.
به همه ما ایرانیان درعمل ثابت شده است که آقایان بنیادگرا، مرتجع و واپس گراهستند ولی درزمینه حفظ قدرت احمق نیستند و منافعشان را که در قدرت ماندن به هربهایی باشد را بخوبی درک میکنند و بارها نشان داده اند که اگر بیضه اسلام در خطر باشد(بخوانید قدرتشان در خطرباشد) حاضرند اصول و فروع دینشان را یک قلم در یک قیام و قعود با دیسکو دنس هم تاخت بزنند و با خود شیطان هم دست دوستی بدهند؛ تا چه رسد به اینکه مثلا با اهل سنت یا دیگر اهل کتاب نتوانند کنار بیایند. پس این همه فشار به اقلیتهای قومی و مذهبی ؛ آنهم در زمانی که رژیم در بدترین شرایط جهانی و فشار بین المللی قراردارد و بیش از هر زمان به حمایت تودهها نیازمند است چه توجیهی میتواند داشته باشد ؟
به باور من اتحاد ملی و هرآنچه به تقویت همبستگی ملی بیانجامد کابوس رژیم است و آنرا به منزله تیرخلاصی بر شقیقه خود احساس میکند ؛ درس گرفتن از تجربه انقلاب ویرانگر اسلامی که نظام پیشین را به زانو درآورد, در اتحاد و همبستگی همه مردم ایران نهفته بود و این چیزی نیست که رژیم انرا فراموش کرده باشد. بنابراین برای ماندگاریش اتحاد ملی را آماج حمله قرار داده و با توسل به شعار تفرقه بینداز حکومت کن قصد دارد خود را از مهلکه رهانده و مابه ازا رهایی خویش ایران متحد را به ورطه اضمحلال بکشاند.
ایران متحد نه به این معنا که خواهان تجزیه آن باشند ؛ کاملا بر عکس خواهان ماندگاری ایران هستند و این گاو شیرده را درکلیتش میخواهند، اما ایرانی از نظر سیاسی و اجتماعی متفرق که هر قوم ومذهبی فقط داعیه حقوق خود را داشته باشد و دیگری را دشمن خود بداند . سنیها دشمن شیعه ها باشند و بهاییان , یهودیان و مذاهب دیگر مسلمانانرا دشمن خود بدانند و کرد و ترک و اذری وبلوچ دشمنشان را در چهره فارس ببینند . دراینچنین شرایطی دشمن اصلی همه مردم ایران یعنی نظام اسلامی فراموش میشود و توان اقوام و فرق مذهبی برعلیه هم بکار میرود. بعلاوه نیروهای مخالف بجای سازماندهی کردن یک حرکت هماهنگ و متحد برعلیه نظام به گروههای متخاصم و بازدارنده هم مبدل شده وتوان خود و جامعه را در جنگی بی حاصل میفرسایند . البته برای براه انداختن معرکه جنگ نژادی و قومی و ایضا جنگ فرقه ای رژیم در انسوی بازار سیاست احتیاج مبرم به کسان و یا گروههایی دارد که دقیقا مثل خودش به لیبرالیسم و دموکراسی بی اعتقاد بوده و مردمسالاری را نتوانند تاب بیاورد و در یک کلام دموکراسی بلای جانشان باشد. ازاینرو 1- رژیم میبایست فضای آرام سیاسی را متشنج کند و مخالفانی که به گفتمان دموکراسی و حقوق بشر معتقدند رادور زده و به اپوزیسیونی مجال اقدام دهد که به منطق « قدرت سیاسی از دهان توپ بیرون میاید» قائل هستند 2- فضا را امنیتی کند و با به آشوب کشاندن شهرها دوباره پروانه قتل و عام مخالفین را بدست آورد . برای این منظور به یکی از نقاط ضعف جامعه که در کثیرالاقوام و کثیرالمذاهب بودن است چشم دوخته است .
پس از سرکوبهای اولیه که ازهمان فردای انقلاب آغاز و در سال 67 با کشتار گروهی مخالفین به اوج خود رسید توجیه همیشگی رژیم برای اعمال ددمنشانه اش رویکرد بعضی گروههای سیاسی به جنگ مسلحانه و مقابله با ضد انقلاب مسلح و تروریسم بود؛ تا با مظلوم نمایی کشتارها را توجیه کند. در واقع دست به اسلحه بردن گروههای مخالف سیاسی آمال و آروزی حکومت بود و برگ برائت و مظلوم نمایی بدست رژیم میداد، تا هم مطالبات حق طلبانه مردم را لگد مال کند و هم ضمن چهار قفله کردن فضای سیاسی ؛ کشتار مخالفین را نزد افکار عمومی و جهانیان موجه جلوه دهد. یک چند پس ازفرونشستن چهچهه مسلسلها و آوای هراس آنگیز بمبها که از هردو سوی معرکه یعنی رژِیم و مخالفانی که بدام چاله جنگ مسلحانه پای نهاده بودند , دام چاله ای که در آن هربیراهه ای ؛ شاهراه سعادت و تنها راه رهایی نمایانده میشد و با در هم شکسته شدن طرف ضعیفتر به انجام از فبل معلومش منتهی و یک دهه سکوتی قبرستانی را برای جامعه به ارمغان آورد ؛ چنین بنظر میرسید که همه چیز بر وفق مراد رژیم است تا اینکه به آرامی از خاکستر جنبش به خون خفته و آروزهای برباد رفته , و خواسته های بلاتکلیف ومعطل مانده ملت , ققنوس نطفه های تفکر و گریز از خشونت با برآمدن چند روزنامه و ماهنامه وغیره درراستای احیاء دموکراسی ؛ سکولاریسم ،حقوق بشر ودر یک کلام ؛ فکر نوین؛ پا به عرصه وجود نهادند. از پیکر تنومند ملت جنبش نوین دانشجویی و در پی آن جنبش زنان؛ کارگران , وکلا و نویسندگان دوباره جوانه زدند و حقوق معوقه خویش و جامعه را طلب کردند.
قتلهای زنجیره ای که در پی این جنبش نوین اتفاق افتاد ، به قیمت بسیار سنگینی در داخل و خارج از کشور برای رژیم تمام شد بطوریکه پرونده این قتلها هنوز باز است و حتی عاملان آن هنوز هم میکوشند گناه آنرا به گردن به اصطلاح اصلاح طلبان حکومتی بیندازند وخود را بیگناه نشان دهند. به هر روی برخلاف هیبت هراس آنگیز رژیم در شرایط امروزایران بدلایل بسیاری که درحوصله این مطلب نیست و با وجود سرکوب مداوم جنبشهای مدنی و اجتماعی ؛ این جنبشها خیال خاموشی ندارند ودر حال شکل گیری واعتلا و توسعه هرچه بیشتر هستند. عامل زمان بسود رژیم نیست وتمام مولفه های داخلی و خارجی بضرر حکومت عمل میکنند . در بعد داخلی فعالان سیاسی و آگاهان مسایل اجتماعی مدتها است که حساب خود را از جریانات تام گرا؛ ضد دموکراتیک و همیشه حق به جانب جدا کرده ومردمسالاری را زبان گفتگو میان خود و مردم قرارداده اند و در بعد جهانی رژِم بخاطرحمایت بیدریغش ازتروریسم جهانی و در پی ساختن بمب اتمی بودن در انزوی شدید بین المللی قرار دارد. وضعیت وخیم اقتصادی و فرو غلتیدن روز افزون مردم به خط فقر و زیرخط مطلق قثر فاصله مردم و رژیم را هر روز کهکشانی تر میکند. شاهد مدعا اخرین رسوایی انتخابات بود که در دور دوم آن میزان مشارکت تا چهار در صد افول را نشان میدهد.
قراین نشان میدهد که آگاهانه پرهیز کردن جنبش زنان ؛کارگران؛ دانشجویان وغیره ازخشونت و نیفتادن بدام روشهای تبهکارانه رژیم یه فرهنگ دگردیسی با زبان مسالمت آمیز و اموزس دموکراسی عملی در جامعه انجامیده وعملا حکومت رادر موضع خلع سلاح و آچمز قرارداده است. چون مخالفان به گفتمانی روی آورده اند که رژیم در این زمینه نه تخصص دارد ؛ نه افرادی که زبان منطق داشته باشند واز همه مهمتر نه ماهیتی که به بازی دموکراسی گردن بگذارد. آنها فقط حذف مخالفان را میشناسند واز نظر آنان مخالف خوب ؛ مخالف مرده است. به دلایلی که در بالا ذکر شد موقتا مجوز قتل وکشتار مخالفان مثل سالهای قبل از او گرفته شده و او را به خشم آورده؛ اما این بدان معنا نیست که از ددصفتی حکومت کاسته شده بلکه به این معنا است که هزینه کشتار در شرایط فعلی برای رژیم بسیار سنگین بوده و برای قتل و عام مخالفان و خاموش کردن آهنگ روبه گسترش مردمسالاری ؛ حکومتگران دنبال راه چاره اند تا با نظامی کردن فضا دوباره تر و خشک را یکجا باهم بسوزانند.
آنچه به تقویت اتحاد ملی میانجامد دوری از ایدئولوژی گرایی و نزدیک شدن به عرفیگری و دموکراسی باوری است جمهوری اسلامی و اپوزیسیون ایدئولوژیک رژیم گرچه در دو سوی ایستاده اند اما دشمن واقعی خود را درهرچه سریعتر بالیدن و رشد وگسترش نوباوه دموکراسی خواهی میبینند. هرچه این کودک بزرگتر شده و از نوباوه گی خویش فاصله میگیرد, دو طرف به اصطلاح متخاصم یعنی رژیم اسلامی و اپوزیسیون ایدئولوژیک را بیش از پیش مضطرب میکند . در واقع دموکراسی خواهی چشم اسفندیار رژیم است . چون برای دموکراسی خواهان با پرداخت کمترین هزینه انسانی(اعدام) بالاترین موفقیت را در بر دارد و برای رژیم برعکس ؛ بعلاوه دستش را هم در کشتار میبندد. گرچه این جنبش تا به حال هم با تحمل هزینه بسیار و سرکوب و بگیر وببندهای غیر انسانی روبرو بوده است. در بالا اشاره کردم به اینکه ؛ دموکراسی خواهی اتحاد ملی را به همراه دارد و گذار از این تند پیچ خطرناک تاریخی که تمام موجودیت ایران را با خطر مواجه کرده است ؛ فقط با اتحاد ملی ممکن است .
بنابراین رژیم برای اینکه از گسترده تر شدن آن به تمام نقاط کشور جلوگیری و از بهم پیوستن این رودخانه های کوچک ممانعت کند میبایست راه چاره ای بیابد و حریف را دور بزند و از جایی دیگر دوباره جنگ راتحمیل کند تا بتواندبساط گفتمان دموکراسی خواهی را که آرام آرام میرود گفتمان مسلط در فرهنگ سیاسی بشود را جمع کند. به اینجهت به خود جرات میدهم بگویم : دموکراسی خواهی به اتحاد ملی میانجامد و اتحاد ملی به کنده شدن غده سرطانی رژیم از پیکر ایران منتج میشود. دموکراسی خواهی به تکثرگرایی منتج میشود و این یعنی مرگ هرنوع ایدئولوژی و تامگرایی؛ بنابراین در مباررزه با دموکراسی خواهی، رژیم و اپوزیسیون ایدئولوژیک درد مشترک دارند و عملا در یک سنگر قرار میگیرند هرچند یکدیگر را با بدترین ناسزاها سب و لعن کنند . آنان دو روی یک سکه اند و حیاتشان مطلقا بهم وابسته است.
اتخاذ روش مسالمت آمیز از سوی مخالفان و دوری گزیدن از روشهای دهه پنجاه , اوج ترس و وحشت رژیم است چرا که تا دیروز مخالفینش با داشتن ایدئولوژی های رنگارنگ مخاطبان اندکی داشته و زبان جمعیت ناچیز و قلیلی از هوادارانشان بودند که بخاطر بی ریشه گیشی و تحلیلهای دور از واقعیت از اوضاع ایران عملا مردم را در کنارخود نداشته و با هزار اتهام ناروا میشد براحتی از میدان بدرشان کرد وآنان را بر حلقه های دار آویخت رژیم هم که نمیتواند بنشیند و نظاره گر مرگ خویش یاشد ؛ بنابراین میکوشد که مجددا سکان هدایت مبارزات سیاسی را در دست بگیرد و نیروههای مخالف را مانند ماقبل و مابعد سال 60 بسمتی هل دهد که خود میخواهد یعنی با تحریک آن بخش از اپوزیسیون که آمادگی برداشتن سلاح را دارد؛ شرایط یک فضای درگیری را مهیا وبعد هم مانند سالهای
60-67 به قتل و عام گروهی همه مخالفان بپردازد. به همین دلیل است که نگاه رژیم به پاشنه آشیل جامعه دوخته شده که همانا در چند قومی و چند مذهب بودنش نهفته است و با تشدید کردن فشار بر اقوام و مذاهب که بخاطر حساس بودن هر دو مقوله به آسانی بدام خشونت میافتند سعی دررهانیدن خود و امنیتی کردن بیش از پیش فضای سیاسی دارد . هرکس که با الفبای سیاست آشنا باشد میداند که در کشورهای کثیر الاقوام و کثیرالمذاهب دولتمردان میکوشند بخاطر بی اندازه حساس بودن این پارامترها با آنها با احتیاط فراوان برخورد کرده و از حساس شدنشان بپرهیزند واز سنگ پرانی به خانه شیشه ای گروههای قومی و مذهبی دوری کنند. چراکه پس ازپرتاب اولین سنگ هیچ خانه شیشه ای برپا نمیماند و این یعنی آغاز فاجعه. لطمه زدن به غرور اقوام ایرانی غیر فارس و تحریک احساسات مذهبی ادیان دیگر, بسادگی دستاویز عناصر ماجراجو و فرصت طلب قرار گرفته و آب رفته رژیم را دوباره بجوی باز میگرداند دیگر چه کسی صدای روزنامه نگاران؛ زنان و گروههای حقوق بشری کرد؛آذربایجانی ,سیستانی و بلوچ وعرب را میشنود جنگ مذهبی تنها گوشه مختصری از ابعاد پردامنه اقدامات رژیم در حفظ خود است. یکی دیگر و از خطرناکترین اقدامات رژیم که میتواند به متلاشی شدن ایران و فرو رفتن در جنگ داخلی غیر قابل توصفی شود فشارهای قومی و تحریک حس نژادی , اقوام ایرانی است که اگر اتفاق بیفتد , کشت و کشتارهای عراق در مقایسه با آن به بازی کودکانه ای شبیه خواهد بود. در این میان بازی مزورانه رژیم حیرت انگیز است که چگونه قائده بازی را دیکته میکند ، از یکسو با فشار بر اقوام ایرانی زمینه بوجود آمدن جریاناتی مثل پژاک ، جنده اله، انصار الاسلام ،و گروههایی که خواهان جدایی کردستان، الاهواز و آذربایجان جنوبی هستند را آماده میکند و ازسویی دیگر این گروههای خلق الساعه با توجه به فشارهای رژیم و زمینه آماده تقویت کردن حس نژادی و مذهبی ، به ترویج ناسیونالیسم افراطی و مذهبی پرداخته و تا آنجا که میتوانند با فشار آوردن و تخطئه کوشندگان دموکرات و حقوق بشری کرد، آذری ،سیستانی و خوزستانی ،ودادن القابی مانند خائن و آسیمیله شده و غیره فشاربر آنانرا صد چندان میکنند. یعنی کوشندگان دموکراسی فقط با رژیم به تنهایی طرف نیستند بلکه خودیها یعنی این جریانات قومی /مذهبی تبر رابسیار کاری تر فرود میاورند و با هیاهو و بیداد قصد خاموش کردن دموکراسی خواهان را دارند.
آیا جمهوری اسلامی میتواند دوستانی بهتر از اینها بیابد که بی جیره و مواجب و با خرج خودشان برنامه های او را یه بهترین شکل اجرا میکنند ؟ جمهوری اسلامی چه میخواهد جز تفرقه ملی و هرکس که او را در این راه یاری کند آیا دوستش نیست حتی اگر قیافه دشمن خونی بخود بگیرد؟ دومین هدف رژیم سر درگم کردن بیش از پیش اپوزیسیون و ایجاد تفرقه در بین مخالفان و برهم زدن یک اتحاد ملی حول محور دموکراسی خواهی که در بطن خود حقوق همه اقوام و مذهب را تضمین میکند است
حاکمان اسلامی بیش از هرچیز سعی میکنند تا حرکات مسالمت آمیز گروههای اجتماعی را بسوی خشونت سوق دهند وبا بستن هر دری که بسوی مبارزات مدنی وحقوقی مردم باز میشود عملا مبارزات مدنی را به بن بست و بسمت نظامیگری بکشانند . سرگیجه, بی برنامه گی و تشتت در صفوف گروههای سیاسی این امکان را برای جمهوری اسلامی مهیا کرده که عملا سکان هدایت حرکات اپوزیسیون رادر دست بگیرد و برای اپوزیسیون خط و مسیر حرکت تعیین کند . شاید این گفته کمی به اپوزیسیون گران بیاید اما اگر به عملکرد گروههای مخالف نظام و جمهوری اسلامی در هر رابطه ای نگاه کنیم میبینیم که رژیم در هر حرکنی قدم اول را برمیدارد وبه اصطلاح پیشتاز است و سپس اپوزیسیون ایدئولوژیک فحش برلب و لنگان لنگان در همان راهی قدم میگذارد که اطاق فکر رژیم یعنی دفتر مطالعات استراتژیک آن را از قبل آماده و به عنوان راهبرد به مخالفان تزریق کرده است. این ضعف مخصوصا نزد گروههایی به عیان و شدت دیده میشود که هنوز با تابوی مرگ بر امپریالیسم زندگی سیاسیشان را میگذرانند. نقاط ضعفی چنین بزرگ دقیقا نقطه قوت رژیم یه حساب میاید چرا که رژیم با داشتن اهرمهای قدرتمند امنیتی و کار کارشناسی و اگاهی وافی و کافی از همه گروهها به راحتی نقاط ضعف و قوتشان را ارزیابی و از دریچه ای وارد میشود وبه نقطه ای فشار میاورد که نقطه درد این گروهها است و با انگشت نهادن بر این درد که درد مشترک خود و مخالفانش نیز هست(دموکراسی خواهی) , آنانرا خلع سلاح و در نهایت نه بطور مستقیم که غیر مستقیم با خود هم آوا میکند و آنها هم امر برشان مشتبه شده و فکر میکنند که علم غیب دارند و خودشان نایل به کشف این کرامات شده اند.
بنابراین رژیم هرچه را در توان دارد به کار میگیرد تا از پیشروی مردمسالاری که به اتفاق و اتحاد ملی میانجامد جلوگیری کند . بهترین گزینه برای رژیم این است که مخالفینش با ابزاری سخن بگویند که او میخواهد ؛ ابزار گفتمان ؛ ابزار مورد پسند رژیم نیست چون در گفتمان و فضای آرام ضعفها و بی لیاقتیهایش آشکار میشود و ناچار است که به ملت پاسخگو باشد اما در فضای هیاهو و رگبار مسلسلها میتواند گناه را به گردن دیگران انداخته و خود را بره حضرت عباس معرفی کند و فرمان خاموش باش را حاکم گرداند ؛ بنابراین تمام سعی رژیم این است که مخالفینش را باز هم به پرتگاه جنگ مسلحانه بکشاند, جنگی که در آن خود دست بالا را دارد و به این وسیله میتواند از گسترش فرهنگ دموکراسی خواهی ممانعت بعمل آورده و با امنیتی کردن فضا تمام روزنه های گفتگو را مسدود و فضای خاموشان ایجاد کند. اپوزیسیون ایدئولوژیک هم که عملا مدتها است حسابش را از کیسه ملت جدا کرده و علاقه ای به رای و پارلمان و قانون و دموکراسی ندارد و به گور پدر هرکس که تخم لق دموکراسی (1) را در دهانها شکسته لعنت فرستاده و تمام علاقه اش را معطوف یک حرکت کودتایی و میانبر کرده تا با به قدرت رسیدن از راه دیگر عملا مردم را گروگان گرفته و بساط دایی یوسف خانی(2) را برپا کند.
درفضایی چنین؛ اهل خرد و منطق به گوشه ای پناه میبرند و میدان سیاست در دست غوغاسالاران میافتد و دموکراسی خواهی باز هم به محاق رفته و متروک میشود . در واقع رژیم در آنسوی بازی به اپوزیسیونی علاقه مند است که تالی خودش بوده و قائده حکومت دیکتاتوری را خوب بلد بوده و علاقه ا ش به مردمسالاری سمبولیک و از سر خالی نبودن عریضه باشد . تمام گروهها و دسته هایی که خود را متولی مردم دانسته و بخواهند مردم را به وادی عافیت برسانند؛ در عمل دشمنان قسم خورده دموکراسی هستند .این اپوزیسیون،همان اپوزیسیون مورد علاقه رژیم است.
برای رسیدن به آزادی باید از دشت تاریک نادانی و بی خبری عبور کرد آگاهی تنها ستاره روشنگر این راه است
۱۳۸۷ مرداد ۸, سهشنبه
۱۳۸۷ مرداد ۷, دوشنبه
سرداران مدرسه حقانی قم سوار بر اسب حکومت و ثروت
ملاقات چند هفته ی پیش سردار سید محمد حسین زاده حجازی (معاون فرمانده سپاه) با بعضی از آقایان، بیش از هر نکته دیگری، روشنگر رشد قدرتی محفلی است در دل قدرت ولایت فقیه. نقش سیاسی بعضی از مسئولین در اداره کشور نقشی حیاتی است و تصمیماتشان زندگی میلیونها نفر را تحت الشعاع قرار می دهد. به همین جهت بهتر است مردم از برخی اطلاعات باخبر باشند.
بیشتر آقایانی که به نقش آنها اشاره شد، فارغ التحصیل مدرسه مذهبی حقانی می باشند. بسیاری از این فارغ التحصیلان به طور سنتی جذب مشاغل بالا، حساس و قدرتمند شده اند. مشاغل مهمی در قوه قضائیه، وزارت خارجه، وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، بازرسی کل کشور و رده های بلند مرتبه مدیریتی. این مراکز همه و همه در اختیار دانش آموختگان این مدرسه ایدئولوژیک قرار می گیرد.
نمونه بارز و شناخته شده این جمعیت، آقای آیت الله احمد جنتی می باشد. آقای آیت الله مصباح یزدی نیز مثال دوم. ایشان به سال 1964 میلادی (معادل 43 سال پیش) یکی از بنیان گذاران این مدرسه مذهبی و ایدئولوژیک بود و امروز بعد از تمام این سالها هنوز هم یکی از مدیران مهم و از تصمیم گیرندگان اصلی مدرسه حقانی می باشند. از مدیران و اساتید که بگذریم، نوبت به شاگردان می رسد، شاگردانی قاعدتا سفارشی و نورچشمی. شاگردان این مدرسه هیچ گاه نگرانی اشتغال ندارند و در هر شرایطی که باشند از مواهب پیشکسوتان و یاران دبستانی شان برخوردار می شوند.
احمدی نژاد هم یکی از همان شاگردانی است که نسبت به پدر معنوی خود بسیار قدرشناس بوده است و پس از رسیدن به کرسی قدرت نیز، تغییری در منش استاد و شاگردی اش پدید نیاورده است. اشارات روزانه آقای رئیس جمهور به افاضات و راهنمائی های آیت الله مصباح، زبان زد دوستان و همکاران ایشان می باشد.
رضایت و تایید مقام رهبری از دانش آموختگان این مدرسه ایدئولوژیک بارها به اثبات رسیده است. به طور مثال معرفی آقای اصغر حجازی (رئیس دفتر مقام رهبری) به این مدرسه برای ادامه تحصیلات حوزه ای از دلایل عمده توجه ایشان به این مجموعه می باشد. تحصیل آقای حجازی در مدرسه حقانی موجب آشنایی ایشان با دیگر شخصیت مهم این خانواده یعنی آقای محمد ری شهری وزیر اطلاعات سابق شد.
آقای محمد ری شهری با حفظ مشاغل بسیار مهم و پول ساز چون ریاست سازمان حج، تولیت حضرت عبدالعظیم را نیز هم زمان بعهده دارند .ایشان به عنوان یکی از اصلی ترین حامیان انتخاباتی آقای رئیس جمهور احمدی نژاد بود. هر دوی این مجموعه های پول ساز هم رسماً از منابع مالی مدرسه حقانی می باشد.
وزیر اطلاعات فعلی آقای محسنی اژه ای و وزیرسابق کشور آقای پور محمدی، نیز، هر دو از شاگردان بنام استاد مصباح یزدی بودهاند و به همین دلیل به اذن استاد مشاغل حساس کابینه دولت را در اختیار گرفتند .
"حسین زاده حجازی" حالا بعد از پایان آموزش های لازم زیر نظر استاد مصباح، با چراغ سبز آقای خامنه ای راهی معاونت سپاه شده اند تا ساختار نظامی را با دیدگاه های "حقانی" نو سازی کنند.
رابطه رهبری با مدرسه حقانی و دانش آموختگانش رابطه ای عجیب است. ایشان از نفوذ بسیار حقانی در ساز و کار حاکمیت باخبر است و می داند دوستی با آنها بسیار سودمندانه تر از دشمنی است، اما در عین حال نمی تواند منکر خطر و برنامه های خطرناک سیاسی فردای آنها شود.
احمدی نژاد با جسارت بیشتری که بعد از به قدرت رسیدن پیدا کرده است، تا کنون کوشیده است تا کنترلی نسبی بر رابطه خود و دیگر هم مدرسه ای هایش ایجاد کند. برکناری پور محمدی از وزارت کشور در راستای همین سیاست بوده است، گرچه این برکناری از دید بسیاری بی ادبانه و کینه توزانه ارزیابی شد. این برکناری، در ادامه و پس از عزل معاون همین وزارتخانه، یعنی سردار باقر ذوالقدر شکل گرفت. حساسیت و جابجایی های مکرر احمدی نژاد در این وزارتخانه رابطه مستقیم با سرنوشت سیاسی او در دور دوم انتخابات دارد و تا انتخابات بعدی زمان زیادی باقی نیست. ایشان به خوبی از این حقیقت آگاه اند که رابطه سیاسی سپاه و بسیج با مدرسه حقانی، می تواند به راحتی شخص دیگری را بر مسند قدرت بنشاند و سر او را بی کلاه بگذارد. رفتن ذوالقدر به بسیج و برکناری او از مسند سیاسی، معانی بسیاری برای اهل سیاست داشت.
نقش سردار افشار که یکی دیگر از دانش آموخته های حقانی است در این میان بسیار اهمیت دارد . برکناری دو شخصیت بلند پایه مدرسه حقانی همچون پور محمدی و ذوالقدر از پست های سیاسی اتفاق مهمی است که باید آن را به خوبی درک کرد. احمدی نژاد اگر با افشار هم همین برخورد را داشته باشد به طور حتم بخش بسیاری از حمایت های سیاسی، معنوی و مالی مدرسه حقانی را از دست خواهد داد و این به احتمال قریب به یقین معنایی جز باخت در انتخابات آتی ریاست جمهوری نخواهد داشت.
رهبری و احمدی نژاد هر دو از قدرت دستان مخفی و قدرتمند مردان مدرسه حقانی با خبرند. مدرسه حقانی سالهاست برای به قدرت رسیدن برنامه ریزی کرده و منابع مالی بسیاری را در این راستا در اختیار گرفته است .
حقانی و تفکر سیاسی و مذهبی اش بسیار خطرناک و غیر ملی است و اساساً دغدغه این کهنه پرستان خرافاتی، هیچ چیز جز قدرت مطلقه نیست .اینها کوچکترین اعتقادی به مردم و از همه مهمتر " آزادی انسان" ندارند و برای اهداف بلند مدت خود هر چه لازم باشد انجام خواهند داد.
۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه
بنیاد راکفلر و امیر هوشنگ احمدی لابی مالی و سیاسی رژیم ایران در آمریکا را بهتر بشناسیم
در طول نزدیک به دو دهه، کمپانی های نفتی و همچنین بنیاد های وابسته به خانواده "راکفلر"، سردمدار یک کارزار بی وقفه برای برداشتن هرگونه فشار بین المللی از روی رژیم ایران بوده اند. این محافل، به آشکارترین شکل با دروغ پردازی بنفع ملایان، برای حفظ این حکومت تلاش و فعالیت کرده و با نمایندگان رسمی دولت ایران بطور بی پرده همکاری میکنند. این دسته از صاحبان قدرت، با بکارگیری تمامی امکانات تبلیغی، در میان رسانه های عمومی، موسسات تحقیقاتی و همچنین مراکز آکادمیک، مدافع اصلی و خدشه ناپذیر ملایان ایران بوده اند."
هشت سال پیش در همین ایام، انتخابات رئیس جمهوری آمریکا وارد آخرین مراحل خود میشد و "ال گور" نماینده حزب دموکرات در مقابل جرج بوش و معاونش دیک چینی قرار گرفته بود. "گری سیک"، یکی از فعالترین کسانیکه در پانزده سال گذشته برای مماشات با حکومت ملایان تلاش کرده است، مقاله ای به دفاع از بوش و چینی منتشر نمود. وی در مقاله خود تحت عنوان "برای داد و ستد با ایران بهتر است"، به تشریح این نکته پرداخت که دیک چینی هم بعنوان وزیر دفاع جرج بوش پدر و هم در مقام خود بعنوان رئیس شرکت نفتی هالیبرتون، همیشه طرفدار برداشتن تحریم ها از روی رژیم ایران بوده و به مقابله با اینگونه اقدامات برخاسته است. جالب اینجاست که گری سیک از اعضای کابینه جیمی کارتر و وابسته به حزب دموکرات بود ولی بنظر میرسد که وقتی صحبت از "داد و ستد" با ایران پیش میآید، عقاید حزبی یا جناحی ارزش چندانی ندارند. بهرحال، پس از چاپ این مقاله، وبسایت سازمان "ایرانیان برای همکاری بین المللی" که توسط "تریتا پارسی" براه افتاده بود همین مقاله را با عوض کردن تیتر آن به چاپ رساند. تریتا پارسی عنوان مقاله را به "بوش - چینی برای رابطه ایران و آمریکا بهتر است" تغییر داد. دفاع گری سیک و تریتا پارسی از "بوش - چینی" بیش از هر چیز روی این تجربه قرار داشت که کمپانی های بزرگ نفتی آمریکا همواره پیشقراول حمایت از آخوندهای حاکم بر کشورمان بوده اند. در حقیقت، گری سیک، تریتا پارسی، هوشنگ امیراحمدی و همه کسانیکه طی سالیان گذشته بطور حرفه ای و بدون وقفه مشغول لابی بنفع ملایان بوده اند، تحت حمایت سیاسی یا مالی این کمپانی ها قرار داشته اند.در طول نزدیک به دو دهه، کمپانی های نفتی و همچنین موسسات وابسته به آنان بخصوص بنیادهای مربوط به خانواده "راکفلر"، سردمدار یک کارزار بی وقفه برای برداشتن هرگونه فشار بین المللی از روی رژیم ایران بوده اند. در این گزارش، با بخشی از این تلاشها و نحوه پیشبرد این کارزار آشنا شده و می بینیم که چگونه لابی این کمپانی ها به آشکارترین شکل با دروغ پردازی بنفع ملایان، برای حفظ این حکومت تلاش و فعالیت کرده و با نمایندگان رسمی دولت ایران بطور بی پرده همکاری میکنند. این دسته از صاحبان قدرت، با بکارگیری تمامی امکانات تبلیغی، در میان رسانه های عمومی، موسسات تحقیقاتی و همچنین مراکز آکادمیک، مدافع اصلی و خدشه ناپذیر ملایان ایران بوده اند.
کارزار مشترک بنفع رژیم ملایاناین بحث را با ذکر یک نمونه از فعالیت این محافل شروع میکنیم. نمونه ایکه به روشن ترین شکل؛ همکاری این محافل و حکومت ملایان را نشان میدهد. در سال 2006، پرونده اتمی رژیم ایران به شورای امنیت سازمان ملل ارسال شد و چشم انداز تحریم و فشار دیپلماتیک افزایش یافت. در حالیکه بحث در مورد نحوه مقابله با ملایان بالا میگرفت، یک سازمان آمریکائی بنام"شبکه 20/20" تصمیم گرفت تا ظاهرا برای کمک به سیاستمداران و افکار عمومی آمریکا وارد عمل شود و آنان را با نظرات "مردم ایران" آشنا کند. این سازمان با همکاری بخش حقوق دانشگاه نیویورک تصمیم به اعزام یک هیئت چند نفره به ایران گرفت تا نامبردگان پس از تحقیق و تفحص در ایران، پیشنهاداتی در مورد نحوه برخورد با ایران ارائه دهند. البته شبکه 20/20 در سال 2003 تأسیس شده است و ظاهرآ طی 5 سال گذشته، تنها پروژه مهمی که در سایت رسمی این سازمان به چشم میخورد همین سفر تحقیقاتی به ایران است. بنیانگذار و رئیس این سازمان فردی است بنام Patricia S. Huntington که قبل از راه اندازی این گروه، مسئول سرپرستی پروژه های "بنیاد راکفلر" در کشورهای گوناگون بوده است. ایشان عضو "شورای روابط خارجی آمریکا" نیز هست.2 بهمین ترتیب، بودجه این سفر تحقیقاتی به ایران نیز توسط صندوق "برادران راکفلر" که یکی دیگر از بینادهای وابسته به این خانواده است تأمین شده بود. برای انجام درست این پروژه، یعنی شناخت نظرات مردم ایران، قرار شد تا اعضای هیئت اعزامی، قبل از سفر، ملاقات و دیدارهائی با صاحب نظران مسائل ایران داشته باشند. نگاهی به اسامی این صاحب نظران نشان میدهد که تمامی آنان همان کسانی هستند که مستقیما بنفع ملایان و "سیاست مماشات" کار کرده اند. "گری سیک"، "ریچارد مورفی" و "ولی نصر" از جمله کارشناسان مزبور می باشند. علاوه بر این، سخنرانی های ویژه ای نیز ترتیب داده شده بود تا کارشناسان مزبور برای اعضای هیئت صحبت کنند. مثلآ "محمد جواد ظریف" سفیر رژیم ایران دو بار بطور محرمانه برای آنان سخنرانی میکند. "سیامک نمازی"، شریک تریتا پارسی در ایران نیز در تاریخ 26 اکتبر برای شبکه 20/20 سخنرانی نموده است. البته خود تریتا پارسی نیز یک سخنرانی محرمانه داشته است که بنا بگزارش این موسسه، در 11 اکتبر 2006 در محل ساختمان بنیاد راکفلر و پشت دربهای بسته انجام شده اشت. دیدار دوستانه شبکه 20/20 با خانواده ظریف، نماینده دولت آخوندی در سازمان مللاز همه جالب تر، ملاقات این هیئت با رئیس "صندوق برادران راکفلر" و سپس دیدار با رئیس کمپانی نفتی "اگزون موبیل"، یعنی بزرگترین کمپانی نفتی جهان است. معلوم نیست ملاقات با مسئول این کمپانی، چه کمکی به درک نظرات مردم ایران میکند. مضحک تر از همه آنکه یکی از اعضای رسمی همین سازمان آمریکائی 20/20 که قرار است به سیاستمداران آمریکایی برای چگونگی برخورد با ملایان حاکم بر ایران کمک کند، فردی است بنام "مریم ظریف" که بعنوان عضو دولت ایران معرفی شده است. بنظر میرسد که در این گونه موارد، محافل آمریکائی چندان نیازی به پرده پوشی یا کمرنگ کردن همکاری مستقیم خود با ملایان نیز ندارند. در داخل ایران وضع از اینهم مضحک تر است. اولین نامی که در میان همکاران این هیئت در ایران به چشم میخورد، شریک تریتا پارسی در تهران یعنی سیامک نمازی است. ضمنا باقر نمازی، پدر ایشان نیز با این گروه همکاری کرده است. باید از "احسان نراقی"، "معصومه ابتکار" و چند نفر دیگر از باند خاتمی نیز یاد کرد که با رهنمودهای خود، از اتلاف احتمالی سرمایه راکفلر جلوگیری کرده اند. اکثریت دیدارهای تهران نیز از قبل با مسئولان حکومتی هماهنگ شده است. حال باید دید گزارشی که با مشورت و کارگردانی تریتا پارسی و گری سیک و سیامک نمازی و با پول بنیاد راکفلر و همکاری جواد ظریف و صلاحدید رئیس کمپانی نفتی "اگزون موبیل" تهیه شده چه اهدافی را دنبال میکند و منافع چه کسانی را تامین میکند. هموطنان میتوانند گزارش کامل آن را با مراجعه به لینک مربوطه مطالعه نمایند. در بخش پیشنهادات و رهنمودهای آن گزارش تحقیقی! چنین میخوانیم: دولت آمريکابايد روابط ديپلماتيک خود با ايران را از سر گيرد و ديگر نبايد به دنبال تغيير حکومت باشد؛حکومت ايران کنار نخواهد رفت. در عوض آمريکا بايد از طريق کانال های ديپلماتيک برای مطرحکردن مسائلی که برای ما نگران کننده است، همچون حقوق بشر و حمايت از تروريسم، استفاده کند. درنهايت آمريکا بايد همچون چين، به اين کمک کند در سازمان های بين المللی از جمله سازمان تجارتجهانی بپيوندد. امپراطوری راکفلر، شورای روابط خارجی و بنیاد های خیریهجان داویسون راکفلر؛ بنیانگذار امپراطوری نفتی – مالی خانواده راکفلر بود که در سال 1870 شرکت نفتی "استاندارد اویل" را تأسیس نمود. بیست سال بعد، این کمپانی بگونه ای انحصاری، به قدرت برتر در میان شرکت های نفتی آمریکا تبدیل شد. در سال 1911، با توجه به موقعیت انحصاری این کمپانی در آمریکا، دیوان عالی این کشور، در کادر قانون ضد تراست، دستور انحلال کمپانی نفتی راکفلر را صادر نمود که متعاقب آن، 12 شرکت جدید از دل آن بیرون آمد. صد سال پس از آن تاریخ، این شرکت های کوچکتر، به بزرگترین کمپانی های نفتی جهان تبدیل گردیده اند که شرکت های مهم Exxon Mobil (ESSO ) ، Chevron در میان آنها قرار دارند. کمپانی اگزون موبیل پرفروشترین کمپانی جهان است که نزدیک به 40 میلیارد دلار در سال سود خالص دارد. کمپانی Chevron نیز جایگاه ششم را دارا میباشد. کمپانی هلندی "شل" و کمپانی انگلیسی "بریتیش پترولیوم" در مقام سوم و چهارم جهان قرار دارند. با انحلال شرکت اصلی استاندارد، خانواده راکفلر به سهامداران اصلی شرکت های جدیدی تبدیل گردیدند که از شکم کمپانی عظیم اولیه بیرون آمدند. بدین ترتیب، سرمایه خانواده راکفلر روز به روز افزون گردید و نفوذ سیاسی آنان نیز رو به افزایش نهاد. راکفلر اولین میلیاردر جهان بود. در کنار فعالیت های نفتی، خانواده راکفلر بخش عظیمی از نفوذ و قدرت خویش در سیستم اقتصادی و سیاسی آمریکا را مدیون فعالیت های مالی در کادر بانک معروف خود بنام Chase Manhattan Bank میباشند که اکنون بنام JP Morgan Chase خوانده میشود. این بانک جزو چند بانک بزرگ جهان است که جایگاهی استثنائی در سیستم مالی بین المللی بخود اخثصاص میدهد. بنابراین، خانواده راکفلر، مهمترین نماینده قدرت های نفتی و مالی در آمریکاست. این خانواده یکی از مهمترین سهامداران کمپانی های نفتی و بخصوص Exxon Mobil میباشد. "خانواده راکفلر" قدرتمندترین، ثروتمندترین و با نفوذ ترین خانواده یا امپراطوری مالی و سیاسی در یکصد سال گذشته بوده است. بمنظور پیشبرد نظرات خود، خانواده راکفلر به دو اقدام مهم و تعیین کننده دست زد که یکی تأسیس "بنیاد راکفلر" در سال 1913 و دیگری ایفای نقش اصلی در راه اندازی "شورای روابط خارجی" در سال 1921 بود. از دهه 40 میلادی ببعد، این شورا تحت نفوذ و سیطره "راکفلر ها" قرار گرفت."شورای روابط خارجی" پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1921 در نیویورک براه افتاد. تآسیس این شورا، بازتابی از ارتقاء جایگاه جهانی سرمایه داری آمریکا بود که به تبع آن، نمایندگان بخش های محتلف این سرمایه داری، مثل بانکداران، روسای کمپانی های نفتی یا شرکت های مهم اقتصاد آمریکا، خواهان نقش بیشتر در تصمیم گیریهای مربوط به سیاست خارجی این کشور میشدند."شورای روابط خارجی آمریکا" که در آغاز تحت تسلط شبکه مالی "مورگان" قرار داشت، کم کم زیر نفوذ خانواده راکفلر قرار گرفت. حتی ساختمان و دفتر مرکزی کنونی این موسسه در سال 1944 از طرف خانواده راکفلر به این "شورا" اهدا گردید. دیوید راکفلر، نوه پسری راکفلر بزرگ، از سال 1949 بعنوان جوانترین مدیر این موسسه وارد "شورا" گردید و از 1970 تا 1985، رئیس آن بود. قابل توجه است که مهمترین بخش این شورا، "برنامه مطالعاتی دیوید راکفلر" نام دارد. در سال 1973، برژینسکی، به درخواست دیوید راکفلر، "کمیسیون سه جانبه" را پایه گذاشت که درحقیقت توسعه "شورای روابط خارجی" با گنجاندن نمایندگان ژاپن و اروپا بود. این اقدام، بازتابی از بهم پیوستگی کمپانی های بزرگ بین المللی و منافع مشترک آنان در اتخاذ سیاست های خارجی مشترک در کشورهای متبوعشان بود.یکی از راههای حضور خانواده راکفلر در سیستم سیاسی آمریکا، استفاده از چند بینادی است که توسط آنان تشکیل شده است. "بنیاد راکفلر" در سال 1913 تأسیس گردید و "صندوق برادران راکفلر" نیز توسط دیوید و برادرش در سال 1940 تأسیس گردید. بنیاد سومی که مستقیما به این خانواده مربوط است، "بنیاد خانواده راکفلر" میباشد. این سه بنیاد، صاحب میلیاردها دلار ذخیره مالی میباشند. "بنیاد راکفلر" از مهمترین بنیادهای آمریکاست که از زمان تأسیس خود تاکنون، نزدیک به 15 میلیارد دلار به افراد و موسسات مورد نظر خود کمک مالی پرداخت کرده است. بخش مهمی از این کمک ها مربوط به امور بهداشتی و آموزشی است و بخشی نیز برای پیشبرد نظرات خانواده راکفلر و سرمایه دارانی است که در شبکه آنان قرار میگیرند. در بخش مربوط به ایران، این کمک های کلان بطور دربست و بدون استثتاء به کسانی تعلق گرفته است که خواهان مماشات با ملایان و ادامه این حکومت بوده اند.کنگره آمريکاجلسات استماعی بايد در مورد چگونگی تعامل سازنده تر با ايران برگزار شود نه اقداماتی همچون عدمبه رسميت شناختن، انزوا، و تحريم هايی که طی بيش از يک ربع قرن عليه ايران انجام شده است.يکی از اولويت های اصلی بايد سفر نمايندگان کنونی يا سابق کنگره به ايران باشد که پس از آن نيز سفراعضای پارلمان ايران را به همراه داشته باشد.»
اگر القاب و عناوینی همچون "پروژه ایران" یا "شبکه 20/20".. را کنار بزنیم، میتوان همین حرفها و نتیجه گیریها را در روزنامه های وابسته به حکومت ایران نیز مشاهده نمود. در واقع هدف اصلی این پروژه های مشترک، در درجه اول گمراه کردن افکار عمومی در خارج از کشور و جلوگیری از اتخاذ یک سیاست جدی در مقابل ملایان میباشد. درهمین راستا، استفاده از "نظرسنجی هائی" که ظاهرا با کمال "بیطرفی" تهیه شده نیز، در مقاطع مهم و سر بزنگاه "تولید" و منتشر میشوند.بعنوان مثال، درست در همان زمانیکه شبکه 20/20 با بودجه راکفلر و با کمک مستقیم رژیم به ایران رفته بود، یک نمونه از همین نظرسنجی های کاملا "علمی" نیز اجرا و منتشر شد تا سیاستمداران و افکار عمومی آمریکا هیچ تردیدی در ادامه سیاست مماشات با ملایان نداشته باشند
بنیاد راکفلر، سفره گسترده ای برای همه دوستداران رژیم ملایانبه چند مورد از حمایت فعال راکفلرها در مورد مسائل ایران اشاره شد. این چند نمونه تنها مشتی از خروار است و به سختی میتوان فعالیتی از طرف شبکه های لابی طرفدار ملایان پیدا کرد که بنیادهای مختلف خانواده راکفلر در پشت صحنه حضور نداشته باشد. از آنجا که لیست این موسسات و افراد طولانی است، در این گزارش تنها به چند نمونه بسنده می کنیم زیرا هدف اصلی آشنائی با نحوه حمایت از رژیم ملایان و خط مماشات با آنهاست.از اولین کسانی که مورد حمایت مالی بنیاد راکفلر و کمپانی های نفتی قرار گرفته اند، "گری سیک" و "هوشنگ امیراحمدی"، یعنی کهنه کارترین لابیست های شناخته شده میباشند. گری سیک در سال 1993 یعنی آغاز دور دوم ریاست جمهوری رفسنجانی، دکان چند نبش خود بنام "پروژه خلیج 2000" را در دانشگاه کلمبیا براه انداخت. همانطور که در سایت رسمی "پروژه خلیج 2000" مندرج گردیده است، از سال 1993 ببعد، بنیاد راکفلر و شرکت نفتی Exxon Mobil از جمله حامیان مالی گری سیک در این سری برنامه های رژیم پسند بوده اند. "بنیاد راکفلر"، حتی قصر مخصوص خود در شمال ایتالیا Bellagio را سه بار در اختیار گری سیک قرار داده است تا کنفرانس های مربوط به ایران خود را دراین محل زیبا و اشرافی برگزار نماید. به چند نمونه کوچک از این پرداخت ها که بخش ناچیز اعلام شده کمک های مالی به گری سیک است نگاه میکنیم.13 آنطور که در گزارش مالی سالانه بنیاد راکفلر در سال 1997 پیداست، گری سیک یک قلم مبلغ 50 هزار دلار بخاطر ایجاد و حفظ کانال های رابطه با ایران دریافت کرده است. ضمنا گزارش سال 1996 نیز حاوی کمک مالی این بنیاد به گری سیک است. در سال 2004، صندوق برادران راکفلر" برای پروژه های "گری سیک" در رابطه با ایران، 40 هزار دلار دیگر پرداخته است. مبلغ 25 هزار دلار دیگر نیز برای بررسی اثرات واقعه گروگانگیری به گری سیک پرداخت شده است . آنطور که پیداست، اگر این واقعه نکبت بار برای مردم ایران خیر و برکتی نداشت، لااقل گری سیک هنوز ازآن ارتزاق میکند. در مورد "هوشنگ امیراحمدی"، مشکل واقعی، پیدا کردن آن بخش از فعالیت های اوست که بودجه آن توسط شرکت های نفتی تأمین نشده باشد. در زندگینامه ای که خود وی روی اینترنت گذاشته، در صفحات 4 و 5، وی به بخشی از کمک های مالی که برای پروژه های خود دریافت کرده اشاره میکند. دراین بخش از زندگینامه وی، میتوان مثل دفتر راهنمای تلفن، اسامی تمام شرکتهای نفتی آمریکا را پیدا نمودالبته این میزان حمایت مالی اعلام شده از امیراحمدی، بیشتر شبیه پول توجیبی برای وی میباشد. از سال 1997 ببعد و شروع لابی گسترده شرکت های نفتی، وی به مدارج بالاتری از "میهن پرستی" البته با پول شرکتهای نفتی آمریکائی نائل گردید و با تأسیس شورای آمریکائی – ایرانی (AIC)، نامبرده از طرف هیئت مدیره ای که شامل روسای مهمترین کمپانی های نفتی بود، به ریاست شورا گمارده شد. طبق آمار منتشره توسط خود شورا که روی سایت آن موجود است، این شرکت های بزرگ نفتی سالانه صدها هزار دلار باین تشکل پرداخت کرده اند. حتی برای چاپ نشریه وابسته به شورا، امیراحمدی بطور مجزا از "صندوق برادران راکفلر" پول دریافت کرده است.
۱۳۸۷ مرداد ۱, سهشنبه
تهران : زیر آوار ویران کننده پول وفقر -- تبعیض و نفرت -- بیکاری و فحشا ؟
اینجا تهران است. شهری که در روی پل های هوایی عابر پیاده آن کتاب های ممنوعه، در پارک های آن مواد مخدر، پشت چراغ قرمزهای آن کودکان گردو، فال، لنگ و جوراب فروش، در پیاده روهای آن فیلم های هالیوودی و در میادین قدیمی و معروف آن فیلم های سکسی می فروشند. صدای فروشندگان فیلم های س ک سی همانند صدای پشه هنگام خواب است که تمام شدنی نیست. هنوز کسی نفهمیده که هردوی اینها یعنی پشه و فروشندگان فیلم های س ک سی در روز مشغول چه کاری هستند. شهری که رژه ماشین های لوکس در مقابل دختران و دست فروشان به دل نمی چسبد. شهری که در آن شیشه شاهنشاهی مشروب به گالن های پلاستیکی جمهوری اسلامی تبدیل شده، و بوی تریاک و حشیش کوچه را بر داشته است. شهری که معلوم نیست در روز چند نفر در پارک ها و یا زیر پل های آن در کنار جوی آب جان می دهند. در این شهرهمان اوقاتی که اکثریت مطلق مردم بدنبال یک لقمه نان جان می کنند، کلاه بردارها و رانت خوارها و دزد ها از چندین هزار تومان تا چندین میلیون تومان را در یک چشم به هم زدن جیب به جیب می کنند، چنان که دیگر دزدی ماشین یا موبایل و خانه و کیف و .. به چشم نمی آید و اگر این قبیل وسایل را از شما دزدیدند دیگربه پاسگاه نمی روید چون می دانید که کسی حال پیدا کردن آنها را ندارد. در این شهر صدای خوردن سر یک معتاد به جدول کنار خیابان را روزی چند بار می شنوید. بسیج و نیروی انتظامی از در و دیوار این شهر بالا می روند و آن دسته از آنها که واقعا فکر خدمت هستند در میان جمعیت انبوه زورگویان و رشوه بگیران گم می شوند. در این شهر اگر عزیزت را در زندان کشتند یا در وسط روز ربودند نباید انتظار پاسخگویی داشته باشی. در این شهر واژه اعتماد را فقط ما بین پدر و پسر پیدا می کنید که گاهی اوقات انجا هم پیدا نمی شود. اینجا شهریست که سیمای واقعی فحشا و ناله رسای فقر را در آن به خوبی می بینید و می شنوید. اینجا شهریست که صاحبان زر و زور سرمایه سر در کاخ هایشان را با "یا علی" تزئیین کرده اند. در این شهر شکاف طبقاتی تبدیل به دره ای تبدیل شده است که طبقه متوسط خیلی کوچکتر از آن است که بتواند ذره ای از آن را پر کند. در این شهر باید رفتارت در خانه با بیرون از خانه متفاوت باشد. اگر غیر از این باشد حداقل اش اینست که رشد نمی کنی و حداکثرش اینست که سرت را به باد می دهی. در این شهر قتل ها ناموسی و مالی و نزاعی اگر نگوییم زیاد ولی کم نیستند. اینجا شهریست که مردم آن بر اثر فشار های اقتصادی و مشکلات خانوادگی و مشکلات اجتماعی و ... اعصاب و روحیه ندارند. در این شهر اگر کسی جنازه ای روی زمین ببیند جرات نمی کند به طرف آن برود که حداقل جنازه اش را از بو گرفتن نجات دهد، چون امکان دارد به عنوان قاتل اعدام شود. اینجا همان شهریست که موزیک و رقص و شادی و عشق در آن زیر زمینی است. در دانشگاه های این شهر کم نیستند استادهایی که در ازای دادن نمره به دانشجو یا پول می خواهند و یا انجام کارهایی که به خود استاد مربوط است و هیچ ربطی به دانشجو ندارد. البته اگر پسر باشید فقط همین است. در این دانشگاه ها مسئولین بجای اینکه فضای بزرگ و مناسب آموزشی مهیا کنند (مثل کلاس درس به تعداد لازم و غذایی با یک بهداشت قابل تحمل، لامپ به اندازه کافی برای کلاس ها، و از این قبیل نیازها ) به رنگ جوراب و ژل مو و عینک آفتابی دانشجویان پسر و دختر ایراد می گیرند. در این شهر با وجود کمبود آب و برق که ساعت ها بی برقی در روز را برای مردم به ارمغان آورده در روز ولادت ها و جشن های مذهبی کل شهر چراغانی می شود و در جشن های ملی حتی یک پارچه نویسی هم دیده نمیشود. در اینجا تمام این مشکلات و نا بسامانی ها که در بالا گفته شد برای مردم عادی شده است و برنامه زندگی خود را بر اساس همین قوانین نا نوشته تنظیم می کنند. صدای پیچیده شده اذان مساجد در کوچه ها و خیابان ها و پخش مستقیم نماز خواندن مسئولین از صدا و سیما حاشیه ایست مضحک بر این متن. شاید بخاطر همین است که صدای اذان مساجد هر روز بلند تر از دیروز به گوش می رسد. اینجا تهران است.
۱۳۸۷ تیر ۲۷, پنجشنبه
آیا اخبار جنگ مقدمه حمله جنگ روانی نیست ؟؟
هشدارها همراه با پیام های آشکار و پنهان، خبر از نزدیک شدن زمان حمله به ایران دارد. با آنکه قرار است جلیلی از طرف ایران و سولانا از طرف اتحادیه اروپا با هم در باره مسائل مربوط به فعالیت اتمی ایران در ژنو ملاقات کنند، اما هیچکس نه نگران شکست مذاکره است و نه در انتظار موفقیت مذاکره. اصلا کسی به مذاکره نمی اندیشد!
در ایران، مردم از روی رجزخوانی های فرماندهان سپاه و روحانیون اطراف بیت رهبری و اخبار موشک پرانی، حدس می زنند به کام حادثه می روند. دل نگرانی ها از وقوع جنگی تازه حرف محافل شده است. دولت از یک طرف بر ادعای فتح جهان پافشاری می کند و شکست امریکا و اسرائیل در حمله به ایران و از طرف دیگر بر شدت و گسترش بگیر و ببندها افزوده است. خود همین بگیر و ببندها، حتی اگر درتدارک انتخابات ریاست جمهوری هم باشد، مردم آن را بیشتر ناشی از رفتن به سوی جنگ می دانند.
اما در خارج از ایران. بدنبال اظهارات مقامات عراقی مبنی بر این که به امریکا اجازه نخواهند داد از خاک این کشور برای حمله به ایران استفاده کند، رئیس جمهور افغانستان "كرزای" نیز به ناگهان در یک موضع گیری سئوال برانگیز اعلام داشت که افغانستان نیز به امریکا برای حمله به ایران اجازه نخواهد داد از خاک این کشور استفاده کند. در پارلمان کویت نیز بانگ خطر برخاست. نه شبیه موضع گیری مقامات افغانستان و عراق، بلکه به این صورت که امریکا چرا می خواهد به ایران حمله کند؟
و این به زبان ساده، یعنی اطلاع از طرح حمله امریکا به ایران!
در فرانسه نیز رئیس جمهور سوریه "بشاراسد" که یکباره خیلی عزیز شده و همه جا دعوتش می کنند، در یک مصاحبه مطبوعاتی عملا طرح حمله به ایران را تائید کرد، که بخشی از این مصاحبه را درهمین ,وبلاگ می خوانید.
اسرائیل نیز روز به روز بر سخاوتی که اين قوم هرگز نداشته میافزاید. بلندی های جولان را پس می دهد، دولت فلسطینی را قبول میکند، تا مرزهای جنگ 1967 عقب می نشیند، حتی اورشلیم را حاضر شده به فلسطینی ها برگرداند.
این همه سخاوت، آن همه عزیزی، این بانگ هائی که از افغانستان و عراق و کویت برخاسته، درکنار آزمایش های موشکی ایران و اصرار وزیر خارجه روسیه بر پاسخ مثبت دادن ایران به توقف غنی سازی و نشستن پای میز مذاکره اتمی تائید کنند آن نگرانی نیست که مردم ایران در داخل کشور با حدس و گمان ها و شنیدن خبرهای دست چندم و مقایسه با عملکرد دولت و حکومت از خود در این روزها و هفته ها بروز می دهند؟
در ادامه این تحرکات و اخبار، وزیر دفاع اسرائیل راهی امریکا شده است تا با مقامات امریکائی در باره نوع مقابله با ایران گفتگو کند. خبرگزاری رویتر گزارش می دهد که این سفر سه روز طول می کشد و بدنبال آن فرمانده کل نیروهای نظامی اسرائیل راهی امریکا خواهد شد. همین خبرگزاری می نویسد: وزیر دفاع اسرائیل در سفر خود به امریکا با وزیر دفاع این کشور و معاون پرقدرت رئیس جمهور "دیگ چینی" مذاکره کرده است.
آیا همه این اخبار، به آخرین ادعای سردار "نجار" وزیر دفاع در دولت احمدی نژاد "جنگ روانی" است؟
۱۳۸۷ تیر ۲۴, دوشنبه
نقدی بر طرح اخلال در امنیت روانی جامعه
قرار است طرح یک فوریتی تشدید مجازات جرایم اخلال در امنیت روانی جامعه امروز (۱۱/۴/۱۳۸۷) در صحن علنی مجلس مطرح شود آقای حاجی بابایی در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا گفته است: «با توجه به اینکه یکی از وظایف مهم حکومت، ایجاد امنیت روانی و اجتماعی در جامعه است، متأسفانه برابر گزارشات واصله از مقامات ذیربط ، تعدادی اندک از مجرمین امنیت را از مردم سلب کرده اند و برای اینکه این امنیت در جامعه احساس شود، نیاز به همکاری کلیه مسئولان دست اندرکار است تا با فراهم کردن ساز و کارهای مناسب به کشف جرم، تعقیب و مجازات مجرمان اقدام کنند و این امر مستلزم فراهم شدن ابزار قانونی است».
نمی دانم چرا و به چه علت می بایست به جای جرم زدایی با تصویب قوانین و مقررات دست و پاگیر جرم انگاری نماییم در قانون مجازات اسلامی و دیگر مقررات کیفری کشورمان عناوین مجرمانه ای که در این طرح قید شده از جمله راهزنی، سرقت مسلحانه، تجاوز به عنف، تشکیل باندهای فساد و فحشا، آدم ربایی و غیره، را به وضوح می توان مشاهده کرد که قانونگذار به دلیل اهمیت موضوعات آن مجازات شدیدی را در نظر گرفته و ابزار قانونی رسیدگی به این جرایم نیز در آیین دادرسی کیفری وجود دارد بنابراین نیازی نیست که قانونی دیگر تصویب و بر جرائم موجود جرم دیگری بنام اخلال در امنیت روانی جامعه تأسیس کنیم و بگوییم طبق ماده ۳ این طرح مجازات مرتکبین جرایم ماده ۲ اگر مستوجب حد دیگری نباشد، مجازات محارب و مفسد فی الارض می باشد و وسایل نقلیه واماکنی که برای ارتکاب جرایم فوق مورد استفاده قرار گیرد به حکم دادگاه ضبط می گردد.
تصویب این طرح و در نهایت تصویب مقررات مندرج در این طرح، تالی فاسد بسیار خطرناکی را در بر خواهد داشت بخصوص اینکه ویژه بودن آن دست قاضی را برای هر نوع تصمیمی باز می گذارد چرا که رسیدگی به جرایم این طرح، در کلیه مراحل رسیدگی، دادسرا، دادگاه بدوی، دادگاه تجدیدنظر، دیوانعالی کشور خارج از نوبت بوده و در شعب ویژه ای که توسط رئیس قوه قضاییه جهت رسیدگی به این جرایم تعیین خواهد شد، انجام می شود به عنوان مثال اگر شخصی به اتهام یکی از جرائم مذکور در طرح دستگیر شود این اختیار به مرجع قضایی داده می شود تا ظرف چند روز متهم را محکوم نماید که در بسیاری از موارد متهم به مجازات اعدام محکوم می شود و از همه بدتر اینکه حکم صادره در سریعترین زمان اعمال می گردد.
آنچه که از اهمیت ویژه ای برخوردار است اینکه دادرسی می بایست عادلانه باشد زمانیکه برای عمل یا ترک عملی در قانون مجازات تعیین شده می بایست در مرحله اول اقداماتی را انجام داد تا اعمال مجرمانه رخ ندهد به عبارت دیگر از طریق قوای سه گانه، پیشگیری از وقوع جرم صورت پذیرد و اگر فردی مرتکب جرمی شد به صورت عادلانه با طی تشریفات صحیح دادرسی محاکمه شود در این طرح بدون درنظر گرفتن حقوق اولیه و اساسی متهم و عدالت قضایی، مقرراتی در نظر گرفته شده که می توان بدون تشریفات صحیح و عادلانه دادرسی، فردی را از زندگی ساقط نمود.
مطمئناً در رسیدگی به جرائم مهمی که مجازات سلب حیات گریبان متهم را خواهد گرفت نیازی به تعجیل در رسیدگی های مقدماتی و تجدیدنظر نیست و اگر شخصی با قرار تأمین مقتضی در حبس به سر برد یا موجباتی فراهم شود که با تأمین مناسب از بار مسئولیت کیفری شانه خالی نکند نیازی به تعجیل در سلب حیات وی نیست.
متأسفانه در جایی که می بایست قانونگذار به قوانین مهم و اساسی از جمله لایحه رسیدگی به جرائم اطفال، لایحه مجازات جایگزین زندان، آیین دادرسی کیفری، قانون مجازات مناسب و در خور کشورمان، توجه و هر چه زودتر با اعمال نظر کارشناسان متخصص در امر جامعه شناسی، روانشناسی و جرم شناسی مورد بررسی و تصویب قرار گیرد ملاحظه می کنیم که قانونگذار به بیراهه رفته و وقت خود را مصروف مواردی می کند که در حال حاضر در قوانین کشورمان جرم می باشد.
بنابراین آیا بهتر نیست به جای تصویب جرم جدید، ترتیبی اتخاذ کنیم که اعمال مجرمانه افراد جامعه به حداقل ممکن برسد؟ آیا بهتر نیست پیش از امنیت روانی جامعه به امنیت روانی افراد جامعه توجه شود؟ آیا بهتر نیست به آسیب های اجتماعی توجه و در صدد رفع آنها برآییم؟ آیا بهتر نیست نمایندگان محترم مجلس مقرراتی را تصویب کنند که از خشونتی که در جامعه گریبان افراد را گرفته کاسته شود؟ و صدها آیاهای دیگر…
۱۳۸۷ تیر ۲۲, شنبه
حکم اعدام فرزاد کمانگر معلم در بند توسط بیدادگاههای جمهوری اسلامی تایید شد
حکم اعدام فرزاد کمانگر، معلم دربند، تایید شد. به گزارش فعالان حقوق بشر در ایران، روز گذشته دیوان عالی کشور، حکم اعدام فرزاد کمانگر را به همراه علی حیدریان و فرهاد وکیلی از فعالان سیاسی کرد تایید کرد.
حکم اعدام فرزاد کمانگر، معلم دربند، تایید شد. به گزارش فعالان حقوق بشر در ایران، روز گذشته دیوان عالی کشور، حکم اعدام فرزاد کمانگر را به همراه علی حیدریان و فرهاد وکیلی از فعالان سیاسی کرد تایید کرد.
فرزاد کمانگر، علی حیدریان و فرهاد وکیلی در اردیبهشت ماه سال ۸۵ بازداشت و در اسفندماه سال ۱۳۸۶ و در دادگاه اولیه به اعدام محکوم گردیده بودند که روز گذشته تائید احکام اولیه در دیوان عالی کشور توسط اجرای احکام به آنان ابلاغ گردید.
پیش از این نهادهای مختلف حقوق بشری و صنفی از جمله سازمان عفو بین الملل، فدراسیون جهانی اتحادیه های معلمان، کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، کانون صنفی معلمان ایران، انجمن صنفی معلمان استان کردستان نسبت به حکم اعدام فرزاد کمانگر اعتراض کرده اند. همچنین بسیاری از دانشجویان و زندانیان سیاسی و ۱۱۰۰ تن از مردم کامیاران خواستار آزادی وی شده اند.
فرزاد کمانگر چندی پیش نامه ای از بند ۲۰۹ زندان اوین ارسال کرد که متن آن در ذیل می آید:
بندی بند ۲۰۹
“نخست برای گرفتن کمونیستها آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا کمونیست نبودم
بعد برای گرفتن کارگران و اعضای سندیکا آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا من عضو سندیکا نبودم
سپس برای گرفتن کاتولیکها آمدند
من باز هیچ نگفتم
زیرا من پروتستان بودم
و سرانجام برای گرفتن من آمدند
دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود “¹
هنگامی که از گوشه چشم تابلو بازداشتگاه اوین را خواندم آنچه را از این زندان از گذشته دور تا امروز در ذهن داشتم و یا خوانده بودم مرور کردم ، ناخودآگاه “خون ارغوانها”²در ذهنم تجلی دوباره یافت . خیلی دوست داشتم کاش آن سرود را حفظ کرده بودم ، لحظه ورود به راهروهای ۲۰۹ و انفرادی های آن بویی غریب و ناآشنا را حس میکردم با خودم گفتم شاید این بوی زندان ، بوی خفقان و بیداد باشد .
چشم بند تا خروج از ۲۰۹ جزئی جدا نشدنی از زندانی است که مرا به یاد کسانی انداخت که سلاطین در سیاهچالها چشمانشان را در می آورند تا بینایی، حسی که انسان بیشترین ارتباط را با دنیای اطراف میگیرد را از او بگیرند و حال چشمانت را می بستند، غافل از اینکه گاهی دیوارها مانع بینش و دیدن نمیشوند.
۲۰۹ یعنی انفرادی، انفرادی که قریب ترین و گمنام ترین واژه کتابهای قانون ماست یعنی توهین، تحقیر، بازجویی های چندین و چند ساعته، بی خبری مطلق، ایزوله کردن و در خلاء نگهداشتن، خرد کردن به هر قیمت و هر وسیله ای. انفرادی یعنی شکنجه سفید یعنی شبهای بی پایان و اضطراب، بعد از شکنجه سفید شب و روز فرقی با هم ندارد فقط نباید هیچ اخبار یا اطلاعات تازه ای به تو برسد. اطلاعات و اخبار تو تنها القائاتی است که روزی چند بار در اتاقهای سبز رنگ بازجویی طبقه اول در گوشهایت تکرار میشود تا تو را ضربه پذیر سازد و تو در سلولت وعده های بازجویت را در ذهن بررسی میکنی و فردا و فرداها دوباره همان برنامه در اتاقهای سبز بازجویی شبیه اتاق جراحی تکرار میشود و آنقدر این عمل تکرار میشود تا گفته های بازجو ملکه ذهن تو میگردد و تو باور میکنی که چه موجود بدی بوده ای!
و هر روز که از اتاق بازجویی به سلولت برمیگردی هر آنچه در سلولت هست زیر و رو شده است یا بهتر بگویم شخم زده شده است، خمیر دندان، صابون، شامپو، پتوهای سیاه بد بویت، موکت رنگ و رفته و حتی لیوان چندبار مصرفت را بدنبال چیزی جابجا کرده اند. شاید به دنبال ردی از لبخند، امید، شادی، آرزو و خاطره میگردند تا مبادا پنهان کرده باشی، و هر شب که تو در رویای دیدن دوباره مهتاب به دیوار سلولت چشم میدوزی چیزی مانند شبح از دریچه کوچک سلولت سرک میکشد و تو را زیر نظر میگیرد، مبادا به “خواب شیرین” رفته باشی و یا در رویای شبانه ات مادر بر بالین فرزند آمده باشد و در آن تاریکستان لالایی را مرهم زخمهای فرزند نموده باشد.
به دیوارها که چشم میدوزی به یادگاریهایی که میهمانان قبلی سلولت از خود به جا گذاشته اند از عرب و ترک و کرد و بلوچ و معلم و کارگر و دانشجو گرفته تا فعال حقوق بشر و روزنامه نگار ، همه به اینجا سری زدند . گویی درون ۲۰۹ عدالت در حق همه به طور مساوی اعمال شده است چون اینجا فارغ از قومیت، فازغ از جنسیت، فارغ از مذهب و فارغ از هرگونه طبقه ای همه به گونه ای مساوی به زندان می آیند.
از سلولهای انفرادی تا سلولهای عمومی تنها بیست تا سی متر فاصله است که بعضی ها چند ساله و بعضی ها چند ماهه طی میکنند، سلول عمومی یعنی دیدن و حرف زدن با انسانهایی شبیه خودت یعنی شنیدن صدای انسانهایی که باید صدایشان شنیده شود، سلول عمومی یعنی نوشیدن یک لیوان چای داغ یعنی رفتن به حمام به دلخواه خودت، سلول عمومی یعنی اجازه اصلاح سر و صورت و برای بعضی ها یعنی اجازه دیدن چشمان نگران عزیزان ، پشت دیوارهای شیشه ای و برای من یعنی رفتن به هواخوری بعد از ماهها، بعد از ماهها برای اولین بار به هواخوری رفتم ، هقته ای سه بار و هر بار ۲۰ دقیقه ، هواخوری اتاق کوچکی بود با دیوارهای بلند و سقفی نرده کشی شده و مشبک، برای من که آسمان و خورشید را هر روز از دامن زاگرس عاشقانه نگریسته بودم اینجا گویی آسمان را پشت میله ها زندانی کرده بودند .خورشید دزدکی به گوشه ای از هواخوری سرک کشیده بود و انگار او هم میدانست که نباید به دیوارهای امنیت ملی نزدیک شد ، دوربینی هم بالای سرمان تند و تند میچرخید تا همه جا را زیر نظر داشته باشد، مبادا با خورشید خانم نگاهی رد و بدل کنیم و چشمکی بزنیم که به حساب “ارتباط با بیگانگان” گذاشته شود و یا به نسیم بگوییم “حال همه ما خوب است” و این خبر موجب “تشویش اذهان عمومی” گردد و دیوارهای هواخوری نیز آنقدر لکه های ناشیانه رنگ بر آنها دیده میشد که دیوارها را بد منظر کرده بود “هر چند که زیباترین دیوارها اگر دیوار یک زندان باشند باز شایسته تخریبند”.
دیوارهای ۲۰۹ رسالت خطیر خود یعنی جدا کردن زندانیان از یکدیگر را به خوبی انجام نداده بودند . اینجا دیوارها قاصد دوستی و نامه رسان شده بودند، پس باید مجازات میشدند و هر هفته بر تن دیوار رنگ تیره تر میکشیدند تا در نهایت روزی با سنگ سیاه نقش پوشش کردند . دیوارهای هواخوری برای زندانیان تخته سیاه، روزنامه دیواری و حتی ترک دیوار نقش صندوق پست را ایفا میکرد و پیام زندانیان را به هم میرساند. دیوارها پر بود از خبرها و اسامی دانشجوها، آنها که از تیر ماه ۷۸ ، نه نه…!! ، دورتر… از ۱۶ آذر آمده بودند، آنها که سالهاست پای ثابت انفرادیها هستند و با جسارت تمام مینوشتند “دانشجو میمیرد ذلت نمی پذیرد” و اسم دانشگاه خود را زیرش مینوشتند . جوان دیگری آرم ان جی اویشان را با ظرافت تمام روی دیوار طراحی میکرد هر چند بار رنگ میزدند اما او دوباره و چند باره میکشید و کسانی هم طلب اخبار میکردند . من هم روزی بر دیوار هواخوری نوشتم سلام ، با خودم گفتم “سلامت را نخواهند پاسخ گفت” ولی خیلی زود نوشتند ، “سلام شما؟!” و دوستی هایمان آغاز شد ، از دانشجوها گرفته تا زندانی القاعده ای که بعدها در رجایی شهر معلم زبان انگلیسی ام شد ، کلی دوست “دیوارگی” پیدا کرده بود و روزی که انفرادیها پر شده بود و جا برای تازه واردها کم آمد به ناچار خیلی ها را در یک سلول جمع کردند و انگار سالها بود که همدیگر ار میشناختیم . پلی تکنیکی ها ، تحکیم وحدت ، مسیحی ها ، ترک ، بلوچ ، کرد و…، انگار سالها بود همدیگر را میشناختیم ، یکی آرایشگر میشد یکی آشپز ، تا صبح می نشستیم و از دردهای جامعه میگفتیم ، هر چند دردهایمان مشترک بود اما تا صبح صحبت میکردیم و صبح ما را صدای گریه سید ایوب زندانی بلوچ بغل دستی که سالها اینجا بود به خود می آورد ، آنقدر کسی فریادش را نشنیده بود که به خدا نامه مینوشت و در هواخوری میگذاشت و با صدای گریه او سکوتی سنگین بحث ما را خاتمه میداد و گاهی صدای پاشنه کفش زنی ما را به سکوت وادار میکرد ، از فرط خوشحالی و هیجان از سوراخ کوچک در ، یا از لای پره های رادیاتور سلول ۱۲۱ به بیرون نگاهی می انداختیم ، زنی بود که با چشمانی بسته به سوی اتاق بازجویی میبردنش ، چادری به سر داشت که دهها ترازو بر چادرش نقش بسته بود ، قامت او ترازوهای عدالت را کج و معوج و نابرابر نشان میداد. این صدای آشنای پا، اعلام حضوری موقرانه بود تا به ما بگوید اینجا هم زندگی و مبارزه بی صدای پاشنه های بلند معنایی ندارد ، کمی تامل و ساعتی فکر کردن میخواهد تا متوجه شوی همه یکی بودیم.
اتاق بازجویی مان همان اتاقی بود که راننده های شرکت واحد و معلم ها بازجویی شده بودند ، میز بازجویی همان میزی بود که دانشجوها بر روی آن یادگاری نوشته بودند و تختی که من روی آن میخوابیدم ، همان تختی بود که “عمران” جوان بلوچ قبل از اعدام رویش نوشته بود دلم برای کویر تنگ شده ، چشم بندمان هم همان چشم بندی بود که اعضای کمپین یک میلیون “فریاد خاموش” به چشم داشتند ، پس نباید غریبگی کرد و نباید همدیگر را فراموش کرد ، اینها همه یک جورهایی آشنایند ، اینجا همه چون شمایند، راستی، فکر کن شاید فردا نوبت تو باشد…
معلم و فعال حقوق بشری محکوم به اعدام
بند بیماران عفونی (۵) زندان رجایی شهر کرج
فرزاد کمانگر - ۱۰/۳/۸۷
۱۳۸۷ تیر ۱۸, سهشنبه
سپاه پاسداران خود را برای کدام گزینه آماده می کند ؟؟
تغییراتی که در ساختار و فرماندهی سپاه پاسداران با سرعت ادامه دارد، همزمان است با دو خبر دیگر. نخست قبول مذاکرات اتمی با پیش شرط توقف غنی سازی اورانیوم و دوم اشاراتی که در عالی ترین سطوح حکومتی پیرامون انتخابات آینده ریاست جمهوری در ایران می شود.
این سه رویداد نمی توانند با هم بی ارتباط باشند، به این شرط که تغییرات درحال انجام در سپاه را مهم ترین رویداد دوران اخیر به حساب آوریم. بی شک از پایان جنگ با عراق و تصفیه های گسترده ای که از مقلدان و طرفداران آیت الله منتظری در سپاه صورت گرفت، چنین تحولات گسترده ای در سپاه روی نداده بود.
اگر این تغییرات را در ارتباط با فعالیت اتمی و مذاکرات اتمی بدانیم، آنوقت باید چنین نتیجه بگیریم که حتی اگر به نوعی، دراین مرحله با توقف غنی سازی هم موافقت موقت شده باشد، این موافقت با علم بر این صورت گرفته که مذاکرات به نتیجه نخواهد رسید و گام بعدی اعلام خروج از پیمان منع تولید سلاح اتمی و اعلام دراختیار داشتن کلاهک اتمی است. حسن این موافقت و توقف در آنست که در مرحله بعدی که خیلی زود آغاز خواهد شد، طرف ایرانی بهانه لازم- شکست مذاکرات- برای اعلام برنامه های خود را خواهد داشت!
همگان می دانند که توقف غنی سازی، بلافاصله با درخواست راست آزمائی همراه خواهد شد و این نیست مگر باز شدن درهای تونل های زیر زمینی و رفتن در همان مسیری که کره شمالی رفت.
تغییرات در آرایش نظامی و فرماندهی سپاه که در همین وبلاگ نیز می خوانید، نه تنها بی ارتباط با این آینده نزدیک نیست، بلکه در تکمیل آنست. یعنی قطعی دانستن حمله نظامی به ایران و آماده شدن برای دفع آن.
اگر مذاکرات و تصمیمات اتمی را ریشه تغییرات نوین در سپاه ندانیم، آنوقت باید متوجه انتخابات ریاست جمهوری شویم که بزودی اوج خواهد گرفت. احمدی نژاد به هر قیمت می خواهد یک دوره دیگر هم بر سر کار باقی بماند و همه شواهد نشان میدهد که اگر در به همین پاشنه بچرخد او یگانه رئیس جمهوری خواهد بود که برای ادامه حضورش در کاخ ریاست جمهوری به دوره دوم هم کفایت نخواهد کرد. این درحالی است که شماری از فرماندهان سپاه در بالا کشیدن او نقش مستقیم داشته اند. فرماندهانی که با کانون های مخفی و ناپیدا در ارتباط اند. مدعی اند که این کانون ها در چاه های دو قلوی جمکران پنهان اند، اما خودشان هم می دانند زیر عبای مصباح یزدی پنهان اند. اگر تغییرات جدید در سپاه مرتبط با انتخابات ریاست جمهوری آینده باشد؛ آنوقت باید روی کنترل حزب پادگانی و بسیج و برخی واحدهای سپاه پاسداران و بویژه فرماندهان آنها متمرکز شد. یعنی خالی کردن دور احمدی نژاد و کوتاه سازی دست او از اقدامات جنون آمیزی که می تواند بسیار گران برای مردم و حاکمیت تمام شود. ماجرای "پالیزدار" و ادعاهائی که ابتدا حسین شریعتمداری در کیهان و سپس سخنگوی قوه قضائیه مبنی بر انتقال اسناد مهم نظامی و حتی پایگاه های اتمی به نقاط مخفی و پراکنده و حتی تبدیل آنها به لوح فشرده مطرح کردند، نه شوخی است و نه حرف هائی ساده و معمولی. آن تمرکزی که در تغییرات جدید ساختاری سپاه مطرح می شود و روی تبدیل ارتش و بسیج به زیر مجموعه های 31 فرماندهی سپاه تاکید می کند نیز، اگر آمادگی جنگی نباشد، جلوگیری از دسته بندی نیروهای نظامی با همان احتمالی است که در باره طیف نظامی- امنیتی مصباح یزدی- احمدی نژاد مطرح است.
سومین احتمال آنست که تغییرات جدید با هدف مقابله با شورش های مردم صورت گرفته باشد. بویژه که هم امریکا و هم اسرائیل روی جنگ قومی در ایران سرمایه گذاری کرده اند و بخش عمده بودجه 400 میلیون دلاری که سیمورهرش اخیرا فاش کرده قراراست برای همین امر هزینه شود.
هر یک از این سه گزینه می تواند انگیزه تغییرات جدید در سپاه باشد، اما تمام قرائن نشان می دهد که گزینه اول مهم ترین گزینه است، حتی اگر دو گزینه دیگر نیز در دل آن نهفته باشد..
۱۳۸۷ تیر ۱۴, جمعه
سالروز 18 تیر فریاد خاموش ما گرامی باد
نه سال از 18 تير 78 گذشت و 9 روز مانده به 18 تير 87 . 18 تير كه صداي فرياد و خون و و صداي گلوله را ياد انسان مي آورد. صداي ناله دانشجوياني كه از طبقه 3 به پايين پرت مي شدند هيجده تير انسان را ياد خون مي اندازد و هر چه مي بيني سرخ سرخ رنگ خون است
اما نه 18 تير چيزهاي ديگري هم به ياد انسان مي آورد احمد باطبي عزيز با پيراهن خوني اش كه نماد جنبش دانشجويي شد به خاطر اين نماد شدنش سال ها هزينه اش را در اوين داد و اكنون كجاي اين دنياي خاكي است؟ 18 تير با نام لاله سرخ كوي دانشگاه شهيد عزت ابراهيم نژاد يكي شده است و چه زيبا در مزارش نوشتند در ديار لرستان كه به كدامين گناه كشته شدي
نمي توان از 18 تير سخن گفت و كشته شدن مظلومانه اكبر محمدي را در زندان اوين را در سال 85 از ياد برد. حتي از جنازه اكبر هم مي ترسيدند اجازه تشيع جنازه او را ندادند. 18 تير 78 قرباني هاي بسياري گرفت و بسياري ايستادند تا امروز من به اين هم نسل هايم ببالم و ياد بهروز جاويد تهراني گرامي باد كه تنها بازمانده ي 18 تير در زندان است بهروزي كه لبان خود را زندان رجايي شهر كرج دوخت كه شايد سكوتش فريادي شود
و خطاب به بهروز بگويم درست است لبان تو در زندان بسته است اما بدان هم نسلاني داري كه آرمانت را فرياد مي زنند
گمان مي بردند كه با حمله به كوي دانشگاه دانشجو و حق خواهي وي خواهد مرد اما هر چه مي پنداشتند و سرابي بيش نبود.
هيجده تير نماد شد نماد مبارزه براي آزادي خواهي مردمي كه از خفقان موجود رنج مي برند. 18تير بغض فرو خفته ي ملتي بود كه از قتل ها زنجيره ايي به حالت انزجار رسيده بود.
18 تير روزي بزرگ است چون پايداري را در برابر ظلم و ستم ديديم
18 تير فاجعه ايي بس درد ناك بود اما غرور ايجاد كرد براي نسلي كه هميشه از سوي مادران و پدران خود به بي آرماني متهم مي شدند. 18 تير نشانه قدرت نسلي است كه از سوي رهبران خود سوسول* خوانده مي شد و اما نمي دانم چرا فرماندهان سپاهي كه دم از غيرت و دلاوري در جنگ در برابر بيگانه مي زدند و نام مبارك شهيدان را بر زبان نامبارك خويش مي آوردند چگونه در 18 تير 78 از اين دانشجويان سوسول به حالت ترس در آمدند و تهديد به رگبار گرفتن بر آن ها كردند**
2 سال پيش در روز بزرگ 18 تير هنگامي كه در خيابان انقلاب مقابل دانشگاه تهران با غرور تمام در مقابل نيروهاي نظامي كه هر 2 متر ايستاده بودم قدم مي زدم و با خود فكر مي كردم روزي فرا خواهد رسيد كه 18 تير را به عنوان روز دانشجو گرامي خواهيم داشت. ماموري با لباس شخصي رو به من كرد گفت: دوستانت نيامدند اين همه بالا پايين نرو 18 تير ديگه مرد ...
من به او لبخندي زدم و گفتم: 18 تير زنده است چون حتي نامش خواب خوش را از شما خواهد گرفت و شما از 8 صبح تا 8 شب را در خيابان نگه مي دارد
هيجده تير ماه روز كه دانشجويان در برابر بيداد ايستادند هنوز زنده است چون مردمان جهان به احترام آزادگي و حق خواهي آن به مي ايستند. و در ايتاليا خياباني به حرمت دفاع از حقوق انساني و آزادي به نام 18 تير گذاشته مي شود
چه تجمعي صورت گيرد چه نگيرد 18 تير روز بزرگي است كه نامش بر تن همه ي سياه انديشان لرزه مي اندازد و قدرت نسلي را نشان مي دهد كه جز قلم و انديشه اش سلاحي ديگر ندارد اما اين قلم و انديشه اش چنان برنده و تيز است كه در مغز و قلب اين نامردمان فرو مي رود
18 تير هنوز زنده است چون دانشجويان تربيت معلم كرج با پايداري در بهار امسال به همه خواسته هاي خود رسيدند 18 تير زنده چون دانشجويان با غيرت زنجان جلوي تجاوز به دختري را از سوي مدعيان دروغگوي اخلاق مي گيرند
هيجده تير زنده است چون با وجود اين همه وحشت اين همه بازداشت و هنوز همه يك صدا خواهان تغيير هستند.
هر نسلي به يك چيزي افتخار مي كند بي شك نسل ما هم به 18 تير افتخار مي كند در روزي كه همه نيروهاي نظامي به دانشگاه حمله كردند اما دانشجو و دانشگاه زنده ماند
اما دوستان درد بسيار است 18 تيرهاي بسياري را مي خواهند براي ما رغم بزنند و هر روز پاسداران وحشت، سازندگان
تاريكي و شب و سرما، سازندگان ديوارها و زندان ها به نحوي ما را به سوي تاريكي خويش مي كشاند
بياييد راهي هدف مند با برنامه وعلمي جلو رويم و در اين راه شجاعتمان را از 18 تير بگيريم
فیاترینگ توبه مرا بپذیر ؟!!
>
من نمیدونم با چه زبانی باید توبه کنم که وبلاگهام فیلتر نشه . بابا همین چند خط چرت و پرت یک آدم بی سواد را حد اقل فیلتر نکننید . شما از چه میترسید ؟ شما که بالای 60% رای به نظام دارید دیگر چرا واهمه یک بلاگ فکستنی را دارید ؟ خنده و شوخی های سیاسی هم ترسیدن دارد؟ این چه داستانیست که درست کردید ؟ پس چطور میخواهید با آمریکا و شوروی و جهان سرمایه داری که به قول خودتان تماما نیرنگ و خدعه هستند بجنگید؟
من اینجا صیغه توبه را جاری میکنم به شرطی که دیگر فیلتر را بردارید و بنده هم متقابلا قول میدهم که فقط مطالب کیهان را کپی کنم.
درود بر خمینی. درود بر خامنه ای. درود بر هاشمی رفسنجانی. درود براحمدی نژاد. درود بر احمد یادگار. درود بر فلاحیان. درورد بر مهدوی کنی. درود بر شیخ حسن نصرالله . درود بر شیخ راغب حرب. درود بر هنیه ی. درود بر خاتممی. درود بر کروبی. درود بر هاید خامنه ای . درود بر هادی غفاری.درود برخلخالی . درود بر بهشتی . درود برلاریجانی.درورد بر حسنی . درود بر اعلم الهدا. درود بر حائری شیرازی. درود بر جنتی. درود بر مشکینی . درود بر امامی کاشانی. درود بر مصباح یزدی. درود بر مکارم شیرازی و درود بر حسن شریعتمداری و درود بر هر کی شما بگین
مرگ بر آمریکا .مرگ بر اسرائیل. مرگ بر شوروی. مرگ بر روسیه . مرگ بر انگلیس. مرگ بر ارژانتین. مرگ بر کانادا. مرگ بر استرالیا. مرگ بر مصر.مرگ بر لیبی. مرگ بر الجزایر مرگ بر اردن . مرگ بر عربستان سعودی. مرگ بر قطر . مرگ بر بحرین. مرگ بر امارات. مرگ بر فرانسه. مرگ بر زلاند نو. مرگ بر قاره آمریکاغیر از بولیوی ,ونزولا, اکوادور . مرگ بر قاره آسیا غیر از ایران و سوریه.
مرگ بر قاره آفریقا . مرگ بر اقیانوسیه. مرگ بر اتحادیه اروپا. مرگ بر قاره اروپا.مرگ بر بوش. مرگ بر کارتر. مرگ بر ریگان. مرگ بر بوش پدر . مرگ بر بوش بی پدر. مرگ بر اوباما. مرگ پوتین. مرگ بر صدام. مرگ بر میتران. مرگ بر شیراک . مرگ بر سارکوزی . مرگ بر تاچر . مرگ بر هیتلر. مرگ بر موسیلینی. مرگ بر بلر. مرگ بر گوردون بران. مرگ بر رایس . مرگ بر برپنیسکی. مرگ بر بولتون. مرگ بر موشدایان. مرگ بر بگین. مرگ بر شارون. مرگ بر همه غیر از ما
امیدوارم این پست به عنوان توبه نامه یک کولی وبلاگ بدوش مورد قبول دوستان فیلترینگ قرار گیرد .
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
این درگه ما درگه نا امیدی نیست
۱۳۸۷ تیر ۱۱, سهشنبه
تهدید به اعدام صاحبان وبلاگ به بهانه امنیت روانی جامعه
روزنامه اعتماد: طرح يک فوريتي 20 نماينده براي تشديد مجازات اخلالگران در امنيت رواني جامعه و حمايت علي لاريجاني رئيس مجلس از اين طرح ماجراي چگونگي مواجهه با معضلات اجتماعي که ابعاد سياسي نيز به خود گرفته است را وارد فاز تازه يي کرده است، چرا که طرح 20 نماينده يادشده در شرايطي به هيات رئيسه مجلس ارائه شده و به احتمال زياد در جلسه علني امروز مجلس مورد بررسي قرار مي گيرد که هم اکنون نظرات متفاوت و بعضاً متضادي درباره برخورد با جرائم اجتماعي مطرح مي شود. اما ورود مجلس هشتم به اين مقوله آن هم در ماه آغازين فعاليت خود بر دامنه بحث افزوده است. به خصوص اينکه در طرح 20 نماينده ياد شده علاوه بر اينکه مجازات سنگين اعدام براي مجرمان در نظر گرفته شده است، در عين حال بر اجراي فوري و بدون بخشش چنين مجرماني تاکيد شده است. آن گونه که خبرگزاري مهر از حميدرضا حاجي بابايي نماينده همدان و عضو هيات رئيسه مجلس درباره اين طرح نقل کرده است، دامنه گسترش جرائم اجتماعي براي نخستين بار به وبلاگ نويسان و راه اندازان سايت هاي اينترنتي هم کشيده شده است و هر فعال اينترنتي که مروج فساد، فحشا و الحاد شناخته شود، محارب شناخته شده و با صدور حکم اعدام مواجه خواهد شد.
لاريجاني با دفاع از طرح نمايندگان در اين باره گفت؛ نبايد منتظر بمانيم عده يي از افراد شرور و ناهنجار، عده زيادي را دچار آسيب رواني و اجتماعي کنند و فقط چند سال زندان و جريمه نقدي شوند.
وي افزود؛ کساني که با آرامش رواني جامعه بازي و نگراني ايجاد مي کنند مصداق مفسد في الارض هستند؛ چرا که آنها با اقدام خود به جامعه ظلم مي کنند.
بيان اين سخنان از سوي علي لاريجاني کافي بود تا جدي بودن و در عين حال احتمال بالاي تصويب نهايي اين طرح به اذهان خطور کند و از سوي ديگر نشانه يي از ورود و تمايل مجلس براي قانوني کردن تمام اقداماتي باشد که تاکنون در چارچوب طرح ايجاد امنيت اجتماعي در کشور اجرا شده، چرا که در برخي موارد حقوقدانان و وکلاي دادگستري بر عدم قانوني بودن برخي برخوردها تاکيد مي کردند و حتي بعضي قضات اعلام مي کردند کساني که به عنوان مجرم اجتماعي به دستگاه قضايي معرفي شده اند قانون روشني براي چگونگي تعيين مجازات آنان وجود ندارد. البته تاکنون تمام مباحثي که مطرح شده بود درباره مصاديق سبک تر جرائم اجتماعي بود اما طرح جديد مجلس ابعاد امنيتي هم به خود گرفته است و مستقيماً تاييد مي کند هر کسي که عملکردش موجب سلب امنيت رواني اجتماعي شود به عنوان محارب با خطر مجازات اعدام روبه رو خواهد شد. البته برخي از جرائمي که در اين طرح عنوان شده چيز جديدي نيست و قبلاً هم در قانون وجود داشته است. به عنوان مثال راهزني، سرقت مسلحانه، تجاوز به عنف، شرارت، آدم ربايي به قصد تجاوز يا اخاذي از جمله جرائمي هستند که در قوانين فعلي موجود هستند و حتي سال گذشته تعدادي نيز در سراسر کشور به اتهام جرم هايي که از آن نام برده شد در ملاءعام به دار آويخته شدند. در اين ميان برخي جرائم مانند داير کردن وبلاگ و وب سايت جديد هستند و براي اولين بار است که قانونگذاران مي خواهند برخي فعاليت هاي اينترنتي را مصداق جرم سنگين محاربه که مجازات آن اعدام است، تعيين کنند. از اين رو حساسيت ها نسبت به اين بخش از طرح نمايندگان بيشتر است. چرا که تعيين مصاديق فعاليت هاي اينترنتي که مي تواند جنبه مجرمانه داشته باشد با پيچيدگي هاي زيادي مواجه است و از آنجا که از سابقه فعاليت هاي گسترده اينترنتي در ايران بيشتر از 10 سال نمي گذرد هنوز هم قانون جامعي درباره آن نوشته نشده است و ظاهراً در اولين گام قرار است برخي جنبه هاي مجرمانه آن هم از نوع سنگين آن تعيين مصداق شود. ظاهراً افزودن قيد فساد، فحشا و الحاد به فعاليت هاي اينترنتي مجرمانه در اين راستا تعبير مي شود و نمايندگان به اين باور رسيده اند که با افزايش تعداد کاربران اينترنت در ايران مي توان نتيجه گرفت که سايت هاي مروج فساد، فحشا و الحاد هم بر بافت اجتماعي جامعه تاثير مي گذارند و بايد با قانونگذاري سفت و سخت و اجراي مجازات مجرمان بدون ترحم امنيت رواني جامعه را حفظ کرد. البته در برخي موارد فعاليت هاي اينترنتي در ايران جنبه سياسي هم به خود گرفته است. در اين خصوص از چند سال پيش شورايي از چند مقام رسمي کشور تشکيل شد تا سايت هاي اينترنتي که فعاليت آنان مخل امنيت سياسي، اجتماعي، فرهنگي، عقيدتي و اقتصادي کشور تشخيص داده مي شود فيلتر شده و امکان دسترسي کاربران اينترنتي به آن فراهم نباشد. در اين راستا اکنون تعدادي از سايت هاي اينترنتي مسدود هستند و کاربران ايراني نمي توانند از اين سايت ها بازديد کنند. هنگامي که کاربري مي خواهد از چنين سايتي بازديد کند پيامي با مضمون «کاربر محترم طبق قوانين نظام جمهوري اسلامي ايران دسترسي به اين سايت ممنوع است» به روي او گشوده مي شود. اکنون تعدادي از نمايندگان به اين نتيجه رسيده اند از آنجا که پيشرفت هاي تکنولوژيک اين امکان را به وجود آورده که دسترسي به سايت هاي ممنوعه ممکن شود لذا راه قاطع تر مجازات آن دسته از فعالان اينترنتي است که فعاليت آنان موجب سلب امنيت رواني جامعه مي شود.
جنگ چریکی : چریکها در نبرد از چه اصولی پیروی میکنند
کلیات جنگ چریکی-۱
. ماده۱-تعريف جنگ نامنظم
جنگ نامنظم از سه بخش بهم پيوسته يعني جنگ چريکي؛نيرنگ و فرار؛ و براندازي تشکيل شده است.جنگ نامنظم در خاک دشمن و يا منطقه اشغالي او؛وبوسيله نيروهاي ورزيده و زبده که توسط ساکنين محلي که به (منطقه اشنايي کامل دارند)حمايت مي شوند؛انجام مي پذيرد و معمولا بوسيله يک دولت خارجي پشتيباني مي شود.
ماده۲-تعريف جنگهاي چريکي
جنگهاي چريکي شامل ان قسمت از جنگهاي نا منظم است که بوسيله دسته هاي کوچک با بکار بردن تاکتيکهاي رزمي ويژه بمنظور تقليل قدرت نظامي و ظرفيت صنعتي و تضعيف روحيه دشمن انجام مي گيرد.اين عمليات در مناطق تحت کنترل دشمن توسط واحد هاييکه بر مبناي تشکيلات فوق نظامي سازمان داده شده اند و بر اساس جنگهاي غير متعارف و ضربتي اموزش ديده اند؛و بدون رعايت قوانينن کلاسيک جنگي و بدون خط نبرد مشخص؛اجرا مي شود
خط نبرد مشخص چيست؟
منظور از خط نبرد؛منطقه اي مي باشد که دو نيروي جنگنده از قبل در انجا مستغر شده وخود را براي نبرد اماده مينمايند.اما نيروهاي چريک براي يورش به دشمن احتياجي به داشتن خط نبرد مشخص ندارد بلکه بصورت غير محسوس و غافلگيرانه در مدت بسار اندک درگير شده و بيشترين خسارت را به دشمن وارد مي نمايد.
قوانين کلاسيک جنگي چيست؟
قوانين کلاسيک جنگي عبارت است از؛ انجام دستوراتي که در کنوانسيون ژنو به تصويب رسيده و از طرفهاي متخاصم و درگير جنگ مي خواهدکه اين دستورات را به دقت رعايت کنند.از جمله اين قوانين ميتوان به موارد زير اشاره نمود: استفاده نکردن از مينهاي کاشتني؛ضد نفر؛پالمري؛اتش زا؛و۰۰۰۰ .استفاده نکردن از مواد اتش زا براي از بين بردن نيروهاي دشمن؛اعدام نکردن اسراي جنگي و خوش رفتاري با انها؛استفاده نکردن از تله هاي انفجاري؛و۰۰۰۰ اما نيروهي چريک بعلت شبهه نظامي بودن ملزم به رعايت هيچ يک از اين مقررات نمي باشد حتي اگر انجام اين اعمال غير انساني باشد.
ماده۳-مشخصات جنگهاي چريکي
الف-جنگهاي چريکي با اجراي عمليات افندي و اتکا به قدرت و تحرک سريع و غافلگيري مشخص مي گردد.علاوه بر اين داراي صفات مشخص کاملا برجسته ديگري نيز ميباشد که مهمترين انها عبارتند از متکي بودن به پشتيباني داخلي (غير نظاميان محلي)؛اتکا به حمايت خارجي؛دارا بودن جنبه هاي سياسي ؛رعايت پاره اي ازجنبه هاي قانوني و بکار بردن تاکتيکهاي ويژه و جنبه هاي تکاملي ميباشد.ب-عوامل موثر؛که به انگيزه اهميت به ذکر چند مورد مهم ان بشرح زير مي پردازيم:
(۱)عوامل پشتيباني
(الف-۱)پشتيباني داخلي.موقعيت واحدهاي چريک تا حد زيادي بستگي به پشتيباني مادي و معنوي سکنه و غير نظاميان محلي دارد ولي ساکنين اين مناطق تحت فشار شديد دستجات ضد چريک دولتي بوده و اين دستجات با توسل به اقدامات کيفري از قبيل ترور؛تبعيد؛محدود کردن عبور و مرور؛ضبط اموال و مال التجاره ها ؛ عمل پشتيباني را براي ساکنين غير نظامي مشکل ميسازند
(ب-۱)حمايت خارجي.عمليات چريکي زماني بيشتر موثر خواهد بود که از سوي يک دولت نيرومند خارجي پشتيباني گردد و اين حمايت ها ممکن است بصورتهاي مختلف بويژه پشتيباني سياسي ؛ لجستيکي و تدارکات؛ مالي باشد. يک نيروي حمايت کننده خارجي زماني تصميم به پشتيباني نيروهاي چريک مينمايد که احساس نمايد اين نيروها موفقيتهاي چشمگير و مهمي بدست مياورند.
پ-۱تاکتيک. چريکها بعلت اينکه سرباز رسمي نبوده و بنا بعلل ناشي از مسائل لجستيکي ونيازمندي به قدرت جسماني زياد نمي توانند مانند واحد هاي نظامي دست به عملياتي که احتمالا باعث قطعي انان بشود؛بزنند و مجبور از انجام عمليات تاکتيکي ويژه اي هستند که بموقع تشريح خواهد شد.
کلیات جنگ چریکی-۲
(ت-۱مقدورات و محدودیتها
ت-۱-۱ مقدورات و توانیهای نیروهای چریک بشرح زیر است:
انهدام و قطع خطوط ارتباطی دشمن .
خنثی نمودن فعالیت موسسات صنعتی دشمن.
شرکت در عملیات جنگ و گریز.
شرکت در عملیات روانی و تبلیغات.
جمع اوری اخبار.
تعیین و پیدا نمودن هدفهای مناسب برای نیروهای منظم خودی.
اجرای عملیات ایذائی بمنظور به تاخیر انداختن عملیات رزمی دشمن.
تصرف نقاط حساس بمنظور جلوگیری از انهدام بوسیله دشمن.
تصرف مناطق سعود و فرود و اسکله ها بمنظور پشتیبانی از عملیات هوابرد.
اجرای شناسایی در مناطق خالی بین عده های منظم خودی.
انجام عملیات تاکتیکی محدود بمنظور کمک به نیروهای منظم خودی.
انجام عملیات ضد چریک
اداره و کنترل سکنه غیر نظامی و پناهندگان در مورد امور غیر نظامی.
انجام وظیفه بعنوان مترجم.
انجام عملیات نجات افراد در محاصره.
انجام پانسمان و جراحی های کوچک در مواقع بسیار ضروری.
ت-۱-۲محدودیتها
نداشتن مقدورات کافی جهت عملیات افندی(دفاعی)از یک منطقه و اجرای عملیات طولانی.
کمبود اسلحه؛ تجهیزات؛تدارکات برای عملیات رزمی.
احتیاج شدید به غیر نظامیان محلی و نیروهای حمایت کننده خارجی و دریافت تدارکات و تجهیزات.
اشکال در اطلاع رسانی عمومی و بر قراری ارتباط بین منطقه عملیاتی جنگهای چریکی و ارکان و ستادهای نیروهای خودی.
تقلیل قدرت رزمی بعلل ناشی از عدم تمرکز و کنترل و در مواردی تفرقه شدید بین افراد.
محدود بودن عملیات در نتیجه اقدامات کنترلی دشمن و احتیاج به برقراری سیستم امنیت ودفاع غیر معمولیماده-۴ اصولی که توسط چریکها رعایت می گردد
اصول زیر بوسیله چریکها رعایت میگردد
جنگهای چریکی را در محل های غیر قابل دسترسی مانند: کوهستانها٬ بیابانها٬ صحراهها٬ باتلاقها٬ جنگلها٬ وجاهائی که تعقیب در ان مکانها مشکل است اجرا می نمایند
زندگی و مایحتاج خود را از محلی که در ان عمل می نمایند تامین می کنند؛ ولی همیشه انچه را که برای استفاده خود بر میدارند قیمت عادلانه ان را می پردازند.
هیچ عمل غیر اخلاقی و انسانی بر علیه دهکده های اطراف و افراد محلی انجام نمی دهد؛زیرا در غیر این صورت بر تعداد دشمنان خود خواهند افزود.
از اقامت در خانه ها و اماکن خود داری نموده و در خارج از این مناطق زندگی می کنند
تو جهی به عوامل طبیعی مانند باران٬ برف٬ طوفان٬گردو خاک در عملیاتها و پیشروی ها نمی نمایند.
همیشه سبک حرکت می کنند و یا تجهیزاتی را بهمراه بر مدارند که برای رزم لازم و احتیاجات ضروری لازم باشد در غیر اینصورت سنگینی بار و تجهیزات موجب خستگی٬ کندی عمل٬ وشکست در رزم میشود
دشمن را فریب میدهند و چنان وانمود مینمایند که هنگامیکه قوی هستند انانرا ضعیف و هنگام ضعف انانرا قوی پندارند.
فقط هنگامی مبادرت به افند(حمله) می نمایند که موقیت خود را حتمی تشخیص دهند.
به هنگام ضرورت و امکان شکست حتما مبادرت به عقب نشینی می نمایند
هنگامی که از سوی دشمن مورد تعقیب قرار می گیرد٬جنگ افزار خود را مخفی نموده و ظاهرا بکارهای صلح جویانه مشغول می شوند.
از دشمن به هنگام اجرای عملیات تعقیب سلب اسایش می نمایند.
استفاده از تاریکی شب و انجام حرکات در شب وقبول شب بعنوان بهترین دوست
ایجاد وحشت در دشمن با اجرای انفجار٬ نعره٬ دمیدن در شیپور٬ زدن طبل٬ و۰۰۰ بهنگام کشف محل.
جلب همفکری و همدردی غیر نظامیان با احترام به حقوق انان.
اقدام به قتل و ترور مامورین دولتی که مبادرت به همکاری نمینمایندانهدام بقیه تدارکات مازاد بر احتیاج گرفته شده از دشمن.
اجرای حمله و عملیات از پشت سر.
صرفنظر نمودن از نگهداری اسرا و زندانیان تا حد امکان و ضرورت زیرا وجود انان باعث کار شکنی ٬ کندی حرکت می شوند.((در صورت خطرناک بودن اسرا انان اعدام صحرایی می شوند))
انجام شناسایی کامل مناطق از قبیل کوره راهها٬ رودخانه ها و چشمه ها ٬ غارها٬ جنگلها٬ باتلاقها بطوریکه استفاده و عبور از انها در شب و روز مقدور باشد.
عدم اقامت در یک محل بیش از چند روز و استتار کامل محل و موضع.
سعی در از بین بردن فرمانده دشمن و یا عناصر حساس در افندها.
استفاده از تاکتیک جدا سازی هنگام عملیات افندی تا بدین وسیله امکان هر گونه استفاده از نیروی کمکی از دشمن گرفته شود.
انهدام وسائل ارتباطی و خطوط تلگراف و پستهای بیسیم دشمن.
استفاده از اخرین حد قدرت و بیرحمی بهنگام حمله ها و اجرای عملیات ضربت
کلیات جنگ چریکی-
ماده-۵ ویژگی های نیروهای چریک
سادگی(در مایحتاج و محل زندگی)
همبستگی*غافلگیر کردن و غافلگیر نشدن.
تجهیزات رزمی چریک از نظر سادگی طوری است که دارای اتش زیاد و حمل ان ساده و اسان میباشدماده-۶ نقاط برجسته چریکها
تحرک٬ اغلب حرکات چریکها در زمینهای سخت مثل باتلاقها و کوهها و سایر زمینهای مشکل٬به سرعت انجام میگیرد و در نتیجه دشمن با نیروی خود قادر به تعقیب انان نمی باشد.
اطلاع از زمین٬ نیروهای چریک بهتر از سایر نفرات و واحد های منظم با منطقه عملیاتی اشنایی دارند زیرا اغلب با بومیان ان محل هستند
پشتیبانی لجستیکی٬ نیروهای چریک به اندازه واحد های منظم به مهمات احتیاج ندارند٬ چون یا به جنگ افزارهای سبک مجهزند و یا خود جنگ افزارشان را تهیه میکنند.
مراکز اموزشی٬ نیروهای چریک به مراکز اموزشی متشکل و مجهز احتیاج ندارند بلکه در مناطق دور افتاده وبا کمترین امکانات و سخت ترین شرایط اموزش میبینند
مواضع رزمی٬نیروهای چریک همیشه مواضع رزمی بسیار مناسب را برای اجرای عملیات انتخاب می کنند.
یونیفورم(لباس رسمی) شناسایی چریک بعلت پوشیدن لباس شخصی غیر ممکن است و امکان دارد در میان غیر نظامیان ناپدید گردد. چریکها بجز در موارد بسیار ضروری از قبیل مراسم خاکسپاری هم رزم و غیره از لباس رسمی استفاذه نمیکنند. در ضمن لباس رزمی چریکها بدون نشان٬ سر دوشی ٬ اتیکت اسم و کلاه میباشد در برخی موارد این مورد رعایت نمی شود.اما پوتین در هر زمانی بعد از تاریکی دومین دوست چریک است.
کليات جنگ چريکی-
ماده-۷ نقاط ضعف چریکها
اجرای تک و انتخاب هدف همیشه بمیل چریک انجام نمی شود.
نیروهای چریک امکان دارد که توسط غیر نظامیان پشتیبانی نشوند.
نیروهای چریک بندرت قادرند که در رزم پدافندی مداوم در گیر شوند.
چریکها اغلب در حالت اختفا بسر می برند.
چریکها معمولا وسائل کافی پزشکی در اختیار ندارند.
چریکها بندرت جنگ افزار کافی در اختیار دارند٬ و به همین دلیل حملات غافلگیرانه وشبی خونهای مداومی را برای بدست اوردن سلاح به دشمن میزنند.
چریکها معمولا وسائل کافی برای ارتباط و بر طرف ساختن کامل احتیاجات ارتباطی خود ندارند.
برای نیروهای چریک مشکل است که تجهیزات و نیروهای از دست رفته خود را جبران نمایند.
ماده-۸ انواع تاکتیکهای مورد استفاده نیروهای چریک
بطور کلی چریکها با تکیه بر اصل غافلگیری و اجرای حملات و افندهای سریع سپس عقب نشینی مبادرت به یک سری عملیات وتاکتیکها به شرح زیر مینمایند:
اجرای عملیات تاخت بر علیه مواضع ثابت دشمن از قبیل پادگانهای نظامی ٬ مراکز پلیس٬انبارها و ذاقه های مهمات٬ پلها٬کارخانه جات و مراکز حیاتی و مهم.
اجرای عملیات کمین بر علیه هدفهای متحرک مانند ستونهای کامیونی٬ گشتهای موتوری٬ وغیره۰۰۰۰
اجرای عملیات خرابکاری که منظور از ان ایجاد خسارت بر روی تجهیزات٬ سلاح ها٬تدارکات و تاسیساتی که در صورت نابودی باعث فلج و نا کارامد شدن دشمن میگردد٬ همچنین وارد کردن تلفات به پرسنل نظامی و غیر نظامی دشمن.
شخصيت یک چریک چگونه باید باشد؟
طرز بر خورد هر فردي با شرايط زندگي روزمره و حوادث و يا اتفاقات را شخصيت مي گويند. شخصيت هر فرد معرف توان ٬ هوش ٬ اخلاق ٬رفتار اوست.
هر كسي مي تواند ادا كند كه از شخصيتي محكم و استوار بر خوردار است٬اما عمل و قرار گرفتن در شرايط بحراني شخصيت واقعي و حقيقي ما را اشكار مي كند. بحران و سختيها باعث ان مي شود كه فرد شخصيت خود را كه از دو حالت خارج نيست نشان دهد:
-سازش و تسليم شدن به بحران
منش٬استقامت ومبارزه٬ و گذر از ان
در صورت اينكه شخصيت فرد سازشگر باشد٬ فرد به مرور زمان پيرو ٬فرمانبر٬ غير فعال و از جمع عقب رانده مي شود.اين فرد قدرت تصميم گيري را از دست مي دهد و در مثال ريزه خوار مي گردد.همچنين قدرت ريسك پذيري ٬ خطر كردن را ديگر ندارد.از حق خود نمي تواند دفاع كند٬ ميترسد و بمرور منزوي ميشود.
در صورتي كه فرد از منش و مبارزه در برخورد با بحرانها استفاده مي كند٬ هر بار قويتر از قبل مي شود.حتي اگر نتيجه اين مقاومت و منش شكست باشد.اين فرد به مرور پيشوا٬ رهبر ميشود و در راس قرار مي گيرد٬ديگران را هدايت ميكند.اين فرد به راحتي تصميم مي گيرد و در پاره اي موارد براي جمع تصميم مي گيرد كه در بيشتر موارد تصميم درستي ميباشد.براحتي ريسك و خطر ميكند و پله هاي ترقي را بسيار سريع مي پيمايد و بعنوان الگو معرفي ميگردد.
اما شخصيت نوع دوم با حرف و صحبت كردن در مورد ان بدست نمي ايد بلكه به چند عامل بشرح زير بستگي دارد
-تناقض:يك فرد مبارز و با منش هيچ گاه قصد و حرفش با عمل و اقداماتش تناقضي ندارد.درصورتي كه فردي به گفته هاي خود عمل ننمايد٬ بمرور بي قيد و غير مسئول در مقابل كردار و حرفهايش مي شود.
-استعداد:همه ما ميدانيم ٬تبحر در رياضيات و اي كيو بالا استعداد است.همچنين پدر و مادر و محل تولدمان ٬ را ما انتخاب نمي كنيم.اما شخصيت ربطي به استعداد و بخت و اقبال ندارد. بلكه شخصيتمان را خودمان ٬با قرار گرفتن در موقيتها و مكانها و اموزشها ٬ انتخاب ميكنيم.پس هر گاه ما دست به انتخاب ميزنيم ٬همچنان درحال خلق شخصيت و اقتدارمانيم.
-اعتماد:ضرب المثلي است كه ميگويد : هر گاه بر چيزي كه نداري اصرار دارايي كني٬ اعتمادت را از دست ميدهي . منظور اعتماد ديگران و اعتماد به نفس خود شخص است.وقتي در حال شكل دادن جديدي به شخصيتتان هستيد و يا داريد تغييري ايجاد مي كنيد ٬ لازم به فرياد زدن ان نيست٬ديگران ان را مي بينند و از شما در مورد ان كمك مي خواهند و به شما اعتماد مي كنند.
-سقوط:كساني هستند كه بسرعت پله هاي ترقي را طي مي كنند:به اوج ميرسند و ناگاه سقوط.چرا؟ اين افراد بخاطر موفقيتهاي موقت خود دچار خود محوري واستبداد شخصي ميشوند و مي خواهند وانمود كنند كه فردي با جذبه و خشن هستند.حق انتخاب را از خود و ديگران ميگيرند وبر يك كار و يا رفتار پافشاري ميكنند. اين افراد رفته رفته از اطراف خود غافل ميشوند.اين افراد همچنين فاقد شخصيتي قوي هستند كه انان را در شرايط بحراني و خطر ساز حمايت كند.انها بدليل شخصيت ضعيفشان دچار چهار سرنوشت شوم ميشوند۱-خود بيني و تكبر۲-احساس دردناك تنهايي۳-ماجاجويي ويرانگر۴-روابط نامشروع
در بحث بعدي به راه هاي دستيابي به شخصيت و منش برتر مي پردازيم
مرام نامه چريک
چريکها بجز رعايت قوانيني که شرح داده شد از يک سري اصول شخصي پيروي مي کنند که به مرام نامه چريک مشهور است و بشرح زير است:
ما چريکها نوکر شخصي کسي نيستيم٬بلکه تابع مقرراتيم.
ما براي چيزي ارزشمندتر از جان خودمان ٬ زندگي ميکنيم٬ مي جنگيم ٬ و کشته مي شويم.
حفظ جان همرزمم ٬دوستم ٬ ومربي و فرمانده ام ٬ در شرايط بحراني بر جان خودم ارج است.
همان طور که هميشه اعتماد به دوست و هم رزم است ٬ خيانت هم به دوست هم رزم مي شود کردو نه دشمن٬ پس واژه خيانت براي ما حتي اگر به قيمت جانمان تمام شود مرده است.
منافع گروهي هميشه در راس قرار دارد٬پس ما براي حفظ منافع شخصي خود٬امنيت گروه را بخطر نمي اندازيم.
ما چريکها هيچ گاه نبايد داراي تشکيلات منسجم و رسمي شويم !زيرا قدرت ما مورد سوء استفاده اشخاص با نفوذ براي رسيدن به خواسته هاي نا مشروع خود مي گردد. اما ميتوانيم کميته هايي براي منظم کردن فعاليتهايمان داشته باشيم.
هر گروه چريک جدا از تابعيت از فرمانده اي ٬ بايد مستقل باشد و تعداد هر گروه بقدري باشد که قابل کنترل باشند.
ادامه ما بستگي به ورود افراد تازه وارد دارد٬اما خط مشي و روابط عمومي ما بر پايه جاذبه است ونه تبليغ.
بقاي ما بستگي به پنهان ماندن و گمنامي کامل ما دارد.
گمنامي اساس پايه مرام نامه ماست ٬ پس بياد داشته باشيم٬ گمناميمان بر خواسته هاي شخصيمان مقدم تر است .
تعريف چريک
چريک به فرد يا گروهي گفته ميشود که بدون خط نبرد مشخص و بصورت نامنظم و بدون رعايت قوانين جنگ کلاسيک(منظم)مي جنگند.
اموزشهاي چريكي
اموزشهاي چريكي به ۲ بخش اموزش ائدولوژيك و نظامي تقسيم ميشويم
اموزش ائدولوژيك به چند بخش از جمله:
شخصيت سازي و شخصيت شناسي
فن بيان و اموزش سخنوري
اموزش يك زبان خارجي
سياست شناسي و فن تحليل و تفسير معادلات و رويدادهاي سياسي
اموزش فن برقراري رابطه و استفاده بهينه از فرصتها
اموزش رهبري و خوداتكائي
-بالا بردن توان ذهني و هوشياري مثبت در موقعيتهاي دشوار
كنترل فكر ٬ ذهن ٬ توان و حفظ خونسردي تا بالاترين حد در شرايط بحراني
وغيره.....................................................
اموزشهاي نظامي كه به چند بخش از جمله :
بدن سازي و استفاده از تمام قدرت
اموزش اسلحه و نگهداري
اموزش استتار و اختفا
-اموزش هاي شناخت و توجيه زمين٬ حركت و رزم در انها (باتلاق-جنگل-مرداب-بيابان-كوه)
شناخت مهمات و تركيب و ساخت ٬ ساخت چاشني و تله
اموزش سرعت ٬ دقت ٬ حركت و رزم در شب
اموزش زندگي و زنده ماندن در شرايط سخت
اموزش نحوه تهيه وسايل و تجهيزات چريك
وغيره.......................................................
كه بطور كامل شرح داده شد
اشتراک در:
پستها (Atom)