برای رسیدن به آزادی باید از دشت تاریک نادانی و بی خبری عبور کرد آگاهی تنها ستاره روشنگر این راه است
۱۳۸۸ خرداد ۸, جمعه
انفجار در مسجد امیرالمو منین زاهدان
۱۳۸۸ خرداد ۵, سهشنبه
آیا تنها تحریم انتخابات کافی است؟
انتخاباتی که اپوزیسیون و مخالفان نظام جمهوری اسلامی بدان انتصابات نام نهاده اند هر چهار سال از جانب نظام اسلامی حاکم برایران برگزار می گردد و علیرغم توصیه ها و تشویق های اپوزیسیون سیاسی مبنی برعدم شرکت مردم در نمایشات و خیمه شب بازی های انتخاباتی ، اما با وجود این بخش های وسیعی از مردم و روشنفکران ایران در آن انتخبات بقول رژیم اسلامی ـ اما به گفته اپوزیسیون ـ انتصابات شرکت می جویند.
اینک سالهاست که مردم ایران به اپوزیسیون سیاسی کم محلی نشان می دهند و آن کاری را انجام می دهند که خود صلاح می دانند.چرا بخشی از مردم و روشنفکران ایران همواره در انتخابات یا انتصابات شرکت می کنند؟ چرا بخشی از ایرانیان هنوز به اصلاحات توسط یک رئیس جمهور بی اختیار و تدارک چی امیدوارند؟
چرا بخشی از مردم و روشنفکران با آگاهی از قانون اساسی جمهوری اسلامی که همه راه های رفرم رابسته است و همه اختیارات نزد ولی فقیه قرار دارد و با کم ترین شانس برای آغاز اصلاحات با وجود همه این معضلات همچنان امیدوارانه در انتخابات یا انتصابات شرکت می کنند؟ بنظر من در پاسخ همه سئوال های فوق باید گفت ، مادامی که جانشین و اپوزیسیون فراگیر در برابر رژیم اسلامی شکل نگرفته باشد ـ
بخشی از مردم و روشنفکران در انتخابات یا انتصابات شرکت خواهند کرد. مردمی که به جانشین مقتدر خوشبین نباشند همچنان ناامیدانه در جستجوی راه های چاره خود که کمی بدان امیدوارند خواهند بود تا ابد بین بد و بدتر ، بد را انتخاب نمایند تا خود را راضی و پیروز بپندارند اما بقای جمهوری اسلامی ادامه یابد.
شوربختانه اپوزیسیون پراکنده و بی برنامه ایرانی تا کنون نتوانسته است حتی بخش ناراضی جامعه ایرانی راکه در هیچ یک از انتخابات جمهوری اسلامی شرکت نکرده است وبطور مخفی و علنی علیه جمهوری اسلامی شوریده است سازماندهی نماید تا بتواند آرای بخش دیگر مردم ایران را که همواره در انتخابات شرکت می کنند به خود جذب نماید.
اینک نیز مانند دوره نهم انتخابات جمهوری اسلامی در سال 84 ظن این می رود که در شمارش آرای آن بخشی از مردم که در انتخابات شرکت می نمایند دستکاری و تقلب بعمل آید تا نماینده اقتدار گرایان با نظر ولی فقیه کرسی ریاست جمهوری را بدست گیرد؟ چرا که ولی فقیه با هرچه تمام به مریدان خود اعلام نموده است که طرفداران فرهنگ غربی را انتخاب ننمایند ، بلکه به معتقدین اسلام ناب محمدی رای بدهند! اگر کار به تقلب و دستکاری آراء کشیده شود و بعضی کاندیداها به شمارش آراء اعتراض کردند ،آنموقع اپوزیسیون ایرانی چه باید بکند؟آیا فقط باید تماشاگر بماند ؟یا اینکه به مردم بگوید ـ دیدید که جمهوری اسلامی هرگز نمی گذارد تا انتخابات سالم بر گزار گردد؟
بنظر من اگر اعتراضات نسبت به تقلب ها به خیابانها کشیده شود باید اپوزیسیون ایرانی نیز در صفوف معترضین شرکت نمایند تا دوشادوش مردم یک جنبش اعتراضی وسیع را برای جمهوری اسلامی دامن بزنند.همه انقلاب های آرام و مخلمی در جهان با اعتراض به انتخابات ناسالم رو برو شده است و از درون همان جنبش به سرنگونی حکومت های مستبد منتهی شده است که اپوزیسیون ایرانی نیز می تواند از آنها در سهائی بیاموزد.
برای مثال چایشسکو رهبر رومانی رادر سال 1989 مردمی سرنگون نمودند که ظاهرا برای گوش دادن به سخنرانی او در میدان بزرگ بخارست اجتماع کرده بودند.
همه ما به خوبی می دانیم که نظام جمهوری اسلامی به دروغ در داخل و خارج ادعا می کند که دمکراسی و انتخاب نمایندگان مردم برای ارگانهای قوه مجریه و مقننه را بدرستی رعایت می نماید.اپوزیسیون ایرانی باید دروغ جمهوری اسلامی را با شرکت دادن مردم دریک جنبش سراسری به اثبات برساند نه اینکه تنها به صدور اطلاعیه ها ،بیانیه ها اکتفا نماید.همه ما اینرا بخوبی می دانیم که کاندیدا های مورد تائید شورای نگهبان و و لی فقیه به دروغ همه شعار های سیاسی ،اجتماعی ،فرهنگی و مبارزات برحق اپوزیسیون را در ماههای قبل از انتخابات به مصادره خویش در می آورند تا خودرا نزد مردم محبوب نشان دهند تا آرای آنها را کسب نمایند و بعد از جلوس به قدرت همه وعده های خود را به فراموشی می سپارند که در این راستا نیز اپوزیسیون ایرانی باید میان مردم روشنگری نماید.
دکتر اکبر اعلمی به درستی اشاره کرده است که آقای موسوی در بیست ساله گذشته کجا تشریف داشتند تا به معضلات حکومت انتقاد نمایند اما اینک به یکباره کاسه داغ تر از آش شده اند!
در جمعبندی بالا به این نتیجه می توان دست یافت که وضعیت درونی و بیرونی رژیم اسلامی بسیار لرزان است و اوباما نیز کم کم از ادبیات سیاسی جرج بوش علیه جمهوری اسلامی بهره می گیرد و از تحریم های سخت گیرانه تر و ازگزینه های گوناگون که همچنان بر روی میز کاخ ریاست جمهوری امریکا رژه می روند سخن می گوید.ضرب العجلی که کاخ سفید در مورد مسائل اتمی به جمهوری اسلامی داده است در پایان سال جاری میلادی پایان می یابد و بی صبری های اسرائیل نیز بسیار نگران کننده شده است.ولی فقیه به همه کاندیداهای ریاست جمهوری گوشزد کرده است که برنامه اتمی غنی سازی اورانیوم مانند گذشته پیگیری خواهد شد و هرگز عقب نشینی در زمینه غنی سازی اورانیوم صورت نخواهد گرفت.
پس مشاهده می کنیم که حتی انتخابات پیش رو نیز به اوباما کمکی نخواهد کرد تا فضای تازه ائی در گفتگوها و تماس های بین المللی با جمهوری اسلامی بوجود آورد؟
۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه
چهل دلیل محترمانه برای نه گفتن به احمدی نژاد
1. نداشتن نگاه كلان و سيستميك در عرصه مديريت دولت دولت نهم ظاهراً ظرفيت و كشش كنش در مقياس كلاني چون اداره كشور را نداشت. استفاده از مكانيزم سعي و خطا در تخصيص منابع مالي كشور يكي از مهمترين نشانههاي اين قضيه به حساب ميآيد. تلاش برای حل مشکلات مردم به صورت فردی و جزئی نتیجهای جز اتلاف منابع عمومی نداشت و باعث گردید تا مشکلات به صورت اساسی و پایهای حل نشود.
2. عدم ثبات در مديريتها
به عنوان يك اصل پذيرفته شده در تمام دنيا، استانداردي از ثبات در حوزه مسئولين و مديران وجود دارد و تغيير مديران بر مبناي اصول مشخصي صورت ميپذيرد. در دولت نهم بدون معيارهاي روشن و صرفاً بر اساس ميزان سرسپردگي به قدرت مركزي و تمكين از آن، مديران منصوب يا معزول ميگشتند. موضوع وقتي بغرنجتر ميشود كه برخي مديران پس از حرف و حديث فراوان از پستي معزول و مدتي بعد در پستي ديگر منصوب ميگشتند. عزلهاي متعدد مديران عاليرتبه در وزارتخانهها و بانكها و ... يكي از مهمترين نشانههاي اين امر است كه نتيجهاي جز ايجاد عدم اطمينان در ميان مديران و فعالان امور ندارد. تغيير كاميوني مديران كارآزموده صنعت و تجارت غيرهمسو با رويكردي يكسره سياسي و جايگزيني افراد جوياي نام در مديريت بالا تقريباً به رويهاي غالب در دولت نهم تبديل شده است.
3. سياست خارجي آشفته، بدون برنامه و ماجراجو
بسياري از كنشهاي دولت نهم در عرصه سياست خارجي ماهيتي "نمايشي" و صرفاً با هدف "مصرف داخلي" صورت پذيرفت. انحراف در برداشت از انقلاب، به مفهوم بازتوليد آنارشيسم و بر هم ريختن نظم عمومي در مقابل ديدگاه آرامشطلب و اصلاحي خسارتهاي دير جبرانپذيري را در عرصه منطقهاي و جهاني بر جاي گذاشته است. در رویکرد معطوف به نتیجه نیز میتوان آثار تخریبهای دیرگذر را در عرصه سیاست خارجی مشاهده کرد. عمق این فجایع تا حدی است که احتمالاً تا مدتها مهندسین جایگزین و جدید سیاست خارجی را با مشکلات عدیده برای برگرداندن اوضاع به وضع سابق (و نه پیشرفت!!) روبرو خواهد ساخت.
4. عوامفريبي
عوامفريبي در كشورهايي كه سياست مدرن را تجربه كردهاند عموماً بسيار كمرنگ صورت ميپذيرد. در جوامعي كه سياست در آنها مانند بسياري حوزههاي ديگر حالت تودهوار خود را حفظ كرده است امكان سوار شدن بر روي اموجا احساسات پاك مردم و سپس سوء استفاده از آن ميسر است چرا كه كانالي براي هدايت اين احساسات در مسير حرفهاي وجود ندارد و اين مسألهاي است كه در دولت نهم بيش از هر زمان ديگري پس از انقلاب اسلامي مورد استفاده قرار گرفته است.
5. مشورتناپذيري و عدم التزام به خرد جمعي
خودرأيي يكي از آفتهاي مبنايي دكتر محمود احمدينژاد به شمار ميرود. ظاهراً ايشان خود را در تمام زمينهها اعم از اقتصاد، سياست، جامعهشناسي، هنر، ورزش و ... صاحبنظر ميدانند و احساس نيازي به نظرات كارشناسي هيچ موافق و مخالفي جز حلقه محدود اطرافيان خود ندارند. همين عدم تمكين از خرد جمعي باعث تبديل فرصتها به تهديد و برجسته گشتن نقاط ضعف كشور و آسيبپذيري در مقابل بيگانگان شده است.
6. تشديد و تقويت نيروهاي گريز از مركز ميان فعالين سياسي - اجتماعي
ايجاد شكافهاي كينهورزانه و اساسي ميان فعالان سياسي در هر جامعهاي يكي از خطرناكترين عوامل تهديد منافع ملي و ناكارآمدي سياسي محسوب ميشود. آقاي احمدينژاد با ايجاد يك جبهه حداكثري از مخالفان و متهم كردن آنان به ناكارآمدي و فساد اقتصادي و سياسي عملاً حكومت را در معرض بياعتمادي مردم قرار داد و فعالين را بيش از پيش از رسيدن به راه حلهاي حرفهاي در سياست دور ساخت.
7. به چالش كشيدن مباني اساسي نظام جمهوري اسلامي از جمله در مسأله جمهوريت (و دموكراسي)
محمود احمدينژاد با طرح اين شعار كه مردم از شنيدن نام دموكراسي حالت تهوع ميگيرند و نيز با بسياري از عملكردهاي ديگر خود عملاً ركن جمهوريت و رجوع به آراء مردمي را مورد هجمهاي تمامعيار قرار داد تا بيش از پيش نگراني مردم و فعالين سياسي از گروههاي مختلف را برانگيخته باشد. اين رويكرد خطرناك در تعارض واضح با آرمانهاي حضرت امام(ره) و آرمانهاي انقلاب اسلامي در درازمدت ميتواند موجبات از بين رفتن تعادل سياسي را در ساختار نظام جمهوري اسلامي فراهم آورد.
8. تمركز بيشتر قدرت در فرم فردي و عدم التزام به پخش قدرت
دولت نهم بر خلاف شعارهاي خود بيش از هر دولت ديگري قدرت سياسي را در خود(و شايد در خود رييس جمهور) متمركز كرد تا عدم التزام خود به جمهوريت نظام و حاكميت مردم را نشان دهد. اين رويكرد كه امروزه يكي از منابع فساد سياسي محسوب ميشود يكي از دلايل اصلي مقابله با حكمراني خوب و انحصارگرايي متمركز به شمار ميرود.
9. عدم ارائه آمار دقيق و شفاف از عملكرد اقتصادي دولت پس از سال 85
كمترين انتظاري كه از دولت نهم كه سال 84 شعار شفافيت را در گوش همگان فرياد ميكرد ارائه آمار روشن از عملكرد خويش خاصه در زماني كه قيمت نفت و درآمد آن به صورت رؤيايي افزايش يافت، بود. اما عملاً از سال 85 به بعد چنين آمارهايي اعلام نشد تا شبههها بيشتر از قبل دامن گير دولت نهم گردد. اینگونه است که با وقاحت هر چه تمامتر سرنشینان دولت نهم منتقدان خود را به خاطر تخمین میزان درآمدها، میزان کسری بودجه و ... به باد ناسزا میگیرند. شاید این معنی جدیدی در شفافیت حکومتی است که از برکات دولت نهم محسوب میگردد.
10. انحلال اركان مديريت كشور از جمله سازمان مديريت و برنامهريزي كشور
سازمان مديريت و برنامهريزي كه سابقهاي طولاني در مديريت مالي كشور دارد مانند بسياري نهادهاي ديگر در دولت نهم، به صورت يك شبه توسط رييس جمهور منحل شد تا نگرانيها و انتقادات بسياري از مديران و اقتصاددانان را برانگيزد. دليل اين عمل از سوي رييس جمهور بروكراسي مزاحم و ناكارآمدي اين سازمان عنوان شد تا بودجه به صورت مستقيم در اختيار استانداران قرار گيرد. شكستن مانيتور جريان نقدينگي كشور در حالي صورت پذيرفت كه در حال حاضر و به گزارش سازمان بازرسي كشور انحرافهاي مالي بسياري در گزارشهاي تفريغ بودجه سالهاي 85،86 و 87 ديده مي شود. ناپديد شدن بيش از 1000 ميليارد تومان تنها در يكي از سال ها و نيز كسري بودجه شديدي كه براي امسال پيش بيني مي شود از تبعات اين اقدام كم سابقه آقاي رييس جمهور به حساب ميآيد. جالبتر اينجاست كه ايشان اخيراً اين كار را از اهداف شهيد رجايي مي خواند تا دوباره از وجهه اين بزرگوار سوء استفاده كرده باشد.
11. تعليق يا انحلال حدود 18 شوراي عالي تصميمگيري در كشور از جمله شوراي پول و اعتبار، شوراي عالي اقتصاد
عطف به مورد قبل بسياري از مراجع تصميمگيري مديريت كشور به سرنوشت سازمان مديريت و برنامهريزي كشور دچار شد تا همه تصميمات به صورت يك شبه و بر اساس تمايلات و منويات يكنفره صورت پذيرد. دليل اين تصميم نداشتن وقت از سوي رييس جمهور براي شركت در جلسات اين شوراها اعلام شد اما سؤالي كه اكنون مطرح ميشود اينجاست كه چطور جناب رييس جمهور فرصت سفر استان به استان و ديدار چهره به چهره با مردم آنجا را دارد اما فرصت شركت در جلسات تصميمگيري كلان مملكت را ندارد؟! اما واقعيت حاكي از آن است كه آقاي احمدينژاد هيچ گونه قيد و بند الزامآوري از مديريت جمعي را نميپذيرد و تك روي در تصميمگيريها براي ايشان به يك رويه منجر گشته است. ظاهراً ايشان مديريت جامعه را با اداره يك سازمان كوچك اشتباه گرفته است.
12. تبديل فرصتهاي تاريخي و طلايي ايجاد شده براي ملت ايران به تهديدهاي اساسي
قيمت افسانهای نفت و درآمد سرشار آن در 4 سال گذشته، تصويب و ابلاغ اصلاحيه اصل 44 قانون اساسي و باز شدن دست دولت در امر خصوصيسازي، زمينگير شدن نيروها و كشورهاي متخاصم ايران در منطقه، از بين رفتن تهديدگرهاي همسايه مانند طالبان و صدام و مواردي از اين دست همگي فرصتهاي تاريخي در مقابل ملت ايران بودند كه از دل آنها تورم 25 درصدي، افزيش حجم دولت و شبهه خصوصيسازي، تصويب 4 قطعنامه عليه ايران در شوراي امنيت، تصويب دو قطعنامه در شوراي عمومي و نشست ژنو در تأييد هولوكاست بر خلاف نظر ايران و سيل عملياتهاي تروريستي در مرزهاي ايران خارج گشت.
13. تشديد فقر، گسترش فساد و تعميق تبعيض بر اثر عملكرد نامطلوب دولت نهم
رشد سرمايهگذاري طي سالهاي 83 تا 85 از 9.79% به 0.5% در حال حاضر كاهش پيدا كرده است. رشد سرمايهگذاري در صنعت از 12.5% در زمان اصلاحات به 2.2% در حال حاضر كاهش پيدا كرد. تا سال 84 حدود 10% از مردم زير خط نسبي فقر بودند و در سال 86 اين عدد به 21% رسيده است. جمعيت زير خط مطلق فقر نيز در طي سالهاي 83، 85 و 86 به ترتيب 2%، 5% و 7% را تشكيل ميدهند. بنا بر اين طبق آمار در چهار سال گذشته هر سال دو درصد به تعداد فقيران ايران افزوده شده است. در رشد فساد دولتي از رده 84 به رده 121 جهان سقوط كردهايم، به عبارت ديگر و با وجود اينكه اسامي مفسدين اقتصادي در جيب كت جناب رييس جمهور قرار داشت فساد سيستماتيك و دولتي افزايش داده شد. ضريب جيني نيز كه شاخص تبعيض اقتصادي است در اين سالها با افزايش روبرو است. حال سؤال اينجاست كه مگر دولت نهم با شعار فقر، فساد و تبعيض به پا نخواست؟ عملكرد فوقالعاده ضعيف و ناكارآمدي دولت نهم عملاً دلايل وجودي آمدن خود به صحنه را تشديد كرده است.
14. تحديد ركن عقلانيت در كنشها
بسياري از كنشهاي دولت نهم تنها در سخنراني و نمايش خلاصه شد. با اين وصف و بدون داشتن استراتژي ركن كنش عقلاني در كاملاً به محاق تعطيلي كشيده شد. كنشهايي كه بسيار دوست داشتند كه ايدئولوژيك وانمود گردد تا از بار سرزنشهايي كه به واسطه غير عقلاني بودن آنها نثار دولت ميشد، كاسته شود اما در واقع اين كنشها هيچ ارتباطي به اعتقادات اسلامي و ايدئولوژي انقلاب اسلامي نداشت؛ چه اينكه يكي از شاخصهاي انقلاب اسلامي همين كنش بر مبناي عقلانيت بود و اين مسأله در جاي جاي آن ديده میشود.
15. تشديد پديده فرار مغزها عليالخصوص دانشجويان نخبه به كشورهاي ديگر
بسياري از نخبگان كشورمان كه در فضاي تيره و تار ترسيم شده به واسطه رفتارهاي غير قابل توجيه دولت قرار گرفته بودند؛ عطاي ماندن در كشور را به لقاي آن بخشيدند و براي ادامه تحصيل يا كار در كشورهاي ديگر از كشور خارج شدند. بحث اصلي اينجاست كه تا چه اندازه ميتوان اين خروجها و بازنگشتنها را توجيه كرد؟ آيا بضاعت و توان نسل ايراني براي تربيت و استفاده از نخبگان و فرزندان خود نامحدود است؟
16. بدعتگذاري در استفاده از روشهاي غيرمتعارف مانند پخش نقدينگي و كالا در سطح وسيع براي جلب آراء
شاید در برخی حوزههای انتخابیه مجلس شنیده میشد که قبل از این به دلیل امکان منطقهای متأسفانه عدهای از کاندیداها برای جلب آراء مردم به پخش اقلام مادی و غیرمادی در میان روستاها و ... رو میآوردهاند. چه اینکه با دادن وعده و وعید به سران اقوام نیز برخی از اثرگذاریها را پیگیری مینمودند. اما در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری شنیدهها از یک بدعت نامیمون و عجیب در سطح کشور و جهت انتخابات ریاست جمهوری دهم حکایت میکند. آنجا که همان روشهای غیراخلاقی و نامتعارف قانونی توسط ستاد آقای احمدینژاد انجام میشود که اگر این رویه در چنین سطحی ادامه پیدا کند در سالهای آینده افراد از هیچ حربهای برای دستیابی به قدرت در مبارزات انتخاباتی رویگردان نخواهند بود به میزان زیادی سلامت مبارزاتی انتخاباتها در سطح کلان زیر سؤال خواهد رفت.
17. استفاده از نيروهاي غيرمتخصص در مناصب غيرمرتبط
در دولت نهم صرفاً به دلیل استفاده از نیروهای جوان حامی رییس جمهور و با شعار میدان دادن به جوانان یکی از تجربههای غیرمعمول که در هیچ کجای جهان سابقه نداشته است انجام شد؛ چه اینکه دنیای مدیریت با جوانگرایی تقابل ندارد اما از اینکه ایشان پلههای آبدیده شدن و ترقی را بدون مراحل طبیعی خود طی کنند نتیجهای جز از بین رفتن امکانات عمومی حاصل نمیشود. مسأله به همین مورد ختم نمیشود چه اینکه بسیاری از افراد با سن و سالهای بالاتر نیز که تخصص و تجربه کارهای کلان را نداشتند با استدلال نمایشی شکستن قفلهای مدیریتی و باز کردن آنها به روی همگان و درآوردشان از انحصار یک عده محدود وارد حوزه مدیریت کلان شدند که امروز و پس از گذشت چهار سال ناتوانی شدید آنها در مسائل اجرایی کشور محرز گشته؛ ضمن اینکه اقدام مؤثری نیز از سوی رییس جمهور برای جبران معضلات خودساخته دیده نمیشود که لزوماً هزینه این بیبرنامگیها و لجبازیهای دولت بر گرده مردم تحمیل و از جیب آنان تأمین خواهد شد.
18. انتصاب مسئوليني با سوابق غير شفاف مانند كردان، محصولي و مشايي كه با رفتار غير معقول خود موجبات وهن نظام را فراهم آوردهاند
یکی از دغدغههای انقلابیون ایران استفاده از مسئولان پاکدست و سلیمالنفس در مناصب اجرایی ملت بود. متأسفانه در دولت نهم به صورت یکباره قبح بسیاری از این مسائل شکست و حضور متعدد افرادی با مختصات کاملاً متفاوت با رویکرد ارزشی و انقلابی در دولت و دفاع جانانه آقای احمدینژاد تا آخرین مراحل (حتی پس از آنکه از بسیاری از تخلفات آنها مطلع میگشت) نشانهای از عدم خواست دولت بر استفاده از نیروهای متعهد بر خلاف تمام شعارهای رنگارنگی که سر داده شد، دارد. این اتفاقات نتیجهای جز از بین رفتن آبروی نظام اسلامی نداشت.
19. سياسي كردن همه چيز از جمله ورزش كشور و بالطبع گرفتن نتايج بسيار ضعيف در رشتههاي مختلف ورزشي
یکی از حوزههایی که در سالهای اخیر مورد هجمه سیاسی کاری دولت نهم قرار گرفته است ورزش کشور است. گرفتن نتایج بسیار ضعیف یکی از نتایج طبیعی نداشتن رویکرد اصولی و علمی در مدیریت ورزش کشور است. این حوزه نیز مانند حوزههای دیگر تحت عزل و نصبهای سیاسی روزگار پریشانی را سپری میکند و در برخی رشتهها موجبات جریحهدار شدن غرور ملی را فراهم آورده است.
20. عدم تخصيص بهينه درآمدهای نفتی
دولت نهم عملاً با نداشتن برنامه و با بهانه تحریمهایی که علیه ایران وجود داشته است و البته بخش عمدهای از آن محصول عملکرد غیرمنطقی خود دولت در عرصه جهانی است با بر باد دادن حدود 300 ميليارد دلار درآمد سرشار نفتي دولت و تبديل بخش عمدهاي از آن به تورم به رغم وعده دولت در آوردن نفت بر سر سفرههاي مردم یک فرصت تاریخی برای توسعه ایران را از بین برد. بدین صورت است که دولت با وجودی که حقوق معوقه معلمان؛ کارگران و ... را در سیاهه خود دارد به پرداخت کمک به مردمی که در سفرهای استانی به استقبال آقای احمدینژاد میآیند میپردازد.
21. تعلل در انجام طرحهاي توسعه پروژههاي كلان و تمركز بر راهاندازي پروژههاي غيركارشناسي شده
نفسهای برخی پروژههای ملي مانند عسلويه که با تلاش بسیار و مدیریت موفق در زمان اصلاحات آغاز شد امروز در میانه راه به شماره افتاده است. به جای تمرکز بر توسعه و تکمیل این پروژهها امروز دولت درصدد انجام بسیاری از پروژههایی است که غیر کارشناسی شده بوده و هیچگونه توجیه فنی و اقتصادی ندارد. از جمله این موارد میتوان به راهاندازی واحدهای پتروشیمی در شهرهایی اشاره کرد که در تأمین آب شرب خود نیز دچار مشکل اساسی هستند.
22. تحديد آزاديهاي اساسي مصرح در قانون اساسي
محدود ساختن شديد فعاليتهاي اجتماعي و سياسي درون دانشگاهها، برخورد با فعالين دانشجويي، تهديد اساتيد منتقد، فعاليت شديد كميتههاي انضباطي در مواجهه با حوزه فوقالذكر که در مهمترین پروژه میتوان به مورد دانشجويان ستارهدار اشاره کرد از جمله نتایج کارنامه فرهنگی دولت در حوزه آزادیهای قانونی و مشروع است.
23. برخورد با تشكلهاي سياسي؛ مدني و صنفي و ایجاد محدودیت در قبال آنها
دولت نهم در عين طرح شعارهاي پر طمطراق رویکردی بسته و ضد فرهنگی در قبال تشکلهای قانونی در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی، مدنی و صنفی داشت. ندادن مجوز برای انتشار روزنامه، برخورد با فعالین این تشکلها، تهدید حامیان آنها و تلاش برای کانالیزه کردن فعالیتهای آنها در جهتی که مطلوب نظر دولت نهم بود در مجموع باعث ایجاد رخوت و بدبینی شدید در میان فعالین این تشکلها و حامیان آنها گردید.
24. عبور و مرور مكرر از قانون از جمله هزاران مورد تخلف از برنامه بودجه
دولت که خود باید مروج رعایت قانون باشد عملاً در موارد بسیار زیادی از قانون عبور کرد. خاصه دولت نهم به دلیل درآمدهای نفتی سرشار و به دلیل نداشتن تفکر کلگرا و سیستماتیک جهت مدیریت درآمدهای ناگهانی در مورد قانون بودجه تناه در یک سال حدود دو هزار تخلف از قانون مصوب را تجربه کرد. تا جایی که این عبور و مرورها کم کم به یک رویه برای دولت تبدیل شد و مجلس نیز ناتوان در برخورد و ممانعت از این امر ظاهر شد.
25. عدم پيگيري ديپلماسي اصولي و با ثبات و فراري دادن سرمايههاي خارجي
بر خلاف ادعای دولت مبنی بر دیپلماسی اصولگرایانه تنها میتوان بر این کارنامه نام ماجراجویی را گذارد. رفتارهایی که نه استراتژی، نه هدف و نه چهارچوب مشخصی نداشت و صرفاً در پی انجام نمایش و تبلیغ برای مقاصد خود بود که بسیاری از این تبلیغات نیز مصرف داخلی داشت. این ماجراجویی در برخی موارد منجر به فاجعههایی میشد که به همت رسانه ملی! و نمایش معکوس به یک فتح و افتخار تعبیر میگشت. در بررسی معطوف به نتیجه نیز از تصویب 4 قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران، تصویب دو سند در تأیید هولوکاست در شورای عمومی سازمان ملل و نیز کنفرانس دوربان 2 اشاره کرد. از دست دادن بسیاری از فرصتهای منطقهای و تیره شدن روابط با کشورهای عربی منطقه نیز از جمله این موارد هستند.
26. زمينهسازي براي تثبيت رژيم صهيونيستي در محافل بينالمللي به واسطه مظلومنمايي آنها
رژیم صهیونیستی اتفاقاً از عملکرد پرآشوب دولت نهم استفادههای فراوانی نمود و با مظلومنمایی در محافل بینالمللی و نفوذ در دستگاههای تصمیمساز و القای این مطلب که در برابر خطر تجاوز قرار دارد عملاً بسیاری از فشارهای سابق بینالمللی علیه خود را که به واسطه کشتارها و جنایتها در لبنان و فلسطین ایجاد شده بود از بین برد و آنها را دفاع از خود نشان داد.
27. تبديل شدن ايران به واردكننده در بسياري از اقلام اساسي از جمله در حوزه كشاورزي
در حالی که در زمان اصلاحات در برخی اقلام اساسی مانند گندم ایران به خودکفایی رسیده بود در حال حاضر و به دلیل مدیریت غلط دولت در حوزه کشاورزی روند معکوس وابستگی آغاز شده و امروز ما یکی از واردکنندگان اصلی در برخی از این اقلام خاصه از آمریکا هستیم.
28. بر هم ريختگي رويههای عمومي و اجرايي كشور و جانشيني آنها با سليقه شخصی
تصمیمگیریهای فردی و سلیقهای یکی از رویههای معمول در دولت نهم و شخص آقای احمدینژاد بود. در حالی که بسیاری از صاحبنظران فرهنگی، اقتصادی و ... به شدت در برابر رفتارهای خطرساز دولت در حوزههای مربوطه ابراز نگرانی مینمودند، آقای احمدینژاد همچنان بر تصمیمهای خود پافشاری و در عملیاتی کردن آنها تعجیل مینمود. برهمریختگی رویههای عمومی که محصول تجمیع تجربههای دولتهای قبلی و بعضاً پیش از انقلاب بود موجبات لجامگسیختگی تصمیمات دولت نهم را فراهم آورده است.
29. كاهش تعداد انتشارات كشور و ركود بيسابقه در حوزه نشر اجتماعي - سياسي
آمارها حاکی از کاهش قابل توجه تعداد انتشارات کشور (از 8000 به 3000) در دولت نهم است. این رویکرد در قبال روزنامهها خاصه روزنامههای سیاسی مخالف نیز صادق است. از این رو محتوا و کیفیت مطالب منتشر شده نیز در سالهای اخیر با افت شدیدی روبرو بوده است.
30. گسترش نگاه امنيتي به دانشجويان و هنرمندان، معلمان و كارگران
تبديل دغدغههاي صنفي گروههای مختلف اعم از دانشجویان و هنرمندان، کارگران و معلمان و ... به چالشهای سياسي و امنيتي، نداشتن سياستهای روشن در قبال قوميتهای و اقليتهای مذهبي و زمينهسازي براي تحريك آنها و نفوذ بيگانگان در مناطق مرزی یکی از نقاط ضعف جدی دولت نهم در رصد و مدیریت فضای روانی جامعه بود. بیشک نفوذ بیگانگان در جوامعی راحتتر صورت میپذیرد که اقتصاد ضعیف، ساختارهای فرهنگی غیر اصیل و ... داشته باشند. بنا بر این راه حل این مسأله گسترش نگاه امنیتی به فعالیتهای دانشجویان و هنرمندان، معلمان و کارگران نیست.
31. ترويج نگاه خرافهگري و انحرافي در مسائل ديني خاصه در حوزه مهدويت
پیش از این متداول بود که هر کس راجع به دیدن ولی عصر(عج) اظهار مطلبی میکرد بر مبنای سند مکتوب حضرت کذاب قلمداد میشد. متأسفانه در دولت نهم مرزهای بسیاری از مسائل اعتقادی حساس از جمله در مورد مهدویت در نوردیده شد. ترویج نگاه خرافهگری و طرح مسائل انحرافی مانند هاله نور، عنایات ویژه ولی عصر(عج) به دولت نهم و ... انتقاد علما و مراجع را نیز برانگیخت.
32. برهم ريختن ساختارهاي اجتماعي و به محاق بردن گروههاي مرجع
زمانی که ساختارهای اجتماعی که در ارتباط وثیق با هنجارهای غیررسمی عمومی قرار دارند در معرض تخریب و هجمه قرار میگیرند زمینه برای بیشتر تودهوار شدن آن جامعه فراهم میگردد. نقش گروههای مرجع در ایجاد این ساختارهای اجتماعی نیز انکارناپذیر است. برای مثال ایجاد محورهای اجماع ملی در ارتباط با چالشهای کلان پیش روی یک جامعه در مقیاس جهانی (برای مثال مسأله هستهای یا جنگ) و در زمانهای حساس یکی از کارویژههای این ساختارها است. در دولت نهم ساحت مراجع، دانشجویان، معلمان و هنرمندان و ... بیش از پیش در معرض توهین و تحقیر و برخورد قرار گرفت که نتیجتاً باعث دلسردی آنان و نیز جامعه از اثربخشی کنشها و تصمیمات آنها گردید.
33. به محاق بردن اخلاق سياسي
پس از دوران اصلاحات یکی از کلیدواژههایی که در عرصه سیاست رونق زیادی پیدا نمود، اخلاق سیاسی بود. صرف نظر از اینکه بسیاری ورود اخلاق به سیاست را ناممکن دانسته یا ممکن در نظر و ناممکن در عمل بخوانند سیدمحمد خاتمی عملاً نشان داد که عملی ساختن این مسأله در نظام اسلامی- انقلابی که مبانی نظری خود را به طور قوی از مباحث دینی میگیرد ناممکن نیست. متأسفانه در دولت نهم و بر خلاف بسیاری از حرفها و نظرات، عملاً اخلاق سیاسی حداقل به عنوان یک پرنسیب کنش مدنی به بوته فراموشی و اضمحلال سپرده شد تا نظام اسلامی یکی از سختترین دورههای خود به لحاظ تطابق نظر و عمل را سپری سازد.
34. نفاقكرداري به واسطه قدسيگفتاري و عرفيرفتاري
عطف به شماره قبل می توان عدم تطابق گفتار و رفتار دولت را در نفاق کرداری و نداشتن پرنسیپ تلقی کرد. دولت بیش از هر دولت دیگری قدسی گفت اما عرفی رفتار کرد بدون اینکه در نظر داشته باشد عرفی رفتار کردن الزامات خاصی دارد که صرفاً با حرف و شعار محقق نمیشود.
35. طرح وعدههاي عديده و بيپشتوانه در داخل و اختصاص كمكهاي فراوان به كشورهاي خارجي از جيب ملت
موارد متعددی از وعدههای دولت نهم چه آنها که در زمان تبلیغات دور قبل مطرح گردید و چه آنهایی که در طول چهار سال ریاست جمهوری بیان شد بدون عملیاتی شدن صرفاً جهت تهییج مردم باقی مانده است. نتیجه آنکه سطح توقع مردم از دولت به صورت خاصی افزایش یافت ولی عدم تحقق آنها بیش از پیش مردم را از حضور در صحنه دلسرد و رابطه دولت-ملت را سستتر میسازد. در کنار اینها باید به مبلغ قابل توجه کمکهای دولت نهم به کشورهای خارجی (بیش از 4 میلیارد دلار) اشاره کرد که باز به دلیل نداشتن اصول دیپلماسی نمیتوان به اثر بخش بودن آنها اطمینان داشت. ضمن اینکه در کشوری که هنوز مردم خود با فقر و مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکنند اختصاص چنین کمکهایی شاید توجیه فنی و نیز اخلاقی نداشته باشد و پس از مطرح شدن در عرصه عمومی باعث بیاعتمادی عمومی و ناراحتی مردم را فراهم میآورد.
36. كاستن از شأن فرهنگي رياست جمهوري به واسطه استفاده از ادبيات مخصوص دولت نهمي در مواجهه با ديگران
یکی از اتفاقات عجیب در دولت نهم استفاده از ادبیات مخصوصی بود که از سوی ایشان به مردمی بودن تعبیر میشد در حالی که در بین مردم نیز چنین ادبیاتی رایج نبود. برای نمونه آیا مردم در خطاب کردن دوستان یا حتی مخالفان خود به صورت پیوستهای از تعابیر ناشایست استفاده میکنند؟ عبور دادن یکی از وزرای کابینه از درون لوله آب به دلیل عملکرد نامناسب (اگر درست باشد!) یا بزغاله خواندن مخالفان و کمشعور خواندن ایشان، آن هم از تریبون و جایگاه رییس ملت فرهیخته و با نزاکت ایران امری قابل قبول و مردمی است؟ یا صرفاٌ مسیر را برای ساختارشکنی بیشتر فرهنگی و گسترش لمپنیزم در بالاترین سطح ممکن آن فراهم میآورد؟ آیا تحقير هيأت دولت از جمله وزرا با ادبياتي سخيف و توهين به مخالفان با ادبياتي سخيفتر مردمی کردن حکومت است؟
37. زمينهسازي براي ورود نظاميان به مسائل سياسي و دخالت آنها در اين حوزه بر خلاف نظرات صريح بنيان گذار انقلاب اسلامي
بسیاری از مسئولینی که در دولت نهم به مشاغل حساس سیاسی دست پیدا کردند سابقهای نظامی داشتند. این تمایل عجیب آقای احمدینژاد به استفاده از نظامیان در پستهای سیاسی و نیز ورود نظامیان به حوزههای اقتصادی در این دولت مکانیزمهای کلاسیک و طبیعی انجام امور به وسیلۀ فعالین خود آن حوزه را دچار اختلال جدی نمود که نهایتاً نارضایتیهای روزافزونی را برای لایههای متعدد فعال در هر حوزه ایجاد کرد. نتیجه این رویکرد آن شده است که امروز برخی از نظامیان بر خلاف نظر حضرت امام(ره) صراحتاً از تکلیف خود برای ورود در عرصه سیاسی و دخالت بسیج و ... در انتخابات دفاع میکنند.
38. كاهش جايگاه و توهين به نخبگان
آن روزی كه رییس محترم جمهور در دفاع از دروغگویی وزیر کشور خود مدارك تحصيلي را ورقپاره خواند بسیاری از اهالی دانشگاه احساس تحقیر کردند چه آنکه ایشان خود را متعلق به این خانواده میدانست اما شاید به خاطر همین رویکرد بود که بخش عمده ای از این خانواده بزرگ در پاسخ غیر رسمی خود به دولت و رییس جمهور عملاً او را خارج از خود قرار داد. افتخارات دولت نهم در برخورد با دانشگاه و نخبگان به همین جا ختم نمیگردد؛ بازنشسته کردن اساتيد منتقد به صورت فلهاي، عدم اعتماد به دانشگاهیان برای انتخاب رؤسای خود، طرح لزوم انجام انقلاب فرهنگی دوم در دانشگاهها و نیز ضرورت هدایت دانشگاهیان از ضلالت توسط حامیان دولت نهم همگی زمینهساز تشدید بیاعتمادی دانشگاهیان و نخبگان به دولت و نیز حامیان آنها گردید.
39. ارائه تفسير حداقلي از اسلام سياسي و تبليغ بستهترين نوع ممكن از دايره خوديها در نظام اسلامي
در دولت نهم سنت "تکفیرگری سیاسی" به اوج خود رسید. گویی تمام دولتهای قبلی خائن به انقلاب بوده و ناشایست رفتار نمودهاند و تنها این دولت و حامیان او هستند که نگران انقلاب و آرمانهای آن هستند. بدینگونه بود که افتخار به ثمر رسیدن بسیاری پروژههای کلان ملی صرفاً به دلیل عملکرد دولت نهم مصادره به مطلوب شد و دولتهای قبل نافرمان و در تقابل با خواستهای مردم. خارج خواندن و تلاش برای خارج ساختن سایرین از دایره نیروهای انقلاب با حرارتی وصف ناپذیر در این دولت صورت گرفت تا مدل عملی جدیدی از انحصارطلبی پس از انقلاب را به نمایش گذاشته باشد.
40. از بین بردن بخش عمدهای از سرمايه اجتماعي
دولت نهم به واسطه حاكم كردن ديدگاههاي متصلبانه و از بالا به پايين خود در حوزه مسائل اجتماعی بخش عمدهای از سرمایه اجتماعی مردم خاصه در رده جوانان را زمینگیر و بدون استفاده قرار داد. برخوردهای انتظامی با جوانان بر خلاف شعارهای وعده داده شده و توجه گزینشی به لایهای از جوانان حامی دولت به نوعی قطبی کردن فضا در میان جوانان دامن زد. مهمتر از این بیاعتمادی به جوانان برای کنشهای اجتماعی مطلوب خود از ثمرات این نگاه بسته قلمداد میشود.
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه
اندر ستایش رای و مضحکه انتخابات !!
پنجاه و چند روز مانده به انتخابات به عنوان صاحب يک رای که برای همين يک رای ارزش و اهميت قائل است و حاضر نيست از آن دست بردارد و به کسش وانهد، از روندی که اوضاع انتخابات به خود گرفته خشنودم. و در اين وضعيت برايم خيلی فرق ندارد که چه کسی انتخاب شود، نه که به راستی فرقی نکند بلکه همان طور که عباس عبدی نوشت، و درست نوشت، مهم اين است و بايد اين باشد که در هر حرکتی شبيه به اين جامعه برای رسيدن به مردمسالاری چه می آموزد و برای نهادينه کردن دموکراسی چه گامی برداشته می شود." «مسعود بهنود، روزنامه اعتماد»
من هم مثل آقای بهنود رايی را که می توانم بدهم دست ِ کم نمی گيرم. برای آن ارزش بسيار قائلم. برای شناسنامه ی سرخ رنگم، و صفحه ی آخرش، که منتظر است مهر انتخابات وزارت کشور بر رويش ثبت شود، احترام قائلم. اين رای، آن قدر ارزش دارد، که سياستمداران کارکشته به دست و پا افتاده اند تا آن را از من بگيرند. آن را مالِ خود کنند. برای به دست آوردن اين رای، چه کارها که نمی کنند! گذشته را وارونه می کنند؛ تاريخ را تحريف می کنند؛ بر جنايات سرپوش می نهند؛ راست را دروغ و دروغ را راست جلوه می دهند؛ خود را مدرن نشان می دهند؛ خود را پيشرو نشان می دهند؛ ادای وب لاگ نويس ها را در می آورند؛ طرح های مترقی صادر می کنند؛ وعده ی برچيدن گشت ارشاد، آزاد شدن ماهواره، پر سرعت شدن خطوط اينترنت، آزادی مطبوعات، کم کردن سانسور، بازگرداندن آبرو در محافل بين المللی می دهند. حتی اگر فکر کنند، يک درصدِ وعده هايی که می دهند، قابل اجرا نيست، باز از وعده دادن چيزی کم نمی گذارند. نامزدهايی که مدرن نيستند، و بيشتر از مدرنيسم به امدادهای غيبی متکی اند، سيب زمينی توزيع می کنند؛ پرتقال توزيع می کنند؛ بليت استخر توزيع می کنند... همه ی اين ها به خاطر رای من؛ همه ی اين ها به خاطر رای تو. همه ی اين ها به خاطر مُهر وزارت کشور که بايد در صفحه ی آخر شناسنامه ی من و تو بخورد. اما من همان طور که آقای بهنود نوشته اند، برای رای ام ارزش قائلم. آن را به هر کس نمی دهم. به آدم دروغگو نمی دهم. به آدم بدسابقه نمی دهم. به آدم جنايتکار نمی دهم. به آدمی که حس کنم می خواهد من و تو را گول بزند نمی دهم. به آدمی که وعده های دروغين بدهد نمی دهم. به آدمی که وعده های غيرقابل اجرا بدهد نمی دهم. به آدمی که قيمت رای مرا معادلِ چند کيلو سيب زمينی و چند کيلو پرتقال و چند بليت استخر بداند نمی دهم. چون همان طور که آقای بهنود نوشته اند، اين رای ارزش دارد. نه تنها برای نامزدهای رياست جمهوری که برای خودِ من هم ارزش دارد. من شخصيت خودم را، وجدان خودم را، صداقت خودم را، نيک و بد خودم را، آزادگی و انسان دوستی خودم را در نامی که بر روی اين رای می نويسم می بينم. در صندوقی که اين رای را به داخل آن می اندازم می بينم. اين ها که نام شان را می توانم و اجازه دارم بنويسم کيستند؟ اين صندوق ها که می توانم و اجازه دارم رای خودم را به داخل آن ها بيندازم از کجا آمده اند، و برای شمارش به کجا می روند؟ چه کسانی می توانند رای مرا قبول يا باطل کنند؟ من خودم را در همه ی اين ها می بينم. رای من، که ستايش اش می کنم، تنها وسيله ای ست که برای من باقی گذاشته اند. من می توانم، آزادانه آن را در اختيار کسانی که قبول شان ندارم قرار دهم. و نيز می توانم آزادانه آن را برای خودم نگه دارم و به کسی ندهم. ندهم تا آن کسانی که خيلی برای به دست آوردن رای من تلاش می کنند، خيلی برای به دست آوردن رای من راست و دروغ به هم می بافند، خيلی برای به دست آوردن رای من نقش بازی می کنند، بفهمند که آن ها را قبول ندارم. رای من همان قدر که به درد تائيد می خورَد، به درد نفی هم می خورَد. اين تنها وسيله ای ست که با آن می توانم بدون درگيری، صدای خودم را به گوش مسئولان برسانم. به آن ها بگويم، من اين رایِ محترم را به شما نمی دهم. نمی گذاريد به کسان ديگر بدهم، مشکلی نيست، اما اين رای نصيب ِ شما نيز نخواهد شد. من هم مثل آقای بهنود برای رای خودم، ارزش بسيار قائلم و برای حفظ ارزش آن، آن را برای خودم نگه می دارم.
ف - م - سخن
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۶, چهارشنبه
زندگینامه دادشاه قهرمان ملی بلوچستان
دادشاه در ناحيهي كوهستاني اهوران در مركز بلوچستان كه خود در آنجا روستايي زميندار كوچكي بود در اوايل سالهاي 1950 پرچم طغيان برافراشت.
گزارشهاي مردمي علت شورش او را تعدي و دستاندازي مأموران و ژاندارمهاي «قجر» در زندگي روزمرهي همولايتيهاي او، اخذ مالياتها و گرفتن رشوههاي هنگفت از روستاييان مفلوك ولايت او و بيحرمتي به آداب و رسوم و حيثيت قوم بلوچ ميدانند. برعكس، مقامات دولتي او و يارانش را «گروهي اوباش و راهزن» توصيف ميكنند. درواقع، كلمهي «ياغي» كه در مورد دادشاه و ديگر شورشيان به كار ميرفت، نمونهي كلاسيكي است در نماياندن تفاوت ديدگاههاي دو طرف. در زبان بلوچی اين كلمه معناي تحسينآميزي در خصوص كساني دارد كه مسلحانه در برابر «قجرها» قد علم ميكنند، حال آن كه در فارسي معادل راهزني و سركشي است و در مورد كساني به كار ميرود كه بهخاطر ايستادگي در برابر اقتدار شاه شايستهي تحقير و سركوباند. با وجود اينگونه اختلاف برداشتها يك چيز بديهي است و آن مضمون «ضد قجر» و ضد حكومتي قيام دادشاه است. او و يارانش، تخمينا هفتاد تا بيش از 700 نفر، با حمله به پاسگاههاي نظامي ايران، كمين كردن بر سرراه اسكورتهاي حكومتي، قطع خطوط ارتباطي و ترور مأموران و مقامات غيربلوچ دربلوچستان مبارزهاي افسانهاي با حكومت شاه آغاز كرد دادشاه بهياري شناختي كه از محيط داشت و نيز با برخورداري از پشتيباني مردم در نواحي روستايي و قبيلهاي براي مخفي شدن و تهيهي آذوقه، بارها نقشهي دستگيري خود توسط نيروهاي برتر ايراني را كه عليه او بسيج شده بودند، عقيمگذاشت و با شبيخونهاي جسارتآميز و جنگ و گريزهاي برقآسا موجبشگفتي آنان شد و در بلوچستان نامي آشنا و افسانهاي گشت. در 1956شهرتش تيترهاي درشت روزنامههاي ايران را به او اختصاص داده بود وسرگذشت او را تحت عناويني چون «دادشاه را چگونه تعقيب ميكنند و اوچگونه ميگريزد» نقل ميكردند. البته اين گزارشها او را «بلوچ ماجراجو» ميناميدند تا عوامل اجتماعي- اقتصادي و سياسي كه موجب شورش وي شدهبود پنهان بماند. در 1957 حوادثي شورش دادشاه را در معرض توجه جهاني قرار داد. نخستين حادثه كمين وي بر سر راه هيئتي عازم بندر چاهبهار در كنارهي خليجعمان بود كه در ضمن آن دو آمريكايي ــ يك مشاور نظامي و يك پيمانكار ــ به جاي مقامات ايراني به اشتباه كشته شدند و نفر سوم به اسارت افراد دادشاه درآمد. حادثه به قدر كافي مهم بود كه به تيتر صفحهي اول مطبوعات امريكا واروپا تبديل شود و بدين وسيله دربارهي ثبات رژيم شاه سؤالاتي برانگيخت. اين ماجرا اما تا حدود زيادي مسبب استعفاي ناگهاني حسين علأ نخست وزيرايران، توقف كمك اقتصادي آمريكا به جنوب شرقي ايران و فشار آن كشور بهايران و پاكستان براي پايان دادن به ماجراي شورش دادشاه بود. حادثهي عمدهي ديگر آغاز كار زمانبندي شدهي كميسيون مرزي ايران و پاكستان برايعلامتگذاري مرزهايشان در بلوچستان در همان سال بود. در اين مورد،رييس هيئت ايراني، سناتور جهانباني، كه در آن زمان از ارتش باز نشسته شده بود، به دولت متبوعش گزارش داد «مصلحت نيست» كميسيون مشترك تا زماني كه «ماجراي دادشاه» به سرانجام نرسيده است كار خود را شروع كند. متعاقبا، ارتش و پليس پاكستان به عمليات ضد شورش بر ضد دادشاه پيوست كه دار و دستهاش مرتبا از مرز عبور ميكرد و با نيروها و شبهنظاميان پاكستاني در داخل خاك آن كشور به درگيري مسلحانه ميپرداخت. در يكياز اين درگيريها در 1957 نيروهاي پاكستان يكي از برادران دادشاه به ناماحمدشاه را دستگير كرد و به ايران تحويل داد هر چند كه چنين معاهدهاي بين دو كشور وجود نداشت. اين امر ناسيوناليستهاي بلوچ را در پاكستانخشمگين كرد. آنان عمل دولتشان را محكوم و مبارزهي گستردهاي را براي اشاعهي ماجراي او در سطح بينالمللي شروع كردند. در اين خصوص، جمعهخان رييس سابق آكادمي بلوچ، نقش اصلي را در شناساندن مبارزه ی دادشاه بهخاطر آرمان ناسيوناليسم بلوچ ايفا كرد و بدين سان احساسات ناسيوناليستي را به حمايت از او برانگيخت. در نتيجهي اين اقدامات، جمعهخان كه مجري و تهيه كنندهي برنامه به زبان بلوچی در راديو كراچي بود و از اين طريق شهرت زيادي يافته بود و در سراسر بلوچستان شناخته ميشد، از سمتخود عزل شد.
اين حوادث ــ فشار امريكا براي مجازات شورشيان بلوچ بهخاطر كشتن شهروندان آن كشور، حساسيت شاه نسبت به نظر غرب دربارهي ثبات رژيمش و ترس وي از گسترش شورش دادشاه و تبديل شدنش به قهرمان ملي ــ دولت راوادار كرد براي سركوب شورش اقداماتي صورت دهد. بنابراين، موضوع را بهسرلشگر جهانباني، سرباز كهنهكار ــ در آن زمان سناتور ــ كه متخصص اصلي كشور در امور بلوچستان نيز بود محول كرد. او با توجه به تجربهي نظامياش درجنگ در بلوچستان در 1928، به سرعت به اين نتيجه رسيد كه «از بين بردن دادشاه و برادران و يارانش با واحدهاي ژاندارمري يا نيروهاي مسلح مستلزم زمان طولاني و هزينهي سنگين خواهد بود.» بنابراين پيشنهاد كرد كه «به نظرميرسد بهتر باشد كه كار را به سركردگان محلي واگذار كنيم.»
بنابراين، يك جلسهي شرفيابي ترتيب داد و در ضمن آن سردار عيسيخان مباركي را همراه با چند سركردهي عمدهي محلي به شاه معرفي كرد و آنان را «اتباع وفادار وميهنپرست» ناميد كه آمادهاند در صورت تأييد ملوكانه غائله را فرو بنشانند. سركردگان بلوچ اما روايت ديگري دارند و مدعياند كه سخنان شاه متضمن هشدار سرپوشيدهاي بود بر اين مضمون كه يا بايد به اين غائله پايان دهند و يا خود را براي حبس و مصادرهي اموالشان آماده كنند و به اين ترتيب آنان رامجبور كرد كه از دستورش اطاعت كنند.
حقيقت هر چه باشد، عيسيخان به عنوان رييس قبيلهي مباركي كه دادشاه بدان تعلق داشت با دادشاه تماس گرفت و از او درخواست ملاقات فوري كرد تا پيام مهمي را كه شاه برايش فرستاده است شخصا به او تسليم كند. وبراي جلب اعتماد دادشاه به قرآن كريم قسم خورد كه بدون اسلحه در سر قرار حاضر شود و زمان و محل ملاقات را از حكومت پوشيده بدارد. به گفتهي مردم او همچنين به دادشاه قول شرف داد و اين مثل را ذكر كرد كه «بلوچ سرش راميدهد اما زير قولش نميزند» تا دادشاه را كاملا از حسن نيت خود مطمئنسازد. اين نقشه اما جزئي از برنامهاي بود كه حكومت و عيسيخان و همكاران بلوچش از پيش طراحي كرده بودند. به نظاميان ايراني خبر داده شد كه به محض شروع شدن جلسهي ملاقات دست به عمل بزنند. دادشاه بيخبر از اين دسيسه ومطمئن از سوگند عيسيخان به كتاب مقدس و قول شرفش در سرقرار حاضر شد و ناگهان خود را در محاصرهي نيروهاي حكومتي ديد و چون از تسليم شدن سرباز زد، نبردي با تفنگ درگرفت كه در ضمن آن وي و همراهانش كشته شدند
دادشاه و قيامش اما موجب بروز خودآگاهي ملي در بين بلوچها شد واحساس غرور را در آنها زنده كرد. تودههاي بلوچ او را مظهر «بلوچ راستين» ميديدند كه شرف و قابليتهاي رزمي بلوچ را در برابر «قجرها» به جلوه واميداشت و بنابراين تا جايي با او احساس يگانگي ميكردند كه هر كسي خودرا دادشاهي ميديد. مليگرايان او را چون «رهبري ملي كه پرچم طغيان برافراشت» و «در راه آرمان استقلال، براي بيداركردن ملت بلوچ و مبارزه با امپرياليسم جانفشاني كرد» بزرگ ميدارند
او تا امروز يكي از نامدارترين چهرههاي ملي در تاريخ معاصر بلوچ است و به مرتبهي يك قهرمان بلوچ عروج كرده است كه زندگي و مبارزهاش در ترانهها و سرودهاي بيشمار نقل ميشود وهر روز در سرتاسر بلوچستان ورد زبان مردم است. چنان كه يكي از خبرنگاران لوموند ديپلماتيك در 1973 گفت او را هنوز «يكي از بزرگترين شهداي جنبش بلوچ در ايران» ميدانند