۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

فقر و فحشا تحمیلی بر زنان ایران ؟!

يكي از نتايج سلطه سرمایه داری و حاكميت مناسبات ارتجاعي خصوصاً در شرايط بالا گرفتن بحران و فلاكت ،شكننده شدن و متلاشي خانواده ها در سطحي گسترده تر است. اين پديده روبه رشدي است كه در ايران تحت سلطه سرمایه داری اسلامی، مشاهده مي كنيم. روال كار آنست كه والدين و مشخصاً پدر يا برادر بزرگتر ، فرزندان دختر خانواده خود را به اين يا آن متقاضي و در اصطلاح معمول، خواستگار مي دهند. در موارد بسيار، اين عرضه حالت خريدوفروش بخود مي گيرد. زن بعنوان كالائي دربازار زناشوئي عرضه مي شود و بفروش مي رسد. اين كه نيات والدين چيست وبقول معروف چه آرزوهائي يا دورنمائي براي فرزندشان دارند، تغييري در اين واقعيت نمي دهد. در اين مناسبات، دختر هيچ نيست مگر كالائي كه يك كار عمده انجام مي دهد: توليد مثل و ارضاء نيازهاي جنسي مرد. و همچنين كاربسيار مهم دیگری که دارد، بيگاري خانگي كه در اصطلاح معمول، به آن خانه داري مي گويند. خيلي از پدر و مادرها معتقدند كه خيروصلاح فرزندشان را مي خواهند و با فرستادن وي به خانه شوهر، هم يك آينده بي دغدغه و حداقل يك نان بخور و نمير را براي او تامين مي كنند و هم وي را از آلودگيهاي اخلاقي در جامعه مصون مي دارند. خيلي ها نيز رسما فرزند دخترشان را مي فروشند تا از بار تامين معيشت وي خلاص شوند و خرجشان كمتر شود. و البته كماكان مناسباتي نظير زن به زن كردن كه در واقع نوعي مبادله پايا پاي كالاست نيز در برخي مناطق وجود دارد. يعني آن خانواده هاي معمولا فقيري كه توان خريد زن را ندارند، با معاوضه فرزند دختر خود با فرزند دختر خانواده اي هم رده خود براي مردان خانه خود، نيازشان را برطرف مي كنند. ماجرا به همين زشتي و دردناكي است كه تصوير كرديم؛ و هيچ سرخاب و سفيدابي بر چهره منگ و غمزده عروس، هيچ لبخندي برلبان والدين و هيچ نقل وشيريني هم نمي تواند تلخي و غير انساني بودن اين رابطه و يك عمر بدبختي وستم بعد از آن را بپوشاند. البته همه اينها را كه گفتيم در يك جامعه طبقاتي و مردسالار مانند جامعه ما بصورت يك عادت و سنت فراگير درآمده، و كم اند كساني كه اين مناسبات را "غيرانساني" بدانند و آگاهانه عليه اش مبارزه كنند. وقتي مي گوئيم عادت و سنت فراگير؛ منظورمان عادت و سنتي است كه حتي افراد مبارز و آزادی خواه نیز تحت تاثيرش قرار دارند. ترس از بي آيندگي و سقوط بيشتر، و حتي مجازات مرگ، و همچنين شماري قوانين خاص مدني، راه را بر حركت اعتراضي و نارضايتي قربانيان اين مناسبات كه زنان ستمديده جامعه هستند، مي بندد. كافيست به اطراف خود نظري بيفكنيم. خيل كودكان و نوجواناني را مي بينيم كه در سن 12 ـ 13 سالگي يا كمي بيشتر بدون ذره اي خواست و آگاهي، به خانه شوهر فرستاده شده اند تا ستمي دائمي واستثماري پنهان را تحمل كنند. و آنهائي كه تاب تحمل نياورده و سر به مبارزه برداشته اند، با كتك و شكنجه جسمي و روحي و تهديدات نه فقط از جانب شوهر بلكه از سوي كل جامعه مردسالار روبرويند.موج خودكشي زنان جوان، عكس العمل نوميدانه به اين شرايط غيرقابل تحمل است و تنها عوامفريبان مرتجع مي توانند آن را به روحيات و خصوصيات باصطلاح ويژه وفردي نسبت دهند. تلاش براي قتل شوهراني كه انواع و اقسام ستم بر همسرشان اعمال مي دارند، و راه جدائي و طلاق داوطلبانه را هم برآنان بسته اند، اساساً از همين جا نشئت مي گيرد. موارد مختلف فرار از خانه والدين يا شوهر دليلي جزء موجوديت و شدت ستمگري ندارد. معضلات و مصائب خاص شرايط بحراني چند ساله اخير بر ابعاد اين تصوير تكاندهنده و زشت افزوده است. گسترش فحشاء رسمي و غير رسمي و اسلامي طي چند ساله گذشته بي سابقه بوده است؛ اين مسئله بدلايل مختلفي چون فقر اقتصادي،تورم ،گرانی و دستمزد کم که بر احاد توده مردم ایران سنگینی میکند انان را روز به روز در تنگنا قرار میدهد . پيوندها و علائق و عواطف خانوادگي در جامعه ما كه يك جامعه عقب مانده با مناسبات قدرتمند سرمايه داري است، زير فشار اين بيماريهاي اجتماعي درحال متلاشي است و آنچه جايگزينش مي شود نيز چيزي جز اشكال پر هرج ومرج و افراطي همان مناسبات ارتجاعي و ستمگرانه ميان زن ومرد نيست. آيا جامعه راه خروجي از اين مناسبات پوسيده و تحمل ناپذير دارد؟ آيا اين بيماريهاي جذام گونه كه پيكر جامعه را خورده و كثافت و زشتيش غيرقابل انكار است را مي توان درمان كرد؟ آيا مقاومت و مبارزه جمعي وفردي ستمديدگان خصوصاً دختران و زنان در مقابل اين شرايط و بانيان و عاملانش مي تواند سرانجامي بيابد؟ بدون شك. بايد ريشه و نقطه تمركز اين بلاياي اجتماعي را شناخت "زنجيرها را بشكنيم! خشم زنان را بمثابه نيروئي قدرتمند براي انقلاب رها سازيم!"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر