ملت ایران پس از تحمل قرن ها خفقان و استبداد و به یغما رفتن آزادی های سیاسی و اجتماعی خود در سودای رسیدن به جامعه و حکومتی که در آن نقد قدرت تا آستانه استیضاح بالاترین ارباب قدرت مجاز و یک حق شهروندی و وظیفه شرعی تلقی می شود ،سر از پا نشناخته و به استقبال اتوپیای معهودی آمدند تا بخیال خود با دیدن انحراف در حکمرانان و خارج شدن آنان از مسیر عدالت قادر باشند آنها را باستیضاح کشیده و با شمشیر کج راستشان کنند و بدینوسیله از سعادت دنیوی و اخروی یکجا بهره مند شوند! اما اکنون با گذشت سی سال از تشکیل جمهوری اسلامی و تبدیل آن به یک نظام مستقر همچنان به بهانه های مختلف شاهد سرکوب هرگونه صدای مخالف هستیم و تاسف آورتر اینکه در همین راستا هردم خبر ناگواری ذائقه ملت را تلخ کرده و افکار عمومی در خارج از مرزهای ایران را نسبت به اسلام و مردم ایران مشوه می سازد. آخرین خبرهای از این دست بیانگر آن است که در دل حکومتی که بنام علی بنا نهاده شده است ،وبلاگنویس جوانی بنام "امیدرضا میرصیافی" که بخاطر انتشار عقایدش در یک وبلاگ و به اتهام توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام به دو سال و نیم زندان محکوم شده بود ،مالا بدلیل آنکه علیرغم وخامت اوضاع روحی و جسمانی اش و توصیه پزشکی که او را معاینه کرده بود با درخواست مرخصی استعلاجی اش موافقت نشده است تا تحت مداوای پزشکان حاذق قرار گیرد ،در گوشه ای از زندان اوین غزیبانه جان به جان آفرین تسلیم می کند. اين نخستين بار نيست كه يك زندانى سياسى در زمان حبس خود اینگونه در غربت زندان های ایران فوت مى كند. پیش از این نیز شاهد مرگ زندانیان دیگری نظیر اکبر محمدی و امير حسين حشمت ساران بوده ایم و همه آنها هم در لابلای هیاهوهای سیاسی داخل کشور به وادی فراموش سپرده شده اند ،بدون آنکه مسلمانی از شنیدن خبر آن دق کرده و بمیرد! من با عقاید این اشخاص کاری ندارم و چه بسا با بسیاری از افکار و اقدامات آنها نیز مخالف باشم اما آنچه برایم مهم می باشد این است که چنین رفتاری با دگر اندیشان و منتقدین هیچ نسبتی با منش و رفتار علی(ع) و دیگر قدیسان صدر اسلام ندارد که مقامات و مسئولان جمهوری اسلامی از صدقه سری آنها به شهرت و نان و مقامی رسیده اند و به اعتبار ریزه خواری بر سر خوان علی ،بر مسند قدرت نشسته اند و بر مردم حکومت می کنند. من از آن دلگیرم که نه تنها کسی از شنیدن خبر تاسف آور مرگ یک جوان پرشر و شور دربند دق نکرده و نمی میرد بلکه همه ترجیح می دهند عمدا سکوت اختیار نمایند و تنها آمدن این و رفتن آن را در بوق و کرنا کرده و برای آمدن یکی ،هلهله و برای رفتن دیگری مرثیه بخوانند غافل از اینکه هم این و هم آن همیشه بوده اند بدون آنکه باشند و هیچیک از این آمد و رفت های تکراری مانع از ضایع شدن حقی نشده است و لذا مادامیکه نام علی فقط خرج رسیدن به قدرت این و آنها می شود و لاعیر ،با بودن "این" و "آن" هم درب سیاست رایج همچنان بر روی یک پاشنه خواهد چرخید و لاجرم حقوق بشر را همچنان باید در جوامعی جستجو کرد که نام علی در آن بیگانه است و تنها باید در انتظار واکنش اشخاصی بود که هیچ نسبتی با علی و دغدغه هایش ندارند! براستی اگر امروز علی در میان ما بود در برابر مرگ مشکوک و پرپر شدن جوانانی نظیر "میرصیافی" که احتمالا متفاوت با ما می اندیشند و علیرغم همه سختی هائی که در پیش روی آنهاست مصرانه در جستجوی آرمان های گم گشته خویش هستند ،بی تفاوت باقی می ماند و اساسا آیا با وجود علی باز ما شاهد به زندان اقتادن منتقدان و مخالفانش بودیم تا منتظر واکنش وی نسبت به چنین مرگ غریبانه ای باشیم؟ بدون تردید این قبیل رفتارها و نابردباری ها در برابر مخالفین و دگراندیشان هیچ نسبتی با مانیفست علی ندارد و آنرا تنها باید به حساب برخی از شیعیان ناخلف علی نوشت و بخاطر چنین جفائی که در حق علی صورت می گیرد با صدای بلند باید گفت که واقعا شرمنده ایم! بنوبه خود فوت مظلومانه امید رضا میرصیافی را به خانواده و دوستانش تسلیت گفته و از خداوند منّان برای آن تازه در گذشته غفران و برای بازماندگانش صبر جزیل مسئلت می نمایم و از صمیم قبل آرزو می کنم که در سال نو همه کسانی که بخاطر عقیده و اندیشه خود در کنج زندان بسر می برند در کمال سلامت به دامان گرم خانواده خود بازگردن دکتر اعلمی
برای رسیدن به آزادی باید از دشت تاریک نادانی و بی خبری عبور کرد آگاهی تنها ستاره روشنگر این راه است
۱۳۸۸ فروردین ۳, دوشنبه
۱۳۸۷ اسفند ۱۹, دوشنبه
اقتصاد جهانی و چالشهای اجتماعی در ایران !؟
زمانی که دریا دستخوش جزر و مد شود همه کشتیهای شناور در آب به طور هماهنگ پائین و بالا میروند. نوسانات در اقتصاد جهانی شده نیز بیشباهت به جزر و مد دریا نیست. اما آنچه را که اکنون در شرف وقوع است نمی توان «نوسان» خواند، شاید توفان و یا حتی سونامی، کلمهای که طی چند سال گذشته ورد زبانها شده است، برچسب بهتری باشد نتیجه گرفتیم که آنچه امروز میگذرد کفاره زیادهرویها و بیمبالاتیهای گذشته است. اگر قرار باشد از یک عامل اصلی به عنوان مهمترین دلیل این رویداد نام برده شود، برخلاف تصور عمومی، مسأله قرضهای بیاعتبار یا «ساب پرایم» تنها ظاهر قضیه است.
تاریخچه دلیل واقعی این بحران برمیگردد به اواخر سالهای هشتاد میلادی و اوائل دهۀ نود یعنی آن زمان که ابتدا کشورهای جنوب شرقی آسیا و سپس روسیه و مکزیک و چند کشور دیگر دچار بحران مالی شدند. این تجربه دردناک برای کشورهای آن منطقه و حتی چین درس گرانبهائی بود. از سوی دیگر همه صاحبنظران و کارشناسان به آن دسته از کشورهای درگیر توصیه کردند که در آینده هوشیار و نگران ذخائر ارزی خود باشند تا چنانچه سرمایهگذارهای خارجی، که رفتارشان به حرکت گله بیشباهت نیست، باردیگر یکپارچه خواستند دارائیها خود را به دلار تبدیل کنند، پشتوانه و ذخیره ارزی کافی موجود باشد.
با بالا رفتن بهای نفت و دیگر مواد خام، برشدت انتقال ثروت و نقدینگی از آمریکا و اروپا به این کشورها و کشورهای تولید کننده و صادر کننده انرژی افزوده شد. این سرمایه انباشته شده باید مورد استفاده قرار میگرفت. در این میان بانکها و مؤسسات مالی بینالمللی مشغول کار شدند و با عرضه کردن امکانات سود ده از نوع اوراق قرضه دولتی، سهام و یا پدیدههای جدید مالی که آنها را «مشتقات» میخوانند، اندوختههای آن کشورها را به غرب برگردانند.
در واقع این عدم توازن پرداختهای آمریکا موجب پرشدن جیب کشورهای آسیائی به ویژه چین شد و اشباع کردن کشورهای غربی با سرمایهای که از شرق میآمد افزایش نقدینگی بیش از حد معمول و سالم را در آمریکا و اروپا به دنبال آورد. این نقدینگی افسار گسیخته به گران و گرانتر شدن بهای منازل مسکونی و دیگر املاک کشید و زمینه مناسب برای وامهای بیاعتبار آماده شد. مسلماً در این میان عدم مراقبت و کنترل مؤسسات مالی بر وخامت اوضاع افزود. به اختصار باید اشکال اولیه را در عدم اجرای سیاست صحیح اقتصاد کلان جستجو کرد و اشکال ثانوی را در کمبود و عدم اجرای مقررات
آنچه مسلم است عواقب این بحران برای سراسر جهان دردناک خواهد بود با این تفاوت که بازهم سهم رنج و عذاب آنهایی که کمتر دارند و کمتر از این خوان یغمای گسترده طی بیست و پنجسال گذشته متنعم شدهاند، بیشتر خواهد بود. این واقعیت چندین دلیل دارد که از همه مهمتر نظام حمایتی یا همان تور ایمنی به هم تنیده کشورهای پیشرفته است. با بهرهگیری از تجارب پیشین، در کشورهای پیشرفته سیستم اجتماعی به گونهای تعبیه شده است که هر شاغلی که بیکار میشود درصد معینی از حقوق دوران اشتغال خود را برای مدت طولانی یا تا زمانی که شغل تازهای بیابد دریافت خواهد کرد. از سوی دیگر سیستم کمکهای اجتماعی دولتی، مذهبی و بخش خصوصی به عنوان دفاع ثانوی وارد عمل خواهند شد. کارمندان و کارگران بیکار شده در بیشتر موارد از بیمه سلامتی دولتی برخوردارند که با از دست دادن شغل آن را از دست نخواهند داد. البته آمریکا در این مورد از سایر کشورهای پیشرفته عقب مانده است.
در این میان بیش از یکصد کشور فقیر جهان بیامید و بیبرنامه در نگرانی کامل با آینده بسیار وخیم روبرو هستند. به احتمال زیاد صدمه اصلی این ماجرا برگرده این گروه از کشورها خواهد بود که نه مردم آن از تمهیدات موجود در کشورهای پیشرفته برخوردارند و نه اکثر حکومتهای آنها لیاقت و کفایت کافی برای برخورد با این آفت جهانگیر دارند. این دسته از کشورها طی چند سال گذشته اکثراً توانسته بودند خود را از خطر فقر شدید رها کرده با نرخ رشدی بیش از شش درصد به آیندهای بهتر امیدوار شوند. اکنون همۀ آن امیدها نقش برآب شده است، چون در مرحله اول با رکود اقتصادی بینالمللی از صادرات این کشورها کاسته خواهد شد. در مرحله دوم، با بحران مالی که جهان گرفتار آن است سرمایهگذاری در این کشورها به حال رکود درآمده است و بسیاری از پروژهها نیمه کار تعطیل شدهاند.
ایران را دریابید
در این میان وضع میهن خودمان از وضع کشورهای فقیر آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین چندان بهتر نیست. متأسفانه براثر عدم لیاقت مسؤولان نه تنها کوچکترین اقدام اساسی برای رهاندن کشور از وابستگی به درآمد نفت طی سی سال گذشته صورت نپذیرفته بلکه برعکس، امروز بیش از هر زمان دیگری آینده ایران و بیش از هفتاد میلیون مردم آن به بهای نفت و نوسانات آن وابسته شده است.
فرصتی که طی بیست سال گذشته در جهان پیش آمد در تاریخ بشریت بینظیر است. طی این مدت چین و هند، دو عنصر وامانده اقتصاد جهانی که اوضاع رقتبار آنها زبانزد خاص و عام بود، توانستند خود را از قید و بند فقر و عقب ماندگی برهانند و امروز در زمره کشورهای مهم جهان قلمداد شوند. چگونه است که طی همان 25 تا 30 سالی که جمهوری اسلامی ایران را ذلیل و محتاج، وابسته، منزوی و بیش از همیشه عقب مانده کرده است، بیش از پانصد میلیون نفر در سایر کشورهای عقب مانده خود را از خط فقر نجات دادهاند؟ چه فرصتی بهتر از این ممکن بود نصیب کشوری شود که درآمد آن از فروش نفت بیش از بیست برابر افزایش یافت کرد؟ چقدر باید یک حکومت ..... باشد که در همان مدت زمان پول ملی آن کشور در برابر ارزهای خارجی به یکصدوپنجاهم ارزش پیشین خود نزول کند؟
اکنون که دوران وفور و رفاه در جهان به پایان رسیده است، دورانی که ملت ایران هرگز احساس مشارکت در آن را نداشت، بازهم فشار طاقتفرسای زندگی، بیش از همیشه و همه جا، بردوش اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران است. نظام اسلامی و به ویژه دولت احمدینژاد توانسته است طبقه متوسط ایران را نابود و تار و مار کند. همان طبقه متوسطی که پایههای دنیای مدرن و دمکراسی برشانه آن قرار دارد. سیاست گداپروری جمهوری اسلامی اگر در همه جبههها با شکست مواجه شده، در مورد نابود کردن طبقه متوسط مأموریت خود را به نحو احسن به انجام رسانده است.
مصائب و مسائلی که هموطنان، در ارتباط با بحران جهانی با آن روبرو خواهند شد، بسیار زیاد است. در درجه اول تمام طرحهای دولتی و غیردولتی به علت سقوط بهای نفت و درآمد ناشی از آن به صورت تعطیل درخواهد آمد. با بروز بیکاری بیش از پیش در حالی که هیچ یک از تمهیدات حکومتی در مورد بیمههای اجتماعی، بهبود اشتغال، آموزش و بهداشت عملی نشده است، قرار گرفتهاند. به جای چارهجوئی، عدم لیاقت در مملکتداری را با افزایش برمیزان فشار، اعدام، شکنجه، حبس و تبعید پاسخ میگویند. به جای چارهجوئی برای آنچه امروز براثر ندانمکاری نظام، اقتصاد و اجتماع را تهدید میکند، آنها بیش و پیش در همه چیز نگران سرنوشت خود هستند.؟؟
نوروز امسال که مسلماً در شرایطی بسیار مشکلتر از همیشه بر هموطنان، خواهد گذشت شاید بتواند فرصتی باشد برای تفکر و تأمل درباره گذشته درخشان و آینده درخشانتر ملتی که در تاریخ پرنشیب و فراز خود سرانجام همیشه سربلند و پیروز بر مشکلات و بر دشمنان خود چیره شده است.
۱۳۸۷ اسفند ۱۷, شنبه
پاداش و عیدی کارگران هر سال مصادف با اخراج چرا ؟!!
بسیاری واحدهای تولیدی در ایران به بهانه مشکلات اقتصادی، کارگران خود را اخراج میکنند.
کارگرانی هستند که از بیم بیکاری بدون دریافت دستمزد به کار ادامه میدهند.
حقوق معوقه برخی۲۵ ماهه است و. اکثر آنها بیمه بیکاری ندارندادامهی تعلل در پرداخت حقوق معوقهی کارگران، میتواند بحرانآفرین باشد.
اخبار زیادی از اخراج و عدم پرداخت دستمزد کارگران در ماه آخر سال میرسد. چه توصیفی میتوان از وضع کنونی کارگران ایران به دست داد؟
موضوع اخراج کارگران، هر سال در دو ماه مانده به سال نو وجود داشته، اما ابعاد آن از اواسط بهمن امسال خیلی بالا رفته است. آمار مشخصی نداریم، اما مثلا در شهرهای صنعتی قزوین و ساوه، طی ده روز گذشته صدها کارگراخراج شدهاند، قراردادهایشان تمدید نشده یا خود کارخانهها تعطیل شدهاند. کارخانهی روغن غنچه، چینی مینا، یخچال آزمایش مرودشت، لوله سازی اهواز و از این قبیل بستهاند. وضع کارخانههای نساجی بسیار وخیم است. ما در سالهای گذشته این چنین آماری نداشتیم. دستمزدهای معوقهی هیچ یک از اخراجیها نیز پرداخت نشده است.
کارفرما، چقدر برای اخراج کارگر به موضوع بحران مالی جهانی متوسل میشود؟
کارفرما امسال مدام بر این موضوع پافشاری میکند، اما اخراج و ندادن دستمزد کارگر در ایران مربوط به امسال نیست و همیشه بوده است. ویژگی امسال، تشدید این مسئله است. از نظر ما این تشدید، ارتباط چندانی به بحران جهانی ندارد. بحران از خود ایران است که سی سال است حقوق کارگر پایمال میشود. خودشان از یک طرف میگویند این بحران هنوز به ایران نرسیده، و به نظر من، واقعا اگر دامنهی این بحران به ایران برسد، وضع زحمتکشان واقعا فلاکتبار میشود.
از تعداد کارخانهها یا کارگاههایی که به نام ورشکستگی، دست به اخراج کارگر زدهاند، خبر دارید؟
اسماش را گذاشتهاند ورشکستگی، در حالیکه مشکل از جای دیگری است. اکثر کارخانههای قند و نساجی و چیت سازی و قطعات یدکی و امثال اینها، اعلام ورشکستگی کردهاند. آنها در اصل دچار بحران تکنولوژی هستند. بحاطر عدم رشد تکنولوژی تولید در ایران در سی سال گذشته است که صنایع، نوسازی و بازسازی نشدهاند. در نتیجه کالاهایی که الان در کارخانههای ما تولید میشود، به دلیل عقب ماندن از فناوری روز، قابلیت رقابت با سایر کالاهای خارجی را ندارند و گرانتر تمام میشوند. نمیتوان اسم این را ورشکستگی گذاشت. ما نمونه داریم که صاحب یک کارخانه اعلام ورشکستگی کرده و کارگران را فرستاده بیرون، ولی بعد رفته سه کارخانهی دیگر در همان نزدیکی زده است.
آیا کارگر اخراجی یا بیکار شده از وزرات کار حقوق و تامینی دریافت میکند؟
نه، هیچ حمایتی نیست. در ایران مانند اروپا نیست که کارگر، حق بیمهی بیکاری تا زمان اشتغال مجدد را داشته باشد. کارگر به ازای هر پنج سال سابقهی کار، یک سال حقوق بیکاری دارد. یعنی اگر شما ۱۵ سال سابقهی کار داشته باشید، سه سال میتوانید از حقوق بیکاری استفاده کنید. تازه این حقوق به صورت خودکار پرداخت نمیشود و اگر کارگر از قانون سر دربیاورد و دنبال کار خود برود، این بیمه را میدهند. پرداخت، آن هم تازه بعد چهار پنج ماه، صورت میگیرد. هرکس مثلا ماه بهمن بیکار شود، به هیچ عنوان در سال جدید، بیمهی بیکاری ندارد. الان تنها ۳۰ درصد کارگران ایرانی از بیمهی بیکاری بهرهمند هستند و از این تعداد هم عملا ۱۵ درصد استفاده میکنند. کل کارگران ساختمانی در ایران تامین اجتماعی ندارند. تمامی کارگران پروژههای عظیم ملی، مانند پتروشیمی، همگی موقت هستند و هیچگونه قانون کار، برای آنها اعمال نمیشود.
نوع اعتراض به این مشکلات چگونه است؟
اوج فلاکت کارگران از بهمنماه امسال بود. آمار بیکاری و دستمزد معوقه، چهاربرابر پارسال شده است. آنها جلوی دفتر ریاست جمهوری، مجلس و وزارت کار تجمع میکنند، اما کسی اعتنا نمیکند. کارگران لاستیک البرز از تیرماه امسال اعتراض کردهاند و علیرغم شروع به کار کارخانه، ۹ ماه حقوق معوقه دارند. کارگران نساجی تبریز رفتهاند جلوی فرمانداری و ادارهی کار تبریز، اما اصلا کسی محل آنها نگذاشته است. همهاش وعده میدهند، ولی یک ریال حقوق کارگر را ندادهاند.
کارگران با این وضع، چگونه زندگی میکنند؟
با فلاکت! آمار تن فروشی برای چه اینقدر بالا رفته؟ چرا سر هر چهارراه تهران، آگهی فروش کلیه دیده میشود؟ چرا این قدر آمار فروش مواد مخدر بالا رفته؟ گرسنگی و سوءتغذیه در خانوادههای زحمتکش بیداد میکند. ما از نساجی سبلان تلفن داشتیم که گفتند بیایید اینجا سوءتغذیه را در چهرهی کارگران ببینید. کارگران شروع به فروش اثاثیهی منزل خود کردهاند، اما در عین حال به دلیل رکود بازار، خریداری هم برای این وسایل نیست.
اشتراک در:
پستها (Atom)