زمانی که دریا دستخوش جزر و مد شود همه کشتیهای شناور در آب به طور هماهنگ پائین و بالا میروند. نوسانات در اقتصاد جهانی شده نیز بیشباهت به جزر و مد دریا نیست. اما آنچه را که اکنون در شرف وقوع است نمی توان «نوسان» خواند، شاید توفان و یا حتی سونامی، کلمهای که طی چند سال گذشته ورد زبانها شده است، برچسب بهتری باشد نتیجه گرفتیم که آنچه امروز میگذرد کفاره زیادهرویها و بیمبالاتیهای گذشته است. اگر قرار باشد از یک عامل اصلی به عنوان مهمترین دلیل این رویداد نام برده شود، برخلاف تصور عمومی، مسأله قرضهای بیاعتبار یا «ساب پرایم» تنها ظاهر قضیه است.
تاریخچه دلیل واقعی این بحران برمیگردد به اواخر سالهای هشتاد میلادی و اوائل دهۀ نود یعنی آن زمان که ابتدا کشورهای جنوب شرقی آسیا و سپس روسیه و مکزیک و چند کشور دیگر دچار بحران مالی شدند. این تجربه دردناک برای کشورهای آن منطقه و حتی چین درس گرانبهائی بود. از سوی دیگر همه صاحبنظران و کارشناسان به آن دسته از کشورهای درگیر توصیه کردند که در آینده هوشیار و نگران ذخائر ارزی خود باشند تا چنانچه سرمایهگذارهای خارجی، که رفتارشان به حرکت گله بیشباهت نیست، باردیگر یکپارچه خواستند دارائیها خود را به دلار تبدیل کنند، پشتوانه و ذخیره ارزی کافی موجود باشد.
با بالا رفتن بهای نفت و دیگر مواد خام، برشدت انتقال ثروت و نقدینگی از آمریکا و اروپا به این کشورها و کشورهای تولید کننده و صادر کننده انرژی افزوده شد. این سرمایه انباشته شده باید مورد استفاده قرار میگرفت. در این میان بانکها و مؤسسات مالی بینالمللی مشغول کار شدند و با عرضه کردن امکانات سود ده از نوع اوراق قرضه دولتی، سهام و یا پدیدههای جدید مالی که آنها را «مشتقات» میخوانند، اندوختههای آن کشورها را به غرب برگردانند.
در واقع این عدم توازن پرداختهای آمریکا موجب پرشدن جیب کشورهای آسیائی به ویژه چین شد و اشباع کردن کشورهای غربی با سرمایهای که از شرق میآمد افزایش نقدینگی بیش از حد معمول و سالم را در آمریکا و اروپا به دنبال آورد. این نقدینگی افسار گسیخته به گران و گرانتر شدن بهای منازل مسکونی و دیگر املاک کشید و زمینه مناسب برای وامهای بیاعتبار آماده شد. مسلماً در این میان عدم مراقبت و کنترل مؤسسات مالی بر وخامت اوضاع افزود. به اختصار باید اشکال اولیه را در عدم اجرای سیاست صحیح اقتصاد کلان جستجو کرد و اشکال ثانوی را در کمبود و عدم اجرای مقررات
آنچه مسلم است عواقب این بحران برای سراسر جهان دردناک خواهد بود با این تفاوت که بازهم سهم رنج و عذاب آنهایی که کمتر دارند و کمتر از این خوان یغمای گسترده طی بیست و پنجسال گذشته متنعم شدهاند، بیشتر خواهد بود. این واقعیت چندین دلیل دارد که از همه مهمتر نظام حمایتی یا همان تور ایمنی به هم تنیده کشورهای پیشرفته است. با بهرهگیری از تجارب پیشین، در کشورهای پیشرفته سیستم اجتماعی به گونهای تعبیه شده است که هر شاغلی که بیکار میشود درصد معینی از حقوق دوران اشتغال خود را برای مدت طولانی یا تا زمانی که شغل تازهای بیابد دریافت خواهد کرد. از سوی دیگر سیستم کمکهای اجتماعی دولتی، مذهبی و بخش خصوصی به عنوان دفاع ثانوی وارد عمل خواهند شد. کارمندان و کارگران بیکار شده در بیشتر موارد از بیمه سلامتی دولتی برخوردارند که با از دست دادن شغل آن را از دست نخواهند داد. البته آمریکا در این مورد از سایر کشورهای پیشرفته عقب مانده است.
در این میان بیش از یکصد کشور فقیر جهان بیامید و بیبرنامه در نگرانی کامل با آینده بسیار وخیم روبرو هستند. به احتمال زیاد صدمه اصلی این ماجرا برگرده این گروه از کشورها خواهد بود که نه مردم آن از تمهیدات موجود در کشورهای پیشرفته برخوردارند و نه اکثر حکومتهای آنها لیاقت و کفایت کافی برای برخورد با این آفت جهانگیر دارند. این دسته از کشورها طی چند سال گذشته اکثراً توانسته بودند خود را از خطر فقر شدید رها کرده با نرخ رشدی بیش از شش درصد به آیندهای بهتر امیدوار شوند. اکنون همۀ آن امیدها نقش برآب شده است، چون در مرحله اول با رکود اقتصادی بینالمللی از صادرات این کشورها کاسته خواهد شد. در مرحله دوم، با بحران مالی که جهان گرفتار آن است سرمایهگذاری در این کشورها به حال رکود درآمده است و بسیاری از پروژهها نیمه کار تعطیل شدهاند.
ایران را دریابید
در این میان وضع میهن خودمان از وضع کشورهای فقیر آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین چندان بهتر نیست. متأسفانه براثر عدم لیاقت مسؤولان نه تنها کوچکترین اقدام اساسی برای رهاندن کشور از وابستگی به درآمد نفت طی سی سال گذشته صورت نپذیرفته بلکه برعکس، امروز بیش از هر زمان دیگری آینده ایران و بیش از هفتاد میلیون مردم آن به بهای نفت و نوسانات آن وابسته شده است.
فرصتی که طی بیست سال گذشته در جهان پیش آمد در تاریخ بشریت بینظیر است. طی این مدت چین و هند، دو عنصر وامانده اقتصاد جهانی که اوضاع رقتبار آنها زبانزد خاص و عام بود، توانستند خود را از قید و بند فقر و عقب ماندگی برهانند و امروز در زمره کشورهای مهم جهان قلمداد شوند. چگونه است که طی همان 25 تا 30 سالی که جمهوری اسلامی ایران را ذلیل و محتاج، وابسته، منزوی و بیش از همیشه عقب مانده کرده است، بیش از پانصد میلیون نفر در سایر کشورهای عقب مانده خود را از خط فقر نجات دادهاند؟ چه فرصتی بهتر از این ممکن بود نصیب کشوری شود که درآمد آن از فروش نفت بیش از بیست برابر افزایش یافت کرد؟ چقدر باید یک حکومت ..... باشد که در همان مدت زمان پول ملی آن کشور در برابر ارزهای خارجی به یکصدوپنجاهم ارزش پیشین خود نزول کند؟
اکنون که دوران وفور و رفاه در جهان به پایان رسیده است، دورانی که ملت ایران هرگز احساس مشارکت در آن را نداشت، بازهم فشار طاقتفرسای زندگی، بیش از همیشه و همه جا، بردوش اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران است. نظام اسلامی و به ویژه دولت احمدینژاد توانسته است طبقه متوسط ایران را نابود و تار و مار کند. همان طبقه متوسطی که پایههای دنیای مدرن و دمکراسی برشانه آن قرار دارد. سیاست گداپروری جمهوری اسلامی اگر در همه جبههها با شکست مواجه شده، در مورد نابود کردن طبقه متوسط مأموریت خود را به نحو احسن به انجام رسانده است.
مصائب و مسائلی که هموطنان، در ارتباط با بحران جهانی با آن روبرو خواهند شد، بسیار زیاد است. در درجه اول تمام طرحهای دولتی و غیردولتی به علت سقوط بهای نفت و درآمد ناشی از آن به صورت تعطیل درخواهد آمد. با بروز بیکاری بیش از پیش در حالی که هیچ یک از تمهیدات حکومتی در مورد بیمههای اجتماعی، بهبود اشتغال، آموزش و بهداشت عملی نشده است، قرار گرفتهاند. به جای چارهجوئی، عدم لیاقت در مملکتداری را با افزایش برمیزان فشار، اعدام، شکنجه، حبس و تبعید پاسخ میگویند. به جای چارهجوئی برای آنچه امروز براثر ندانمکاری نظام، اقتصاد و اجتماع را تهدید میکند، آنها بیش و پیش در همه چیز نگران سرنوشت خود هستند.؟؟
نوروز امسال که مسلماً در شرایطی بسیار مشکلتر از همیشه بر هموطنان، خواهد گذشت شاید بتواند فرصتی باشد برای تفکر و تأمل درباره گذشته درخشان و آینده درخشانتر ملتی که در تاریخ پرنشیب و فراز خود سرانجام همیشه سربلند و پیروز بر مشکلات و بر دشمنان خود چیره شده است.