۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه

تاریخ پرچم ایران

نخستين اشاره در تاريخ اساطير ايران به وجود پرچم، به قيام کاوه آهنگر عليه ظلم و ستم آژي دهاک(ضحاک) بر ميگردد. در آن هنگام کاوه براي آن که مردم را عليه ضحاک بشوراند، پيش بند چرمي خود را بر سر چوبي کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانرواي خونخوار را در هم کوبيد و فريدون را بر تخت شاهي نشانيد. فريدون نيز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پيش بند کاوه را با ديباهاي زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهي خواند و بدين سان " درفش کاويان " پديد آمد. نخستين رنگهاي پرچم ايران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه اي ويژه بر روي آن وجود داشته باشد. درفش کاويان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاريخ تا پيش از حمله اعراب به ايران، بويژه در زمان ساسانيان و هخامنشيان پرچم ملي و نظامي ايران را درفش کاويان مي گفتند، هر چند اين درفش کاوياني اساطيري نبوده است. محمدبن جرير طبري در کتاب تاريخ خود به نام الامم و الملوک مينويسد: درفش کاويان از پوست پلنگ درست شده، به درازاي دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بين نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتي متر به حساب آوريم، تقريباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول ميشود. ابولحسن مسعودي در مروج اهب نيز به همين موضوع اشاره ميکند. به روايت اکثر کتب تاريخي، درفش کاويان زمان ساسانيان از پوست شير يا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوري بر روي آن باشد. هر پادشاهي که به قدرت مي رسيد تعدادي جواهر بر آن مي افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ايران، در جنگي که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاويان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خليفه مسلمانان، بردند وي از بسياري گوهرها، دُرها و جواهراتي که به درفش آويخته شده بود دچار شگفتي شد و به نوشته فضل الله حسيني قزويني در کتاب المعجم مينويسد: " امير المومنين سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانيدند ". با فتح ايران به دست اعراب - مسلمان، ايرانيان تا دويست سال هيچ درفش يا پرچمي نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملي ايران زمين، يعني ابومسلم خراساني و بابک خرم دين داراي پرچم بودند. ابومسلم پرچمي يکسره سياه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همين روي بود که طرفداران اين دو را سياه جامگان و سرخ جامگان مي خواندند. از آنجائي که علماي اسلام تصويرپردازي و نگارگري را حرام ميدانستند تا سالهاي مديد هيچ نقش و نگاري از جانداران بر روي درفش ها تصوير نمي شد. نخستين تصوير بر روي پرچم ايران در سال 355 خورشيدي ( 976 ميلادي ) که غزنويان، با شکست دادن سامانيان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوي براي نخستين بار دستور داد نقش يک ماه را بر روي پرچم خود که رنگ زمينه آن يکسره سياه بود زردوزي کنند. سپس در سال 410 خورشيدي ( 1031 ميلادي ) سلطان مسعود غزنوي به انگيزه دلبستگي به شکار شير دستور داد نقش و نگار يک شير جايگزين ماه شود و از آن پس هيچگاه تصوير شير از روي پرچم ملي ايران برداشته نشد تا انقلاب ايران در سال (1979 ميلادي). افزوده شدن نقش خورشيد بر پشت شير در زمان خوارزمشاهيان يا سلجوقيان سکه هائي زده شد که بر روي آن نقش خورشيد بر پشت آمده بود، رسمي که به سرعت در مورد پرچمها نيز رعايت گرديد. در مورد علت استفاده از خورشيد دو ديدگاه وجود دارد، يکي اينکه چون شير گذشته از نماد دلاوري و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشيد در ماه مرداد در اوج بلندي و گرماي خود است، به اين ترتيب همبستگي ميان خانه شير ( برج اسد ) با ميانهٌ تابستان نشان داده مي شود. نظريه ديگر بر تاًثير آئين مهرپرستي و ميترائيسم در ايران دلالت دارد و حکايت از آن دارد که به دليل تقدس خورشيد در اين آئين، ايرانيان کهن ترجيح دادند خورشيد بر روي سکه ها و پرچم بر پشت شير قرار گيرد. پرچم در دوران صفويان در ميان شاهان سلسله صفويان که حدود 230 سال بر ايران حاکم بودند تنها شاه اسماعيل اول و شاه طهماسب اول بر روي پرچم خود نقش شير و خورشيد نداشتند. پرچم شاه اسماعيل يکسره سبز رنگ بود و بر بالاي آن تصوير ماه قرار داشت. شاه طهماسب نيز چون خود زادهً ماه فروردين ( برج حمل ) بود دستور داد به جاي شير و خورشيد تصوير گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روي پرچمها و هم بر سکه ها ترسيم کنند. پرچم ايران در بقيهً دوران حاکميت صفويان سبز رنگ بود و شير و خورشيد را بر روي آن زردوزي مي کردند. البته موقعيت و طرز قرارگرفتن شير در همهً اين پرچمها يکسان نبوده، شير گه نشسته بوده، گاه نيمرخ و گاه رو به سوي بيننده. در بعضي موارد هم خورشيد از شير جدا بوده و گاه چسبيده به آن. به استناد سياحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوي استفاده او بيرق هاي نوک تيز و باريک که بر روي آن آيه اي از قرآن و تصوير شمشير دوسر علي يا شير خورشيد بوده، در دوران صفويان رسم بوده است. به نظر مي آيد که پرچم ايران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش. پرچم در عهد نادرشاه افشار نادر که مردي خود ساخته بود توانست با کوششي عظيم ايران را از حکومت ملوک الطوايفي رها ساخته، بار ديگر يکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوي جنوب تا دهلي، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چين پيش روي کرد. در همين دوره بود که تغييراتي در خور در پرچم ملي و نظامي ايران بوجود آمد. درفش شاهي يا بيرق سلطنتي در دوران نادرشاه از ابريشم سرخ و زرد ساخته مي شد و بر روي آن تصوير شير و خورشيد هم وجود داشت اما درفش ملي ايرانيان در اين زمان سه رنگ سبز و سفيد و سرخ با شيري در حالت نيمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشيدي نيمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دايره خورشيد نوشته بود: " المک الله " سپاهيان نادر در تصويري که از جنگ وي با محمد گورکاني، پادشاه هند، کشيده شده، بيرقي سه گوش با رنگ سفيد در دست دارند که در گوشهً بالائي آن نواري سبز رنگ و در قسمت پائيتي آن نواري سرخ دوخته شده است. شيري با دم برافراشته به صورت نيمرخ در حال راه رفتن است و درون دايره خورشيد آن بازهم " المک الله " آمده است. بر اين اساس ميتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلي ايران است. زيرا در اين زمان بود که براي نخستين بار اين سه رنگ بر روي پرچم هاي نظامي و ملي آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند. دورهً قاجارها، پرچم چهار گوشه در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلهً قاجاريان، چند تغيير اساسي در شکل و رنگ پرچم داده شد، يکي اين که شکل آن براي نخستين بار از سه گوشه به چهارگوشه تغيير يافت و دوم اين که آغامحمدخان به دليل دشمني که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفيد و سرخ پرچم نادري را برداشت و تنها رنگ سرخ را روي پرچم گذارد. دايره سفيد رنگ بزرگي در ميان اين پرچم بود که در آن تصوير شير و خورشيد به رسم معمول وجود داشت با اين تفاوت بارز که براي نخستين بار شمشيري در دست شير قرار داده شده بود. در عهد فتحعلي شاه قاجار، ايران داراي پرچمي دوگانه شد. يکي پرچمي يکسره سرخ با شيري نشسته و خورشيد بر پشت که پرتوهاي آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتي آور اين که شير پرچم زمان صلح شمشير بدست داشت در حالي که در پرچم عهد جنگ چنين نبود. در زمان فتحعلي شاه بود که استفاده از پرچم سفيد رنگ براي مقاصد ديپلماتيک و سياسي مرسوم شد. در تصويري که يک نقاش روس از ورود سفير ايران " ابوالحسن خان شيرازي " به دربار تزار روس کشيده، پرچمي سفيد رنگ منقوش به شير و خورشيد و شمشير، پيشاپيش سفير در حرکت است. سالها بعد، اميرکبير از اين ويژگي پرچم هاي سه گانهً دورهً فتحعلي شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزي را ريخت. براي نخستين بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشين فتحعلي شاه ) تاجي بر بالاي خورشيد قرار داده شد. در اين دوره هم دو درفش يا پرچم به کار مي رفته است که بر روي يکي شمشير دو سر حضرت علي و بر ديگري شير و خورشيد قرار داشت که پرچم اول درفش شاهي و دومي درفش ملي و نظامي بود. اميرکبير و پرچم ايران ميرزا تقي خان اميرکبير، بزرگمرد تاريخ ايران، دلبستگي ويژه اي به نادرشاه داشت و به همين سبب بود که پيوسته به ناصرالدين شاه توصيه مي کرد شرح زندگي نادر را بخواند. اميرکبير همان رنگ هاي پرچم نادر را پذيرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطيل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمينهً پرچم سفيد، با يک نوار سبز به عرض تقريبي 10 سانتي متر در گوشه بالائي و نواري سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائين پرچم دوخته شود و نشان شير و خورشيد و شمشير در ميانه پرچم قرار گيرد، بدون آنکه تاجي بر بالاي خورشيد گذاشته شود. بدين ترتيب پرچم ايران تقريباٌ به شکل و فرم پرچم امروزي ايران درآمد. انقلاب مشروطيت و پرچم ايران با پيروزي جنبش مشروطه خواهي در ايران و گردن نهادن مظفرالدين شاه به تشکيل مجلس، نمايندگان مردم در مجلس هاي اول و دوم به کار تدوين قانون اساسي و متمم آن مي پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسي آمده بود: " الوان رسمي بيرق ايران، سبز و سفيد و سرخ و علامت شير و خورشيد است"، کاملا مشخص است که نمايندگان در تصويب اين اصل شتابزده بوده اند. زيرا اشاره اي به ترتيب قرار گرفتن رنگها، افقي يا عمودي بودن آنها، و اين که شير و خورشيد بر کدام يک از رنگها قرار گيرد به ميان نيامده بود. همچنين دربارهً وجود يا عدم وجود شمشير يا جهت روي شير ذکري نشده بود. به نظر مي رسد بخشي از عجلهً نمايندگان به دليل وجود شماري روحاني در مجلس بوده که استفاده از تصوير را حرام مي دانستند. نمايندگان نوانديش در توجيه رنگهاي به کار رفته در پرچم به استدلالات ديني متوسل شدند، بدين ترتيب که مي گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پيامبر اسلام و رنگ اين دين است، بنابراين پيشنهاد مي شود رنگ سبز در بالاي پرچم ملي ايران قرار گيرد. در مورد رنگ سفيد نيز به اين حقيقت تاريخي استناد شد که رنگ سفيد رنگ مورد علاقهً زرتشتيان است، اقليت ديني که هزاران سال در ايران به صلح و صفا زندگي کرده اند و اين که سفيد نماد صلح، آشتي و پاکدامني است و لازم است در زير رنگ سبز قرار گيرد. در مورد رنگ سرخ نيز با اشاره به ارزش خون شهيد در اسلام، بويژه امام حسين و جان باختگان انقلاب مشروطيت به ضرورت پاسداشت خون شهيدان اشاره گرديد. وقتي نمايندگان روحاني با اين استدلالات مجباب شده بودند و زمينه مساعد شده بود، نوانديشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شير و خورشيد کشاندند و اين موضوع را اين گونه توجيه کردند که انقلاب مشروطيت در مرداد (سال 1285 هجري شمسي 1906 ميلادي) به پيروزي رسيد يعني در برج اسد(شير). از سوي ديگر چون اکثر ايرانيان مسلمان شيعه و پيرو علي هستند و اسدالله از القاب حضرت علي است، بنابراين شير هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شيعيان در مورد خورشيد نيز چون انقلاب مشروطه در ميانهً ماه مرداد به پيروزي رسيد و خورشيد در اين ايام در اوج نيرومندي و گرماي خود است پيشنهاد مي کنيم خورشيد را نيز بر پشت شير سوار کنيم که اين شير و خورشيد هم نشانهً علي باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد يعني روز پيروزي مشروطه خواهان و البته وقتي شير را نشانهً پيشواي امام اول بدانيم لازم است شمشير ذوالفقار را نيز بدستش بدهيم. بدين ترتيب براي اولين بار پرچم ملي ايران به طور رسمي در قانون اساسي به عنوان نماد استقلال و حاکميت ملي مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزير وقت به پيشنهاد هياًتي از نمايندگان وزارت خانه هاي خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طي بخش نامه اي ابعاد و جزئيات ديگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً ديگري در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طي آن مقرر گرديد طول پرچم اندکي بيش از يک برابر و نيم عرضس باشد. پرچم بعد از انقلاب در اصل هجدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب سال 1358 (1979 ميلادي) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوري اسلامي از سه رنگ سبز، سفيد و سرخ تشکيل مي شود و نشانهً جمهوري اسلامي (تشکيل شده با حروف الله اکبر) در وسط آن قرار دارد.

۱۳۸۷ آبان ۷, سه‌شنبه

بلوچستان : سرزمین آتش وخون ؟ (مذهبی )

اكثريت قاطع مردم بلوچ سني مذهب و حنفي هستند و هيچگونه سنخيت و يا قرابتي با وهابيون عربستان سعودي نداشته و ندارند. در ابتداي انقلاب عليرغم برتري قانوني تشيع بر بقيه مذاهب و اديان و مسلك ها، بعضي از رهبران مذهبي اهل سنت بلوچستان از برقراري يك حكومت اسلامي در كشور خرسند بودند و حتي براي قلع و قمع كمونيست ها و چپ ها با رژيم همكاري مستقيم و غير مستقيم داشتند. اما مدتي نگذشت كه آخوند هاي متعصب شيعه نشان دادند كه نمي توانند حقوقي برابر براي علماي مذهبي سني بلوچ قائل شده و حداقل در بلوچستان با آنها بعنوان مساوي رفتار كنند. تعصب و تامگرايي مطلق و نهادينه شده در آخوند هاي حكومتي بسيار شديدتر از آن بود كه رهبران مذهبي سني در بلوچستان ( و مشابه آن در كردستان، تركمن صحرا، هرمزگان، جنوب كشور ، خراسان و غيره) تصور كرده بودند. بعد از قلع و قمع نسبتا كامل نيروهاي سياسي و تحصيلكرده بلوچ، مسلسل قتل و ترور رژيم متوجه رهبران مذهبي سني شد. بسياري از آنها توسط نيرو هاي رژيم در داخل و خارج از كشور ترور شدند. تنش هاي مذهبي اخير اگرچه ريشه در تاريخ طولاني و سي ساله جمهوري اسلامي دارد، اما بيانگر چالش "خودساخته" جديدي است كه متعصبين سوار بر اريكه قدرت، خود را با آن روبرو مي بينند. اين چالش رشد روزافزون مدارس ديني اهل سنت در بلوچستان و ناتواني كامل رژيم در اعمال هر گونه كنترل و يا نفوذ بر روي اين مدارس است كه از حيطه آموزشي حكومت خارج بوده و هستند. همانگونه كه مي دانيم رژيم جمهوري اسلامي مبالغ هنگفتي را خرج مدارس مذهبي ( حوزه علميه) مي كند. طلاب زيادي از شيعيان كشور هاي مختلف اسلامي در اين مدارس به تحصيل مشغول هستند. تمام مدارس و مساجد مذهبي اهل تشيع در كنترل حكومت هستند، و هزينه كامل آنها را نيز ارگانهاي مختلف حكومتي از بيت المال پرداخت مي كنند. اما هزينه مدارس مذهبي اهل سنت در بلوچستان توسط مردم بلوچ تامين مي شود. وانگهي فقه و شرع اهل سنت در اين مدارس تدريس مي شود. دولت نيز هيچگونه كنترل و يا نفوذي برروي مديريت، نحوه اداره و يا برنامه تحصيلي اينگونه مدارس ندارد. مضافاء با توجه به تبعيضات وحشتناك در سيستم مدارس و دانشگاه هاي دولتي كه باعث دلسردي و يا ممانعت جوانان بلوچ از ورود به دانشگاه و نهايتاء يافتن شغل مي شود؛ در مدارس ديني نه تنها هيچگونه تبعيضي وجود ندارد بلكه نوجوانان و جوانان مورد تشويق و حمايت قرار مي گيرند. علاوه بر بلوچها، تعدادي قابل ملاحظه اي از طلبه هاي اين مدارس از كشورهاي مسلمان سني مذهب منطقه آمده اند. بعنوان مثال طلبه هاي تاجيكستان كه سني مذهب هستند و حاضر نيستند حتي با دريافت هزينه كامل آموزشي و زندگي توسط جمهوري اسلامي در مدارس قم و يا مشهد، تحصيل كنند، به دليل سني بودن، دارلعلوم ( حوزه علميه اهل سنت) زاهدان را بر ديگر مدارس ديني كشور ترجيح مي دهند. اين امر ، مازاد بر مسائل مورد اختلاف ديگر برقشريون جمهوري اسلامي گران آمده است. در طي سالهاي اخير رژيم جمهوري اسلامي رهبران مذهبي بلوچ را تحت فشار قرار داده است تا آنها كنترل و اداره اين مدارس را به دولت و يا ديگر ارگانهاي حكومتي واگذار كنند. تا كنون رهبران مذهبي بلوچ در مقابل اين خواسته دولت مخالفت و مقاومت كرده اند. بدليل مقاومت در مقابل اين خواسته حكومت اسلامي تعداد زيادي از مولوي ها و طلاب اهل سنت يا اعدام و يا ترور شده اند. عده زيادي نيز قرباني شكنجه و همچنان در اسارت جمهوري اسلامي هستند. جمهوري اسلامي مدعي است كه اين مدارس محل و فضاي مناسبي براي عضوگيري نيروهاي چريكي مسلح نظير جنبش مقاومت مردمي ايران ( جندالله) مي باشند. اتهام بي اساسي كه توسط رهبران مذهبي بلوچ كاملا مردود تلقي شده است. جمهوري اسلامي در مناطق دوردست بلوچستان؛ عليرغم وجود مساجد اهل سنت، با صرف هزينه گزاف براي تعداد انگشت شماري مامور دولت كه شيعه هستند، از بودجه اعتبارات عمراني و آباداني استان مسجد مي سازد؛ اما به صدها هزار سني مذهب ساكن تهران اجازه ساخت يك مسجد براي اهل سنت را نيز نمي دهد. حتي مساجد اهل سنت در مشهد، فاضل آباد و زابل را تخريب مي كند، و سپس با كمال پررويي به سني ها مي گويند: مسجد كه خانه خداست، فرقي بين شيعه و سني نيست؛ شما چرا در مساجد شيعيان نماز نمي خوانيد؟ اگر مسئولين جمهوري اسلامي حقيقتاء راست مي گويند پس چرا آن سه نفر شيعه در فلان روستاي بلوچستان به مسجد اهل سنت نمي روند، تا دولت دهها ميليون تومان از پول بيت المال را صرف ساختن يك مسجد شيعي براي سه يا چهار نفر نكند! و به جاي آن يك درمانگاه و يا مدرسه بسازد. بهر حال جاده برادري و برابري معمولا دو طرفه است. بر طبق اطلاعيه دبير خانه مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران (مورخ 7 شهريور ماه 1387 برابر با 28 آگست 2008 ، دهها مبلغ مذهبي اهل سنت ايران دستگير ، شكنجه و راهي زندان هاي نامعلوم شده اند. اين در حالي است كه طبق ماده 18 اعلاميه جهاني حقوق بشر و اصل نهم قانون اساسي جمهوري اسلامي، فعاليت اين مبلغين ديني آزاد است. اين اعلاميه فهرست طولاني ازموارد مستند تضييع حقوق مسلمانان اهل سنت توسط جمهوري اسلامي را ارائه مي دهد. اذيت و آزار و زنداني نمودن مبلغين اهل سنت در حالي صورت مي گيرد كه سازمان تبليغات اسلامي كشور اعلام مي دارد در ماه رمضان امسال بيش از 600 مبلغ شيعه از قم، خراسان رضوي و اصفهان براي تبليغ اسلام ناب محمدي به بلوچستان اعزام مي شوند. بهر حال اينك رهبران مذهبي بلوچستان در تنگناي بسيار خطرناكي قرار گرفته اند. زيرا از يك طرف هجوم وحشيانه مامورين دولتي براي تخريب مدارس ديني و توهين و تحقير اهل سنت و شكنجه و حبس و ترور و اعدام علماي بلوچ، آنها را سخت تحت فشار قرار داده است. از طرف ديگر نيز درخواست قشر هايي از مردم بلوچ كه مي گويند ظلم و ستم و تعدي نيز بايد حد و اندازه اي داشته باشد، و از رهبران مذهبي درخواست مي كنند تا عكس العمل شديدتري از خود نشان دهند. بسياري از تحليگران معتقدند كه هدف رژيم به چالش كشيدن بلوچها در يك برخورد خشونت آميز است، تا بعد از كشتار و سركوب گسترده كنترل كامل مدارس ديني را بدست بگيرد و يا اينكه آنها را كاملا منحل كند؛ و به همين دليل دهها هزار نفر از نيروهاي ارتش، سپاه، بسيج ومامورين انتظامي همرا با وسايل و تجهيزات وسيع نظامي در پايگاه ها و قرارگاه هاي متعددي در بلوچستان مستقر شده اند. خوشبختانه درايت و خويشتنداري مولانا عبدالحميد اسماعيل زهي رهبر مذهبي بلوچستان، عليرغم فشارهاي مكرر از يكسو و تحريكات جنايت كارانه رژيم از سوي ديگر، باعث شده است تا از جنگ و برادركشي و خونريزي جلوگيري شود.

۱۳۸۷ آبان ۶, دوشنبه

زندگینامه اسماعیل افتخاری معروف به اسماعیل تیغ زن ؟!

. اسمال تيغ زن، قبل از انقلاب، از جمله اوباش و باج گیرهای معروف محله جمشيدتهران و یا همان شهرنو بود که از باج گيري از فاحشه ها و مشتریانشان امرار ‏معاش مي نمود و بخاطر همین امر بود که بارها و بارها توسط شهربانی و دادگستری بازداشت شده بود و همچنین اینکه ایشان در صنايع‌ پشتيباني‌ و هلي‌كوپترسازي‌ كشور نیز در قبل از انقلاب راننده قراردادی وعادی بودند که بخاطر همان شرارتها و بازداشتی هایش از این سمت اخراج می گردند ، با شروع انقلاب اسلامی ! وی ناگهان اسلامی شد و به صف انقلابیون پیوست وآن سوابق بازداشتی و اخراجی هم شد کارنامه مبارزاتی ایشان تا اینکه در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خود را به آیه الله *** نزدیک و در کنار وی اقدام به ایجاد گروه خود سری بنام "گروه ضربت جنوب تهران " نمود و کارش را با حمله به منازل و مغازه ها و ادارات جنوب تهران و بازداشت افرادی را که وی ساواکی و شهربانی چی زمان شاه می خواند آغاز کرده ، گروه ضربت بعدها در کمیته های انقلاب اسلامی ادغام شد و وی نیز به عنوان اولین فرمانده کمیته منطقه 12 تهران شناخته شد ، از میان افرادی که وی با آنها مشغول فعالیت بود البته دو نفراقبال چندانی نیافتند ، یکی وی که بعدها مورد غضب قرار گرفت و دیگری سردار ***** که بعد از آنکه در سمت فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ بود با بزرگان درافتاد و سپس به استان فارس منتقل و یا تبعید گردید و در آنجا به طرز مرموزی کشته شد اما دیگران دوستان وی سردار **** که مدتی در نیروی انتظامی *** و هم اکنون فرمانده نیروی انتظامی استان*** می باشد و سردار**** که وی نیز هم اکنون فرمانده نیروی انتظامی استان****می باشد از شانس و اقبال خوبی بهره بردند ، همگی این افراد بقول خودشان قداره کشان انقلاب بوده اند ! در سال 1368 اسمال تیغ زن به سازمان دخانیات می رود و مدتی در آنجا مسئول حراست سازمان دخانیات ایران می شود ، در همین سمت که تا سال 1372 ادامه یافته وی که البته دوستی و آشنایی دورادوری هم با سعید امامی داشت در سال 1374 با توجه به سابقه درخشانش برای بعضی امور خاص از سوی اکبر کوش خوش به محفل سعید امامی معرفی می شود و تا سال 1377 نیز در آن محفل خدمات ارزنده ای را به دستگاه اطلاعاتی وقت می نماید که بارزترینشان مشارکت در قتل سیامک سنجری – فاطمه قائم مقامی و ناصر سیگارودی معروف به ناصر سگ سبیل می باشد ، اسمال تیغ زن البته دیگر بقول خودش بیزینس من شده بود و اعتقادی کار نمی کرد وی از قبل همین خدمات ارزنده توانسته بود شرکت حمل و نقل دریایی ای را به ثبت برساند و صاحب چهار کشتی باری و یک نفتکش هم شده بود ، جالب است بدانید که آن محموله کذایی ارسال موشک بجای نخود و لوبیا و حبوبات به بلژیک توسط سعید امامی با یکی از کشتی های شرکت ایشان بوده است ، محفل قتلهای زنجیره ای از اسمال تیغ زن ساپورت مالی و حمایت قضایی بعمل می آوردند و وی نیز برایشان هر چه می خواستند انجام می داد ، اما اسمال تیغ زن همان باج گیر قدیمی بود و گرچه به نان و نوایی رسیده بود اما هنوز زورگیری را رها نکرده بود به عنوان مثال در مرداد سال 1377 وی با نام مستعار احمدی اقدام به‎ ‎ربودن يك دختر 16 ساله بنام الف . سین در ميدان هفت تير تهران می نماید و از خانواده وی می خواهد که یا با ازدواج وی با او موافقت نمایند و یا اینکه وی را پس از تجاوز خواهد کشت اما نهایتا پس از گذشت یک هفته دختر را آزاد می نماید و سپس با معرفي خود ‏به عنوان‎یکی از اعضای بلند پایه وزارت اطلاعات به حدي اين دختر نوجوان و خانواده اش را تهديد می کند كه ‎از شكايت از وی آنها نیز منصرف ‏می شوند . (روزنامه اعتماد شماره بیست تیرماه سال 1381 ) . اسمال تیغ زن البته بعدها این اتهام را به گونه دیگری توضیح داده و در دفاعیاتش که در دادگاه انقلاب ابراز داشته بود از همین اتهام برای اثبات بیگناهی خویش استفاده می نماید و عنوان می کند که پدر آن دختر از فراریان تحت نظر وزارت اطلاعات بوده است و وی با دستور قضایی اقدام به بازداشت و ربایش آن دختر نموده تا پدرش خود را به قانون !! معرفی نماید . در سال 1378 چه اتفاقی افتاده است معلوم نیست اما خود اسمال تیغ زن روزی در بند 209 در حضور سعید شاه قلعه ای و عماد الدین باقی و من اعتراف کرد که می خواستند من را قربانی توطئه کنند به من گفتند بیا برو فروهر ها را بکش و من گفتم من کاسب هستم من بیزینس من هستم آدم کش نیستم ! این حرف چقدر درست باشد معلوم نیست و شاید هم وی برای بزرگنمایی خودش این دروغ را در زندان گفت و شاید هم واقعا راست باشد اما پر واضح است که یا وی زیاده خواهی نموده و یا اینکه از سر ترس و ... استنکاف نموده و یا اینکه نه وی اصلا اطلاعات زیادی داشته . نهایتا در سال 1378 وی از سوی شعبه 16 دادگاه عمومی تهران توسط ****قاضی ای که از جمله قضات فرمایشی وزارت اطلاعات بود ( از دیگر پرونده های این دادگاه در آنزمان پرونده شکایت احمد جنتی از تاج زاده – پرونده به ناحق معروف به نوارسازان – حمله به توریستهای آمریکایی که بعدها معلوم شد از اعضای ستاد قتلهای زنجیره ای بودند با نام فدائیان اسلام و ... می توان نام برد ) بازداشت و مورد محاکمه قرار میگیرد نام اسماعیل افتخاری و شهرتش به عنوان اسمال تیغ زن در این هنگام بود که برای اولین بار به مطبوعات راه یافت و خبر ساز شد ، مطبوعات آنزمان که از میان آنها میتوان به روزنامه ایران در شماره دوازدهم آبان سال هفتاد و هشت اشاره کرد خبر از جنایتکاری دادند که در مدت بیش از بیست سال با عناوینی چون عضو ارشد وزارت اطلاعات و یا مدیر کل یک نهاد خاص و البته با توجه به آشنائی هایش با دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی کشور اقدام به فعالیتهای تبه کارانه ای چون : آدم ربایی و تجاوز به عنف و همکاری با اراذل و اوباش و اشرار تهران و همچنین ایجاد پرونده های قضایی برای افراد بیگناه در جهت ارعاب و زورگیری آنان نموده است ، البته در آنزمان هم روزنامه ها هیچگاه برای اقناع افکار عمومی مجال نیافتند تا بنویسند چگونه می شود فرد عادی ای در بیش از بیست سال دست به اقدامات اینچنینی بزند و بدست قانون نیفتد و یا چگونه امکان دارد یک فرد عادی توان اینرا داشته باشد تا در جهت مطامع شوم خود برای دیگران پرونده های قضایی در دادگاه های کشور ایجاد نماید و اینکه اصلا میزان آشنایی وی با دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی کشور چگونه و در چه حدی بوده است نهایتا در سال 1380 با توجه به پاره ای از اطلاعات درز شده از پرونده قتلهای زنجیره ای و پیگیری کمیسیون اصل نود مجلس و هیات تحقیق و تفحص از پرونده قتلهای زنجیره ای مجددا پرونده اسمال تیغ زن که در حال تحمل حبس بود اینبار به دادگاه انقلاب اسلامی ارسال و در شعبه سوم این دادگاه و به ریاست قاضی احمدی اینبار به اتهام جاسوسی به نفع بیگانگان و مشارکت در ترانزیت مواد مخدر محاکمه میشود ، در خلال همین دادگاه بود که مطبوعات آنزمان فقط اجازه یافتند انعکاس نمایند که وی در گذشته در حراست سازمان دخانیات وشهرداری تهران و وزارت اطلاعات و چند ارگان دیگر از جمله بنیاد مستضعفان و جانبازان دارای سمتهایی بوده است گرچه توضیحات بیشتری داده نشد اما افتخاری در دفاعیات خود عنوان نموده بود که صرفا مامور بوده است و معذور و در پرونده های تهدید و ارعاب و آدم ربایی هم هیچگاه غیر قانونی عمل ننموده و اسلحه وی نیز غیر قانونی نبوده است ، همین دفاعیات وی بود که آنزمان جنجال برانگیز شد چرا که نماینده وزارت اطلاعات در دادگاه نیز اعلام کرده بود که اسماعیل افتخاری با داشتن کارت موسوم به کارت زرد که مجوزی است برای ماموران ویژه امنیتی و انتظامی کشور تا از آن برای حمل سلاح استفاده نمایند در جهت مقاصد شوم خود از این کارت سوء استفاده نموده در جهت اعمال خودسرانه اش از سلاحهای دیگری نیز به غیر از سلاح های سازمانی استفاده کرده است و در اینجا نیز باز مطبوعات و افکار عمومی قانع نشدند که اصلا چرا این کارت در اختیار وی نهاده شده بود به هر روی و هر چه که بود اسماعیل افتخاری در زندان نیز با آزار و اذیت و شکنجه روحی و روانی زندانیان و حمله و ارعاب آنها چه در زندان اوین تهران و چه در زندان گوهر دشت ( جالب آنکه در هر دو زندان وی همواره در بندی بوده است که زندانیان سیاسی و عقیدتی نیز بوده اند ) ثابت کرد که یار وفادار جمهوری اسلامی است و از روی همین وفاداری و خوش خدمتی بود که وی دوباره ثابت کرد که مهره خطر ناک و متمرد نیست و باید آزاد شود و شاید هم اینکه وی پس از نزدیک دهسال از خانه و حاشیه امن خود یعنی زندان به شهر فرستاده شد ، چرا که همه می دانیم زندان نه تنها در خیلی از موارد امن ترین جا می باشد بلکه می تواند زمینه ساز ماموریت های بعدی وی هم باشد آزادی این شرور را به تمام مسئولین بی مسئولیت تبریک میگویم . بر اين اساس، اگر پرونده هر کدام از سران اين حکومت در سه قوه مقننه، قضانيه و مجريه و هم چنين نيروهای امنيتی و انتظامی و... توسط محققان و نهادهای بی طرف مورد بررسی قرار گيرد بی شک نقش آن ها در همه جنايات حکومت اسلامی در اين سی سال قابل رديابی و شناسايی است. برای مثال، اخيرا اسمال تيغ کش و کردان، اين دو عنصر حکومت اسلامی، که سابقه و عملکرد آن ها سيمای واقعی همه سران و سرداران ريز و درشت حکومت اسلامی را به نمايش می گذارد به خبرهای جنجالی در جامعه ايران تبديل شده است

۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

دختران جنگ زده عراقی قربانی فحشا در سوریه ! ؟

ساعت سه صبح است، اما سالن کلوب مثل اتاق عمل بیمارستان روشن روشن است. صاحب کلوب مهتابی ها را روشن می گذارد تا مشتری ها بتوانند اجناس را خوب برانداز کنند. دخترک ها که همه آرایش غلیظ دارند دو به دو دست هم را گرفته اند و در این کلوب در حومه شهر دمشق، پایتخت سوریه، آرام قدم می زنند. مردان عرب بی وقفه روی سر آنها اسکناس می ریزند و چند پسربچه با سرعت پول ها را از روی زمین جمع می کنند. آنها اصلا برای این کار تعلیم دیده اند. یکی از دخترها که عینکی است و حدودا ۱۳ ساله به نظر می رسد دست خواهرش را گرفته است که ۱۴ سالی دارد و موبایلی را در سینه بندش چپانده است. وقتی مردهایی که بیشتر از عربستان سعودی و کویت هستند آنها را سر میزشان صدا می زنند، موبایلش را بیرون می کشد تا به آن ها شماره تلفن بدهد و شماره بگیرد. مردها فردا زنگ می زنند تا سر قیمت چانه بزنند و محل قرار را مشخص کنند. به گزارش ان بی سی، از این کلوب ها در حومه دمشق که زمانی بیابانی برهوت بود بیست سی تایی هست که درآمد اصلی شان را همین دخترک ها که همه لباس رقص عربی به تن دارند تامین می کنند. در هر یک از این کلوب ها ۵۰ تا صد دختر ۱۰ تا ۲۰ ساله کار می کنند، اما در میان آنها دخترهای شش هفت ساله هم دیده می شود. تقریبا تمام این دختربچه ها آوارگان عراقی هستند که پس از جنگ عراق و به دلیل شرایط فعلی در این کشور مجبور شده اند به کاری تن بدهند که در سازمان ملل نام «سکس برای بقا» بر آن گذاشته شده است. این دخترک ها خشونت در کشور خود را به بهای فقر و سوء استفاده جنسی در سوریه پشت سر گذاشته اند. حسام جعفر که هشت ماه قبل نایت کلوب «فانوس دریایی» را باز کرده این نظر را ندارد و ادعا می کند با این کار به این دخترک ها کمک می کند تا شبی ۲۰ تا ۳۰ دلار درآمد داشته باشند. او می گوید: «این که سوء استفاده نیست، کار است.» اما دنیا، یکی از این دخترها که ۲۷ سال دارد و چند سالی است در یکی از این کلوب ها کار می کند، می گوید چند تایی از این دخترها قربانی تجاوز دسته جمعی بوده اند. او می گوید: «خدا لعنت کنه اونایی رو که شان و مقام عراقو ازش گرفتن.» در حال حاضر نزدیک به یک و نیم آواره عراقی در سوریه زندگی می کنند. اما طبق قانون سوریه، آواره ها در این کشور حق کار ندارند، چون دولت سوریه به زحمت می تواند برای تمام شهروندان خود اشتغال ایجاد کند، چه رسد به این آواره ها. در این وضعیت کودکان عراقی مخصوصا اگر در بازار سیاه کار کنند می توانند از چنگ قانون فرار کنند یا به اصطلاح آن را دور بزنند. به همین دلیل است که این دخترها که بیشترشان فرزند مهندس ها و استادان و معلم های عراقی هستند تن به این کار می دهند تا خرج خانواده های خود را درآورند. بسیاری از این دخترها پیش از ترک عراق شاهد کشته یا دزدیده شدن افراد خانواده و اقوام خود بوده اند و خود قربانی شده اند، اما قربانیانی که حالا هر شب باز قربانی می شوند. و این بهایی است که زن های عراقی برای جنگ می پردازند.

۱۳۸۷ مهر ۳۰, سه‌شنبه

بلوچستان : سرزمین آتش وخون ؟! (فرهنگی - اجتماعی - جغرافیایی )

از نظر بعد فرهنگي و ارتقاء سطح دانش و علم در بلوچستان، رژيم جمهوري اسلامي سياست عامدانه و آگاهانه مشخصي را دنبال مي كند كه همانند شمشير دو لبه عمل مي كند. براي بلوچها، گذشته از كنكور، هزينه ورود به دانشگاه چه از نظر مالي و بخصوص از نظر موانع سياسي و بروكراسي بسيار بالا هست. هدف رژيم از اين كار، مايوس نمودن جوانان بلوچ از ورود به دانشگاه مي باشد. از طرف ديگر اكثريت آنهايي كه موفق شده بودند از هفت خوان رستم عبور كرده و در دانشگاه تحصيل كنند، پس از فارق التحصيلي از دانشگاه ، موفق به يافتن اشتغال در ادارات و موسسات حكومتي و دولتي و يا نيمه دولتي نمي شوند. بخش خصوصي كه بتواند اين تحصيل كرده ها را جلب كند، در بلوچستان وجود ندارد؛ يعني هر گز اجازه رشد نداشته. در صورتي كه همكلاس هاي غير بومي آنان، بلافاصله جذب موسسات و ادارات دولتي مي شوند. بدينگونه براي بلوچها هيچگونه عامل محركه و يا زمينه تشويقي براي تحصيل وجود ندارد. از طرف ديگر مواد مخدر نظير ترياك و هروئين بين نوجوانان و جوانان بلوچ همانند نقل و نبات تبركي توزيع مي شود. اين سياست عامدانه نسل كشي تدريجي توسط رژيم جمهوري اسلامي در طي سي سال اخير دنبال شده است. بر خلاف قانون اساسي خود رژيم؛ و بر خلاف منشور جهاني حقوق بشر و ميثاقهاي الحاقي آن، بلوچها اجازه ندارند كه به زبان مادري خود بنويسند و يا بخوانند. توهين و اذيت و آزار مردم توسط،، نيرو هاي دولتي ، در مناسبات روزانه معضلي است بس آزار دهنده. غصب اراضي مردم توسط ارگانهاي حكومتي همچنان ادامه دارد. مامورين و نيروهاي انتظامي گسيل شده به بلوچستان نه تنها با بافت فرهنگي، مذهبي، زبان و ساختار اجتماعي بلوچها آشنايي ندارند، بلكه قبل از عزيمت به بلوچستان توسط رژيم مورد "مغز شوئي" قرار مي گيرند، تا مبادا اين مامورين حس ترحم و يا همدردي با بومي هاي محروم پيدا كنند. در نتيجه اصطكاك و تنش بين مردم و مامورين نظامي و غير نظامي در سطح بسيار بالايي است. تعجب آور نيست كه، طبق اخبار خبرگزاريهاي رژيم، هر هفته بدون استثناء يا تعدادي از افراد مسلح نيروهاي انتظامي رژيم "شهيد" مي شوند و يا چند نفر "اشرار" مسلح بلوچ "بهلاكت" مي رسند. آري اين شهادت و هلاكت هديه اي است كه رژيم جمهوري اسلامي براي بلوچستان به ارمغان آورده است. بلوچستان نه تنها وسيع ترين استان كشور بلكه همسايه افغانستان و پاكستان نيز مي باشد. ايالت بلوچستان در پاكستان نسبتا خودمختار است ودر مقايسه با بلوچستان ايران از آزادي و حقوق نسبي بيشتري برخوردار بوده و است. بلوچستان افغانستان كه به ايالت نيمروز معروف است، نيز همانند بلوچستان پاكستان در مقايسه با بلوچستان ايران از آزادي و حقوق نسبي بيشتري برخوردار است. در آن دو سوي مرز خواندن و نوشتن به زبان بلوچي رسماء آزاد است. دربلوچستان پاكستان، عليرغم اينكه بلوچها براي كسب حقوق بيشتر سرگرم مبارزه با شيوه هاي متناوب هستند، اما با آنچه كه در بلوچستان ايران مي گذرد قابل مقايسه نيست. بلوچها در كشورهاي همجوار نظير پاكستان و افغانستان به مقام وزارت، نخست وزيري و حتي رياست جمهوري (در پاكستان) نايل شده اند. در كشورهاي منطقه نظير عمان، امارات، قطر، بحرين و تانزانيا نيز بلوچهاي ايراني الاصل به پست هاي وزارت رسيده اند. اما در داخل استان خويش حتي حق ارتقاء به پست معاونت مدير كلي و يا رياست اداره محلي خود را نيز ندارند. بلوچها همواره نه تنها پيوند هاي قوي و نا گسستني اجتماعي، خويشاوندي، فرهنگي و مذهبي با بلوچهاي آنسوي مرز داشته و دارند، بلكه مناسبات اقتصادي و مبادلات بارزگاني و تجاري پر رونقي نيز داشته اند. تا قبل از استيئلاي قدرت دولت مركزي در بلوچستان، اين تجارت آزاد و حياتي محسوب مي شد. اما بعد ازآمدن گمرك و پاسگاه هاي مرزي، اين مبادلات كالايي اگر بدون رشوه دادن به مامورين دولتي رد و بدل گردد بعنوان قاچاق تلقي مي شود، و در صورت اعطاي حق رشوه به مامورين دولتي به عنوان مبادلات كالاي مرزي رسميت شرعي و قانوني پيدا مي كند. علاوه بر ورود غير كنترل شده مواد مخدر از افغانستان، حضور نيروهاي آمريكايي و ناتو در نزديكي مرز ايران عامل مهمي است كه جمهوري سلامي را نگران كرده است. قابل ذكر است كه يكي از خواسته هاي رسمي جمهوري اسلامي از گروه پنج بعلاوه يك و مشخصا از آمريكا ، كه در راستاي تامين امنيتي براي رژيم مي باشد، توقف هر گونه كمك به گروه جندالله از سوي آمريكا مي باشد. آمريكا اين ادعاي رژيم جمهوري اسلامي را رد كرده است، اما قول داده است كه در صورت توافق نهايي با ايران، گروه جندالله نيز در ليست سازمانهاي تروريستي دولت آمريكا قرار خواهد گرفت. يكي ديگر از عوامل بي ثباتي و تنش، حضور طالبان و القاعده در افغانستان و پاكستان مي باشد. فاكتور مهم ديگر مبارزه مسلحانه بلوچهاي پاكستان براي كسب خودمختاري بيشتر و بعضاء براي استقلال مي باشد. بهمين دليل ايران و پاكستان يك قرارداد محرمانه استرداد مختص بلوچها امضاء كرده اند كه بر طبق آن هر كدام از دول موظفند تا بلوچهاي فراري از كشور خويش را در خاك خود دستگير و به كشور متبوعه در عرض 48 ساعت مسترد كنند. از آنجايي كه اين قرداد همانند مين گزاري مرز ايران و پاكستان از نظر بين المللي غير قانوني مي باشد، جزئيات آن نيز محرمانه مي باشد. تجربه سي سال گذشته نشان مي دهد كه به استثناي واردات و تكثير مواد مخدر در بلوچستان كه عمدتا بصورت قانوني صورت مي گيرد، مسائل آنسوي مرزهاي پاكستان و افغانستان تاثيرات ناچيزي بر روي بلوچها ايران گذاشته است. اما با توجه به يورش وحشيانه رژيم به مقدسات مذهبي بلوچها، اين حالت مي تواند از درون تغيير پيدا كند. تحريكات و به چالش كشيدن علني بلوچها با نمايش سريال هاي تلويزيوني توهين آميز نظير سريال امام علي و با برپايي نمايشگاه كتابهاي مملو از توهين و اهانت به اهل سنت و دستگيري و اعدام رهبران مذهبي بلوچ، اعدام فعالان مدني و جوانان بيگناه بلوچ، تخريب مساجد و مدارس اهل سنت، و فرستادن بيش از 600 مبلغ مذهبي از قم و مشهد و يزد براي به اصطلاح "مسلمان" كردن بلوچها، و ترور رهبران مذهبي و حتي طلاب بلوچ، منادي بازي بسيار خطرناكي است كه رژيم آغاز كرده است، اما خوشبختانه رهبران مذهبي بلوچ، عليرغم تحمل انواع و اقسام ناجوانمردي ها، تحريكات، توهين ها، اعدام ها و دستگيري و شكنجه ها، با هوشياري و خويشتنداري قابل تحسين حاضر نشده اند كه اين نبرد يك طرفه را به جنگي دو طرفه و خانمان سوز تبديل كنند. حال رژيم تا چه حد در اين جاده خون و جنون به پيش خواهد رفت، حدس و گمان هر كسي مي تواند باشد. در ادامه و آخرین مطلب به ریشه های مذهبی که یکی از فاکتورهای مهم رژیم در برخورد با مسائل مردم بلوچ میباشد خواهم پرداخت . پیروز باشید

۱۳۸۷ مهر ۲۶, جمعه

بلوچستان : سرزمین آتش وخون ؟ (سیاسی - اقتصادی )

به دليل عدم اعتماد بين مردم و حكومت و فقدان هر گونه پايگاه مردمي در بلوچستان، رژيم ناچار شده است بلوچستان را تبديل به يك منطقه وسيع امنيتي نظامي بكند. بر اساس سياست تفرقه بينداز و حكومت كن، رژيم عده اي از سيستاني ها را كه شيعه هستند بر عليه بلوچها بسيج كرده و از آنها بعنوان ابزار تبعيض سوءاستفاده مي كند؛ بطوري كه تقريبا تمامي پست هاي دولتي را به سيستاني ها و يا غير بلوچ هايي كه از ديگر نقاط مملكت به آنجا آورده شده اند، واگذار مي كنند. دليل دولت از نظر فقه تامگراي تشيع نيز موجه است زيرا كارمند دولت بودن يعني استلزام عقيدتي و عملي به اصل ولايت فقيه. آز آنجايي كه اهل سنت يعني نود و نه در صد بلوچها به ولايت فقيه اعتقاد ندارند، در نتيجه نمي توانند در پست هاي كليدي و حتي متوسط اجرايي و تصميم گيري قرار بگيرند. البته براي مقابله با اينگونه انتقادات دولت جمهوري اسلامي دست به شگرد تازه و به ظاهر عوامفريبانه اي زده است. دولت تعداد انگشت شماري از عناصر خودي را كه شيعه سيستاني هستند بعنوان مسئول بومي به معاونت استانداري و يا ديگر پست هاي كليدي گماشته است و تبليغ مي كند كه بعضي از مسئولين بومي (يعني از سيستان و بلوچستان) هستند. دو نفر بلوچ شيعه را كه عمدتا از مناطق كرمان هستند و يا افرادي كه در طي سي سال اخير سرسپردگي تام خود را نسبت به ارگانهاي مختلف رژيم اثبات نموده اند، و در طي سه دهه از صافي هاي مختلف عبور كرده اند بعنوان مسئولين بلوچ معرفي مي كند. در حاليكه همه مي دانند كه اين مثلا فرماندار چيزي بيشتر از يك الت دست سر سپرده نماينده ولي فقيه و اطلاعات نيست. پروژه تشويق و تشكيل باند هاي مافيايي متشكل از گروه كوچكي از عناصر افراطي و ضد بلوچ نظير ده مرده (استاندار حزب اللهي سابق) و شهرياري ( نماينده فالانژ مجلس) و صفدري و غيره ، از اقدامات جديد دولت احمدي نژاد است. وظيفه اصلي اين باندهاي مافيايي كه با همدستي نيروهاي اطلاعاتي، امنيتي و نظامي قاچاق مواد مخدر را نيز كنترل مي كنند، ايجاد تنش و اصطكاك بين بلوچ هاي سني مذهب و سيستاني هاي شيعه مي باشد. بر اساس اعتراف نشريه نيمه دولتي ميانه ،موضوع دیگر، وجود نوعی احساس «نا امنی روانی» در میان بلوچ‌هاست. سال پيش تعدادی از جوانان بلوچ ساکن ایرانشهر طی نامه‌ای سرگشاده به محمود احمدی‌نژاد تاکید کردند: «چیزی که بلوچ را از همه بیشتر رنج می‌دهد این است که بی‌پناه است، امنیت روحی ـ روانی ندارد و از حمایت قانون یا مجریان قانون برخوردار نیست». در این نامه که توسط خبرگزاری‌های رسمی منتشر شد، تصریح شده بود که «بزرگترین شخصیت‌های علمی، فرهنگی و اجتماعی بلوچ گاه توسط سربازان صفر غیر بلوچ مورد اهانت قرار می‌گیرند و نه تنها توبیخ نمی‌شوند که تشویق وحمایت هم می‌گردند». قتل و اعدام صحرايي بلوچها امر پوشيده اي نيست، اعدام و ترور فعالان سياسي و رهبران سياسي و مذهبي بلوچ از سال 1358 شروع شد و همچنان ادامه دارد. بلوچستان نه تنها از نظر فقر و بيسوادي و محروميت رتبه اول در كشور را داراست، بلكه از نظر اعدام و تير باران مقام اول رسمي كشور را دارد. اكثريت اين اعدام هاي ضد انساني و عجولانه حتي بر خلاف قوانين خود جمهوري اسلامي مي باشند. نمونه هاي فراواني را مي توان ذكر كرد. اعدام اخير دو رهبر مذهبي و استاد مدرسه ديني اهل سنت بلوچستان به نام هاي مولوي عبدالقدوس ملازهي و مولوي محمد يوسف سهرابي دو برگه سياه و خونين بر كارنامه خونبار رژيم جمهوري اسلامي افزود. از اين گونه نمونه هاي قتل عمد قانوني و غير قانوني فراوان مي باشند و در اين مقاله كوتاه مجال بر شمردن آن ليست طولاني نيست. اما نمي توان از جنايات اخير جمهوري اسلامي سخن گفت و از شكنجه و قتل عمد يك فعال مدني بيگناه بنام يعقوب مهر نهاد، سخني به ميان نياورد. اعدام اين فعال مدني و ميانه رو آنچنان وحشتناك و ناباوركردني بود، كه حتي آنهايي كه در مورد جنايات رژيم در بلوچستان سكوت اختيار مي كنند، نتوانستند در مقابل اين بربريت قرون وسطايي لب فرو بندند. علاوه بر سركوب فعالان مدني در بلوچستان، رژيم جمهوري اسلامي تلاشي مزورانه اما خشني را براي كنترل مدارس ديني اهل سنت بلوچها شروع كرده است. در اين راستا، رژيم از زنداني كردن، شكنجه و اعدام علماي ديني بلوچ نيز ابايي ندارد. دستگيري و به زندان نامعلوم گسيل كردن مرد شماره دو مذهبي اهل سنت بلوچستان يعني مولانا ( همرديف آيت الله العظمي) احمد نارويي و متعاقب آن تخريب مسجد و مدرسه ديني امام ابوحنيفه در زابل و دستگيري و انتقال مولوي يوسف اسماعيل زهي ( رئيس مدرسه) بهمراه تعداد زيادي از علما، فعالان و طلاب ديني اهل سنت، از جمله اقدامات خصمانه و تحريك آميز اخير رژيم بر عليه بلوچها مي باشد. احضار و دستگيري مولوي ها و رهبران مذهبي بلوچ به دادگاه هاي ويژه روحانيت در مشهد و ديگر شهرهاي همچنان ادامه دارد. اخيرا احضار مولوي عبدالحكيم عثماني استاد برجسته دارلعلوم زاهدان به دادگاه ويژه روحانيت ، نمونه تازه اي است از موج جديد سركوب مذهبي و فرهنگي اهل سنت ايران. رژيم جمهوري اسلامي شگرد هاي مشابه سركوب و تبعيض را در ديگر مناطق سني نشين نظير تركمن صحرا، و كردستان نيز به كار مي گيرد. در بخش "بعد مذهبي" اشارات بيشتري به اينگونه مسائل خواهم داشت. از نظر اقتصادي شايد لازم نباشد شرح ماجرا كنم زيرا اكثر هموطنان مي دانند كه بلوچستان از نظر رشد اقتصادي و توسعه و آباداني در كجاي جدول استان ها قرار دارد. اگر چه بلوچستان از نظر اعدام رتبه اول را دارد، اما از حيث اقتصاد و آباداني و توسعه همواره صاحب رتبه آخر بوده و است. براي دريافتن به علت و ريشه اين عقب ماندگي ، لازم نيست كه از اقصاد دانان و يا متخصصين علل را جويا شويم. علت آن بسيار ساده است. نگاهي به بودجه هاي اختصاص داده شده به بلوچستان در طي پنجاه سال اخير بيفكنيد، تا ببينيد علت عقب ماندگي بلوچستان چيست. بودجه امنيتي و نظامي بلوچستان چه از نظر نسبت به تعداد جمعيت در استان و يا نسبت به در صد كل جمعيت استان، همواره بيشترين رقم را به خود جلب كرده است. در حاليكه بلوچستان كمترين و يا به عبارتي پايين ترين بودجه عمران و آباداني را در بين تمامي استان هاي ايراني چه از نظر مقدار حقيقي و يا درصد بودجه اختصاصي وچه ار نظر نسبت در صد جمعيت در مقايسه با بقيه استان هاي كشور، دارا مي باشد. بودجه عمراني و آباداني بلوچستان همواره كمتر از يكهزارم كل بودجه كشور بوده است. وانگهي بيش از نيمي از بودجه عمراني بلوچستان صرف پروژه هاي امنيتي و نظامي مي شود. عليرغم صرف صدها ميليارد تومان براي احداث پادگانهاي مختلف نظامي و قرارگاه هاي متعدد سپاه پاسداران در بلوچستان، هنوز هم بسياري از دانش آموزان بلوچ در مدارس كپري تحصيل مي كنند. البته بايد اذهان كرد كه اينان جزوء دانش آموزان خوشبخت هستند چون حداقل كپر و معلم دارند. بين بيست و شش تا سي و دو درصد از كودكان بلوچ از امكانات آموزشي اوليه نظير كلاس كپري نيز محروم هستند. بر طبق گفته ابراهيم اعتصام رئيس سازمان آموزش و پرورش استان سيستان و بلوچستان حدود شصت و شش هزار دانش آموز در استان وجود دارد. بر طبق آمار دولتي استان سيستان و بلوچستان با داشتن ۶ دانشگاه دولتي در كشور مقام دوم را بعد از تهران داراست و با برخورداري از ۳۵ مركز آموزش عالي و ۷۰ هزار دانشجو بالاترين نسبت دانشجو به جمعيت را به خود اختصاص داده است. آري در هيچ كجاي دنيا تعداد دانشجويان دانشگاهها و مدارس عالي از تعداد دانش آموزان آنجا بيشتر نيست. در اين صورت مي توان گفت كه بلوچ ها خوشبخت هستند زيرا با توجه به تعداد دانش آموزان و دانشجويان، اكثر آن شصت و شش هزار دانش آموز به دانشگاه را پيدا مي كنند. اما واقعيت چيز ديگري است. اكثريت فارق لتحصيلان ديپلمه بلوچ از ورود به دانشگاه به دلايل تبعيض غير مستقيم و مستقيم از قبيل عدم الزام به ولايت فقيه و غيره محروم هستند. از ميان هفتاد هزار دانشجو در بلوچستان حدود هزار تن از آنان بلوچ هستند؛ يعني حدود يك و نيم درصد. اين در حاليست كه هزاران دانشجوي بلوچ ناچارند براي ادامه تحصيلي روانه كشور هاي ديگر از جمله هندوستان، پاكستان، مالزي ، اروپا، آمريكا و غيره بشوند. آري اين بمصداق همان مثل "آب در كوزه و ما تشنه لبان مي گرديم، دانشگاه در زاهدان و ما گرد جهان مي گرديم" مي باشد. شرح درد بيكاري، عدم امكانات بهداشتي و درماني، مسكن، آموزش، اعتياد، اشتغال (%40 بيكار) و غيره مثنوي هفتاد من مي طلبد. امیدوارم توانسته باشم تا حدودی به روشن شدن حقایقی که در مورد مردم مظلوم بلوچ وجود دارد به چشمان جستجوگر جامعه کمکی اندک کرده باشم . در قسمت دیگر به وضعیت فرهنگی و اجتماعی سرزمین بلوچستان خواهم پرداخت . پیروز باشید

۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه

بلوچستان : سرزمین آتش وخون ؟؟!!

بلوچستان نه تنها وسيع ترين استان كشور بلكه همسايه افغانستان و پاكستان نيز مي باشد. ايالت بلوچستان در پاكستان نسبتا خودمختار است ودر مقايسه با بلوچستان ايران از آزادي و حقوق نسبي بيشتري برخوردار بوده و است. بلوچستان افغانستان كه به ايالت نيمروز معروف است، نيز همانند بلوچستان پاكستان در مقايسه با بلوچستان ايران از آزادي و حقوق نسبي بيشتري برخوردار است. در آن دو سوي مرز خواندن و نوشتن به زبان بلوچي رسماء آزاد است. قتل و اعدام هاي ضد انساني، قطع دست و پا، حبس و شكنجه و سركوب لگام گسيخته رژيم جمهوري اسلامي در بلوچستان در طي ماه هاي اخير نمايانگر توحش و درنده خوئي رژيمي است كه كشور ما را در طي سي سال از عمر سياه خود به جنگلي نابسامان مبدل ساخته است. جنگلي كه در آن انسان و انسانيت محلي از اعراب ندارند. متاسفانه مردم همه مناطق ايران قرباني منافع مافياي مذهبي هستند اما حقيقتا بلوچستان بيش از هر استان ديگر كشور در اين سوداي آدمكشان و زرپرستان مافياي جمهوري اسلامي مظلومتر واقع شده است. انعكاس پراكنده و نسبتا كم رنگ جنايات رژيم در بلوچستان، در رسانه هاي فارسي زبان درونمرز و برونمرز فقط يكي از دلايل اين مظلوميت مضاعف مي باشد. از آنسوي ديگر تبليغات گسترده، مكرر و "گوبلز وار" رژيم در راستاي نسبت دادن حوادث بلوچستان به معضل قاچاق مواد مخدر و اشرار و غيره، تاثير كذايي خود را حتي در ضمير ناخودآگاه و گاه آگاه بسياري از فعالان حقوق بشري در داخل و خارج از ايران گذاشته است. شايد به همين دليل باشد كه در مقابل قطع دست و پاي بسياري از بلوچهاي بيگناه در زندان زاهدان، و اعدام و شكنجه بيگناهان در سراسر بلوچستان، وجدان اكثريت فعالان حقوق بشري و مبارزان سياسي ايراني آزرده نشد، و يا حداقل اين آزردگي خاطر خويش را ابراز نكردند. اكثر اين فعالان و رسانه هاي ايراني برونمرز و درونمرز، به حق در مورد برادران محمدي ها صداي اعتراض خود را به جهانيان رساندند. بايد پرسيد علت سكوت تبعيض آميز نسبي آنان در مقابل سرنوشت برادران مهرنهاد چيست؟ چه گونه مي شود كه هموطنان حقاء در مقابل دستگيري و حبس يك آيت الله دگرانديش بنام آيت الله بروجردي اعتراض مي كنند، ولي در مقابل اعدام دو مولوي (همرديف آيت الله) بلوچ بنام هاي مولوي عبدالقدوس ملازهي و مولوي محمد يوسف سهرابي، و دستگيري، شكنجه و حبس يك مولانا (از نظر مذهبي همرديف آيت اللعظمي) بلوچ و سني بنام مولانا احمد نارويي معاون دارالعلوم زاهدان سكوت اختيار مي كنند. اگر اين تبعيض در عمل نيست ، پس چيست؟ تخريب مسجد دراويش گنابادي حقاء انعكاس وسيعي داشت، اما تخريب مسجد و مدرسه ديني بلوچها در زابل، انعكاسي چنداني نداشت. چرا؟ متاسفانه تبعيض ارمغان جديد جمهوري اسلامي براي بلوچ و بلوچستان نيست. گويا تبعيض در سرنوشت بلوچها عجين شده است و ريشه اي بس طولاني تر از عمر سي ساله جمهوري اسلامي دارد. ظلم، ستم، تبعيض، بيسوادي، بيكاري، محروميت، فقر و بيماري از جمله كلماتي هستند كه گويا با نام بلوچستان نه تنها مترادف بلكه عجين شده اند. جمهوري به اصطلاح اسلامي آخوندها علاوه بر تشديد ارمغان هاي ناخواسته ذكر شده، سركوب عريان، توهين، زندان، ترور اشخاص، شكنجه و اعدام را نيز به ليست سياه تاريخي اضافه نموده است. بسياري از هموطنان شايد محروميت و عقب ماندگي بلوچستان را امري اجتناب ناپذير و طبيعي پنداشته و آن را نتيجه موقعيت جغرافيايي و تاريخي، و يا بافت اجتماعي و فرهنگي آن بدانند. اين مقاله با استناد به دلايل و اسناد مستدل بر اين تصور القاء شده نادرست، خط بطلان خواهد كشيد. همه آنهايي كه از نزديك بلوچ و بلوچستان را مي شناسند، به خوبي به اين امر واقفند كه محروميت، فقر و عقب ماندگي در بلوچستان نتيجه مستقيم سياست هاي عمدي و تبعيض‌آميز دولت هاي مركزي بوده و است. سياست هايي كه اجراي آنها فقط از طريق لوله تفنگ و يا طناب دار ميسر بوده و است. سياست هايي كه همواره بلوچ ايراني را عقب مانده، بيسواد، تهي دست، بيمار، بيكار، گرسنه و تشنه نگه داشته است. هدف از اين مقاله تشريح و تجزيه و تحليل ابعاد مختلف سياست تبعيض از طريق سركوب عريان توسط رژيم جمهوري اسلامي مي باشد، تا هموطنانم با اوضاع و احوال غم انگيز بلوچستان آشنايي بهتري پيدا كرده و دريابند كه بر هموطنان مظلوم آنان چه مي گزرد. چهار بعد اصلي سياست هاي مبتني بر تبعيض، تعرض و تعصب رژيم مذهبي جمهوري اسلامي را مي توان بطور عمده در زمينه هاي زير مورد كالبد شكافي قرار داد. اول در بعد سياسي اقتصادي؛ دوم فرهنگي اجتماعي، سوم بعد مذهبي؛ چهارم بعد منطقه اي يا سوق الجيشي بلوچستان در جغرافياي خاور ميانه و آسيا که در آینده نزدیک به آنها خواهم پرداخت .

۱۳۸۷ مهر ۲۲, دوشنبه

خاتمی : مردم بدانند با هیچ معجزه ای کشور مثل چهار سال قبل نمی شود ؟

سیدمحمدخاتمی تاکید کرد: مردم و کساني که مي‌‏خواهند در انتخابات حضور يابند مطمئن باشند با وضعيتي که در حال حاضر داريم هيچ دولتي هر چند کار آمد هم باشد، نمی ‏تواند با هيچ معجزه‌‏اي وضع را به چهار سال قبل برگرداند. رئیس دولت اصلاحات با اشاره به ضرورت نظارت بر انتخابات، گفت: ضرورت نظارت بر انتخابات لازمه حرمت و راي آزادانه مردم است به همين دليل نظارت وجود دارد و اين مهم را از آنجا تنها به دولت واگذار نکرده‌‏اند که ممکن است با پول و زوري که دولت دارد بر انتخابات اعمال قدرت کند. وي افزود: بايد به گونه‌‏اي نظارت کنيم که مردم آزادانه انتقاد کنند نه اينکه نظارت را طوري معنا کنيم که مردم به چه کساني راي بدهند! اين خلاف قانون اساسي است. اين مسائل لااقل براي ما قابل گذشت نيست. رئيس دولت اصلاحات با اشاره بر آنچه که در چهار سال اخير بر کشور رفته است، گفت: مردم و کساني که مي‌‏خواهند در انتخابات حضور يابند مطمئن باشند با وضعيتي که در حال حاضر داريم هيچ دولتي هر چند کار آمد باشد نمي‌‏تواند با هيچ معجزه‌‏اي وضع را به چهار سال پيش برگرداند. مردم بايد تحمل کنند اما هر کس مي‌‏آيد بايد طوري برنامه‌‏ريزي کند که به سوي بهتر شدن اوضاع حرکت کند. وي با تاکيد بر تعامل تمامي دستگاه ‌‏ها در انتخابات در پيش روي رياست جمهوري افزود: همه دستگاه‌‏ها بايد با هم باشند. صدا و سيما در تقابل نباشد. البته نمي‌‏گويم دائما تعريف و تمجيد کند بلکه تشکيلاتي که وظيفه خود را تبليغات و به اصطلاح افشاگري و دخالت در اموري مي‌‏داند که نبايد دخالت کنند در مقابل نايستند. خاتمي تصريح کرد:آنهايي که بايد به تقوا دعوت کنند و واقعيات را به مردم بگويند بي‌‏تقوايي نکنند و در مقابل دولت نايستند؛ اگر همه با هم باشند مردم هم توجيه مي‌‏شوند و مي‌‏توان به عرصه آمد. رئيس جمهور سابق ايران، با اشاره به منزلت معلم و با اشاره به گلايه بعضي از معلمان؛ اهانت به اين قشر زحمتکش را ناروا خواند و گفت: مورد اهانت قرار دادن معلم نه تنها روا نيست بلکه هيچ کس حتي حق کوچکترين اهانت به دشمني که محکوم به اعدام باشد يا بدترين عمل را مرتکب شده باشد، ندارد. چه برسد به آنکه خدايي ناکرده شکنجه جسمي و روحي نيز بشود؛ نظام جمهوري اسلامي براي اين پديدآمد که ديگر شاهد اين مسائل نباشيم. وي تاکيد کرد: ما انقلاب کرديم که نه تنها منزلت انسان و معلم حتي انساني که محکوم به اعدام است يا متهمي که هنوز هيچ يک از اتهاماتش ثابت نشده است مورد اهانت قرار نگيرد. اگر در اثر کوچکترين فشار روحي يا جسمي به افراد اقراري گرفته شود، اين اقرار هيچ ارزشي ندارد. خاتمي با طرح اين سئوال که با توجه به اين معيارها و ملاک‌‏ها، آيا در مسير انقلاب به درستي حرکت مي‌‏کنيم يا نه؟ اظهار اميدواري کرد: اميدوارم شاهد روزي باشيم که هيچ کس به خاطر جرم ناکرده به خصوص ابراز وظيفه‌‏اش تحت فشار روحي يا جسمي نباشد. نقد کردن وظيفه ماست.امام علي (ع)مي‌‏فرمايد" انتقاد نه تنها وظيفه است بلکه منتقد بايد بتواند بدون لکنت زبان حرفش را بزند." اين‌‏ها از جمله مسائلي است که هر کس روي کار مي‌‏آيد بايد مورد توجه‌‏اش باشد. وي بر وظايف معلمان تاکيد کرد و گفت: يکي از وظايف شما معلمان اين است که علاوه بر داده‌‏هاي علمي و تعليمات ديني به دانش آموزان، آنان را رشد فکري دهيد؛چون آنها هستند که پايه‌‏هاي مردم سالاري و اداره جامعه ما را درآينده محکم مي‌‏کنند. خاتمي با اشاره به وعده‌‏هاي محقق نشده طي دوره‌‏هاي گذشته عنوان کرد: اگر کسي برنامه‌‏اي که نتوان آنها راپياده کرد؛ داده باشد بهتر است نيايد.اين‌‏ها شرط نيست بلکه شرط وجود است و براي خود فرد شرط است. تو اگر مي‌‏آيي اولا چه مي‌‏خواهي؟ آيا آنچه مي‌‏خواهي خواست واقعي ملت است؟ به عنوان کسي که مورد عنايت مردم قرار گرفته‌‏اي آيا بيانگر خواست واقعي مردم هستي يا نه ؟ و آيا براي خودت حساب‌‏هايي داري که خيلي هم با مصالح ايران و اسلام سازگار نباشد؟ وي افزود: کسي که مي‌‏خواهد بيايد بايد بيانگر خواست مردم باشد و بر سر آن خواست‌‏ها با مردم به تفاهم برسد و عهد ببندد؛ البته تفاهم در رايي است که مردم به وي مي‌‏دهند. رئيس دولت اصلاحات با اشاره به دو دوره گذشته رياست جمهوري خود گفت: معتقدم در دو دوره رياست جمهوري نوعي از خواست‌‏ها را مطرح کردم که در هر دو دوره نيز با مردم به تفاهم رسيده‌‏ام. اگر برنامه‌‏هايي در اين دوره‌‏ها عملي نشد ممکن است عيب و نقص از ما بوده يا موانعي در کار بوده است. چه کسي گفته که حتما بايد در قدرت حضور داشته باشيم تا بتوانيم کاري انجام دهيم بلکه در جاي ديگري هم مي‌‏توان به وظايف خود عمل کنيم. وي با هشدار به رواج بد اخلاقي در جامعه گفت: دروغ، بدترين بد اخلاقي است.گاهي يک فرد عادي صحبتي مي‌‏کند ولي گاهي من مسوول دروغ مي‌‏گويم يا آمار نادرست مي‌‏دهم و اين خيلي بدتر است. توهين ،تحريف ،فحاشي بدترين گناه است اما اگر اين‌‏ها به نام اسلام و ارزش‌‏ها مبنا و رويه برخي دستگاه‌‏ها و تشکيلات شود که بزرگترين وظيفه‌‏شان ترويج اخلاق است نشانه بيماري و مشکلاتي است که بايد نگران آن بود. خاتمي گفت: حال اگر کساني روي کار بيايند که اين گروه بد اخلاق آنان را نپسندند؛ در مقابل سنگ اندازي نخواهند کرد؟ وي با بيان اينکه در آينده با معلمان، دانش آموزان و جوانان حرف‌‏هاي بسياري دارم، گفت :حرف هايي در عمق وجدان مردم وجود دارد و با زبان فطرت آنها را گفته‌‏اند. هنر انقلاب اسلامي به اين بود که سوار برخواست تاريخي ملت ايران شد.اين خواست با فطرت ديني،خواست ديني ،هويت ديني همسو شد و انقلاب بزرگي را ايجاد کرد که از مهمترين آرمان‌‏هايش حاکميت مردم بر سرنوشت‌‏شان بود. خاتمي افزود: روشنفکري ايجاب مي‌‏کند اين خواست‌‏ها را روشن‌‏تر،شفاف‌‏تر و از عمق وجدان تاريخي ملت به سطح خود آگاهي بياوريم. رئيس جمهوري سابق کشورمان با تاکيد بر اينکه امروز همه مردم سالاري مي‌‏خواهند، اظهار داشت: اين‌‏گونه نيست که مردم سالاري مقابل دين باشد. مردم دين‌‏شان را مي‌‏خواهند؛ ولي انقلاب با اين شعار که اين دين برايتان مردم سالاري به ارمغان مي‌‏آورد، شکل گرفت. دين اجتماعي،دين حاکم، ديني که مي‌‏خواهد در عرصه باشد اين دين را مردم مي‌‏خواستند. امام(ره)به آنها دروغ نمي‌‏گفت که دين به شما استقلال، آزادي، پيشرفت مي‌‏دهد.مگر اين‌‏ها در قانون اساسي نيست؟ وي افزود: ما معتقديم دين بايد در عرصه اجتماعي حضور داشته باشد، تفاوت ما با بعضي‌‏ها اين است که دين را با آزادي و پيشرفت ملت سازگار مي‌‏بينيم.ديني که ما مي‌‏گوييم منادي عدالت است البته عدالت ما فقط عدالت اقتصادي،آن هم اقتصاد صدقه‌‏اي نيست. خاتمي با اشاره به سخنان رهبرمعظم انقلاب، اظهار داشت: اتفاقا به درستي رهبري فرمودندکه بايد با فقر، فساد،تبعيض مبارزه کرد؛ هر کس مي‌‏خواهد بيايد (حالا اگر بنده بخواهم بيايم حرف‌‏هاي زيادي در عرصه‌‏ هاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي خواهم داشت) بايد اين‌‏ها را در برنامه‌‏اش بگذارد ؛اگر در اين سالها ادعا مي‌‏شود که شعارهاي انقلاب زنده شد سئوال اين است که آيا فقر کمتر شده است؟ ما نمي‌‏گوييم يک شبه مي‌‏شود فقر را کم کرد. وي افزود: هيچ کس نمي‌‏گويد فردا هر دولتي بيايد بايد توقع داشت که همه مشکلات را حل کند اما توقع داريم که در آن مسير حرکت کنيم. خاتمي در ادامه گفت: اگر فقر، فاصله طبقاتي، فساد در اين مملکت کمتر شده است سمعا و طاعتا اين وضع بايد ادامه پيدا کند در غير اين صورت حتما بايد براي تامين نظر رهبري که مبارزه با فقر، فساد و تبعيض است فکر ديگري کرد. رئيس بنياد باران تصريح کرد: ملت علاوه بر اين‌‏ها آزادي و امنيت نيز مي‌‏خواهد. نمي‌‏خواهم بگويم مي‌‏توان يک شبه همه مشکلات را حل کرد؛ اگر در اين مسير اراده و حرکتي باشد همه بدنبال آن بياييم ولي اگر اين‌‏گونه نيست بايد فکر ديگري کرد. خاتمي با اشاره به اينکه طبعا افراد مختلف و موثري براي بهبود برنامه اقتصادي و اجتماعي کشوروجود دارند که مي‌‏توانند وضع را بهبود بخشند، خاطر نشان کرد: تکليف ما با ملت تا حدود زيادي روشن است که چه گفته‌‏ايم و چه انجام داده‌‏ايم. بنده علاوه بر برنامه‌‏هاي اقتصادي، به جهات ديگري معتقدم. به طبع هر کس نيز روي کار بيايد از او مطالبه مي‌‏کنيم که اين خواست‌‏ها را داشته باشد. وي در ادامه تاکيدکرد: اگر بنده بخواهم بيايم بايد مطمئن باشم که زمينه براي تحقق آن حداقل‌‏ها فراهم باشد. البته خيلي تندروي‌‏ها نيز صورت گرفته و بدبيني‌‏هايي را هم به همراه داشته است ولي حدود و صغور نسبت بنده با دين و آزادي چه بوده و هست مشخص است و روشن‌‏تر خواهم کرد. رئيس جمهور سابق کشورمان تصريح کرد: يکي از برنامه ‌‏هاي درست اين است اصلاح طلبي را از نگاه و عقيده خودم تبيين کنم که اين کار موجب انسجام ميان گروه‌‏هاي اصلاح طلب مي‌‏شود؛ انشالله در آينده در هر سمتي باشم اين کار را خواهم کرد. خاتمي با بيان اينکه انقلاب و ايران براي ما عزيز است؛ اظهار داشت: سربلندي ايران از اهداف انقلاب است.ايران سربلند و پيشرفته که در آن مردمش احساس امنيت کنند به آينده اميدوار باشند و در علم و تکنولوژي پيشرفت داشته باشند از اهداف انقلاب است. رئيس موسسه بين المللي گفتگوي فرهنگ‌‏ها و تمدن‌‏ها در ادامه گفت: مگر ظرف انقلاب ايران نبوده است؟ مگر انقلاب نيامده است ملت را سرفراز کند.اين‌‏ها از اهداف انقلاب است.آيا اگر کسي مي‌‏گويد ايران براي همه ايرانيان،ايران بايد سربلند باشد، ايراني بايد در دنيا حرمت داشته باشد اين يعني آن فرد در مقابل انقلاب است؟ نخير. او حرف‌‏هاي انقلاب را مي‌‏زند.اگر کساني ادعا مي‌‏کنند که انقلاب در برابر اين‌‏ها است اشتباه مي‌‏کنند يا معني انقلاب را تحريف مي‌‏کنند. وي افزود: ما بايد وضعي داشته باشيم که مطابق آرمان‌‏هاي اصيل انقلاب است و در قانون اساسي هم آمده است که از مهمترين آنها تامين حرمت مردم،حق حاکميت مردم بر سرنوشت‌‏شان ، بهبود وضع اقتصادي،اجتماعي و علمي جامعه و نيز تامين عدالت و آزادي‌‏هاي مشروع است. خاتمي با اشاره به اينکه انتخابات مسئله بسيار مهمي در کشور است و اين بدان معناست که مردم آزادانه راي بدهند و راي آنها مورد حرمت قرار بگيرد، گفت: متاسفم که همه روي فرد بحث مي‌‏کنند؛ بايد جرياني فکر کنيم؛ملت بايد در عرصه باشد. وي تصريح کرد: به اين انقلاب،اسلام و ايران علاقه‌‏مندم و وظيفه خود مي‌‏دانم در عرصه باشم ولي نه به اين معنا که حتما دوباره به قدرت بيايم؛حداقل ما جزو کساني نيستيم که به هر قيمتي حاضرند به قدرت برسند. رئيس دولت اصلاحات در پايان تاکيد کرد: اگر بتوان به مردم خدمت کرد، به آن چيزهايي که اعتقاد داريم پايبند باشيم و پاسخ مردم را بدهيم،امکانات فراهم باشد، مي‌‏توان در عرصه آمد ولي اگر اين‌‏گونه نباشد بايد به فکر کساني بود که بيايند و وضع موجود را تا حدود زيادي عوض کنند در عين حال تقابل با آنها کمتر باشد ومردم هزينه کمتري بپردازند.بايد شرايط و اوضاع احوال کشور را بسنجيم وپيش برويم.

۱۳۸۷ مهر ۲۰, شنبه

لاریجانی : هر نماینده یک خیار ( 100 میایون تومان ) گرفتند ؟؟

اجماع بی سابقه اصولگرایان و اصلاح طلبان مجلس صد میلیون تومان پول نقد در حساب نمایندگان مجلس و باقی قضایا بامزه ترین قسمت ماجرا هم به اظهارات یک عضو هیأت رئیسه مجلس مربوط است که پس از افشای این مطلب ، گفته است که خبر 100 میلیونی نمایندگان نباید به رسانه ها داده می شد! آن طور که حسن کامران ، نماینده اصفهان در مجلس شورای اسلامی گفته ، نمایندگان مجلس هشتم مبلغ یک میلیارد ریال (صد میلیون تومان) برای اجاره مسکن و خرید خودرو از مجلس گرفته اند.از این صد میلیون تومان ، 20 میلیون تومانش برای خرید خودرو و 80 میلیونش برای اجاره مسکن بوده است و البته 30 میلیون از این 80 میلیون ، وام قرض الحسنه است که نمایندگان باید لطف کنند و آن را به طور اقساط برگردانند.خلاصه مطلب آن که مجلس اصولگرای هشتم ، مبلغ 70 میلیون تومان به طور بلاعوض به نمایندگان اعم از اصلاح طلب و اصولگرا پرداخته است .گفته می شود قرار بود به نمایندگان مجلس هشتم ، یک دستگاه خودروی سمند داده شود که بعداً تصمیم بر آن شده به نمایندگان پول داده شود تا هر خودرویی که دلشان خواست بخرند!... و اما از این که مشکل مسکن نمایندگان مجلس که عمدتاً از اقشار آسیب پذیر جامعه هستند ، با پول بیت المال به خوبی و خوشی حل شده ، بسیار خوشحالیم ؛ بقیه مردم هم اگر مشکل مسکن دارند و یا اگر به دنبال وام مسکن حتی از نوع غیر قرض الحسنه ای هم هستند ، این دیگر مشکل خودشان است!جالب اینجاست که در باره این 100 میلیون ، هم اصولگرایان و هم اصلاح طلبان ، تمام اختلافات را کنار گذاشته و بی سرو صدا آن را گرفته اند.بامزه ترین قسمت ماجرا هم به اظهارات یک عضو هیأت رئیسه مجلس مربوط است که پس از افشای این مطلب ، گفته است که خبر 100 میلیونی نمایندگان نباید به رسانه ها داده می شد!موسي قرباني به فارس گفته:‌ حرف‌ زدن در اين موضوعات درست نيست و كسي كه اين خبر را اعلام كرده، كار اشتباهي كرده است.وي در واكنش به كامران نماينده اصفهان كه از اين موضوع انتقاد كرده و آن را رسانه‌اي كرده است، گفت:‌ اگر آقاي كامران اين خبر را داده و رسانه‌اي كرده است جواب نمايندگان را خواهد داد.... و باقی قضایا هم مردمی هستند که وعده های نمایندگان امروز و کاندیداهای دیروز را هنوز فراموش نکرده اند و صندوق های قرض الحسنه و بانک هایی اند که در فهرست انتظار آنها پرشمارند از همین مردم که گیر یم وام 500 هزار تومانی اند و دردهایی که خود بهتر می دانید!شرمتان باد ای شرمساران .

۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه

متهم اصلی کیست ؟ کردان - احمدی نژاد - مجلس - یا اصلا مردم ؟ !!

علي كردان وزیر کشور(ششم مهرماه): نماينده‌اي را به آكسفورد اعزام كردم تا نسبت به اخذ تاييديه اقدام نمايد با مراجعه نماينده اينجانب به يكباره و با ناباوري با عدم تاييد دانشگاه مواجه شدم ‌رحيمي معاون احمدی نژاد (ششم شهريور): بعد از اعلام شبهه درخصوص اصالت مدرك كردان نماينده‌اي از طرف وي به آكسفورد اعزام شد... اين فرد اقدام به استخدام وكيل كردوكيل انگليسي بعد از مراجعه به مقامات قضايي (انگليس) صحت مدارك را تاييد كرد و از طريق سفارت ايران براي كردان فرستاد و من شخصاً مدرك را ملاحظه كردم آفتاب یزد : روز سه‌شنبه نهم مهرماه، روزنامه رسمي دولت نامه‌اي را منتشر كرد كه سه روز قبل از آن يعني روز ششم مهرماه توسط علي كردان خطاب به محمود احمدي‌نژاد رئيس‌جمهور نوشته شده بود.اين نامه نكته جديدي براي بسياري از مردم و سياستمداران نداشت و تنها مهر تاييدي بود بر آنچه در دو مـاه گـذشـتـه تـوسط تعدادي از نمايندگان اصـولگراي مجلس و بعضي از سايت‌هاي خبري نزديك به اصولگرايان منتشر شد و هر بار با تكذيب و گـاه بـا تـهـديـد از سـوي مـسـئـولان دولـتي پاسخ مي‌گرفت.كردان در اين نامه تاييد كرده است كه آنچه توسط او به عنوان مدرك دكترا ارائه گرديد و موجب بحث‌هاي فراواني در مجلس شد يك مدرك جعلي بوده است كه به ادعاي وزير كشور توسط يكي از افراد مدعي ارتباط با دانشگاه آكسفورد در اختيار او قرار گرفته است. براساس مندرجات نامه كردان كه در آستانه تعطيلي سه روزه مطبوعات در روزنامه رسمي دولت منتشر شد، كردان زماني به جعلي بودن مدرك خود پي برده است كه فردي را براي پيگيري موضوع به لندن فرستاده و او در مراجعه به دانشگاه آكسفورد متوجه موضوع شده است. در نامه ششم مهرماه كردان خطاب به رئيس‌جمهور آمـده اسـت: ...< از آنـجا كه شخصا براي كسب اطـمـيـنـان كـامـل و هـمـيشگي، تاييديه مستقيم دانشگاه را لازم مي‌ديدم نماينده‌اي را به دانشگاه مذكور اعزام كردم تا نسبت به اخذ تاييديه اقدام نـمـايـد. بـا مـراجـعه نماينده اينجانب، به يكباره و با ناباوري كامل با عدم تاييد دانشگاه مواجه شدم.>‌ ايـن درحالي است كه روز ششم شهريورماه 87، خـبـرگزاري رسمي دولت (ايرنا) به نقل از معاون حقوقي رئيس‌جمهور اعلام كرده بود: <بعد از اعلام شـبـهـه درخـصـوص اصالت مدرك دكتراي آقاي كردان، نماينده‌اي از طرف وي به دانشكده آكسفورد اعزام شد كه چگونگي موضوع را بررسي كند. با مراجعه اين فرد به لندن مشخص شد مطالب مربوط به مدرك وزير كشور از روي سايت اينترنتي كاملا حذف شده و اطلاعاتي در اين خصوص وجود ندارد كه وي اقدام به استخدام وكيل كرد. وكيل انگليسي از طـريـق مـقـامات قانوني به سايت اصلي دانشگاه آكسفورد مراجعه و همه اطلاعات مربوط به دكتراي كردان را كه در جلسه اخذ راي اعتماد توزيع شده بود از آن سايت استخراج كرد.وكيل انگليسي بعد از مراجعه به مقامات قضايي (انگليس) صحت مدارك را تاييد كرد و از طريق سفارت ايران براي آقاي كردان فرستاد كه اين مدرك شنبه گذشته - دوم شهريور- به دست وي رسيد و من شخصا مدرك را ملاحظه كردم> متن كامل نامه كردان به احمدي‌نژاد به شرح زير است: ‌ ‌ در جريان را‌‌ي اعتماد نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي به اينجانب كه در فضايي آزاد و با اظهار نظرات موافق و مخالف و طرح موضوعات گوناگون همراه بود، موضوع دكتراي افتخاري بنده مطرح و مورد تشكيك قرار گرفت؛ مدركي كه در هشـت سال پيش با ملاحظه سوابق مديريتي و تجارب اجرايي اينجانب و ارائه رساله به نام دانشگاه آكسفورد لندن به واسطه فردي كه از دانشگاه مذكور در امـور زبـان انگليسـي در تهـران دفتر نمايندگي تاCسيس كرده بود، صادر گرديده است. ‌ ‌وي با تاCكيد بر اين‌كه <در طول هشت سال گذشته هرگز مسئله‌اي كه صحت مدرك ياد شده را مورد سوال قرار دهد در ذهنم خطور نكرده بود و لذا همواره به صحت مدرك مذكور اعتقاد و اطمينان كامل داشتم>، افزوده: بر اساس همين باور و درحالي كه ضرورتي هم نداشت، در ايام را‌‌ي اعتماد نسبت به ارائه آن اقدام نمودم. اما با طـرح بـرخـي نظرات ترديدآميز نسبت به مدرك ياد شده، احساس كردم ضروري است تا در باب اثبات صحت آن، مستندات هرچه بيشتري را ارائه نمايم. ‌ ‌در ادامه اين نامه آمده است: اين امر نه از جهت اهميت مدرك مذكور براي خود، بلكه از بابت رفع اتـهـام <جـعـل> بود كه در برخي اظهارات متوجه ايـنـجانب شده بود؛ اتهامي كه براي حقير بسيار سنگين مي‌نمود. لذا همان گونه كه حضرتعالي در جريان قرار داشتيد، نسبت به ارزيابي مجدد مسير اخــذ مــدرك اقـدام نـمـودم. كـردان بـا اشـاره بـه پيگيري‌هاي خود در اين زمينه آورده است: در اين جهت از رابط ارائه كننده مدرك خواستم تا با مراجعه بـه دانشگـاه يـاد شده، نسبت به اخذ مستندات تاCييد كننده اقدام نمايد. وي ضمن اطمينان دادن مجدد به اينجانب نسبت به صحت مدرك مذكور، موضوع را از طريق وكيل دادگستري كشور انگليس پيگيري نموده و ضمن ارائه اختيارات قانوني وكيل مذكور، تاCييديه وي مبني بر صحت مدرك را براي اينجانب ارسال كرد. ‌ ‌ وي افزود: تا اين مرحله اينجانب بيش از گذشته نسبت به صحت مدرك اطمينان پيدا كردم و موضوع را مجدداً به استحضار شما رساندم. لكن از آنـجـا كـه شـخـصـاً بـراي كـسب اطمينان كامل و هـمـيـشـگـي، تـاCيـيـديـه مـسـتقيم دانشگاه را لازم مي‌ديدم نماينده‌اي را به دانشگاه مذكور اعزام كردم تا نسبت به اخذ تاCييديه اقدام نمايد. ‌ ‌كردان با اعلام اين‌كه <با مراجعه نماينده اينجانب به يكباره و با ناباوري كامل با عدم تاCييد دانشگاه مواجه شدم> تصريح كرد: لذا تلاش كردم تا چگونگي مسئله را از رابط مورد اشاره جويا شوم. لكن هر چه كوشيدم ايشان را نيافته و متوجه شدم كه وي تخلف كرده است. ‌ ‌ وزير كشور در ادامه خطاب به رئيس جمهوري آورده است: بر اين اساس طي نامه شماره 20‌87/12180/ مورخ 24‌ شهريور سال جاري در دادسراي عمومي و انقلاب تهران عليه مشاراليه شكايت كيفري نمودم تا تحت تعقيب قضايي قرار گيرد و اكنون پرونده در جريان رسيدگي است. وي همچنين در اين گزارش تاCكيد كرده است: اينجانب بر خود فرض مي‌دانم از همه عزيزان و به ويژه جنابعالي كه انگيزه اين تحقيق و روشن شدن حقيقت را براي بنده فراهم آورديد صميمانه سپاسگزاري نموده و بر اين موضوع تاCكيد و تصريح نمايم كه بررسي‌هاي به عمل آمده پس از اخـذ را‌‌ي اعتمـاد بـه روشنـي نشـان مـي‌دهد كه اينجانب در طول دوره خدمت در صداوسيما و... هيچ گونه وجهي از بابت مدرك دكتراي افتخاري دريافت نكرده‌ام. ‌ ‌در پايان اين نامه آمده است: بديهي است اينجانب با قدرشناسي از حسن اعتماد رياست محترم جمهوري و مجلس شوراي اسلامي، با احساس آمادگي و انگيزه بيشتر، در خدمت اهداف بلند انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران خواهم بود و تمامي تلاش خود را در خدمت به كشور و مردم عزيز به كار خواهم بست.> ‌ ‌در همين رابـطـه نمـاينـده مـردم تهـران در مجلـس هشتم خواستار استعفاي وزير كشور و يا عزل او ازسوي رئيـس ‌جمهور شد و گفت: با توجه به اظهارات آقاي كردان در بيان سوابق خود به مجلس‌صلاحيـت ادامـه فعـاليـت به عنوان وزير كشور را ندارد.‌علي مطهري كه با مهر گفتگو مي كرد، يادآور شد در صورتي كه اين اتفاق نيفتد مجلس مي بايست وارد عمل شود و كردان را ‌استيضاح و عزل كند.‌عضو كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي خاطرنشان كرد: در رابطه با آقاي كردان ‌اصلا بحث بر سر مدرك تحصيلي نيست و اگر ايشان از اول به مجلس مي گفت كه من ‌فوق ديپلم دارم اما مدير خوبي هستم، ممكن بود مجلس به وي راي اعتماد دهد اما اينكه ‌به دروغ به نمايندگان بگويد مدرك دكترا يا فوق ليسانس و ليسانس دارم كار غلطي بود و ‌چنين كسي قطعا نبايد وزير باشد.‌ مطهري درپاسخ به اين سوال كه "منظور رئيس مجلس از اينكه در پي گـزارش كميسيـون ‌آموزش و تحقيقات پيرامون مدرك تحصيلي كردان اعلام كرده كه بر اساس مصلحت ‌تصميم گيري خواهد شد، چيست ؟‌ " گفـت: مصلحـت را هـر كـس طبـق نظر خودش ‌تشخيص مي دهد و به نظر ما بهترين مصلحت اين است كه خود آقاي كردان به عنوان ‌تصميم گير اصلي استعفا بدهد و در درجه دوم رئيس جمهور نقش دارد و مجلس در جايگاه ‌بعدي قرار دارد و اگر از طـرف كـردان و آقاي احمدي نژاد اتفاقي نيفتد احتمـال اينكـه ‌مجلـس وارد عمـل شـود و طرح استيضاح را مطرح كند زياد است.‌

۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه

دلایل شروع جنگ صدام حسین با رژیم ایران بر سر چه بود ؟

جنگ عراق با ایران که در ایران با نام‌های دفاع مقدس و جنگ تحمیلی و در عراق با نام‌ "قادسیه صدام" شناخته می‌شود، جنگی است که از شهریور ۱۳۵۹ تا مرداد ۱۳۶۷ بین نیروهای مسلح دو کشور ایران و عراق جریان داشت.دلایل شروع جنگبه نظر می‌رسد تحولات بعد از انقلاب ۵۷ در ایران منجر به تصمیم عراق در حمله به ایران شد. ضعیف شدن ارتش بعد از انقلاب در ایران، اشغال سفارت آمریکا و گروگان‌گیری 444 روزه اعضای آن که باعث منزوی شدن ایران در صحنه بین‌المللی شد و سیاست «صدور انقلاب» که از سوی خمینی و رهبران ایران پیگیری می‌شد و تصور جداسازی خوزستان و الحاق آن به خاک عراق، صدام را به فکر حمله به ایران انداخت.اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیریهمانطور که گفته شد یکی از زمینه های مؤثر در وقوع جنگ و حمله گسترده نظامی رژیم عراق به خاک ایران، جریان اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری بود؛ این عملی بود بر خلاف قوانین و عرف بین الملل که موجب محکومیت ایران در جامعه بین المللی شد؛ شورای امنیت سازمان ملل متحد به اتفاق آراء این اقدام ایران را محکوم کرد و با تأکید به لزوم آزاد کردن فوری گروگان‌ها، دو قطعنامه صادر کرد؛ دیوان بین المللی دادگستری و جامعه مشترک اروپایی، گروگان گیری را محکوم کردند؛ آمریکا در ۱۸ فروردین ۱۳۵۹ رابطه سیاسی خود را با ایران قطع کرد؛ گروگانگیری، که خمینی آنرا انقلاب دوم نامید، ۴۴۴ روز ادامه یافت؛اندیشهٔ جداسازی خوزستانهمچنین اندیشه جداسازی استان خوزستان و الحاق آن به خاک عراق یکی از دلایل مهم این جنگ بود، ایران و عراق در سال ۱۹۷۵ در الجزایر، قرارداد‌هایی در زمینه تعیین خطوط مرزی، بویژه در مورد اروندرود که مرز مشترک دو کشور را تشکیل می‌دهد امضا کردند (قرارداد الجزایر). صدام پس از پیروزی انقلاب ۵۷ در ایران و به نشانه بی اعتبار دانستن این معاهده، متن آن را در مقابل دوربین تلویزیون عراق پاره کرد و دستور حمله به ایران را صادر کرد. با نقض صریح معاهده الجزایر توسط عراق و حمله آن کشور به خاک ایران، جنگ هشت ساله ایران و عراق آغاز شد؛تضعیف ساختار ارتشپس از انقلاب ایران و در پی فرار یا اعدام سران ارتش شاهنشاهی و هرج و مرج ناشی از عدم وجود نیروی کارآزموده و مستقل، ساختار ارتش عملاً از هم پاشید؛ از ۱۳ نفر از بالاترین رده فرماندهان نیروهای مسلح ارتش ایران، ۸ نفر به اشکالی چون اعدام، زندان، تبعید و فرار حذف شدند؛در طول یک سال و نیم بعد از انقلاب تا شروع جنگ، وضعیت در رده‌های پایین تر نیروهای مسلح ارتش به اشکالی چون پاکسازی، بازخرید، استعفا، بازنشستگی و... بوده‌است؛سیاست صدور انقلاب اسلامیخمینی معتقد به صدور انقلاب اسلامی بود و در اولین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی گفت: ما باید به هر قیمت شده انقلاب خود را به تمام ممالک اسلامی و تمام جهان صادر کنیم. او پس از استقرار، از قم به تهران و اقامت در محله جماران تهران و در دیدار با مردم آن محله و خطاب به مردم ایران اضافه کرد: شما باید اسلام را به پیش ببرید و انشاءالله اسلام را به تمام دنیا صادر کنید و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرتها بفهمانید. دولت عراق این سیاست را برای خود تهدید می‌دانست زیرا عراق کشوری است که ۶۰ درصد جمعیت آن را شیعیان تشکیل می‌دهند؛ اما این تحرکات و دخالتها تا آنجا رسید که حتی خمینی 5 ماه قبل از شروع جنگ، ارتش عراق را تشویق به کودتا می کرد !

۱۳۸۷ مهر ۱۰, چهارشنبه

گزارش آژانس بر اصلاح شهاب 3 جهت حمل سلاح اتمی تاکید داشت ؟

دیپلمات ها در آژانس بین المللی انرژی اتمی می گویند این آژانس روز سه شنبه اسناد و عکس های تازه ای را به نمایش گذاشت که ظاهرا نشان می دهد ایران ممکن است برای اصلاح موشک های شهاب-3 جهت ایجاد قابلیت حمل کلاهک اتمی تلاش کرده باشد. با این حال برخی دیپلمات ها تاکید کرده اند که هرچند این اطلاعات "معتبر" است اما مستقلا توسط آژانس "تصدیق نشده" است. ایران در واکنش به این خبر، اسناد تازه را جعلی خوانده است. گریگوری شولته نماینده آمریکا در آژانس اتمی سازمان ملل مستقر در وین به خبرنگاران گفت: "دبیر (آژانس بین المللی انرژی اتمی) به ما گفت اطلاعاتی که آنها دارند به گفته خودشان 'خیلی معتبر' است و آنها از ایران خواسته اند 'پاسخ های واقعی و جدی' ارائه کند." وی گفت که در این جلسه گفته شد که ایران درخواست های آژانس برای مصاحبه با مهندسان مرتبط با این برنامه و همچنین بازدید از کارگاههای به ظاهر غیرنظامی را رد کرده است. ایران در پاسخ گفت که این اطلاعات جاسوسی ساختگی است یا تنها به سلاح های متعارف مربوط می شود. نماینده ایران گفت کشورش تحت فشاری غیرقابل قبول و خارق العاده برای تکذیب ادعاهای تصدیق نشده قرار دارد آن هم از طریق افشای اطلاعاتی که برای امنیت ملی اش حیاتی است. محور مذاکرات جلسه سه شنبه در مقر آژانس بین المللی انرژی اتمی را گزارش روز دوشنبه این آژانس درباره ایران تشکیل می داد. آن گزارش ایران را به خاطر جلوگیری از تلاش بازرسان برای تحقیق بیشتر درباره جنبه های احتمالا تسلیحاتی برنامه اتمی اش مقصر شناخته است. آن گزارش تایید کرد که ایران علیرغم وضع یک رشته تحریم ها توسط شورای امنیت سازمان ملل، همچنان درحال گسترش دادن برنامه اتمی اش است. 'ادعاها جدی است' به گفته دیپلمات ها بخشی از گزارش آژانس اتمی سازمان ملل از آنچیزی سخن می گوید که به نظر می رسد طرح ها و محاسبات مهندسان ایرانی برای اصلاح موشک شهاب-3 باشد به قابلیت تعبیه و حمل کلاهک اتمی را بیابد.یک دیپلمات حاضر در نشست سه شنبه که نخواست نامش فاش شود به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که هرچند اطلاعات ارائه شده قانع کننده است، اما بخش اعظم آن از قبل شناخته شده بود و آنچه در میان آنها تازگی داشت "ظاهرا چند عکس و نمودار" است. علی اصغر سلطانیه نماینده ایران در آژانس به خبرنگاران گفت که "ما اطلاعاتی ارائه کرده ایم تا نشان دهیم چرا این مواد جعلی است." بنابه گزارش ها اطلاعات تجسسی مربوط به فعالیت های اتمی و موشکی ایران توسط هرمان ناکائرتس، دستیار اولی هاینونن که معاون مدیر کل آژانس است، ارائه شد. آژانس اتمی در ماه مه نیز در گزارشی انتقادآمیز نوشته بود که تحقیقات ایران در زمینه اقداماتی که ظن آن می رود به توسعه کلاهک های هسته ای ارتباط داشته باشد "مایه نگرانی جدی" است. آژانس در گزارش روز دوشنبه از ایران خواست در مورد اطلاعات تازه ای توضیح دهد که می گوید این کشور در زمینه آزمایش مواد منفجره در ارتفاع بالا - که می تواند شرایط لازم برای انفجار هسته ای را ایجاد کند - برای کسب "تخصص خارجی" تلاش کرده است. اما آژانس می گوید که تحقیقاتش درباره ابعادی از برنامه اتمی ایران که "ممکن است نظامی باشد" به بن بست بر خورده است چرا که ایران اجازه دسترسی به اسناد، مراکز و مقام های مسئول برای مصاحبه را نمی دهد.اما آژانس اتمی سازمان ملل در گزارش تازه خود از تهران خواست این اطلاعات را "جدی" بگیرد زیرا در دوره های مختلف زمانی و از منابع متعدد به دست آمده و در مجموع با یکدیگر سازگار است.