اسلامی و اپوزیسیون ایدئولوژیک را بیش از پیش مضطرب میکند . در واقع دموکراسی خواهی چشم اسفندیار رژیم است . چون برای دموکراسی خواهان با پرداخت کمترین هزینه انسانی(اعدام) بالاترین موفقیت را در بر دارد و برای رژیم برعکس ؛ بعلاوه دستش را هم در کشتار میبندد. گرچه این جنبش تا به حال هم با تحمل هزینه بسیار و سرکوب و بگیر وببندهای غیر انسانی روبرو بوده است. در بالا اشاره کردم به اینکه ؛ دموکراسی خواهی اتحاد ملی را به همراه دارد و گذار از این تند پیچ خطرناک تاریخی که تمام موجودیت ایران را با خطر مواجه کرده است ؛ فقط با اتحاد ملی ممکن است .
بنابراین رژیم برای اینکه از گسترده تر شدن آن به تمام نقاط کشور جلوگیری و از بهم پیوستن این رودخانه های کوچک ممانعت کند میبایست راه چاره ای بیابد و حریف را دور بزند و از جایی دیگر دوباره جنگ راتحمیل کند تا بتواندبساط گفتمان دموکراسی خواهی را که آرام آرام میرود گفتمان مسلط در فرهنگ سیاسی بشود را جمع کند. به اینجهت به خود جرات میدهم بگویم : دموکراسی خواهی به اتحاد ملی میانجامد و اتحاد ملی به کنده شدن غده سرطانی رژیم از پیکر ایران منتج میشود. دموکراسی خواهی به تکثرگرایی منتج میشود و این یعنی مرگ هرنوع ایدئولوژی و تامگرایی؛ بنابراین در مباررزه با دموکراسی خواهی، رژیم و اپوزیسیون ایدئولوژیک درد مشترک دارند و عملا در یک سنگر قرار میگیرند هرچند یکدیگر را با بدترین ناسزاها سب و لعن کنند . آنان دو روی یک سکه اند و حیاتشان مطلقا بهم وابسته است.
اتخاذ روش مسالمت آمیز از سوی مخالفان و دوری گزیدن از روشهای دهه پنجاه , اوج ترس و وحشت رژیم است چرا که تا دیروز مخالفینش با داشتن ایدئولوژی های رنگارنگ مخاطبان اندکی داشته و زبان جمعیت ناچیز و قلیلی از هوادارانشان بودند که بخاطر بی ریشه گیشی و تحلیلهای دور از واقعیت از اوضاع ایران عملا مردم را در کنارخود نداشته و با هزار اتهام ناروا میشد براحتی از میدان بدرشان کرد وآنان را بر حلقه های دار آویخت رژیم هم که نمیتواند بنشیند و نظاره گر مرگ خویش یاشد ؛ بنابراین میکوشد که مجددا سکان هدایت مبارزات سیاسی را در دست بگیرد و نیروههای مخالف را مانند ماقبل و مابعد سال 60 بسمتی هل دهد که خود میخواهد یعنی با تحریک آن بخش از اپوزیسیون که آمادگی برداشتن سلاح را دارد؛ شرایط یک فضای درگیری را مهیا وبعد هم مانند سالهای
60-67 به قتل و عام گروهی همه مخالفان بپردازد. به همین دلیل است که نگاه رژیم به پاشنه آشیل جامعه دوخته شده که همانا در چند قومی و چند مذهب بودنش نهفته است و با تشدید کردن فشار بر اقوام و مذاهب که بخاطر حساس بودن هر دو مقوله به آسانی بدام خشونت میافتند سعی دررهانیدن خود و امنیتی کردن بیش از پیش فضای سیاسی دارد . هرکس که با الفبای سیاست آشنا باشد میداند که در کشورهای کثیر الاقوام و کثیرالمذاهب دولتمردان میکوشند بخاطر بی اندازه حساس بودن این پارامترها با آنها با احتیاط فراوان برخورد کرده و از حساس شدنشان بپرهیزند واز سنگ پرانی به خانه شیشه ای گروههای قومی و مذهبی دوری کنند. چراکه پس ازپرتاب اولین سنگ هیچ خانه شیشه ای برپا نمیماند و این یعنی آغاز فاجعه. لطمه زدن به غرور اقوام ایرانی غیر فارس و تحریک احساسات مذهبی ادیان دیگر, بسادگی دستاویز عناصر ماجراجو و فرصت طلب قرار گرفته و آب رفته رژیم را دوباره بجوی باز میگرداند دیگر چه کسی صدای روزنامه نگاران؛ زنان و گروههای حقوق بشری کرد؛آذربایجانی ,سیستانی و بلوچ وعرب را میشنود جنگ مذهبی تنها گوشه مختصری از ابعاد پردامنه اقدامات رژیم در حفظ خود است. یکی دیگر و از خطرناکترین اقدامات رژیم که میتواند به متلاشی شدن ایران و فرو رفتن در جنگ داخلی غیر قابل توصفی شود فشارهای قومی و تحریک حس نژادی , اقوام ایرانی است که اگر اتفاق بیفتد , کشت و کشتارهای عراق در مقایسه با آن به بازی کودکانه ای شبیه خواهد بود. در این میان بازی مزورانه رژیم حیرت انگیز است که چگونه قائده بازی را دیکته میکند ، از یکسو با فشار بر اقوام ایرانی زمینه بوجود آمدن جریاناتی مثل پژاک ، جنده اله، انصار الاسلام ،و گروههایی که خواهان جدایی کردستان، الاهواز و آذربایجان جنوبی هستند را آماده میکند و ازسویی دیگر این گروههای خلق الساعه با توجه به فشارهای رژیم و زمینه آماده تقویت کردن حس نژادی و مذهبی ، به ترویج ناسیونالیسم افراطی و مذهبی پرداخته و تا آنجا که میتوانند با فشار آوردن و تخطئه کوشندگان دموکرات و حقوق بشری کرد، آذری ،سیستانی و خوزستانی ،ودادن القابی مانند خائن و آسیمیله شده و غیره فشاربر آنانرا صد چندان میکنند. یعنی کوشندگان دموکراسی فقط با رژیم به تنهایی طرف نیستند بلکه خودیها یعنی این جریانات قومی /مذهبی تبر رابسیار کاری تر فرود میاورند و با هیاهو و بیداد قصد خاموش کردن دموکراسی خواهان را دارند.
آیا جمهوری اسلامی میتواند دوستانی بهتر از اینها بیابد که بی جیره و مواجب و با خرج خودشان برنامه های او را یه بهترین شکل اجرا میکنند ؟ جمهوری اسلامی چه میخواهد جز تفرقه ملی و هرکس که او را در این راه یاری کند آیا دوستش نیست حتی اگر قیافه دشمن خونی بخود بگیرد؟ دومین هدف رژیم سر درگم کردن بیش از پیش اپوزیسیون و ایجاد تفرقه در بین مخالفان و برهم زدن یک اتحاد ملی حول محور دموکراسی خواهی که در بطن خود حقوق همه اقوام و مذهب را تضمین میکند است
حاکمان اسلامی بیش از هرچیز سعی میکنند تا حرکات مسالمت آمیز گروههای اجتماعی را بسوی خشونت سوق دهند وبا بستن هر دری که بسوی مبارزات مدنی وحقوقی مردم باز میشود عملا مبارزات مدنی را به بن بست و بسمت نظامیگری بکشانند . سرگیجه, بی برنامه گی و تشتت در صفوف گروههای سیاسی این امکان را برای جمهوری اسلامی مهیا کرده که عملا سکان هدایت حرکات اپوزیسیون رادر دست بگیرد و برای اپوزیسیون خط و مسیر حرکت تعیین کند . شاید این گفته کمی به اپوزیسیون گران بیاید اما اگر به عملکرد گروههای مخالف نظام و جمهوری اسلامی در هر رابطه ای نگاه کنیم میبینیم که رژیم در هر حرکنی قدم اول را برمیدارد وبه اصطلاح پیشتاز است و سپس اپوزیسیون ایدئولوژیک فحش برلب و لنگان لنگان در همان راهی قدم میگذارد که اطاق فکر رژیم یعنی دفتر مطالعات استراتژیک آن را از قبل آماده و به عنوان راهبرد به مخالفان تزریق کرده است. این ضعف مخصوصا نزد گروههایی به عیان و شدت دیده میشود که هنوز با تابوی مرگ بر امپریالیسم زندگی سیاسیشان را میگذرانند. نقاط ضعفی چنین بزرگ دقیقا نقطه قوت رژیم یه حساب میاید چرا که رژیم با داشتن اهرمهای قدرتمند امنیتی و کار کارشناسی و اگاهی وافی و کافی از همه گروهها به راحتی نقاط ضعف و قوتشان را ارزیابی و از دریچه ای وارد میشود وبه نقطه ای فشار میاورد که نقطه درد این گروهها است و با انگشت نهادن بر این درد که درد مشترک خود و مخالفانش نیز هست(دموکراسی خواهی) , آنانرا خلع سلاح و در نهایت نه بطور مستقیم که غیر مستقیم با خود هم آوا میکند و آنها هم امر برشان مشتبه شده و فکر میکنند که علم غیب دارند و خودشان نایل به کشف این کرامات شده اند.
بنابراین رژیم هرچه را در توان دارد به کار میگیرد تا از پیشروی مردمسالاری که به اتفاق و اتحاد ملی میانجامد جلوگیری کند . بهترین گزینه برای رژیم این است که مخالفینش با ابزاری سخن بگویند که او میخواهد ؛ ابزار گفتمان ؛ ابزار مورد پسند رژیم نیست چون در گفتمان و فضای آرام ضعفها و بی لیاقتیهایش آشکار میشود و ناچار است که به ملت پاسخگو باشد اما در فضای هیاهو و رگبار مسلسلها میتواند گناه را به گردن دیگران انداخته و خود را بره حضرت عباس معرفی کند و فرمان خاموش باش را حاکم گرداند ؛ بنابراین تمام سعی رژیم این است که مخالفینش را باز هم به پرتگاه جنگ مسلحانه بکشاند, جنگی که در آن خود دست بالا را دارد و به این وسیله میتواند از گسترش فرهنگ دموکراسی خواهی ممانعت بعمل آورده و با امنیتی کردن فضا تمام روزنه های گفتگو را مسدود و فضای خاموشان ایجاد کند. اپوزیسیون ایدئولوژیک هم که عملا مدتها است حسابش را از کیسه ملت جدا کرده و علاقه ای به رای و پارلمان و قانون و دموکراسی ندارد و به گور پدر هرکس که تخم لق دموکراسی (1) را در دهانها شکسته لعنت فرستاده و تمام علاقه اش را معطوف یک حرکت کودتایی و میانبر کرده تا با به قدرت رسیدن از راه دیگر عملا مردم را گروگان گرفته و بساط دایی یوسف خانی(2) را برپا کند.
درفضایی چنین؛ اهل خرد و منطق به گوشه ای پناه میبرند و میدان سیاست در دست غوغاسالاران میافتد و دموکراسی خواهی باز هم به محاق رفته و متروک میشود . در واقع رژیم در آنسوی بازی به اپوزیسیونی علاقه مند است که تالی خودش بوده و قائده حکومت دیکتاتوری را خوب بلد بوده و علاقه ا ش به مردمسالاری سمبولیک و از سر خالی نبودن عریضه باشد . تمام گروهها و دسته هایی که خود را متولی مردم دانسته و بخواهند مردم را به وادی عافیت برسانند؛ در عمل دشمنان قسم خورده دموکراسی هستند .این اپوزیسیون،همان اپوزیسیون مورد علاقه رژیم است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر