از زمانی که تهران پایتخت ایران شده تاکنون سه جنگ را از سر گذرانده: جنگ جهانی اول و دوم و جنگ هشت ساله با عراق. آیا چهارمین جنگ در انتظار این شهر است؟
این روزها در همه جای شهر مردم از جنگ و حملة آمریکا سخن می گویند و البته با خنده یا با شک و تردید و گفتن اینکه اینها دستشان در یک کاسه است. بازی البته آنقدر کش پیدا کرده که همه را به بی تفاوتی کشانده و دیگر کسی با شنیدن خبری یا تحلیلی دربارة نزدیک بودن جنگ هیجان و اضطرابی احساس نمی کند. همین وضعیت دربارة زلزلة تهران که گفته می شود بسیار بزرگ خواهد بود وجود دارد. حتی تکان های ناشی از حرکت گسل های اطراف نیز مردم را نسبت به خطر در پیش رو جدی نمی کند. واقعاً چه اتفاقی افتاده است؟ آیا مردم این شهر که نمادی از کل ایران است با همة تنوع و تفاوت هایش، احساس رویین تن بودن می کنند؟ آیا آنها به بحران عادت کرده اند و در ست مثل حکومتشان بحران زی شده اند؟ یا باور کرده اند که اینجا کشور امام زمان است و کسی نمی تواند به آن آسیبی وارد کند؟
پاسخ این سؤال ها تنها به اندکی دقت در اوضاع شهر احتیاج دارد و کنار هم گذاشتن اطلاعات آشکاری که تقریباً همه به آن دسترسی دارند. نگاه کردن به رفتار و حرکات مردم در موقعیت های معمول مانند کار و رفت و آمدهای روزمره، به خوبی نشاندهندة تنشی پنهان در میان آنهاست که ریشه در اضطرابی بس بزرگ دارد: اضطراب نابودی و ناامنی مداوم. کسی به فردایش اطمینان ندارد و اکنونش را نیز نمی تواند حفظ کند. به رغم اموزه های ادبیات ایران که بر دم غنیمت شمردن تأکید می کنند مردم چنین نمی توانند زندگی کنند. در اکثر خانه ها، از قشر ثروتمند گرفته تا کارمندهای جزء، هر آنچه که قابل نگهداری بلندمدت باشد در حجم زیاد ذخیره می شود. این اگرچه ناشی از اضطرابی مزمن است، برآمده از حافظة تاریخی مردم نیز هست؛ مردم نسل اندر نسل از قحطی های پیامد جنگ های گذشته اطلاع دارند. یکی از علت های مهم روند تورمی شدید کالا و به خصوص مایحتاج عمومی مانند برنج و حبوبات، تقاضای بیش از حد معمول است که درست به خاطر همین ذخیره سازی صورت می گیرد.
اما از این که بگذریم نشانة جدی تر آماده شدن مردم برای جنگ، فروش مستغلات است. در طول دهه های گذشته تنها محل سرمایه گذاری مطمئن برای اقشار مختلف مردم زمین و آپارتمان بوده است. تنها در هنگام انقلاب سال 57 بود که عده ای به این موضوع پی بردند که در شرایط خاص ملک ارزشی ندارد: هنگامی فرار! در آن سال اعوان و انصار حکومت شاه که دیر به فکر فرار افتادند نتوانستند سرمایه ای را که مستغلات گذاشته بودند بیرون کشیده و با خود ببرند. بسیاری از آنان در دیار غربت به فلاکت افتادند. مردم این را هم به یاد دارند و به همین دلیل سرمایه های سنگین خود را از مستغلات بیرون می کشند. عده ای که زرنگ ترند املاکشان را در گرو بانک می گذارند و وام های کلان دریافت کرده و به خارج منتقل می نمایند. به این ترتیب هر دو طرف را دارند. به خاطر این وضعیت، بانک های خصوصی دیگر روی املاک وام نمی دهند یا دست کم وام های سنگین نمی دهند.
تورم شدیدی که سال گذشته در مسکن اتفاق افتاد ناشی از پیش بینی همین موضوع بود: کلان سرمایه داران با شاخک های تیزشان احساس کردند که اگر نتوانند از سرمایه گذاری های خود در بخش مسکن سود سنگینی برداشت کنند بازنده خواهند بود. در آن هنگام کمتر کسی می پرسید در شهری که هر لحظه ممکن است زلزله زیر و رویش کند چرا قیمت ملک تا سه برابر افزایش پیدا می کند؟ همه در شوک افزایش عجیب و غریب قیمت ها دست و پا می زدند. اکنون بسیاری که فریب بازار سال گذشته را خورده اند قصد فروش دارند اما کو خریدار؟!
ضلع سوم این وضعیت را دولت شکل داده است. تمام اقدامات دولت احمدی نژاد از زمان روی کار آمدن در سال 84 در جهت آماده شدن برای جنگ بوده است. استفاده از نیروهای نظامی در کابینه و بخش های مختلف اجرایی، تهیه برنامه های مختلف برای گریز از بلوکه شدن سرمایه های در گردش ایران در سطح بین الملل، اجرای طرح های مختلف برای کنترل هر چه بیشتر اجتماع، دخالت حداکثری در اقتصاد، افزایش شدید بودجه نظامی و دفاعی کشور، مانورهای متعدد، از بین رفتن فرماندهان احتمالاً دگراندیش در سپاه، و... همگی مؤید گاردگیری دولت برای جنگی سنگین در آینده ای نزدیکند.
در واقع، در حالی که سران کشورهای متنفذ غربی مانند فرانسه، هشدارهای متعددی را در مورد قریب الوقوع بودن جنگ علیه ایران می دهند، سرمایه داران تهرانی روزهای استراحت خود را در مراکز تفریحی و توریستی اروپا و آمریکا آغاز کرده اند و سرمایه داران خرد نیز با و بندیل خود را به گوشه های امن تر کشانده اند تا از گزند موشک ها و بمب های پدرومادردار در امان بمانند. باز هم مردم بیچاره بعد از آن همه مشقت و سختی که در طول جنگ هشت ساله متحمل شدند تا املاک سرمایه داران مستقر در اروپا و آمریکا حفظ شود، قربانی خواهند شد.
به هر حال، اگر تا دیروز سؤال این بود که آیا جنگی رخ خواهد داد یا نه، اکنون مردم می پرسند جنگ کی شروع می شود؟ تهران مانند بارهای قبل، بی خیال در دامنه البرز لمیده تا آن هنگام که صدای آژیرها سراسیمه اش کنند. شاید این پایانی بر ابرشهر فقرزده باشد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر